شهید بلورچی
عضو جدید
[h=2]
شهیدی با 101 گناه[/h]

شهیدی با 101 گناه +تصاویر
اول فقط يك اسم بود. «علي بلورچي»؛ اسمي مثل بقيه اسم ها. قرار شد برويم سراغ مادر و برخي رفقايش و پرونده اي درباره اش كار كنيم. تا اينجاي ماجرا، اين هم مثل بقيه كارها بود. بايد مي فهميديم اهل كجا و چند سالش بوده، كجا و چقدر درس خوانده، چطور عازم جبهه شده، اخلاق و رفتارش چطور بوده، كي و كجا شهيد شده و از اين جور اطلاعات. يك روز كه مثل همه روزها بود پيك بسته اي آورد كه ظاهراً مثل همه بسته هاي ديگر بود. يك آلبوم از عكس هاي علي، يكسري نامه و يك دفترچه... و آه از اين دفترچه!
روي جلدش نوشته بودند؛ دفترچه محاسبات نفس شهيد علي بلورچي.
علي صفحه اولش نوشته بود:
بسم الله الرحمن الرحيم
اعوذ باالله من الشيطان الرجيم
قال الله العظيم في كتابه الكريم
اقراء كتابك كفي بنفسك اليوم عليك حسيباً.
«من استوي يوماه فهو مغبون»
و از اينجا بود كه ورق برگشت و ماجرا عوض شد. حالا ديگر علي بلورچي فقط يك اسم نبود، يك راز بود، رازي بزرگ.
از روز پنج شنبه 22 آذر ماه سال 1363، شروع كرده بود به محاسبه نفس و نوشتن گناهانش! گناهان كه چه عرض كنم... بعضي هايش ... بگذريم، خودتان بايد بخوانيد تا بفهميد. نمي دانم وقتي اين 101 گناه يا لغزش را مي خوانيد چه حسي به تان دست مي دهد و عكس العملتان چيست اما راستش را بخواهيد، من خنديدم! حسابي هم خنديدم! به خودم خنديدم چون ديدم كاري از گريه ساخته نيست.
شناسنامه اش مي گفت اسمش مهران است اما وقتي رفت جبهه گفت صدايم كنيد علي.
نامه هايش را اينطور امضاء مي كرد؛ الاحقر علي بلورچي. در برخي نامه ها هم نوشته عليرضا.
خطش آن قدر زيبا هست كه بتوان يكي از نامه هايش را قاب كرد.
وصيتنامه اش دو خط هم نمي شود! نوشته؛
ولا تكونوا كالذين نسوا الله فانسيهم انفسهم
تنها يك چيز برايتان بنويسم كه خيلي زحمت كشيدم و ناله كردم و شب زنده داري(به اصطلاح شما) كردم اگر شهيد شدم بايد بگويم: «فزت و رب الكعبه»
شايد بپرسي چرا علي بلورچي؟ زندگي پرفراز و نشيب شخصي و خانوادگي، رتبه پنج كنكور، دانشجوي الكترونيك دانشگاه شريف، شاگرد خاص آيت الله حق شناس و گمنام بودن عمدي وي براي انتخابش كافي بود.
به گمانم بهتر است برويم سر اصل مطلب. آنچه در ادامه مي خواني 101 مورد از محاسبات نفس علي است. جواني كه وقتي شهيد شد 21 سال بيشتر نداشت. اگر قرار باشد ما هم دفترچه اي براي محاسبه خودمان... بگذريم!
اين شما و اين رازي به نام علي بلورچي و ليستي از گناهان، قصور و لغزشهايش!
1. نماز صبح را بي حال خواندم و اصولاً حال نداشتم و خيلي بي حال زيارت عاشورا خواندم.
2. خواب بر من غلبه كرد.
3. ياد امام زمان عليه السلام كم بودم و هستم.
4. الفاظ زائد زياد به كار بردم.
5. مشارطه نكردم.
6. زود عصباني مي شوم.
7. شهوت شكم داشتم.
8. ريا كردم.
9. حب دنيا داشتم.
10. حضور قلب در سر نماز خيلي كم بود.
11. خود را بهتر از آنچه هستم به ديگران نماياندم.
12. نفس را در رفاه قرار دادم و در مضيقه نبود.
13. دروغ گفتم.
14. براي غير خدا كار كردم.
15. ياد دنيا بودم.
16. تقوا نداشتم.
17. وقت را زياد تلف كردم.
18. امروز تماماً معصيت و غفلت بود.
19. نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را با حال نخواندم.
20. ذكر را با توجه زياد نمي گفتم.21. شايد غيبت كردم.
