زنگ تفریح ... گپ و گفت های خودمونی!
- شروع کننده موضوع Phyto
- تاریخ شروع
- وضعیت
هاااا!!!!! البته فقط تو اشتراکا رفتم!!!!!! نیومده بودم تالار!!!!!!چرا هنگ کردی؟؟؟
خب خودت گفتی دارم میرم...منم رسوندمت
خوبی فائزه؟
سلام به همتون
ببخشین پای نت نبودم ندیدم اومدین
ببخشین پای نت نبودم ندیدم اومدین
سلام امیر...خوبی؟
این چیه؟؟؟؟؟؟؟؟
منم زنبور خرما گرفتم...ولی شبیه این نیست...
QUOTE]
سلام...
آره این نمای صورتشه....
منم امروز 2 تا گرفتم....جات خالی...زنبور تو تور من بود...حمید 6 کیلومتر اونور تر داشت فرار میکرد!!!
امیر خیلی زشته زنبورت!!!!سلام امیر...خوبی؟
این چیه؟؟؟؟؟؟؟؟
منم زنبور خرما گرفتم...ولی شبیه این نیست...
QUOTE]
سلام...
آره این نمای صورتشه....
منم امروز 2 تا گرفتم....جات خالی...زنبور تو تور من بود...حمید 6 کیلومتر اونور تر داشت فرار میکرد!!!
گویا آقا وحید طبق معمول حوصله ندارن!!!!
خوبی؟؟؟
تا وقتی اسمتو نیاریم خودتو نشون نمیدیاااا
هاااا!!!!! البته فقط تو اشتراکا رفتم!!!!!! نیومده بودم تالار!!!!!!
ها؟؟فائزه جونم...حالت خوبه؟؟
به جان همین زنبوره که امیرمسعود گرفته، خوبم!!!!!!!!!خوبی؟؟؟
تا وقتی اسمتو نیاریم خودتو نشون نمیدیاااا
فائزه جونم...حالت خوبه؟؟
حوصله چه کاری ؟
خوبی؟؟؟
تا وقتی اسمتو نیاریم خودتو نشون نمیدیاااا
مرسی
تو خوبی؟
چند ساعت پیش به همه سلام کردم!
سلااااااااااااااااام افسون جونمممممممممممممممممممممممممم...سلام به همتون
ببخشین پای نت نبودم ندیدم اومدین
مال منم بابام گرفت...منم فرار کردم...آخرش خودش انداخت تو سیانور...بعدشم اتاله کرد...من جرئت نکردم دست بزنم بهش!!!سلام...
آره این نمای صورتشه....
منم امروز 2 تا گرفتم....جات خالی...زنبور تو تور من بود...حمید 6 کیلومتر اونور تر داشت فرار میکرد!!!
فاااااااائزهههههههههههههه...ممنون...
خب خودتو نشون نمیدی...آدم نمیفهمه کی هستی کی نیستی!
هرچند وقت یه بار اعلام موجودیت کن خب
پرت و پلا...
نکنه...؟؟
سلااااااااااااااااام افسون جونمممممممممممممممممممممممممم...
مال منم بابام گرفت...منم فرار کردم...آخرش خودش انداخت تو سیانور...بعدشم اتاله کرد...من جرئت نکردم دست بزنم بهش!!!
ولی من بلاجبار همه رو خودم اتاله کردم!!!! الهامی چقدر چندشناک بود اتاله کردن آب دزدک و گوشخیزک!!!!
الان فاز و نول اتصال به زمینم قاطی کرده!!!
ممنون...
خب خودتو نشون نمیدی...آدم نمیفهمه کی هستی کی نیستی!
هرچند وقت یه بار اعلام موجودیت کن خب
پرت و پلا...
نکنه...؟؟
هنوز هم بعد از اين همه سال، چهره‌ي ويلان را از ياد نمي‌برم. در واقع، در طول سي سال گذشته، هميشـه روز اول مـاه کـه حقوق بازنشستگي را دريافت مي‌کنم، به ياد ويلان مي‌افتم ...
ويلان پتي اف، کارمند دبيرخانه‌ي اداره بود. از مال دنيا، جز حقوق اندک کارمندي هيچ عايدي ديگري نداشت. ويلان، اول ماه که حقوق مي‌گرفت و جيبش پر مي‌شد، شروع مي‌کرد به حرف زدن ...
