dazhbog
عضو جدید
زبان پارسي در روزگاران پيشين در بيرون مرزهاي کنوني ايران و درواقع مرزهاي تاريخي ايران بزرگ بسيار گسترده و فراگير بوده است و امروزه متاسفانه به دليل کوتاهي دولت مرکزي ايران اين امر کاهش يافته است . شايسته است ملت و دولت ايران براي گسترش هرچه بيشتر زبانها و گويشهاي پارسي و لري و کردي و آذري و بلوچي و . . . در ايران و منطقه خاورميانه و قفقاز کوشش نمايد . پارسي امروزي که ريشه اش از زبان پهلوي است امروزه در سرزمينهاي : کردستان عراق , کردستان ترکيه , ارمنستان , آذربايجان , داغستان , ترکمنستان , قزاقستان , قرقيزستان , تاجيکستان , ازبکستان , افغانستان , پاکستان , هند و بحرين رايج است و برخي از مردمان آنجا به غير از زبان محلي خود با اين زبان کهن بزرگ آشنايي دارند و سخن ميگويند .
خاستگاه همگونيهاي واژگاني و ساختاري زبان فارسي با ديگر زبانها و گسترش زبان فارسي در سرزمينهايي چون هند، پاكستان، تركيه، بوسني و هرزگوين، آلباني، صربستان، كرواسي، مونتهنگرو، و مقدونيه را ميتوان از ديدگاههاي «تاريخ طبيعي» و «تاريخ اجتماعي» بررسي كرد. زيرا از ديدگاه تاريخ طبيعي، زبانهايي چون پشتو، هندي، بنگالي، تاجيكي، و اردو، از گروه زبانهاي هندواروپايي شمرده شدهاند و خاستگاه جغرافيايي همگوني دارند. ادوارد براون نيز بخشي از اين همانندي را برميشمارد و ميگويد: كاملاً مسلم به نظر ميرسد كه ايرانيان و هنديان زماني قوميت مشترك ايراني ـ هندي را در نقطهاي در پنجاب تشكيل ميدادهاند.
اگرچه بخشي ازگسترش زبان فارسي در بالكان را ميبايست از چيرگي و فرمانروايي عثماني بر آن سرزمين دانست، ولي اين گمانه را نبايد ناديده انگاشت كه چه بسا اسلاوهاي كهن، بخشي از مايههاي زباني، انديشگي و فرهنگي آريايي را از زيستگاههاي آغازين خود به بالكان آوردهاند. همچنين نقش يونانيان، مانويان و نومانويان و نيز گروه بوگلاميا1 را هم نبايد از ياد برد،2 زيرا زبان فارسي پس از دورههاي فارسي باستان و فارسي ميانه يا پهلوي، به شيوهاي كارآمد در گسترش فرهنگ ايراني پاي به ميدان نهاد و در دوران هخامنشيان، سكاها و اشكانيان، زبان فارسي باستان و پهلوي درسند و بينالنهرين گسترش يافت.
رزم ايران و توران از برجستهترين درونمايههاي شاهنامه فردوسي است كه از نگاه نمادين، بيانگر اين پديده تاريخي است كه زيستگاه تركان، ساليان سال از استانهاي هخامنشيان به شمار ميرفته است و كساني كه تاريخ كهن تركان را نگاشتهاند، اين دوره را دوره پارسها نام نهادهاند. سنگ نوشتههايي نيز كه از گورمه، ترسوس و سارد در نزديكي ازمير به دست آمده، چيرگي هخامنشيان بر اين سرزمين را باز مينمايانند. به دنبال چيرگي هخامنشيان، آيين مهر و در پي آن، دين ماني، به سرزمين تركان راه يافت و آسياي صغير را دربرگرفت. برخي از پژوهشگران در ژرفاي انديشه قزلباشها (علويان)، مايههايي از مهرپرستي، زردشتي و خرمديني را برشمرده و خاستگاه بخشي از آيينهاي مولويه را آيين زردشت دانستهاند؛ چنان كه پرفسور گولپينارلي، تقدس اجاق و مطبخ خانقاه و خاموشي در اثناي صرف طعام و نيز گلبانگ سفره و خرقه صوفيان را باز مانده و از آيينهاي زردشتيان دانسته3 و ناصر خسرو نيز گزارش داده است كه در شهر اخلاط در آسياي صغير، به سه زبان تاري، پارسي، و ارمني سخن ميگفتهاند.4 از اين رو، ميتوان زمينههاي تاريخي گسترش زبان فارسي در كشورها و سرزمينهاي همسايه را چنين برشمرد:
1. پديدههاي اجتماعي مانند خودكامگي فرمانروايان و جنگهاي پياپي، جابهجايي ناگزير فارسي زبانان و پراكندگي آنان را در پي داشته است. از نشانههاي نمادين همزباني همسايگان ميتوان به گفتوگوي پهلوانان ايران و توران به زبان فارسي در كتاب شاهنامه در برخي از جستارها نيز از پديده ميهنگريزي ايرانيان در دوره ساسانيان، به انگيزه سختگيريهاي موبدان زردشتي درباره مانويان و مزدكيان، و نيز پس از تاخت و تاز تازيان و كشتار خرمدينان به دست عباسيان و روي آوردن بخشي از فارسيزبانان به آسياي صغير سخن گفتهاند.5
2. كشورگشايي فرمانروايان در پراكندگي زبان فارسي نقش بسزايي داشته است. پيش از اين از كشورگشايي هخامنشيان و سنگ نوشتههاي اين خاندان سخن رفت. افزون بر آن از كشورگشايي محمود غزنوي و سلجوقيان نيز ميتوان ياد كرد.
