شل سیلور استاین

کالیگولا

عضو فعال
کاربر ممتاز
چیزهایی که نگفتم..

چیزهایی که نگفتم..

وقتي چمدانش را به قصد رفتن بست،
نگفتم عزيزم ، اين كار را نكن .)
نگفتم برگرد
و يك بار ديگر به من فرصت بده .)
وقتي پرسيد دوستش دارم يا نه ،
رويم را برگرداندم.
حالا او رفته ، و من
تمام چيزهايي را كه نگفتم ، مي شنوم.
نگفتم عزيزم متاسفم ،
چون من هم مقّصر بودم.)
نگفتم اختلاف ها را كنار بگذاريم ،
چون تمام آنچه مي خواهيم عشق و وفاداري و مهلت است.)
گفتم اگر راهت را انتخاب كرده اي ،
من آن را سد نخواهم كرد.)
حالا او رفته ، و من
تمام چيزهايي را كه نگفتم ، مي شنوم.
او را در آغوش نگرفتم و اشك هايش را پاك نكردم
نگفتم اگر تو نباشي
زندگي ام بي معني خواهد بود.)
فكر مي كردم از تمامي آن بازي ها خلاص خواهم شد.
اما حالا ، تنها كاري كه مي كنم
گوش دادن به چيزهايي است كه نگفتم.
نگفتم باراني ات را درآر...
قهوه درست مي كنم و با هم حرف مي زنيم.)
نگفتم جاده بيرون خانه
طولاني و خلوت و بي انتهاست.)
گفتم خدانگهدار ، موفق باشي ،
خدا به همراهت .) او رفت
و مرا تنها گذاشت
تا با تمام چيزهايي كه نگفتم ، زندگي كنم.
 

russell

مدیر بازنشسته
آخرین صبح


این آخرین صبحی است که

در این شهر کثیف از خواب برمی خیزم

و دنبال خورشید می گردم

چون ساختمان ها آسمان را سد کرده اند.

این آخرین صبحی است که

در آب زنگار گرفته خود را می شویم،

و سعی در اصلاح صورتی دارم

که حتی آن را بجا نمی آورم.
 

کالیگولا

عضو فعال
کاربر ممتاز
دستم به خورشید نمی رسد

دستم به خورشید نمی رسد

نمي توانم به ابرها دست بزنم، به خورشيد نرسيده ام.
هيچ گاه كاري را كه تو مي خواستي انجام نداده ام.
دستم را تا جايي كه مي توانستم دراز كردم شايد بتوانم آنچه تو مي خواستي به دست آورم.
انگار من آن نيستم كه تو مي خواهي.
براي اينكه نمي توانم به ابرها دست بزنم يا به خورشيد برسم.
نه ، نمي توانم ابرها را لمس كنم يا به خورشيد برسم.
نمي توانم به عمق افكارت راه يابم وخواست هاي تو را حدس بزنم.
براي يافتن آنچه تو در پي آني ، كاري از من بر نمي آيد.
مي گويي آغوشت باز است ،
اما خدا مي داند براي چه كسي.
نمي توانم فكرت را بخوانم يا با روياهاي تو باشم.
نمي توانم روياهايت را پي گيرم يا به افكارت پي ببرم.
دلم مي خواهد كسي را بيابي تا بتواند كارهاي ناتمام مرا به انجام برساند
راهي را كه من نيافتم ، او بيابد و براي تو دنياي بهتري بسازد.
كاش كسي را بيابي ، كسي كه بي پروا باشد و بر تو غلبه كند
انديشه هايت را كه همواره در تغير است ، به سمتي هدايت كند
و روح تو را كه همواره در پرواز است ، آزاد سازد.
اما من نمي توانم ... نمي توانم.
نمي توانم زمان را به عقب برگردانم تا دوباره به شانزده سالگي پا بگذاري.
نمي توانم زمينهاي بي حاصلت را دوباره سبز كنم.
نمي توانم بار ديگر درباره آنچه قرار بود چنان باشد و اكنون نيست ، حرف بزنم.
نمي توانم زمان را به عقب برگردانم و تو را به روزگار جوانيت.
نمي توانم زمان را به عقب برگردانم و تو را جوان كنم.
پس با من وداع كن و به پشت سرت نگاه نكن ،
هر چند در كنار تو روزهاي خوشي را پشت سر گذاشتم.
افسوس! من آن نيستم كه بتواند با تو سر كند.
اگر كسي از حال و روز من پرسيد بگو، زماني با من بود.
اما هيچ گاه دستش به ابرها و خورشيد نرسيد.
نمي توانم به ابرها دست بزنم يا به خورشيد برسم.
 

