زنگ تفریح ... گپ و گفت های خودمونی!

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
ها؟:surprised::surprised::surprised:
 

Hamid Ghobadi

عضو جدید
کاربر ممتاز

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
سلام رضا جان:gol:


حمید متوجه نشدم :w22:
امروز اصلا حالم خوب نیست هیچی نمیگیرم:w05:
 

GOLSHANI110

عضو جدید
سلام به دوستان عزيز
من اطلاعاتي درخصوص كاربردهاي گوشت و هسته سنجد ميخواستم
اگر دوستي داشت خواهش ميكنم به ادرس GOLSHANI110@YAHOO.COM
ارسال كند
09123221433
پيشاپيش متشكرم
 

bachemahal

عضو جدید
سلام دوستان
من رتبه ارشدم 250 شده:cry:
و به نظرتون جایی قبول هستم یا نه؟:confused:
راستی رشتم هم علوم دامی هست
و ممنون میشم جایی رو برای مشاوره انتخاب واحد تو تهران بهم معرفی کنید
 

Eng.probe

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام دوستان
من رتبه ارشدم 250 شده:cry:
و به نظرتون جایی قبول هستم یا نه؟:confused:
راستی رشتم هم علوم دامی هست
و ممنون میشم جایی رو برای مشاوره انتخاب واحد تو تهران بهم معرفی کنید


سلام :gol::gol::gol:
خوبي ؟؟؟؟:)
بابا بچه درس خون ....:cool:
اينجا نمي توني چيزي پيدا كني يهني فك كنم ...:gol:
 

Phyto

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
من امروز مسنجر نميام :surprised:
چرا نمیای؟ تحریم شدی؟ یا مسنجرو تحریم کردی؟ آها فهمیدم بوق مسنجرت سوخته گذاشتیش تعمیرگاه!
من برم بخوابم
روز خوش:gol:
شب و روزت خوش دلبندم. بیا اینم داشته باش حالشو ببر

سلام دوستان
من رتبه ارشدم 250 شده:cry:
و به نظرتون جایی قبول هستم یا نه؟:confused:
راستی رشتم هم علوم دامی هست
و ممنون میشم جایی رو برای مشاوره انتخاب واحد تو تهران بهم معرفی کنید
و علیکم دوست جان :gol: نگران نباش مشاوره نمیخواد که، منم 770 شدم فقطم روزانه تهران میزنم اگه قبول نشم حتما تقلب شده!
 

Eng.probe

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااام:gol::gol::gol::gol:
محمد رضا جوووووووووووووووون:heart::heart::heart:
 

fgni

متخصص باغبانی
کاربر ممتاز
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااام:gol::gol::gol::gol:
محمد رضا جوووووووووووووووون:heart::heart::heart:
سلام نفيسه جون خوبي ابجي
چرا نمیای؟ تحریم شدی؟ یا مسنجرو تحریم کردی؟ آها فهمیدم بوق مسنجرت سوخته گذاشتیش تعمیرگاه!

شب و روزت خوش دلبندم. بیا اینم داشته باش حالشو ببر


و علیکم دوست جان :gol: نگران نباش مشاوره نمیخواد که، منم 770 شدم فقطم روزانه تهران میزنم اگه قبول نشم حتما تقلب شده!

:surprised:نه بوقم سالمه ميترسم سكته كني نميام بزنم :surprised:
 

Eng.probe

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام نفيسه جون خوبي ابجي

قلبون تو داداشي نانازم بلم ....
مسي خوبم تو خوبي ؟
علیک سلام نفیسه :gol:
سلاااااااااااااام
خوبي رضا جووووووووووووووووووون

بيا يه دست توپل بده ببينم ...

جوووووووووووووووون؟! :surprised:
چي شده ؟؟؟
 

fgni

متخصص باغبانی
کاربر ممتاز
اي بابا من رفتم تا حالا هيشكي نيومده عجيبه ؟




لازمه داشتن ساعت مچی...