22. نفس در آرامش بود.
23. خدا را ناظر بر اعمالم نديدم.
24. غيبت شنيدم.
25. كنترل زبان كم بود.
26. تندخويي كردم.
27. كم فكر كردم.
28. به آنچه علم داشتم عمل نكردم.
29. درسم را خوب نخواندم.
30. خيلي صحبت بيخود كردم و همين سبب شد كه حالت غفلت از خدا داشته باشم.
31 ياد مرگ و قيامت و روز جزا نبودم.
32. خود را بزرگ جلوه دادم.
33. دخالت در امور معصيت آلود كردم.
34. مراقبت از چشم خيلي كم بود.
35. بي وضو خوابيدم.
36. ميل زيادي به ريا داشتم و امور را آن گونه جلوه مي دادم كه حقيقت نداشت تا سببي براي خوشحالي نفس شود.
37. حب مقام داشتم و آنرا نيز ارضاء كردم.
38. معاشرت با افراد غير لازم كردم.
39. خود بزرگ بيني و عجب داشتم.
40. از فرصتهايم خيلي كم بهره بردم و استفاده خوبي نكردم.41. به طور جدي ياد مرگ نبودم.
42. زياد به ياد امام زمان روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء نبودم.
43. با نفس درگير نبودم.
44. كبر داشتم و به خود مغرور شدم.
45. ذكر دروني و بروني خيلي كم بود و اگر هم بود بي توجه بود.
46. دقت در اعمال و فكر قبل از آنها كم بود و يا اصلاً نبود.
47. زخم زبان زدم.
48. قرآن كم خواندم.
49. در مهلكه سقوط قرار گرفته ام.
50. خواطر نفساني كنترل نشد.
51. نمازها را با علاقه و شوق نخواندم.
52. در جهت خود سازي گام برنداشتم.
53. در حال موتورسواري حب دنيا تاثير گذاشت و موجب شد معصيت كنم.
54. يقين و اخلاص نبود.
55. توجيه مي كردم معاصي ام را.
56. تواضع و زهد نبود.
57. كمبود شخصيت داشتم و با خود بزرگ نمايي سعي در جبران آن داشتم.
58. خوف نداشتم.
59. گستاخي داشتم و حيا نداشتم.
60. ايذاء مومن نمودم.
61. نماز را در حالت خواب خواندم و اصولاً به ياد مولايم نبودم.
62. دعاي عهد را نخواندم.
63. عبرت از احوالات دنيا نگرفتم.
64. حب دنيا خيلي دارم و حقيقتاً نفس در كنترل شيطان است و نه در كنترل خودم.
65. واجبات را متوجه نبودم.
66. دقت در نيات وجود نداشت.
67. نفس خيلي طغيان كرد.
68. قلب متوجه خداوند تبارك و تعالي نبود.
69. آمادگي براي مرگ وجود نداشت.
70. احساس مسئوليت كم بود.
71. نظم كم بود.
72. تفكر و تعمق وجود نداشت.
73. چشم آزاد بود و بيهوده به اطراف نگاه مي كرد و گاهي به محارم الهي برمي خورد كه متاسفانه حتماً بر قلب نيز تاثير سوء گذاشته است.
74. ذكري كه موجب صعود شود وجود نداشت.
75. آنچه نبايد مي گفتم، گفتم.
76. شهوت خواب پيدا كردم.
77. ريا كردم و خواستم سواد خود را به رخ ديگران بكشم.
78. در حال خنده نوعي غفلت در خود احساس كردم.
79. در مقابل روي كردن دنيا سوي خودم سست بودم و دائماً در ذهنم بود.
80. تعارف و تمجيدها وسوسه مي نمودند.
81. پناه بردن به حضرت حق تعالي و استغاثه حقيقي از او كم بود.
82. عشق به خداوند را تقويت ننمودم.
83. حالت انابه وجود نداشت.
84. دعا را به علت كسب صفات رذيله در روز و سريع خواندن، با توجه كامل نخواندم.
85. چند شبي است كه سوره واقعه را بي رغبت مي خوانم.
86. با آنكه مي دانستم دارم اشتباه مي كنم اما اشتباه كردم.
87. چند مورد عجله و شتابزدگي وجود داشت.
88. علاقه به مدح ديگران وجود داشت.
89. حفظ سرّ نشد.
90. سوز و ناله كم بود.
91. بصيرت نبود.
92. توسل و ارتباط با عالم قدس خوب نبود.
93. هنگام غروب خوابيدم كه حال و صفاي قلب گرفته شد.