russell

مدیر بازنشسته
« توسفیدی و راه راه سیاه داری،

یا اینکه سیاهی و راه راه سفید داری؟ »


گوره خره به جای جواب دادن پرسید:

« تو خوبی فقط عادت های بد داری،

یا بدی و چند تا عادت خوب داری؟

ساکتی بعضی وقت ها شیطونی،

یا شیطونی بعضی وقت ها ساکت می شی؟

ذاتاً خوشحالی بعضی روزها ناراحتی،

یا ذاتاً افسرده ای بعضی روزها خوشحالی؟

لباس هات کثیفن فقط پیرهنت کثیفه،

یا کثیفن و شلوارت تمیزه؟


و گورخر پرسید و پرسید و پرسید،

و پرسید و پرسید، و بعد رفت.


دیگه هیچ وقت از گورخرها دربارهء راه راهاشون

چیزی نمی پرسم.

 

کالیگولا

عضو فعال
کاربر ممتاز
باور نمي كني از صبح تا حالا دارم يه بند جون مي كنم.
خيلي هم خسته ام،
وقت خيلي كم است و چيزهاي زيادي است كه بايد به آنها برسم.
خيلي هم خسته ام.
از صبح اينجا دراز كشيدم كه علفها رو سرجاشون نگه دارم
سيبها را چشيدم ببينم شيرين هستن يا نه؟
انگشتهاي پاهاي هزاپاها را شمردم.
به گنجشكها تذكر دادم كه خيلي جيك جيك نكنند.
پروانه ها را از روي گوجه فرنگيها پراندم.
مواظبم يه بار خداي نكرده، سيلي، طوفاني نياد.
مديريت كارهاي مورچه ها را هم به عهده داشتم.
به هرس گياهان هرزه فكر مي كردم.
مواظبم خورشيد بي موقع غروب نكنه.
ماهيها رو صدا كردم توي جويهايي كه من درست كردم شنا كنن.
همه اينها به كنار، دوازده هزار و چهل يكبار نفس كشيدم.
و خيلي خسته شدم!
 

russell

مدیر بازنشسته
تاریخم خوب نیست
از علوم سردر نمی آورم
موسیقی پیچیده است
با انگلیسی میانه ای ندارم
با ریاضی دشمن خونیم
اقتصاد عذاب است
ورزش نیروی زیادی می برد
قرائت کار سختی است
جغرافیا گیجم می کند
علم اجتماعی ، حرفش را نزن
شیمی کلافه ام می کند
از زیست شناسی حالم بد می شود
گیاه شناسی بوی علف می دهد
حتی هنر هم برایم سخت است
اما خوب جای شکرش باقی است

که عملایم آلی است. ....
 

کالیگولا

عضو فعال
کاربر ممتاز
صدا

صدا

صدايي در درون توست
كه همه روز را در گوشت نجوا مي كند
"به نظرم اين برايم خوب است.
مي دانم اين درست نيست"
هيچ معلمي، واعظي، پدر و مادري، دوستي يا پير خردمندي
نمي تواند بگويد
چه چيز برايت درست است
فقط گوش بده
به صدايي كه در درون توست

 