مرد جوون : ببخشین آقا ،می تونم بپرسم ساعت چنده ؟
پیرمرد : معلومه كه نه !
جوون : ولی چرا ؟ ! مثلا" اگه ساعت روبه من بگی چی ازدست میدی؟!
پیرمرد: ممكنه ضرركنم اگه ساعت رو به تو بگم !
جوون: میشه بگی چطورهمچین چیزی ممكنه ؟ !
پیرمرد: ببین ... اگه من ساعت روبه توبگم ،ممكنه تو تشكركنی وفردا هم بخوای دوباره ساعت روازمن بپرسی !
جوون: كاملا"امكانش هست !
پیرمرد : ممكنه ما دوسه باردیگه هم همدیگه روملاقات كنیم وتواسم وآدرس من روبپرسی !
جوون : كاملا" امكان داره !
پیرمرد : یه روز ممكنه تو بیای به خونه ی من و بگی كه فقط داشتی از اینجا رد میشدی و اومدی كه یه سر به من بزنی! بعد من ممكنه از روی تعارف تو رو به یه فنجون چایی دعوت كنم ! بعد از این دعوت من ، ممكنه توبازم برای خوردن چایی بیای خونه ی من و بپرسی كه این چایی رو كی درست كرده ؟ !
جوون : ممكنه !
پیرمرد : بعد من بهت میگم كه این چایی رو دخترم درست كرده ! بعد من مجبور میشم دختر خوشگل و جوونم رو بهت معرفی كنم و تو هم دختر من رو می پسندی !
مرد جوون : لبخند میزنه !
پیرمرد : بعد تو سعی می كنی كه بارها و بارها دختر من رو ملاقات كنی ! ممكنه دختر من رو به سینما دعوت كنی و با همدیگه بیرون برید !
مرد جوون : لبخند میزنه !
پیرمرد: بعد ممكنه دختر من كم كم ازتوخوشش بیاد وچشم انتظارتو بشه ! بعد از ملاقاتهای متوالی ، تو عاشق دختر من میشی و بهش پیشنهاد ازدواج می كنی !
مرد جوون : لبخند میزنه !
پیرمرد : بعد از یه مدت ، یه روز شما دو تا میاین پیش من و از عشقتون برای من تعریف می كنین و از من اجازه برای ازدواج میخواین !
مرد جوون در حال لبخند : اوه بله !
پیرمرد با عصبانیت : مردك ابله ! من هیچوقت دخترم رو به ازدواج یكی مثل تو كه حتی یه ساعت مچی هم از خودش نداره در نمیارم ! ! !
:confused::surprised:
 

roze888

عضو جدید
اي بابا من رفتم تا حالا هيشكي نيومده عجيبه ؟




لازمه داشتن ساعت مچی...


مرد جوون : ببخشین آقا ،می تونم بپرسم ساعت چنده ؟
پیرمرد : معلومه كه نه !
جوون : ولی چرا ؟ ! مثلا" اگه ساعت روبه من بگی چی ازدست میدی؟!
پیرمرد: ممكنه ضرركنم اگه ساعت رو به تو بگم !
جوون: میشه بگی چطورهمچین چیزی ممكنه ؟ !
پیرمرد: ببین ... اگه من ساعت روبه توبگم ،ممكنه تو تشكركنی وفردا هم بخوای دوباره ساعت روازمن بپرسی !
جوون: كاملا"امكانش هست !
پیرمرد : ممكنه ما دوسه باردیگه هم همدیگه روملاقات كنیم وتواسم وآدرس من روبپرسی !
جوون : كاملا" امكان داره !
پیرمرد : یه روز ممكنه تو بیای به خونه ی من و بگی كه فقط داشتی از اینجا رد میشدی و اومدی كه یه سر به من بزنی! بعد من ممكنه از روی تعارف تو رو به یه فنجون چایی دعوت كنم ! بعد از این دعوت من ، ممكنه توبازم برای خوردن چایی بیای خونه ی من و بپرسی كه این چایی رو كی درست كرده ؟ !
جوون : ممكنه !
پیرمرد : بعد من بهت میگم كه این چایی رو دخترم درست كرده ! بعد من مجبور میشم دختر خوشگل و جوونم رو بهت معرفی كنم و تو هم دختر من رو می پسندی !
مرد جوون : لبخند میزنه !
پیرمرد : بعد تو سعی می كنی كه بارها و بارها دختر من رو ملاقات كنی ! ممكنه دختر من رو به سینما دعوت كنی و با همدیگه بیرون برید !
مرد جوون : لبخند میزنه !
پیرمرد: بعد ممكنه دختر من كم كم ازتوخوشش بیاد وچشم انتظارتو بشه ! بعد از ملاقاتهای متوالی ، تو عاشق دختر من میشی و بهش پیشنهاد ازدواج می كنی !
مرد جوون : لبخند میزنه !
پیرمرد : بعد از یه مدت ، یه روز شما دو تا میاین پیش من و از عشقتون برای من تعریف می كنین و از من اجازه برای ازدواج میخواین !
مرد جوون در حال لبخند : اوه بله !
پیرمرد با عصبانیت : مردك ابله ! من هیچوقت دخترم رو به ازدواج یكی مثل تو كه حتی یه ساعت مچی هم از خودش نداره در نمیارم ! ! !:confused::surprised:



سلام آقا محمد رضا :smile::gol::gol::gol::gol:
 

roze888

عضو جدید
اي بابا من رفتم تا حالا هيشكي نيومده عجيبه ؟




لازمه داشتن ساعت مچی...