94. شهوت خودش را خيلي فعال نشان مي دهد، بايد مراقب بود.
95. اگر عنايتي شده بود در اول صبح به واسطه خواب بعد از نماز كم شد.
96. توجه به باطن امور و حضور قلب و توجه به نفس چه هنگام وسوسه و چه غير آن خيلي كم بود، لذا در دام شيطان افتادم و علي الخصوص در دامهايش حب دنيا بود كه شديداً متاثر شدم. آن گونه كه در نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا و اوقات ما بين اينها تماماً ذهنم مشغول به دنيا بود. لذا از خداوند نجات خود را خواهانيم كه اي مولاي ما خودت به فرياد ما برس و شيطان و حب دينا را از ما بگير.
97. حجابهاي قلب خيلي زياد بود و امروز اين مطلب براي عقل درك شد.
98. زهد و فقر و اخلاص كم بود.
99. انقطاع از دنيا نبود بلكه برعكسش بود.
100. احساس نمودم كه تا چه حد زيادي بين من و رب حق حجاب وجود دارد.
101. خود را همه كاره جلوه دادم و شيطان از اين راه خوب موفق شد.
( ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء و عند ربهم يرزقون )
اشهد ان لااله الا الله وحده لا شريك له و اشهد ان محمدأ عبده و رسوله و اشهد ان عليا و ابناه المعصومين حجج الله
و ما انسانها چند صباحي به اين دنيا آمده ايم تا امتحان شويم كه كدامين ما بهترين و زيباترين اعمال را انجام مي دهيم.
آن انسانهايي مي توانند بهترين عمل را انجام دهند كه هم صراط مستقيم را به نحو احسن بشناسند و هم درحين عبور از آن اخلاص عمل را حفظ كنند. صراط مستقيم نيست مگر راه علي و اولاد علي (عليه السلام) و طريقه چگونه خالص گشتن را نيز مي بايست از همين ها آموخت.
بكوشيم خود را هرچه بيشتر به دامان اهل بيت و عصمت بيندازيم و از سر چشمه پر فيض اين خانواده نهايت بهره را ببريم و درك مقام امامت و ولايت را بكنيم كه دراين صورت همه چيز داريم والا هيچ.
مادر عزيزم :
ميدانم زحمت ما را زياد كشيده اي و هر چند از اين فرزند حقيرت بركتي نديدي امّا برايت سخت است كه خبر شهادت مرا بشنوي ليكن از شما مي خواهم كه همان گونه كه تا به حال در مقابل مشكلات زندگي تك و تنها ايستاده اي و آنها را گذرانده اي، در مقابل اين بظاهر سختي نيز با قامتي بلند، استوار و محكم بايست، و خم به ابرو نياور و با ياد خدا و توكل بر او اين سختي زود گذر دنيوي را نيز، سپري كن. برشما مژده باد ديدار با فاطمه الزهرا (سلام الله عليها) در دار بقاء و هم جواري با اين بانوي عزيز.
و شما اي بسيجيان و رزمندگان عزيز :
حسين وار برزميد و زينب گونه در مقابل سختي ها صبر پيشه كنيد و علي وار بر مشكلاتي كه ميبينيد خون دل بخوريد. مبادا صحنه هاي جنگ با دشمنان اسلام را لحظه اي خالي كنيد. تا اسلام هست جنگ با كفر همواره مطرح است و هيچگاه انتظار روزي را نداشته باشيد كه در آن جنگي نباشد كه آن موقع ديگر حقي وجود نخواهد داشت. استوار بايستيد و غيورانه بردشمنان دين و قرآن يورش بريد و انتقام خون هاي ريخته شده مظلومان از هابيل تا حسين (عليه السلام) و از حسين (عليه السلام) تاكنون را بگيريد. و شما بازوان قدرتمند خداونديد كه تجلّي قهر الهي بر كفّار زبون فرود ميايد.
بكوشيد در جهادتان اخلاص را حفظ كنيد و همواره به ياد خدا و الطاف كريمانه او باشيد. دنيا و محبّت آن را از قلوبتان خارج سازيد و با اين عمل ريشه شك و ترس از قلوبتان بزداييد. در تمامي امورتان تقوي پيشه كنيد و از ياد خدا غافل نباشيد.