کالیگولا

عضو فعال
کاربر ممتاز
خب ، مي بينم كه حسابي به خودت مي رسي
از خودت مراقبت مي كني.
نيازهايت را بر آورده مي كني.
خوب گوش مي دي يا مي خوني ، درباره رژيم غذايي ،
تغذيه ، خواب و سم زدايي از بدن ،
همين طور خريدن وسايلي كه ميگن به درد ورزش مي خوره .
و گياهان دارويي براي تجديد قوا ، وقتي كه آسيب مي بيني .
صابون هايي كه تن را تميز مي كنن .
افشانه هايي كه بوي بد را از بين مي برن .
مايعاتي كه اسيد ها و حشره كش ها را خنثي مي كنن .
اضافه وزن مجاز براي افزايش قدرت و اندازه عضلات .
زدن آمپولهاي ايمني .
و خوردن قرص هاي نيرو زا .
اما يادت باشه كه بعد از همه اينها
بالاخره قصه به پايان مي رسه ...
مي توني سيگار رو ترك كني ، اما آخر مي ميري .
دور مواد را خط بكشي ، اما آخر مي ميري .
خود را از خوردن غذاهاي چرب و سرخ كردني منع كني ،
و در سلامت كامل باشي ، اما باز مي ميري .
مي گساري هم كه نكني ، باز مي ميري .
دوركارهاي خلاف رو خط بكشي ، باز مي ميري .
از نوشيدن قهوه صرف نظر كني و كيفور نشي ،
باز مي ميري ، آخرش مي ميري .
بالاخره مي ميري ، دست آخر مي ميري .
آخرش مي ميري .
مي توني نرمش كردن رو از سر بگيري ،
اما وقتي موسيقي تموم بشه ، مي ميري .
توي اتومبيل كمربند ايمني هم ببندي ، باز هم مي ميري .
از نيكوتين فاصله بگيري ، باز هم مي ميري .
مي توني ورزش كني تا چربي رانهات آب بشه ،
خوش تيپ تر و تو دل برو تر مي شي، اما باز مي ميري .
حمام آفتاب هم كه نگيري ، باز مي ميري .
مي توني اون بالا تو آسمون ، پي بشقاب پرنده بگردي
شايد اونا تو رو به مريخ ببرن ، اما اونجا هم بالا خره مي ميري .
بالا خره مي ميري ، در نهايت مي ميري .
آخر ، يك زماني ، مي ميري .
با كفش هاي ريبوك و نايكو آديداس
مي توني تو آسمونا سير كني ، اما اونجا هم بالاخره مي ميري .
داروهاي نيروبخش هم كه بخوري ، بالاخره مي ميري.
روده ات رو هم كه سالم نگه داري باز مي ميري .
مي توني خودت رو منجمد كني و در زمان معلق بموني ،
اما همين كه يخت رو باز كنن ، بالاخره مي ميري .
مي توني ازدواج كني ، اما باز هم مي ميري .
به نقطه اوج هم كه برسي ، بالاخره مي ميري .
مي توني خودت رو از شر فشارهاي روحي خلاص كني ، استراحت كني ،
آزمايش ايدز ، و تست ورزش بدي ،
به غرب ، اونجا كه هوا آفتابيست و از رطوبت خبري نيست نقل مكان كني
و تا صد سال زنده بموني
اما بالاخره مي ميري .
سرانجام ، در آخر كار مي ميري .
سدر نهايت ، خواه نا خواه مي ميري .
پس بهتره حالا كه زنده هستي از زندگي لذت ببري
قبل از اينكه غزل خداحافظي رو بخوني ،
چون بالاخره ، در آخر كار مي ميري
 

کالیگولا

عضو فعال
کاربر ممتاز
روز طولاني و سختي بود ، جوسي
انتهاي جاده ، جايي در آن طرف .
راهم را گم كرده بودم
وقتي آنجا رسيدم ،گفتند دير آمدي .
حالا تو تنها كسي هستي كه مي تواني مرا راهنمايي كني .
خب ، نمي خواهي ترانه رنگين كمان را بخواني ، جوسي؟
با صداي بلند بخوان.
امشب آن را درست بخوان
چون مدت هاست كه درست خوانده نشده .
جوسي ، سايه هاي غم ،
در دل آدمي جا خوش كرده .
پس اگر مي تواني ترانه رنگين كمان را بخوان .
قطاري را كه مي خواستم ببينم
رفته بود.
انگار تمام وقتم را
صرف سوار و پياده شدن كردم .
فكرم را فروختم .
روياهايم را بخشيدم .
و فردا ، به جستجوي
ديروز خواهم رفت ،
تا آن زمان ...
ترانه رنگين كمان را بخوان ، جوسي .
با صداي بلند بخوان.
امشب آن را درست بخوان
چون مدت هاست كه درست خوانده نشده .
چه بسيار خواهش ها
كه انها را درك نمي كني ، جوسي
اگر مي تواني ترانه رنگين كمان را بخوان...
اگر مي تواني ، اگر مي تواني .
ترانه رنگين كمان را بخوان ، اگر مي تواني .
 

russell

مدیر بازنشسته
من خوشحالم که خودم هستم
زيرا من شبيه تو نيستم
تو هم خوشحال باش که خودت هستی
چون اصلا ًشبيه من نيستی
برای همين است که ما می توانيم با هم دوست باشيم
و چه خوب است دوستی دو تا آدم مثل ما
که اصلا ًشبيه هم نيستند
اما همديگر را دوست دارند ...
 

russell

مدیر بازنشسته
اگه اون رفته،
مقصر من نبودم.

