زنگ تفریح ... گپ و گفت های خودمونی!

* ziba *

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام زیبا خانم طاعات و عباداتون مقبول درگاه باری تعالی

عیدتون هم مبارک انشاالله تمام لحظات زندگی تون رنگ و بوی عید و داشته باشه

بله

آخ جووووووووون ! بالاخره مجبور شد حرف بزنه ! هوررررررراااااا :w40:

احساسم به طرز عجیبی اصرار داشت که این شعر حسین پناهیه ! :D

از شما هم قبول باشه انشالله

مرسی
دیدین من چقدر باهوش می باشم ؟ :w12:

خو فارسیش می شه آمپـاس! :d

خو فارسیش که میشه تنگنا ! :D



 

* ziba *

عضو جدید
کاربر ممتاز
این امیر حسین کجاست ؟ روزه ی روز سی ام خیلی بش فشار آورده ! :D

لایک بفرمائین پلیز :

http://www.www.www.iran-eng.ir/show...ه-از-لحظات-خاص-و-ویژه-!?p=6662372#post6662372

:w12:
 

nazi jooon

کاربر فعال مهندسی کشاورزی ,
کاربر ممتاز
در آخرين روز ماه مهمانى خدا، دعا ميكنم:
اگر در روز محشر خدا پرسيد چه دارى؟
على(ع) سر بلند كند و بگويد: حساب شد،مهمان من است...
 

narges_F

عضو جدید
کاربر ممتاز
اولا سلام...دوستان من یه این روزا یه ذره مثل ماه کم پیدا میشم:D خواستم بوگم دوستتون دارم و التماس دعا....
 

* ziba *

عضو جدید
کاربر ممتاز
اولا سلام...دوستان من یه این روزا یه ذره مثل ماه کم پیدا میشم:D خواستم بوگم دوستتون دارم و التماس دعا....
ثانیا سلام .... مسافرت خوش بگذره ! :D

میشه آمپـــاس! همون انگلیسی ولی با لهجه ایرانی!

بچه ها من امشب رویت میشم دیگه!

نوچ میشه تنگنا ! :w12:

زحمت نکش من چند ساعت پیش رؤیت شدم ! نازی شاهده !

آخ جون من ماه رو دیدم...الان میتونم افطار کنم!؟

آره عزیزم منو دیدی


نه صبر کن ! اگه منو روز ببینی ماه رمضون تموم نمیشه واستا شب شه :D
 

Phyto

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
الوداع ای افتتاح نیمه شب ... الوداع ای ذکر های زیر لب
الوداع ای روضه های دستگیر ... ای ابوحمزه، خداحافظ مجیر
الوداع ای یا علی و یا عظیم ... الوداع ای یا غفور و یا رحیم
الوداع ای سفرۀ پیغمبری ... الوداع ای اشکهای حیدری
 

* ziba *

عضو جدید
کاربر ممتاز
تصاویری زیبا و حیرت انگیز که انسان را به فکر کردن وادار میکند.
 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
نغمه ریزید غیاب مه نو آخر شد

باده خرم عید است که در ساغر شد
روز عید است ، سوی میکده آیید به شکر
که ببخشند هر آنکس که در این دفتر شد . . .
عید سعید فطر بر شما مبارک




 

* ziba *

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو صف نون بودم ديدم۲ تا پسر هفت هشت ساله سر نوبت با هم بحث ميکردن ..
اولى : برو بابا !
دومى : به من نگو بابا به من بگو عمو ، به من که ميگى بابا من نسبت به تو احساس مسئوليت پيدا ميکنم!!
اصن یـه وضیه
 
بالا