و تا آنجا كه توان عقيدتي خود را چه در جبهه و پشت جبهه، با مطالعه و تحقيق قوي نماييد كه دشمن از همين مي ترسد، چرا كه تا شما علم كافي نداشته باشيد يقين لازمه را نخواهيد داشت. روحيه والاي شهادت طلبي و عشق به جهاد در راه خدا درون شما رشد نخواهد كرد و اين عين ذلت و زبوني نفس است. پس با دريافت معارف صحيح قرآني و عمل به آنها خود را هر چه بيشتر بارور سازيد و با اين عمل حضور خويش را در جبهه هاي رزم عليه دشمنان اسلام تداوم بخشيد.
و سخني هم با شما دوستان و آشنايان داشتم:
بكوشيد همواره بيش از دافعه، جاذبه داشته باشيد، مواظب اعمال و كردارتان باشيد، مبادا با برخورد هاي ناصحيح فرد يا افرادي را از خود برنجانيد و موجبات طرد ايشان را از جامعهء اسلامي فراهم سازيد. مي بايست حركات و سكنات شما مصاديق بارز اشدّاء علي الكفار رحماء بينهم باشد.
سعي كنيد تا جوان هستيد خود را اصلاح كنيد. هر چه از عمر مي گذرد سياهي هاي قلب بيشتر مي شود و صفاي دروني كمتر. تلاش كنيد قلبتان را روز به روز و لحظه به لحظه جلا داده به آن برسانيد كه جز خدا و محبّت او در آن چيزي نباشد. مطمئن باشيد كه آسان است امّا كمي همّت و مردانگي مي خواهد.
ارزشهاي انقلاب را همواره در ذهن داشته، لحظه اي از ارج نهادن به آنها غافل نباشيد.
به خانواده هاي شهداء خيلي احترام كنيد، علي الخصوص فرزندان شهدا و بالاخص فرزندان شهداي جنگ تحميلي. خود را غلام اينان بدانيد و از همه چيزتان برايشان مايه بگذاريد. چرا كه اينان، چشم و چراغ اين ملّتند.
آن چنان با خانواده شهدا برخورد كنيد كه جاي خالي شهيدشان را حس نكنند. مبادا فرزندان شهداء احساس يتيمي نمايند كه هيچ چيز تأثيرش بدتر از اين در روحيّه او نيست. همچو خادمي صبور و حليم، كمر به خدمت خانواده شهداء ببنديد.
بسيجيها و رزمندگان را خيلي محترم شماريد. اينان خيلي عزيزند و نزد خدا محبوبترين بندگانند. مبادا نسبت به ايشان بي احترامي كنيد. مبادا در پشت جبهه در انجام امورات آنها سستي كنيد و يا خدايي نكرده مشكل تراشي نماييد. تلاش كنيد جهت پيشبرد امورات اينان نهايت سعي را داشته باشيد.
دست از دامن امام امّت برنداريد، كلامش را با جان و دل شنيده، در راه رضايش تمامي سعي تان را بنماييد. به جانش دعا كنيد كه هرچه داريم از وجود پر بركت اين سيّد و آقاي عزيز است. بيشتر متوجه حالات و عيوب خود باشيد تا عيوب ديگران. مرگ را همواره در نظر داشته باشيد و خود را مهيّاي ديدار دوست نماييد كه ديدار او نزديك است.
از همه خواهش مي كنم مرا حلال كنند و چنان چه غيبتي كرده و يا تهمتي زده ام و احيانا توهين و اهانتي به فردي شده است از من بگذرند و حلال كنند. همچنين در طول مدتي كه با هم بوده ايم سخنها و حركات و اعمال از اين حقير شنيده و ديده ايد، بعد از شهادتم راضي نيستم كسي آنها را به هر صورت نقل كند، چه آنهايي را كه خوب ديده ايد و چه آنهايي را كه بد مي دانسته ايد و اگر كسي چنين كرده باشد روز قيامت از او راضي نخواهم بود.
لذا اگر مراسمي برايم تشكيل شد تنها ياد ازشهيدان عزيزي چون "علي حلّاجيان" و "موسي" و "اسماعيلي" و "مفيد" و "عبّاس رضايي" و "محمود" و "مسعود" بنماييد و تنها بر مصائب اهل بيت (عليه السلام) اشك بريزيد. چنانكه جنازه داشتم هر زمان كه به بالاي سرم آمديد، سلامي بر اباعبدالله الحسين (عليه السلام) بدهيد و هر گاه در ذهنتان به يادم افتاديد لفظ يا اباعبدالله(عليه السلام) را بگوييد. فراموش نكنيد كلامي در مورد اين عبد حقير صحبت نكنيد.
شما را به خدا حلالم كنيد و از من راضي باشيد. اين حقير نيز از همه راضيم و دعا مي كنم انشاءالله تعالي خداوند و امام زمان عليه السّلام نيز راضي باشند.