اگه ترکم کرده،
اشکال از من نبوده.
چون من خيلی خوبم!
خيلی خوشکلم.
اصلا کی گفته اون منو ترک کرده؟
اين من بودم که از کاراش خسته شدم.
من بودم که ديگه نخواستمش.
اما خوب اگه برگرده،
بهش ميگم چقدر دوسش دارم،
بهش می گم که چقدر خوبه،
بعد واسه هميشه ميرم.
اينو قول ميدم...
 

Setayesh

مدیر تالار کتابخانه الکترونیکی
مدیر تالار
لطفاً دوستم نداشته باش

براي اينكه دوستم داشته باشي،

هر كاري بگويي مي كنم،

قيافه ام را عوض مي كنم،

همان شكلي مي شوم كه تو مي خواهي،

اخلاقم را عوض مي كنم،

همان طوري مي شوم كه تو مي خواهي،

حتي صدايم را عوض مي كنم،

همان حرفهايي را مي زنم كه تو مي خواهي،

اصلاً اسمم را هم عوض مي كنم،

هر اسمي كه مي خواهي روي من بگذار!

خب حالا دوستم داري؟

نه، صبر كن!

لطفاً دوستم نداشته باش

چون حالا انقدر عوض شده ام كه حتي حال خودم هم از خودم به هم مي خورد!
 

کالیگولا

عضو فعال
کاربر ممتاز
بابا ، چي ميشه اگه خورشيد ديگه در نياد؟
چي پيش مياد؟
اگه خورشيد نتابه ، تعجب مي كني
و با چشمهاي از حدقه دراومده به آسمون خيره مي شي
و باد نور چشماتو به آسمونا مي بره
و خورشيد دوباره شروع به تابيدن مي كنه .
بابا ، چي ميشه اگه باد نوزه؟
اون وقت چي پيش مياد؟
اگه باد نوزه ، زمين خشك مي شه ،
قايقت ديگه حركت نمي كنه ، پسرم ، بادبادكت هم ديگه پرواز نمي كنه.
اون وقت چمن مشكل تو رو به باد مي گه ،
و باد دوباره شروع به وزيدن مي كنه .
بابا ، اگه چمن ديگه رشد نكنه چي؟
اون وقت چي مي شه؟
اگه چمن رشد نكنه ، اشك هات سرازير مي شه ،
و زمين با اشك چشمهاي تو سيراب مي شه ،
بعد مثل محّبت تو به من ، چمن ها هم بزرگ مي شن ،
و دوباره شروع مي كنن به رشد كردن .
بابا ، اگه من تو رو دوست نداشته باشم چي؟
اون وقت چي مي شه؟
اگه تو ديگه منو دوست نداشته باشي ، اون وقت ديگه چمن رشد نمي كنه ،
خورشيد نمي تابه و باد هم نمي وزه .
اگه مي خواي اين دنياي قديمي به كارش ادامه بده ،
بايد باز هم منو دوست داشته باشي ، باز هم ، باز هم ...
باز منو دوست داشته باشي
مي شنوي پسرم ؟
بهتره منو دوست داشته باشي
(تو منو دوست داري ، پسرم؟ بله)
بهتره منو دوست داشته باشي.
 

cute

عضو جدید
کاربر ممتاز
هیولاهایی که دیدم

روحی دیدم که نمی خواست مرا بکشد
فقط آدرس شهری را از من پرسید
شیطانی دیدم که نمی خواست گولم بزند
فقط دوچرخه ام را امانت خواست
خون آشامی دیدم که نمی خواست خونم را بخورد
فقط برای اسکناسش پول خورد می خواست
همه اش آدم های مناسب می بینم
در وقت نامناسب!!
 

