سالی که گذشت ... 88
[FONT=times new roman, times, serif][/FONT] [FONT=times new roman, times, serif][/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]سلام به یک سال مثال رشته کوهای زاگرس پر از بالا و پایین و پر از زندگی مثل رود کارون که یک موقع سیل را در خود می پروراند و یک آن آرام است .[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]دریایی که یک روز طوفانی می شد و حتی به ماهیهای خود رحم نمی کرد و یک روز آرام می گشت ماهی های خود را در اختیار پدران زحمتکشی که برای دیدن لبخند بچه هایشان تن به آب می سپردند قرار می داد و خوشحال بود که لبخند کودک را بار دیگر توانست با از بخشیدن عزیزی از خود به قلب پدر و مادرش و زمین پاک خدا هدیه دهد.[/FONT]



[FONT=times new roman, times, serif]آره این قلم نوشت و این صفحات سیاه واری که با اشک چشم ، سیاهی شان اندکی رفت .در ابتدای سال می گفتند دفتر سال ۸۸ پر ز ماجراست و پر ز شادی برای ۲ هم تن کنار هم و سال پرباری است ولی من را در ۲ ماه آخر به آتشی کشاند و بلایا را ردیف کرد و بر دامن من ریخت تا بلند نشوم ولی من خدایی داشتم که پشت ابرها نظاره ام می کرد و دستی که بلندم کرد وبه مبارزه دعوت می کرد و پشتی که از برادر خالی گشت و اشکی که بر زمین نشست برای یک عمر عشق ورزیدن به خانواده خویش .[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif] امروز که نوروز می آید اوست که به من آموخت ز پیش حادثه پیش روی باید که پای پس نکشم و اینکه کمتر از خاک نیستم اره خاکی که نفس کشید و با نفسش سبزی را دوباره به زیر پاهای ما هدیه داد پس چرا من نکشم شاید فردا هاییی بیاید که نقش من پر رنگ تر باشد شاید حالا که تنها تر شدم بتوانم کسی را از تنهایی در بیارم بی آنکه بخواهم پاهایم را کسی محکم بر زمین نگه دارد شاید سرعتم کم شود ولی مسیر را خود رفتن با این شرایط را سالهاست زمانی که در اوج رفاه بودم تمرین کردم و می دانم این رفتن هنری است که من خواهم داشت و هر کس قوی باشد می آید زیرا این دنیا به مظلومان رحم نخواهد کرد .[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]دوست ، رفیق ، آشنا ، پدر ، مادر و از همه بد تر برادر همه به کناری رفتند شاید در این قصه بار دیگر مادر برگردد شاید پدر نقشی دیگر بگیرد و من در کنارش باشم ولی دیگران را باید آزمود ولی وقت صرف نکرد چون اینبار آنها را نه من بلکه به دست حاکمی که گر حکم کند همه محکومند می سپارم و راهم را می روم بدون توقف و فربد اینبار نقش یک رنگی خویش را بار دیگر می گیردولی در مسیری جدا از این مسیر هاو در خطی که سالها برای آزمودن دیگران وارد نشد و امروز می رود.[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]و فردا که می آید من نقش لبخند را نخواهم برد از یاد و قلمم محکمتر بر درزهای روزگار خواهد چرخید تا بحای خالی کننده پر کننده خوبی باشم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]به امید لبخند سبزتان و سراسر امیدتان[/FONT]
نوروز به ما آموخت ز پیش پای حادثه باید كه پای پس نكشیم...
مگر كم از خاكیم؟
نفس كشید زمین،
ما چرا نكشیم..؟
نویسنده :دوست مهربونم ف ر ی د