روز اول ماه و هنگامي‌که که از بانک به اداره برمي‌گشت، به‌راحتي مي‌شد برآمدگي جيب سمت چپش را تشخيص داد که تمام حقوقش را در آن چپانده بود.
ويلان از روزي که حقوق مي‌گرفت تا روز پانزدهم ماه که پولش ته مي‌کشيد، نيمي از ماه سيگار برگ مي‌کشيد، نيمـي از مـاه مست بود و سرخوش...
من يازده سال با ويلان هم‌کار بودم. بعدها شنيدم، او سي سال آزگار به همين نحو گذران روزگار کرده است. روز آخر کـه من از اداره منتقل مي‌شدم، ويلان روي سکوي جلوي دبيرخانه نشسته بود و سيگار برگ مي‌کشيد. به سراغش رفتم تا از او خداحافظي کنم.
کنارش نشستم و بعد از کلي حرف مفت زدن، عاقبت پرسيدم که چرا سعي نمي کند زندگي‌اش را سر و سامان بدهد تا از اين وضع نجات پيدا کند؟
هيچ وقت يادم نمي‌رود. همين که سوال را پرسيدم، به سمت من برگشت و با چهره‌اي متعجب، آن هم تعجبي طبيعي و اصيل پرسيد: کدام وضع؟
بهت زده شدم. همين‌طور که به او زل زده بودم، بدون اين‌که حرکتي کنم، ادامه دادم:
همين زندگي نصف اشرافي، نصف گدايي!!!
ويلان با شنيدن اين جمله، همان‌طور که زل زده بود به من، ادامه داد:
تا حالا سيگار برگ اصل کشيدي؟
گفتم: نه !
گفت: تا حالا تاکسي دربست گرفتي؟
گفتم: نه !
گفت: تا حالا به يک کنسرت عالي رفتي؟
گفتم: نه !
گفت: تا حالا غذاي فرانسوي خوردي؟
گفتم نه
گفت: تا حالا همه پولتو براي عشقت هديه خريدي تا سورپرايزش كني؟
گفتم: نه !
گفت: اصلا عاشق بودي؟
گفتم: نه
گفت: تا حالا يه هفته مسکو موندي خوش بگذروني؟
گفتم: نه !
گفت: خاک بر سرت، تا حالا زندگي کردي؟
با درماندگي گفتم: آره، ...... نه، ..... نمي دونم !!!
ويلان همين‌طور نگاهم مي‌کرد. نگاهي تحقيرآميز و سنگين ....
حالا که خوب نگاهش مي‌کردم، مردي جذاب بود و سالم. به خودم که آمدم، ويلان جلويم ايستاده بود و تاکسي رسيده بود. ويلان سيگار برگي تعارفم کرد و بعد جمله‌اي را گفت. جمله‌اي را گفت که مسير زندگي‌ام را به کلي عوض کرد.
ويلان پرسيد: مي‌دوني تا کي زنده‌اي؟
جواب دادم: نه !
ويلان گفت: پس سعي کن دست کم نصف ماه رو زندگي کني
ويلان پتي اف، کارمند دبيرخانه‌ي اداره بود. از مال دنيا، جز حقوق اندک کارمندي هيچ عايدي ديگري نداشت. ويلان، اول ماه که حقوق مي‌گرفت و جيبش پر مي‌شد، شروع مي‌کرد به حرف زدن ...
روز اول ماه و هنگامي‌که که از بانک به اداره برمي‌گشت، به‌راحتي مي‌شد برآمدگي جيب سمت چپش را تشخيص داد که تمام حقوقش را در آن چپانده بود.
ويلان از روزي که حقوق مي‌گرفت تا روز پانزدهم ماه که پولش ته مي‌کشيد، نيمي از ماه سيگار برگ مي‌کشيد، نيمـي از مـاه مست بود و سرخوش...
من يازده سال با ويلان هم‌کار بودم. بعدها شنيدم، او سي سال آزگار به همين نحو گذران روزگار کرده است. روز آخر کـه من از اداره منتقل مي‌شدم، ويلان روي سکوي جلوي دبيرخانه نشسته بود و سيگار برگ مي‌کشيد. به سراغش رفتم تا از او خداحافظي کنم.