منبع: پایگاه خبری تهران پرس
اول فقط يك اسم بود. «علي بلورچي»؛ اسمي مثل بقيه اسم ها. قرار شد برويم سراغ مادر و برخي رفقايش و پرونده اي درباره اش كار كنيم. تا اينجاي ماجرا، اين هم مثل بقيه كارها بود. بايد مي فهميديم اهل كجا و چند سالش بوده، كجا و چقدر درس خوانده، چطور عازم جبهه شده، اخلاق و رفتارش چطور بوده، كي و كجا شهيد شده و از اين جور اطلاعات. يك روز كه مثل همه روزها بود پيك بسته اي آورد كه ظاهراً مثل همه بسته هاي ديگر بود. يك آلبوم از عكس هاي علي، يكسري نامه و يك دفترچه... و آه از اين دفترچه!
روي جلدش نوشته بودند؛ دفترچه محاسبات نفس شهيد علي بلورچي.
علي صفحه اولش نوشته بود:
بسم الله الرحمن الرحيم
اعوذ باالله من الشيطان الرجيم
قال الله العظيم في كتابه الكريم
اقراء كتابك كفي بنفسك اليوم عليك حسيباً.
«من استوي يوماه فهو مغبون»
و از اينجا بود كه ورق برگشت و ماجرا عوض شد. حالا ديگر علي بلورچي فقط يك اسم نبود، يك راز بود، رازي بزرگ.
از روز پنج شنبه 22 آذر ماه سال 1363، شروع كرده بود به محاسبه نفس و نوشتن گناهانش! گناهان كه چه عرض كنم... بعضي هايش ... بگذريم، خودتان بايد بخوانيد تا بفهميد. نمي دانم وقتي اين 101 گناه يا لغزش را مي خوانيد چه حسي به تان دست مي دهد و عكس العملتان چيست اما راستش را بخواهيد، من خنديدم! حسابي هم خنديدم! به خودم خنديدم چون ديدم كاري از گريه ساخته نيست.
شناسنامه اش مي گفت اسمش مهران است اما وقتي رفت جبهه گفت صدايم كنيد علي.
نامه هايش را اينطور امضاء مي كرد؛ الاحقر علي بلورچي. در برخي نامه ها هم نوشته عليرضا.
خطش آن قدر زيبا هست كه بتوان يكي از نامه هايش را قاب كرد.
وصيتنامه اش دو خط هم نمي شود! نوشته؛
ولا تكونوا كالذين نسوا الله فانسيهم انفسهم
تنها يك چيز برايتان بنويسم كه خيلي زحمت كشيدم و ناله كردم و شب زنده داري(به اصطلاح شما) كردم اگر شهيد شدم بايد بگويم: «فزت و رب الكعبه»
شايد بپرسي چرا علي بلورچي؟ زندگي پرفراز و نشيب شخصي و خانوادگي، رتبه پنج كنكور، دانشجوي الكترونيك دانشگاه شريف، شاگرد خاص آيت الله حق شناس و گمنام بودن عمدي وي براي انتخابش كافي بود.
به گمانم بهتر است برويم سر اصل مطلب. آنچه در ادامه مي خواني 101 مورد از محاسبات نفس علي است. جواني كه وقتي شهيد شد 21 سال بيشتر نداشت. اگر قرار باشد ما هم دفترچه اي براي محاسبه خودمان... بگذريم!
اين شما و اين رازي به نام علي بلورچي و ليستي از گناهان، قصور و لغزشهايش!
1. نماز صبح را بي حال خواندم و اصولاً حال نداشتم و خيلي بي حال زيارت عاشورا خواندم.
2. خواب بر من غلبه كرد.
3. ياد امام زمان عليه السلام كم بودم و هستم.
4. الفاظ زائد زياد به كار بردم.
5. مشارطه نكردم.
6. زود عصباني مي شوم.
7. شهوت شكم داشتم.
8. ريا كردم.
9. حب دنيا داشتم.
10. حضور قلب در سر نماز خيلي كم بود.
11. خود را بهتر از آنچه هستم به ديگران نماياندم.
12. نفس را در رفاه قرار دادم و در مضيقه نبود.
13. دروغ گفتم.
14. براي غير خدا كار كردم.
15. ياد دنيا بودم.
16. تقوا نداشتم.
17. وقت را زياد تلف كردم.
18. امروز تماماً معصيت و غفلت بود.
19. نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را با حال نخواندم.
20. ذكر را با توجه زياد نمي گفتم.21. شايد غيبت كردم.
22. نفس در آرامش بود.
23. خدا را ناظر بر اعمالم نديدم.