کالیگولا

عضو فعال
کاربر ممتاز
چند سال بیشتر...

چند سال بیشتر...

فرزندم ، من چند سال از تو بزرگترم ... فقط همين .
براي پرواز موقعيت هاي بيشتري داشتم و بيشتر هم زمين خوردم .
معني اش اين نيسن كه عاقلترم ...
معني اش اين است كه بيشتر سختي كشيده ام .
فرزندم ، من چند سال از تو بزرگترم ... فقط همين .
فرزندم ، من در جاده هاي بيشتري قدم گذاشته ام ... فقط همين .
از دويدن خسته شده ام در حالي كه تو تازه خزيدن را ياد مي گيري .
به سمت جايي مي روي ...
كه من آنجا بودم ... و مي دانم كه در آنجا خبري نيست .
فرزندم ، من چند سال بيشتر از تو تجربه دارم ... فقط همين .
حالا كه خداحافظي مي كني دخترم ، هيچ وقت از حرفت برنگرد .
بايد پرواز كني ، براي اينكه عقاب هاي جوان صدايت مي زنند.
و روزي ، وقتي پا به سن گذاشتي ، به يك جوان لبخند مي زني .
و به او مي گويي ، فرزندم ، من چند سال از تو بزرگترم ... فقط همين.
فرزندم ، من چند سال از تو بزرگترم ... فقط همين .
مي گويي ، براي پرواز موقعيت هاي بيشتري داشتم و بيشتر هم زمين خوردم .
معني اش اين نيسن كه عاقلترم ...
معني اش اين است كه بيشتر سختي كشيده ام .
فرزندم ، من چند سال بيشتر از تو تجربه دارم ... فقط همين .
 

russell

مدیر بازنشسته
یك نفر بايد بره...


يك نفر بايد بره ستاره ها رو پاك كنه.

آخه اين روزها ستاره ها خيلي كدر شدن.

يك نفر بايد بره ستاره ها رو پاك كنه.

براي اينكه عقابها و سارها و پرستوها

از اينكه ستاره ها گرد گرفتن ناراحتن.

مي گن ستاره نو مي خوان، اما نمي تونيم براشون ستاره هاي نو بخريم.

پس خواهش مي كنم دستمالهاي گردگيري رو برداريد.

سطلها رو پر آب كنيد.

يك نفر بايد بره ستاره ها رو پاك كنه.
 
  • Like
واکنش ها: cute

کالیگولا

عضو فعال
کاربر ممتاز
ز وقتي كه محبوب آزار طلبم رفت و مرا تنها گذاشت براي مشت كوبيدن ، چيزي ندارم جز ديوار . وقتي كه كتكش مي زدم دوستم داشت ، اما من شيوه بهتري را پيش گرفتم ، اينكه هيچ گاه با او بر سر مهر نباشم . بله ، او همان كسي است كه در روياهايم مي ديدم ، و آدمي هميشه كسي را كه دوست دارد ، مي آزارد. از وقتي محبوب آزارطلبم رفت و مرا تنها گذاشت ، براي مشت كوبيدن ، چيزي ندارم جز ديوار آه... براي له كردن جز تخم مرغ براي كمربند بستن ، جز شلوار براي پرت كردن ، جز بستني براي زدن بر سرش ، جز ساعت براي آتش زدن ، جز كبريت براي مشت كوبيدن ، جز ديوار .
 
  • Like
واکنش ها: cute

کالیگولا

عضو فعال
کاربر ممتاز
هجده سال به بالا ممنوع!(1)

هجده سال به بالا ممنوع!(1)

آخر هفته مي خوايم بريم گردش
من و مامان و بابامو خواهرم
همه خيلي خوشحاليم.
اول مي ريم سينما
من و خواهرمو راه نمي دن
مي گن "هجده سال به پايين ممنوع!"
تصميم مي گيريم بريم پارك
اون جا هم پدر و مادروم راه نمي دن
دم قسمت اسباب بازيها نوشته:
"هجده سال به بالا ممنوع!"
حالا ديگه نمي دونيم كجا بريم؟!
براي همين برميگرديم خونه
اينجا لا اقل دم درش چيزي ننوشته!
 

canopus

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
جريمه كتاب


چيكار كنم؟

چيكار كنم؟

چهل و دو ساله كه اين كتابو امانت گرفتم!