کنارش نشستم و بعد از کلي حرف مفت زدن، عاقبت پرسيدم که چرا سعي نمي کند زندگي‌اش را سر و سامان بدهد تا از اين وضع نجات پيدا کند؟
هيچ وقت يادم نمي‌رود. همين که سوال را پرسيدم، به سمت من برگشت و با چهره‌اي متعجب، آن هم تعجبي طبيعي و اصيل پرسيد: کدام وضع؟
بهت زده شدم. همين‌طور که به او زل زده بودم، بدون اين‌که حرکتي کنم، ادامه دادم:
همين زندگي نصف اشرافي، نصف گدايي!!!
ويلان با شنيدن اين جمله، همان‌طور که زل زده بود به من، ادامه داد:
تا حالا سيگار برگ اصل کشيدي؟
گفتم: نه !
گفت: تا حالا تاکسي دربست گرفتي؟
گفتم: نه !
گفت: تا حالا به يک کنسرت عالي رفتي؟
گفتم: نه !
گفت: تا حالا غذاي فرانسوي خوردي؟
گفتم نه
گفت: تا حالا همه پولتو براي عشقت هديه خريدي تا سورپرايزش كني؟
گفتم: نه !
گفت: اصلا عاشق بودي؟
گفتم: نه
گفت: تا حالا يه هفته مسکو موندي خوش بگذروني؟
گفتم: نه !
گفت: خاک بر سرت، تا حالا زندگي کردي؟
با درماندگي گفتم: آره، ...... نه، ..... نمي دونم !!!
ويلان همين‌طور نگاهم مي‌کرد. نگاهي تحقيرآميز و سنگين ....
حالا که خوب نگاهش مي‌کردم، مردي جذاب بود و سالم. به خودم که آمدم، ويلان جلويم ايستاده بود و تاکسي رسيده بود. ويلان سيگار برگي تعارفم کرد و بعد جمله‌اي را گفت. جمله‌اي را گفت که مسير زندگي‌ام را به کلي عوض کرد.
ويلان پرسيد: مي‌دوني تا کي زنده‌اي؟
جواب دادم: نه !
ويلان گفت: پس سعي کن دست کم نصف ماه رو زندگي کني
مال منو که آقا رضا اتاله کرده بهم داد!!!سلااااااااااااااااام افسون جونمممممممممممممممممممممممممم...
مال منم بابام گرفت...منم فرار کردم...آخرش خودش انداخت تو سیانور...بعدشم اتاله کرد...من جرئت نکردم دست بزنم بهش!!!
ولی من بلاجبار همه رو خودم اتاله کردم!!!! الهامی چقدر چندشناک بود اتاله کردن آب دزدک و گوشخیزک!!!!
چندتایی هم خودم گرفتم که همشون تو فریزرن...جرئت ندارم نگاهشون کنم...چه برسه به اتاله کردن!!!
خسته نشی...تا همین یه ربع پیش داشتم فیلم میدیم!
اومدم بزارم پارت بعدی یه فیلم دیگه رو دانلود شه
احتمالا همین الان خوردش!!!
[=atish pare;2047056]
اومدم پروفایلت بگم با اون atish pare دیگه چیکار کردی یهو اونجا دیدمش
چقدر خشن برخورد کردی باهاش!
هیچی
بیشتر شبا تا 5 که پیش خودم پای pc بود!
بعد از اون هم پرتش میکردم تو خونش
این چند روزه که پیش من بود
حسابی چاق شده بود!
اومدم پروفایلت بگم با اون atish pare دیگه چیکار کردی یهو اونجا دیدمش
چقدر خشن برخورد کردی باهاش!
هیچی
بیشتر شبا تا 5 که پیش خودم پای pc بود!
بعد از اون هم پرتش میکردم تو خونش
این چند روزه که پیش من بود
حسابی چاق شده بود!
سلام...من اومدم باز....یکی بیاد حشره های منو اتاله کنه!!!!! من از ملخ بدم میاد!!!!
حسابی باهم رفیق شدین پس!!!
هرچی خودت میخوردی به اونم میدادی؟؟؟
دلت بسوووووووووووووووووووووزه...برو بگو آقا رضا واست اتاله کنه!!!
من دیگه رفتم...شب خوش...
- وضعیت