24. غيبت شنيدم.
25. كنترل زبان كم بود.
26. تندخويي كردم.
27. كم فكر كردم.
28. به آنچه علم داشتم عمل نكردم.
29. درسم را خوب نخواندم.
30. خيلي صحبت بيخود كردم و همين سبب شد كه حالت غفلت از خدا داشته باشم.
31 ياد مرگ و قيامت و روز جزا نبودم.
32. خود را بزرگ جلوه دادم.
33. دخالت در امور معصيت آلود كردم.
34. مراقبت از چشم خيلي كم بود.
35. بي وضو خوابيدم.
36. ميل زيادي به ريا داشتم و امور را آن گونه جلوه مي دادم كه حقيقت نداشت تا سببي براي خوشحالي نفس شود.
37. حب مقام داشتم و آنرا نيز ارضاء كردم.
38. معاشرت با افراد غير لازم كردم.
39. خود بزرگ بيني و عجب داشتم.
40. از فرصتهايم خيلي كم بهره بردم و استفاده خوبي نكردم.41. به طور جدي ياد مرگ نبودم.
42. زياد به ياد امام زمان روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء نبودم.
43. با نفس درگير نبودم.
44. كبر داشتم و به خود مغرور شدم.
45. ذكر دروني و بروني خيلي كم بود و اگر هم بود بي توجه بود.
46. دقت در اعمال و فكر قبل از آنها كم بود و يا اصلاً نبود.
47. زخم زبان زدم.
48. قرآن كم خواندم.
49. در مهلكه سقوط قرار گرفته ام.
50. خواطر نفساني كنترل نشد.
51. نمازها را با علاقه و شوق نخواندم.
52. در جهت خود سازي گام برنداشتم.
53. در حال موتورسواري حب دنيا تاثير گذاشت و موجب شد معصيت كنم.
54. يقين و اخلاص نبود.
55. توجيه مي كردم معاصي ام را.
56. تواضع و زهد نبود.
57. كمبود شخصيت داشتم و با خود بزرگ نمايي سعي در جبران آن داشتم.
58. خوف نداشتم.
59. گستاخي داشتم و حيا نداشتم.
60. ايذاء مومن نمودم.
61. نماز را در حالت خواب خواندم و اصولاً به ياد مولايم نبودم.
62. دعاي عهد را نخواندم.
63. عبرت از احوالات دنيا نگرفتم.
64. حب دنيا خيلي دارم و حقيقتاً نفس در كنترل شيطان است و نه در كنترل خودم.
65. واجبات را متوجه نبودم.
66. دقت در نيات وجود نداشت.
67. نفس خيلي طغيان كرد.
68. قلب متوجه خداوند تبارك و تعالي نبود.
69. آمادگي براي مرگ وجود نداشت.
70. احساس مسئوليت كم بود.
71. نظم كم بود.
72. تفكر و تعمق وجود نداشت.
73. چشم آزاد بود و بيهوده به اطراف نگاه مي كرد و گاهي به محارم الهي برمي خورد كه متاسفانه حتماً بر قلب نيز تاثير سوء گذاشته است.
74. ذكري كه موجب صعود شود وجود نداشت.
75. آنچه نبايد مي گفتم، گفتم.
76. شهوت خواب پيدا كردم.
77. ريا كردم و خواستم سواد خود را به رخ ديگران بكشم.
78. در حال خنده نوعي غفلت در خود احساس كردم.
79. در مقابل روي كردن دنيا سوي خودم سست بودم و دائماً در ذهنم بود.
80. تعارف و تمجيدها وسوسه مي نمودند.
81. پناه بردن به حضرت حق تعالي و استغاثه حقيقي از او كم بود.
82. عشق به خداوند را تقويت ننمودم.
83. حالت انابه وجود نداشت.
84. دعا را به علت كسب صفات رذيله در روز و سريع خواندن، با توجه كامل نخواندم.
85. چند شبي است كه سوره واقعه را بي رغبت مي خوانم.
86. با آنكه مي دانستم دارم اشتباه مي كنم اما اشتباه كردم.
87. چند مورد عجله و شتابزدگي وجود داشت.
88. علاقه به مدح ديگران وجود داشت.
89. حفظ سرّ نشد.
90. سوز و ناله كم بود.
91. بصيرت نبود.
92. توسل و ارتباط با عالم قدس خوب نبود.
93. هنگام غروب خوابيدم كه حال و صفاي قلب گرفته شد.
94. شهوت خودش را خيلي فعال نشان مي دهد، بايد مراقب بود.
