شما،چه زمانی خدا را دیدید؟

javaza

عضو جدید
درود.

از همان زمان کودکی
سوالی بود مرا همیشگی
خدا کیست؟چیست؟
مکان او در کدام پشت بام خانه ای ست؟
کمی بزرگتر شدم
سوال من ولی،همان سوال کودکی
که خانه خدا کجاست؟
کعبه است خانه اش؟
یا که نه ، در خفاست؟
بزرگتر و بزرگتر شدم
ولی سوال من، مانده بود بی جواب
پرستو بشدم...
همه جا رفتم
و سرانجام،بیافتم آن خانه کجاست.
آدرسش اینجاست
کوچه تنهایی ها
خانه ای ست رنگی
پلاکش بی رنگ است
دربش آبیست
امابوستانش،همگی مشکیست
اسم آن خانه غم است
دیوارش از جنس سکوت
همه اش آینه کاری بودند
به تماشا بنشستم
که به ناگه،خدا را دیدم
با آغوشی باز
بگریستم من آنجا
که چرا تا حالا،خانه غم هایم را سر نزدم.
Javaza

بدرود.
 

Topcoding

عضو جدید
و خدایی که در این نزدیکی است...
چه صفایی دارد با او
سر یک سفره نشستن
سالها از تنهایی
می بردم شکوه به پیشش
که خدایا خستم
پرو بالم بسته است
که دراین کج بلا
کی کنی آزادم
سالها این بود راز دلم
که خدایا بکنم یک نظرم...
من کنون آزادم
هر چه می خواهم هست
پر و بالم باز است
ولی از پرواز خبری نیست چرا
نفسم سنگین است
غمم افزون تر
در درونم آشوب
پس کجاست آن قلب لطیف
پس کجاست آن آغوش
آری آن آغوش...
سالها بودم من در آغوش خدا
می فشردم محکم از سر مهر مرا
من خیال می کردم
که چه تنگ است دلم
که چه قد تنهایم
کاش می شد بازم
که اسیرش گردم
که کنارش باشم
که بخواند هر شب
لالاییه مهرش را
تا بخوابم آرام
با صدای زیبایش .........
(دل نوشته ای از خودم تقدیم به خدای مهربانی ها ، خدایی که همیشه در کنارم هست فقط کافی است که حضورش را باور کنم)
 

ar.noorian

عضو جدید
کاربر ممتاز
من فکر می کنم بهترین جواب این سوال شعر معروف مولانا است:

ای قوم به حج رفته کجایید کجایید معشوق همین جاست بیایید بیایید
معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار در بادیه سرگشته شما در چه هوایید
گر صورت بی​صورت معشوق ببینید هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید
ده بار از آن راه بدان خانه برفتید یک بار از این خانه بر این بام برآیید
آن خانه لطیفست نشان​هاش بگفتید از خواجه آن خانه نشانی بنمایید
یک دسته گل کو اگر آن باغ بدیدیت یک گوهر جان کو اگر از بحر خدایید
با این همه آن رنج شما گنج شما باد افسوس که بر گنج شما پرده شمایید

افسوس که بر گنج شما پرده شمایید......به امید روزی که با شناخت بهتر خود، خدا را بهتر بشناسیم:gol:
 

Similar threads

بالا