سالها از تاريخ تحويلش مي گذره.

قبول دارم كه اشتباه از من بوده،

اما از كجا بيارم اينهمه جريمه بدم؟!

به نظر شما چيكار كنم؟

برش گردونم يا دوباره قايمش كنم؟
 

کالیگولا

عضو فعال
کاربر ممتاز
(امیدوارم تکراری نباشه)


بيرون پناهگاهت مي مانم و درون را نگاه مي كنم ،
در حالي كه در اطرافم ، از ، هر سو ، بمب مي ريزند ،
تو در داخل پناهگاهت چقدر سرحال و در امان و خوشحال به نظر مي آيي ،
آيا گفته بودم كه من به ين چيزها توجه مي كنم؟
آيا گفته بودم كه چه شگفت آور هستي؟
و چقدر ناراحتم كه از هم جدا شده ايم.
عزيزم ، من بيرون پناهگاه تو ايساده ام ،
اما اميدوارم كه در قلب تو باشم .
 

russell

مدیر بازنشسته
دنيا را روشن کن

دنيا را روشن کن
به زندگی طعمی ببخش تا ببينی که عشق چقدر می تواند آزادت کند
دنيا را روشن کن
مرا ببين !
و ببين که دوست داشتن چقدر می تواند شادت کند
تو می گويی بال در آورده ای
پس به بالهايت بياموز که پرواز کنند
بدون اينکه بپرسند چرا ...
به بالهايت ياد بده که زندگی کنند
که دوست داشته باشند
دنيا را روشن کن ...
که دوستی را شاد کنی
بلند شو. نگاه کن !
با چشمهايت دنيا را روشن کن !
 

cute

عضو جدید
کاربر ممتاز
داره می جوشه
من یه آدم مغرور بودم
یه خواننده و رقاص یه چشم
که هیچ وقت حتی
سعی نکردم واقعا عاشق بشم
با مردم دوست می شدم و بعد فراموششون می کردم
وهیچ وقت با اون ها نمی موندم
چون فکر می کردم چشمه ی عشق وجودم خیلی وقته
خشک شده
ولی حالا داره می جوشه
حس می کنم که داره می جوشه
و هر کاری هم بکنی
نمی تونی جلوی این عشق واقعی رو بگیری
چون داره می جوشه
(عزیزم می تونی صداش رو بشنوی
داره می جوشه
و چه زود برای تو فوران می کنه
دیگه این طوری قیافه نگیر!)
می دونم وقتی تو رو دیدم
خودم اجازه دادم عاشقم بشی
و خیلی مطمئن با تو شرط بستم
که این عشق زیاد ادامه پیدا نمی کنه
ولی من اصلا فکر نمی کردم
که این عشق این طوری عمیق بشه
و حالا عشق ما این طور پر قدرت ادامه پیدا کنه
آره داره می جوشه
 

russell

مدیر بازنشسته
به نباید ها گوش کن

به نباید ها گوش کن، بچه جان

به نکن ها گوش کن

به اجازه نداری ها،

نمی توانی ها و نمی شود ها گوش کن

به دیگر هیچ وقت نکن ها گوش کن.

اما به من هم خوب گوش کن:

هر کاری شدنی است، بچه جان

هیچ چیز محال نیست.
 
  • Like
واکنش ها: cute

کالیگولا

عضو فعال
کاربر ممتاز
شب خوش ، سبزه
كه سر بر بالش گذاشته اي و در خوابي .
پرده ها را مي كشم
تا سرما نخوري.
فردا با هم
درباره كارهايمان حرف مي زنيم .
شب خوش، گياهك ...
در گلدانت آسوده بخواب .
مراقب باش ،
به مرض پژمردگي دجار نشوي !
اي سبزه تازه در آمده ، يادت باشد
از زنبور ها حذر كني .
شنيده ام كه آنها مي توانند
ناقل بيماري خطرناكي باشند.
شب خوش ، سبزه
گياهك ، شب خوش .
بيا ، اين هم ليوان آب.
مي خواهي چراغ را روشن بگذارم ؟
فردا صبح ،
سر ميز صبحانه مينشينيم
گوشت و تخم مرغ مال من
نيتروژن مال تو .
سبزه ، دوستت دارم
<مثل>كسي كه به زن و بچه نياز دارد.
 

