شاعر سایتم

شاعر سایت

کاربر بیش فعال
در من يک تيمارستان وجود دارد،


يک تيمارستان با هفتاد تختخواب، هفتاد تختخواب با هفتاد ديوانه.

و سخت‌ترين كار دنيا را من مي كنم،

زماني كه از من مي‌پرسند:

خوبی؟!

و من بايد يك تيمارستان هفتاد تختخوابی را آرام كنم

و با متانت صادقانه‌ای بگويم

بله امروز خيلی خوبم!
 

شاعر سایت

کاربر بیش فعال
همیشه در حد یک سلام و احوالپرسی بود...
حداقل برای من. یعنی انقدر توی روزمرگی خودم بودم که فکر نمیکردم قراره اتفاقی بیفته.
همه چیز از یک احوالپرسی متفاوت شروع شد. بعد از مدتی غیبت، یه روز پیام داد که خبری ازت نیست؟ خوبی؟
اعتراف میکنم این عجیبترین سوالی بود که توی زندگیم باید جواب میدادم...
قبل از جواب دادن، رفتن توی آینه خودم رو نگاه کردم، دست انداختم لای موهام تا مرتبش کنم. چروک تيشرتم رو صاف كردم و يه نفس عميق كشيدم. احساس کردم بعد از مدتها ته خندهای روی صورتم هست.
اینکه کسی زمان غیبتم رو داشته باشه، به خودی خود عجیب بود، چه برسه به اینکه کسی بخواد نگرانم بشه.این حال پرسیدن برام، با همه حال پرسیدنهای دیگه فرق داشت. احساس میکردم قلبم تندتر میزنه، دستام بی حس شده و چشمام دارن زور میزنن که خوب ببین.
از اون روز به بعد، اتفاقات خوب، تند و تند میافتاد. احساس میکردم توی عمرم، هیچوقت تا این انداره منتظر کسی نبودم، انتظار به تنهایی میتونه پیغمبر خدا رو از پا دربیاره، من که جای خود داشتم...
حرص بودنش دیوونم میکرد، برای خبر گرفتن ازش، زمان کشدار میرفت جلو، روزها انگار نمیگذشت و چیزی توی دل من بیوقفه می جوشید....
واقعیت اینه که ممكنه توی عمرت، صد بار، هزار بار شاید اصلا یک میلیون بار، آدم، آدم اسمت رو صدا کرده باشن... اما توی زندگی هرکسی، فقط یکبار پیش میاد که یکی، به اسم کوچیک صدات کنه و تو دلت بخواد هزاربار اسمت رو با صدای اون بشنوی...
دلبستگی، پدرِ آدم رو درمياره.
 

شاعر سایت

کاربر بیش فعال
آرام باش،

حوصله کن،

آب های زودگذر،

هیچ فصلی را نخواهند دید

از ریگ های ته جویبار شنیده ام

مهم نیست که مرا

از ملاقات ماه و گفت و گوی باران

بازداشته اند .

من برای رسیدن به آرامش

تنها به تکرار اسم تو

بسنده خواهم کرد ...

حالا آرام باش

همه چیز درست خواهد شد...
 

شاعر سایت

کاربر بیش فعال
غم که می‌آید در و دیوار، شاعر می‌شود
در تو زندانی‌ترین رفتار، شاعر می‌شود

می‌نشینی چند تمرین ریاضی حل کنی
خط‌کش و نقاله و پرگار، شاعر می‌شود

تا چه حد این حرف‌ها را می‌توانی حس کنی؟
حس کنی دارد دلم بسیار شاعر می‌شود

تا زمانی با توام انگار شاعر نیستم
از تو تا دورم دلم انگار شاعر می‌شود

باز می‌پرسی: چه‌طور این‌گونه شاعر شد دلت؟
تو دلت را جای من بگذار! شاعر می‌شود

گرچه می‌دانم نمی‌دانی چه دارم می‌کشم
از تو می‌گوید دلم هر بار شاعر می‌شود
 

شاعر سایت

کاربر بیش فعال
شاعر که شدم

نردبانی بلند بر می دارم

پای پنجره ی پرسه های پسین پروانه می گذارم

و به سکوت سلام آن روزها سرک می کشم

شاعر که شدم

می آیم کنار کوچه ی کبوترها

تاریخ یادگاری دیوار را پررنگ می کنم

و می روم

شاعر که شدم

مشق شبانه ی تمام کودکان جهان را می نویسم

دیگر چه فرق می کند

که معلمان چوب به دست

به یکنواختی خطوط مشق های شبانه

شک ببرند یا نبرند ؟

شاعر که شدم

سیم های سه تارم را

به سبزه های سبز سبزده گره می زنم

و آرزو می کنم

آهنگ پاک صدای تو را بشنوم

شاید که شاعری

تنها راه رسیدن به دیار رؤیا

و کوچه های خیس کودکی باشد
 

شاعر سایت

کاربر بیش فعال
:w07:شاعرم من شاعرم من شاعرم
در میان جمعتان من پایه ام
دست و دلبازم ولی بی پول و مول
عاشقم ، لیکن ز پا افتاده ام


من دلم نمی خواست شاعرشم
دلم میخواست یک پروانه شم
قبول نمی کرد هرچی می زدم
برای تمام عمرم شاعر موندم
شب وصبح دور سرت گشتم
با شعر هایی ک برای توخوندم:weirdsmiley:


 

شاعر سایت

کاربر بیش فعال
دستهایم را دوست دارم،خیلی مهربان است..
برایم چای میریزد،اجازه میدهد چانه ام را رویش بگذارم و کنار پنجره به بارش باران نگاه کنم،، اشکهایم را نرم از صورتم پاک میکند،فنجان چای را برایم نگه میدارد،، از من به یادگار عکس میگیرد،،فکرهای آزاردهنده را برایم در دفترم مینویسد تا ذهنم سبک شود..
دستهایم..
وقتی سردم میشود پتو را آرام رویم میکشد،بالش را زیر سرم مرتب میکند تا راحت تر بخوابم،، کتابی را که میخوانم برایم ورق میزند،، خاک گلدانهایم را عوض میکند، اتاقم را مرتب میکند، با مهارت لباسهایم را تا میکند و در کشوها میگذارد، برایم غذا میپزد و ظرف ها را میشوید. صبح ها زنگ ساعت را خاموش میکند و وقتی بیدار میشوم پرده ها را کنار میزند تا نور خورشید را حس کنم.
خوشحالم که دستهایم را دارم..
بدون دستهایم خیلی احساس تنهایی میکردم..
 

شاعر سایت

کاربر بیش فعال
کاش روزی همه به این نتیجه برسند
شجاعانه‌ترین کار دنیا این است که تنهایی به عمق مشکلات بروی و از منتِ هر کمکی شانه خالی کنی. اگر پیروز شوی؛ تو بدونِ نیاز به کسی بهترین هستی.
اگر بازنده‌ی این حادثه بودی؛ تو آنقدر قدرتمندی که به تنهایی زهرِ باخت را به جانت خریدی!
 

شاعر سایت

کاربر بیش فعال
دعا می‌کنم با آدم‌های خوب مواجه شوی و با آدم‌های خوب تعامل کنی و با آدم‌های خوب هم‌مسیر شوی.
هرکجا رفتی و هرکجا گذارت افتاد و هرکجا که کارت گیر افتاد عزیزم، دعا می‌کنم گیرِ آدمِ نانجیب نیفتی...
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
يامين شاعر كيست؟ ادبیات 4

Similar threads

بالا