ها؟با شما نبودم مادر اسپمرینگ!![]()
جلوس اجلال میفرماییم...
...
فرمودیم!
.
.
.
سلام![]()
سلام دوستان
من رتبه ارشدم 250 شده
و به نظرتون جایی قبول هستم یا نه؟
راستی رشتم هم علوم دامی هست
و ممنون میشم جایی رو برای مشاوره انتخاب واحد تو تهران بهم معرفی کنید
چرا نمیای؟ تحریم شدی؟ یا مسنجرو تحریم کردی؟ آها فهمیدم بوق مسنجرت سوخته گذاشتیش تعمیرگاه!من امروز مسنجر نميام![]()
شب و روزت خوش دلبندم. بیا اینم داشته باش حالشو ببرمن برم بخوابم
روز خوش![]()
و علیکم دوست جانسلام دوستان
من رتبه ارشدم 250 شده
و به نظرتون جایی قبول هستم یا نه؟
راستی رشتم هم علوم دامی هست
و ممنون میشم جایی رو برای مشاوره انتخاب واحد تو تهران بهم معرفی کنید
علیک سلام نفیسه
سلام نفيسه جون خوبي ابجيسلاااااااااااااااااااااااااااااااااام
محمد رضا جوووووووووووووووون![]()
چرا نمیای؟ تحریم شدی؟ یا مسنجرو تحریم کردی؟ آها فهمیدم بوق مسنجرت سوخته گذاشتیش تعمیرگاه!
شب و روزت خوش دلبندم. بیا اینم داشته باش حالشو ببر![]()
و علیکم دوست جاننگران نباش مشاوره نمیخواد که، منم 770 شدم فقطم روزانه تهران میزنم اگه قبول نشم حتما تقلب شده!
جوووووووووووووووون؟!سلاااااااااااااااااااااااااااااااااام
محمد رضا جوووووووووووووووون![]()
http://www.www.iran-eng.ir/%5Bimg%5Dhttp://emo.huhiho.com/set/fatpanda/16.gif%5B/img%5D
سلام
خوبي ؟؟؟؟
بابا بچه درس خون ....
اينجا نمي توني چيزي پيدا كني يهني فك كنم ...![]()
سلام عزیز
مرسی
اتفاقاً همه کار میکنم الا این کار
موفق باشی
اي بابا من رفتم تا حالا هيشكي نيومده عجيبه ؟
لازمه داشتن ساعت مچی...
مرد جوون : ببخشین آقا ،می تونم بپرسم ساعت چنده ؟
پیرمرد : معلومه كه نه !
جوون : ولی چرا ؟ ! مثلا" اگه ساعت روبه من بگی چی ازدست میدی؟!
پیرمرد: ممكنه ضرركنم اگه ساعت رو به تو بگم !
جوون: میشه بگی چطورهمچین چیزی ممكنه ؟ !
پیرمرد: ببین ... اگه من ساعت روبه توبگم ،ممكنه تو تشكركنی وفردا هم بخوای دوباره ساعت روازمن بپرسی !
جوون: كاملا"امكانش هست !
پیرمرد : ممكنه ما دوسه باردیگه هم همدیگه روملاقات كنیم وتواسم وآدرس من روبپرسی !
جوون : كاملا" امكان داره !
پیرمرد : یه روز ممكنه تو بیای به خونه ی من و بگی كه فقط داشتی از اینجا رد میشدی و اومدی كه یه سر به من بزنی! بعد من ممكنه از روی تعارف تو رو به یه فنجون چایی دعوت كنم ! بعد از این دعوت من ، ممكنه توبازم برای خوردن چایی بیای خونه ی من و بپرسی كه این چایی رو كی درست كرده ؟ !
جوون : ممكنه !
پیرمرد : بعد من بهت میگم كه این چایی رو دخترم درست كرده ! بعد من مجبور میشم دختر خوشگل و جوونم رو بهت معرفی كنم و تو هم دختر من رو می پسندی !
مرد جوون : لبخند میزنه !
پیرمرد : بعد تو سعی می كنی كه بارها و بارها دختر من رو ملاقات كنی ! ممكنه دختر من رو به سینما دعوت كنی و با همدیگه بیرون برید !
مرد جوون : لبخند میزنه !
پیرمرد: بعد ممكنه دختر من كم كم ازتوخوشش بیاد وچشم انتظارتو بشه ! بعد از ملاقاتهای متوالی ، تو عاشق دختر من میشی و بهش پیشنهاد ازدواج می كنی !
مرد جوون : لبخند میزنه !
پیرمرد : بعد از یه مدت ، یه روز شما دو تا میاین پیش من و از عشقتون برای من تعریف می كنین و از من اجازه برای ازدواج میخواین !
مرد جوون در حال لبخند : اوه بله !
پیرمرد با عصبانیت : مردك ابله ! من هیچوقت دخترم رو به ازدواج یكی مثل تو كه حتی یه ساعت مچی هم از خودش نداره در نمیارم ! ! !![]()
اي بابا من رفتم تا حالا هيشكي نيومده عجيبه ؟
لازمه داشتن ساعت مچی...
مرد جوون : ببخشین آقا ،می تونم بپرسم ساعت چنده ؟
پیرمرد : معلومه كه نه !