russell

مدیر بازنشسته
خسته

باور نمي كني از صبح تا حالا دارم يه بند جون مي كنم.
خيلي هم خسته ام،
وقت خيلي كم است و چيزهاي زيادي است كه بايد به آنها برسم.
خيلي هم خسته ام.
از صبح اينجا دراز كشيدم كه علفها رو سرجاشون نگه دارم
سيبها را چشيدم ببينم شيرين هستن يا نه؟
انگشتهاي پاهاي هزاپاها را شمردم.
به گنجشكها تذكر دادم كه خيلي جيك جيك نكنند.
پروانه ها را از روي گوجه فرنگيها پراندم.
مواظبم يه بار خداي نكرده، سيلي، طوفاني نياد.
مديريت كارهاي مورچه ها را هم به عهده داشتم.
به هرس گياهان هرزه فكر مي كردم.
مواظبم خورشيد بي موقع غروب نكنه.
ماهيها رو صدا كردم توي جويهايي كه من درست كردم شنا كنن.
همه اينها به كنار، دوازده هزار و چهل يكبار نفس كشيدم.
و خيلي خسته شدم!
 

cute

عضو جدید
کاربر ممتاز
بهترین ماسک
مسابقه ترسناک ترین ماسک بود
من وحشتناک ترین و ترسناک ترین بودم
که برنده جایزه اول شدم
و(هق هق)من اصلا ماسکی روی صورتم نبود...!
 

cute

عضو جدید
کاربر ممتاز
نبرد
دلت می خواد برات بگم
از اون شب وحشتناک
که چطور شجاعانه جنگیدم و---
نه؟؟
خیلی خوب.
 

کالیگولا

عضو فعال
کاربر ممتاز
دست از كار كشيدم ، براي اينكه ديگر كاري نداشتم ،
و فكر كردم زمان كوتاهي در آن دور و بر پرسه بزنم .
گفته بودم كه مثل باد غربي ، مي وزم و مي روم
و هيچ كس نميتواند مسير زنگي ام را تغيير دهد.
براي اينكه در گذشته هيچ وقت براي ماندن آواز نخوانده ام .
هزار بار ، شايد هم بيشتر ترانه هاي غمگين و آوازهاي خداحافظي خوانده ام .
و شايد عجيب به نظر مي رسد
كه يه سمت در نمي روم ،
آخر ، هيچ وقت براي ماندن آواز نخوانده ام .
وقتي كه همه حرف هايم را بزنم ، مي روم .
اما با تو كه باشم حرف هايم تمامي ندارد.
وقتي كه به فكر فرو مي روم و در راه هاي پر پيچ و خم پرسه مي زنم
ميل رفتن ندارم
ديشب ، صداي سوت يك كشتي باركس قديمي را شنيدم ،
وقتي كه در رختخوابت دراز كشيده بودم .
انگار مي گفت : پسر ، اين همان كشتي اي است كه
براي سوار شدن آن بار و بنه ات را جمع مي كردي ،
اما لبخند زدم و فكر رفتن را از سر به در كردم .
چون در گذشته ، هيچ وقت براي ماندن آواز نخوانده ام .
هزار بار ، شايد هم بيشتر ، ترانه هاي غمگين و آوازهاي خداحافظي خوانده ام.
و شايد عجيب به نظر مي رسد
كه به سمت در نمي روم .
آخر ، هيچ وقت فكر نكرده ام اين همه مدّت در يك جا بند شوم ...
براي اينكه هيچ وقت براي ماندن آواز نخوانده ام .
 

کالیگولا

عضو فعال
کاربر ممتاز
تقصير

تقصير

من يه كتاب خيلي قشنگ براتون نوشته بودم.
پر از آفتاب و رنگين كمان.
و آرزوهايي كه برآورده مي شدند ...
ولي بزي رفت و كتاب را خورد.
( حتماً ميدونيد كه ازش بعيد نبود. )
براي همين هر چه سريعتر
اين كتاب جديد را نوشتم.
البته اين كتاب اصلاً نمي تونه
به قشنگي كتاب قبلي باشه.
هموني كه بزي احمق خورد.
حالا اگر اين كتاب را دوست نداريد،
مي دونيد كه تقصير من نيست.
تقصير بزيه.
 
بالا