95. اگر عنايتي شده بود در اول صبح به واسطه خواب بعد از نماز كم شد.
96. توجه به باطن امور و حضور قلب و توجه به نفس چه هنگام وسوسه و چه غير آن خيلي كم بود، لذا در دام شيطان افتادم و علي الخصوص در دامهايش حب دنيا بود كه شديداً متاثر شدم. آن گونه كه در نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا و اوقات ما بين اينها تماماً ذهنم مشغول به دنيا بود. لذا از خداوند نجات خود را خواهانيم كه اي مولاي ما خودت به فرياد ما برس و شيطان و حب دينا را از ما بگير.
97. حجابهاي قلب خيلي زياد بود و امروز اين مطلب براي عقل درك شد.
98. زهد و فقر و اخلاص كم بود.
99. انقطاع از دنيا نبود بلكه برعكسش بود.
100. احساس نمودم كه تا چه حد زيادي بين من و رب حق حجاب وجود دارد.
101. خود را همه كاره جلوه دادم و شيطان از اين راه خوب موفق شد.
وصيت نامه شهيد علي بلورچي
باسمه تعالي
( ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء و عند ربهم يرزقون )
اشهد ان لااله الا الله وحده لا شريك له و اشهد ان محمدأ عبده و رسوله و اشهد ان عليا و ابناه المعصومين حجج الله
و ما انسانها چند صباحي به اين دنيا آمده ايم تا امتحان شويم كه كدامين ما بهترين و زيباترين اعمال را انجام مي دهيم.
آن انسانهايي مي توانند بهترين عمل را انجام دهند كه هم صراط مستقيم را به نحو احسن بشناسند و هم درحين عبور از آن اخلاص عمل را حفظ كنند. صراط مستقيم نيست مگر راه علي و اولاد علي (عليه السلام) و طريقه چگونه خالص گشتن را نيز مي بايست از همين ها آموخت.
بكوشيم خود را هرچه بيشتر به دامان اهل بيت و عصمت بيندازيم و از سر چشمه پر فيض اين خانواده نهايت بهره را ببريم و درك مقام امامت و ولايت را بكنيم كه دراين صورت همه چيز داريم والا هيچ.
مادر عزيزم :
ميدانم زحمت ما را زياد كشيده اي و هر چند از اين فرزند حقيرت بركتي نديدي امّا برايت سخت است كه خبر شهادت مرا بشنوي ليكن از شما مي خواهم كه همان گونه كه تا به حال در مقابل مشكلات زندگي تك و تنها ايستاده اي و آنها را گذرانده اي، در مقابل اين بظاهر سختي نيز با قامتي بلند، استوار و محكم بايست، و خم به ابرو نياور و با ياد خدا و توكل بر او اين سختي زود گذر دنيوي را نيز، سپري كن. برشما مژده باد ديدار با فاطمه الزهرا (سلام الله عليها) در دار بقاء و هم جواري با اين بانوي عزيز.
و شما اي بسيجيان و رزمندگان عزيز :
حسين وار برزميد و زينب گونه در مقابل سختي ها صبر پيشه كنيد و علي وار بر مشكلاتي كه ميبينيد خون دل بخوريد. مبادا صحنه هاي جنگ با دشمنان اسلام را لحظه اي خالي كنيد. تا اسلام هست جنگ با كفر همواره مطرح است و هيچگاه انتظار روزي را نداشته باشيد كه در آن جنگي نباشد كه آن موقع ديگر حقي وجود نخواهد داشت. استوار بايستيد و غيورانه بردشمنان دين و قرآن يورش بريد و انتقام خون هاي ريخته شده مظلومان از هابيل تا حسين (عليه السلام) و از حسين (عليه السلام) تاكنون را بگيريد. و شما بازوان قدرتمند خداونديد كه تجلّي قهر الهي بر كفّار زبون فرود ميايد.
بكوشيد در جهادتان اخلاص را حفظ كنيد و همواره به ياد خدا و الطاف كريمانه او باشيد. دنيا و محبّت آن را از قلوبتان خارج سازيد و با اين عمل ريشه شك و ترس از قلوبتان بزداييد. در تمامي امورتان تقوي پيشه كنيد و از ياد خدا غافل نباشيد.
و تا آنجا كه توان عقيدتي خود را چه در جبهه و پشت جبهه، با مطالعه و تحقيق قوي نماييد كه دشمن از همين مي ترسد، چرا كه تا شما علم كافي نداشته باشيد يقين لازمه را نخواهيد داشت. روحيه والاي شهادت طلبي و عشق به جهاد در راه خدا درون شما رشد نخواهد كرد و اين عين ذلت و زبوني نفس است. پس با دريافت معارف صحيح قرآني و عمل به آنها خود را هر چه بيشتر بارور سازيد و با اين عمل حضور خويش را در جبهه هاي رزم عليه دشمنان اسلام تداوم بخشيد.