جوون : ولی چرا ؟ ! مثلا" اگه ساعت روبه من بگی چی ازدست میدی؟!
پیرمرد: ممكنه ضرركنم اگه ساعت رو به تو بگم !
جوون: میشه بگی چطورهمچین چیزی ممكنه ؟ !
پیرمرد: ببین ... اگه من ساعت روبه توبگم ،ممكنه تو تشكركنی وفردا هم بخوای دوباره ساعت روازمن بپرسی !
جوون: كاملا"امكانش هست !
پیرمرد : ممكنه ما دوسه باردیگه هم همدیگه روملاقات كنیم وتواسم وآدرس من روبپرسی !
جوون : كاملا" امكان داره !
پیرمرد : یه روز ممكنه تو بیای به خونه ی من و بگی كه فقط داشتی از اینجا رد میشدی و اومدی كه یه سر به من بزنی! بعد من ممكنه از روی تعارف تو رو به یه فنجون چایی دعوت كنم ! بعد از این دعوت من ، ممكنه توبازم برای خوردن چایی بیای خونه ی من و بپرسی كه این چایی رو كی درست كرده ؟ !
جوون : ممكنه !
پیرمرد : بعد من بهت میگم كه این چایی رو دخترم درست كرده ! بعد من مجبور میشم دختر خوشگل و جوونم رو بهت معرفی كنم و تو هم دختر من رو می پسندی !
مرد جوون : لبخند میزنه !
پیرمرد : بعد تو سعی می كنی كه بارها و بارها دختر من رو ملاقات كنی ! ممكنه دختر من رو به سینما دعوت كنی و با همدیگه بیرون برید !
مرد جوون : لبخند میزنه !
پیرمرد: بعد ممكنه دختر من كم كم ازتوخوشش بیاد وچشم انتظارتو بشه ! بعد از ملاقاتهای متوالی ، تو عاشق دختر من میشی و بهش پیشنهاد ازدواج می كنی !
مرد جوون : لبخند میزنه !
پیرمرد : بعد از یه مدت ، یه روز شما دو تا میاین پیش من و از عشقتون برای من تعریف می كنین و از من اجازه برای ازدواج میخواین !
مرد جوون در حال لبخند : اوه بله !
پیرمرد با عصبانیت : مردك ابله ! من هیچوقت دخترم رو به ازدواج یكی مثل تو كه حتی یه ساعت مچی هم از خودش نداره در نمیارم ! ! !![]()
سلاماي بابا من رفتم تا حالا هيشكي نيومده عجيبه ؟
لازمه داشتن ساعت مچی...
مرد جوون : ببخشین آقا ،می تونم بپرسم ساعت چنده ؟
پیرمرد : معلومه كه نه !
جوون : ولی چرا ؟ ! مثلا" اگه ساعت روبه من بگی چی ازدست میدی؟!
پیرمرد: ممكنه ضرركنم اگه ساعت رو به تو بگم !
جوون: میشه بگی چطورهمچین چیزی ممكنه ؟ !
پیرمرد: ببین ... اگه من ساعت روبه توبگم ،ممكنه تو تشكركنی وفردا هم بخوای دوباره ساعت روازمن بپرسی !
جوون: كاملا"امكانش هست !
پیرمرد : ممكنه ما دوسه باردیگه هم همدیگه روملاقات كنیم وتواسم وآدرس من روبپرسی !
جوون : كاملا" امكان داره !
پیرمرد : یه روز ممكنه تو بیای به خونه ی من و بگی كه فقط داشتی از اینجا رد میشدی و اومدی كه یه سر به من بزنی! بعد من ممكنه از روی تعارف تو رو به یه فنجون چایی دعوت كنم ! بعد از این دعوت من ، ممكنه توبازم برای خوردن چایی بیای خونه ی من و بپرسی كه این چایی رو كی درست كرده ؟ !
جوون : ممكنه !
پیرمرد : بعد من بهت میگم كه این چایی رو دخترم درست كرده ! بعد من مجبور میشم دختر خوشگل و جوونم رو بهت معرفی كنم و تو هم دختر من رو می پسندی !
مرد جوون : لبخند میزنه !
پیرمرد : بعد تو سعی می كنی كه بارها و بارها دختر من رو ملاقات كنی ! ممكنه دختر من رو به سینما دعوت كنی و با همدیگه بیرون برید !
مرد جوون : لبخند میزنه !
پیرمرد: بعد ممكنه دختر من كم كم ازتوخوشش بیاد وچشم انتظارتو بشه ! بعد از ملاقاتهای متوالی ، تو عاشق دختر من میشی و بهش پیشنهاد ازدواج می كنی !
مرد جوون : لبخند میزنه !
پیرمرد : بعد از یه مدت ، یه روز شما دو تا میاین پیش من و از عشقتون برای من تعریف می كنین و از من اجازه برای ازدواج میخواین !
مرد جوون در حال لبخند : اوه بله !
پیرمرد با عصبانیت : مردك ابله ! من هیچوقت دخترم رو به ازدواج یكی مثل تو كه حتی یه ساعت مچی هم از خودش نداره در نمیارم ! ! !![]()