مرد جوون : ببخشین آقا ،می تونم بپرسم ساعت چنده ؟
پیرمرد : معلومه كه نه !
جوون : ولی چرا ؟ ! مثلا" اگه ساعت روبه من بگی چی ازدست میدی؟!
پیرمرد: ممكنه ضرركنم اگه ساعت رو به تو بگم !
جوون: میشه بگی چطورهمچین چیزی ممكنه ؟ !
پیرمرد: ببین ... اگه من ساعت روبه توبگم ،ممكنه تو تشكركنی وفردا هم بخوای دوباره ساعت روازمن بپرسی !
جوون: كاملا"امكانش هست !
پیرمرد : ممكنه ما دوسه باردیگه هم همدیگه روملاقات كنیم وتواسم وآدرس من روبپرسی !
جوون : كاملا" امكان داره !
پیرمرد : یه روز ممكنه تو بیای به خونه ی من و بگی كه فقط داشتی از اینجا رد میشدی و اومدی كه یه سر به من بزنی! بعد من ممكنه از روی تعارف تو رو به یه فنجون چایی دعوت كنم ! بعد از این دعوت من ، ممكنه توبازم برای خوردن چایی بیای خونه ی من و بپرسی كه این چایی رو كی درست كرده ؟ !
جوون : ممكنه !
پیرمرد : بعد من بهت میگم كه این چایی رو دخترم درست كرده ! بعد من مجبور میشم دختر خوشگل و جوونم رو بهت معرفی كنم و تو هم دختر من رو می پسندی !
مرد جوون : لبخند میزنه !
پیرمرد : بعد تو سعی می كنی كه بارها و بارها دختر من رو ملاقات كنی ! ممكنه دختر من رو به سینما دعوت كنی و با همدیگه بیرون برید !
مرد جوون : لبخند میزنه !
پیرمرد: بعد ممكنه دختر من كم كم ازتوخوشش بیاد وچشم انتظارتو بشه ! بعد از ملاقاتهای متوالی ، تو عاشق دختر من میشی و بهش پیشنهاد ازدواج می كنی !
مرد جوون : لبخند میزنه !
پیرمرد : بعد از یه مدت ، یه روز شما دو تا میاین پیش من و از عشقتون برای من تعریف می كنین و از من اجازه برای ازدواج میخواین !
مرد جوون در حال لبخند : اوه بله !
پیرمرد با عصبانیت : مردك ابله ! من هیچوقت دخترم رو به ازدواج یكی مثل تو كه حتی یه ساعت مچی هم از خودش نداره در نمیارم ! ! !:confused::surprised:


:w15::D
 

roze888

عضو جدید
دوباره هيشكي نيستتتتتتتتتتتتتتتتت من برم ديگه :cry:
خدانگهدار همگيييييييييييييييييي:gol::gol::gol::gol::smile:
موفق باشيد
 

mahdis e

عضو جدید
اي بابا من رفتم تا حالا هيشكي نيومده عجيبه ؟




لازمه داشتن ساعت مچی...


مرد جوون : ببخشین آقا ،می تونم بپرسم ساعت چنده ؟
پیرمرد : معلومه كه نه !
جوون : ولی چرا ؟ ! مثلا" اگه ساعت روبه من بگی چی ازدست میدی؟!
پیرمرد: ممكنه ضرركنم اگه ساعت رو به تو بگم !
جوون: میشه بگی چطورهمچین چیزی ممكنه ؟ !
پیرمرد: ببین ... اگه من ساعت روبه توبگم ،ممكنه تو تشكركنی وفردا هم بخوای دوباره ساعت روازمن بپرسی !
جوون: كاملا"امكانش هست !
پیرمرد : ممكنه ما دوسه باردیگه هم همدیگه روملاقات كنیم وتواسم وآدرس من روبپرسی !
جوون : كاملا" امكان داره !
پیرمرد : یه روز ممكنه تو بیای به خونه ی من و بگی كه فقط داشتی از اینجا رد میشدی و اومدی كه یه سر به من بزنی! بعد من ممكنه از روی تعارف تو رو به یه فنجون چایی دعوت كنم ! بعد از این دعوت من ، ممكنه توبازم برای خوردن چایی بیای خونه ی من و بپرسی كه این چایی رو كی درست كرده ؟ !
جوون : ممكنه !
پیرمرد : بعد من بهت میگم كه این چایی رو دخترم درست كرده ! بعد من مجبور میشم دختر خوشگل و جوونم رو بهت معرفی كنم و تو هم دختر من رو می پسندی !
مرد جوون : لبخند میزنه !
پیرمرد : بعد تو سعی می كنی كه بارها و بارها دختر من رو ملاقات كنی ! ممكنه دختر من رو به سینما دعوت كنی و با همدیگه بیرون برید !
مرد جوون : لبخند میزنه !
پیرمرد: بعد ممكنه دختر من كم كم ازتوخوشش بیاد وچشم انتظارتو بشه ! بعد از ملاقاتهای متوالی ، تو عاشق دختر من میشی و بهش پیشنهاد ازدواج می كنی !
مرد جوون : لبخند میزنه !
پیرمرد : بعد از یه مدت ، یه روز شما دو تا میاین پیش من و از عشقتون برای من تعریف می كنین و از من اجازه برای ازدواج میخواین !
مرد جوون در حال لبخند : اوه بله !
پیرمرد با عصبانیت : مردك ابله ! من هیچوقت دخترم رو به ازدواج یكی مثل تو كه حتی یه ساعت مچی هم از خودش نداره در نمیارم ! ! !
:confused::surprised:
سلام
چطورید؟
خوش میگذره؟ چه خبر؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
 
بالا