و سخني هم با شما دوستان و آشنايان داشتم:
بكوشيد همواره بيش از دافعه، جاذبه داشته باشيد، مواظب اعمال و كردارتان باشيد، مبادا با برخورد هاي ناصحيح فرد يا افرادي را از خود برنجانيد و موجبات طرد ايشان را از جامعهء اسلامي فراهم سازيد. مي بايست حركات و سكنات شما مصاديق بارز اشدّاء علي الكفار رحماء بينهم باشد.
سعي كنيد تا جوان هستيد خود را اصلاح كنيد. هر چه از عمر مي گذرد سياهي هاي قلب بيشتر مي شود و صفاي دروني كمتر. تلاش كنيد قلبتان را روز به روز و لحظه به لحظه جلا داده به آن برسانيد كه جز خدا و محبّت او در آن چيزي نباشد. مطمئن باشيد كه آسان است امّا كمي همّت و مردانگي مي خواهد.
ارزشهاي انقلاب را همواره در ذهن داشته، لحظه اي از ارج نهادن به آنها غافل نباشيد.
به خانواده هاي شهداء خيلي احترام كنيد، علي الخصوص فرزندان شهدا و بالاخص فرزندان شهداي جنگ تحميلي. خود را غلام اينان بدانيد و از همه چيزتان برايشان مايه بگذاريد. چرا كه اينان، چشم و چراغ اين ملّتند.
آن چنان با خانواده شهدا برخورد كنيد كه جاي خالي شهيدشان را حس نكنند. مبادا فرزندان شهداء احساس يتيمي نمايند كه هيچ چيز تأثيرش بدتر از اين در روحيّه او نيست. همچو خادمي صبور و حليم، كمر به خدمت خانواده شهداء ببنديد.
بسيجيها و رزمندگان را خيلي محترم شماريد. اينان خيلي عزيزند و نزد خدا محبوبترين بندگانند. مبادا نسبت به ايشان بي احترامي كنيد. مبادا در پشت جبهه در انجام امورات آنها سستي كنيد و يا خدايي نكرده مشكل تراشي نماييد. تلاش كنيد جهت پيشبرد امورات اينان نهايت سعي را داشته باشيد.
دست از دامن امام امّت برنداريد، كلامش را با جان و دل شنيده، در راه رضايش تمامي سعي تان را بنماييد. به جانش دعا كنيد كه هرچه داريم از وجود پر بركت اين سيّد و آقاي عزيز است. بيشتر متوجه حالات و عيوب خود باشيد تا عيوب ديگران. مرگ را همواره در نظر داشته باشيد و خود را مهيّاي ديدار دوست نماييد كه ديدار او نزديك است.
از همه خواهش مي كنم مرا حلال كنند و چنان چه غيبتي كرده و يا تهمتي زده ام و احيانا توهين و اهانتي به فردي شده است از من بگذرند و حلال كنند. همچنين در طول مدتي كه با هم بوده ايم سخنها و حركات و اعمال از اين حقير شنيده و ديده ايد، بعد از شهادتم راضي نيستم كسي آنها را به هر صورت نقل كند، چه آنهايي را كه خوب ديده ايد و چه آنهايي را كه بد مي دانسته ايد و اگر كسي چنين كرده باشد روز قيامت از او راضي نخواهم بود.
لذا اگر مراسمي برايم تشكيل شد تنها ياد ازشهيدان عزيزي چون "علي حلّاجيان" و "موسي" و "اسماعيلي" و "مفيد" و "عبّاس رضايي" و "محمود" و "مسعود" بنماييد و تنها بر مصائب اهل بيت (عليه السلام) اشك بريزيد. چنانكه جنازه داشتم هر زمان كه به بالاي سرم آمديد، سلامي بر اباعبدالله الحسين (عليه السلام) بدهيد و هر گاه در ذهنتان به يادم افتاديد لفظ يا اباعبدالله(عليه السلام) را بگوييد. فراموش نكنيد كلامي در مورد اين عبد حقير صحبت نكنيد.
شما را به خدا حلالم كنيد و از من راضي باشيد. اين حقير نيز از همه راضيم و دعا مي كنم انشاءالله تعالي خداوند و امام زمان عليه السّلام نيز راضي باشند.
منبع: پایگاه خبری تهران پرس