نقش كشورگشايي فرمانروايان در گسترش زبان فارسي، گاه با پديدههاي ديگري چون پيوندهاي فرهنگي و انديشگي چنان درميآميزد كه جدايي آنها از يكديگر بس دشوار مينمايد. افزون بر اين، غبارزدايي از ساختار گسترش واژگان يك زبان و نمودن سيمايي روشن از دگرگونيهايي كه در ژرفاي تاريخ روي داده است، دشوار مينمايد. براي نمونه واژه “ورد” كه در زبان تازي همان “گل سرخ” است، در زبان پهلوي و متون اوستايي نيز براي “گل سرخ” به كارميرفته است. از اين رو برخي ديدگاهها از گسترش جغرافيايي اين واژه در زمان ساسانيان و كاربرد آن در زبان تازي سخن گفتهاند. پذيرش نقش فرمانروايان درگسترش زبان نميبايست اين گمان را برانگيزد كه پيوست فرمانروايان چيرهدست به گسترش زبان خود دست يازيده و يا توانستهاند آن زبان را در ديگر كشورها بپراكنند، چنان كه انگيزه فرمانرواياني چون محمود غزنوي و طغرل سلجوقي را در گسترش زبان فارسي، ميبايست بيرون از چيرگي و برتري نظامي جويا شد؛ زيرا سلجوقيان پيش از چيرگي بر روم و گشودن دروازههاي آن، معمولاً از فرهنگ ايراني بهرهمند بودهاند و پس از آن نيز زبان فارسي و فرهنگ ايراني را در آسياي صغير گسترش دادهاند.6
خاستگاه همگونيهاي واژگاني و ساختاري زبان فارسي با ديگر زبانها و گسترش زبان فارسي در سرزمينهايي چون هند، پاكستان، تركيه، بوسني و هرزگوين، آلباني، صربستان، كرواسي، مونتهنگرو، و مقدونيه را ميتوان از ديدگاههاي «تاريخ طبيعي» و «تاريخ اجتماعي» بررسي كرد. زيرا از ديدگاه تاريخ طبيعي، زبانهايي چون پشتو، هندي، بنگالي، تاجيكي، و اردو، از گروه زبانهاي هندواروپايي شمرده شدهاند و خاستگاه جغرافيايي همگوني دارند. ادوارد براون نيز بخشي از اين همانندي را برميشمارد و ميگويد: كاملاً مسلم به نظر ميرسد كه ايرانيان و هنديان زماني قوميت مشترك ايراني ـ هندي را در نقطهاي در پنجاب تشكيل ميدادهاند.
اگرچه بخشي ازگسترش زبان فارسي در بالكان را ميبايست از چيرگي و فرمانروايي عثماني بر آن سرزمين دانست، ولي اين گمانه را نبايد ناديده انگاشت كه چه بسا اسلاوهاي كهن، بخشي از مايههاي زباني، انديشگي و فرهنگي آريايي را از زيستگاههاي آغازين خود به بالكان آوردهاند. همچنين نقش يونانيان، مانويان و نومانويان و نيز گروه بوگلاميا1 را هم نبايد از ياد برد،2 زيرا زبان فارسي پس از دورههاي فارسي باستان و فارسي ميانه يا پهلوي، به شيوهاي كارآمد در گسترش فرهنگ ايراني پاي به ميدان نهاد و در دوران هخامنشيان، سكاها و اشكانيان، زبان فارسي باستان و پهلوي درسند و بينالنهرين گسترش يافت.
رزم ايران و توران از برجستهترين درونمايههاي شاهنامه فردوسي است كه از نگاه نمادين، بيانگر اين پديده تاريخي است كه زيستگاه تركان، ساليان سال از استانهاي هخامنشيان به شمار ميرفته است و كساني كه تاريخ كهن تركان را نگاشتهاند، اين دوره را دوره پارسها نام نهادهاند. سنگ نوشتههايي نيز كه از گورمه، ترسوس و سارد در نزديكي ازمير به دست آمده، چيرگي هخامنشيان بر اين سرزمين را باز مينمايانند. به دنبال چيرگي هخامنشيان، آيين مهر و در پي آن، دين ماني، به سرزمين تركان راه يافت و آسياي صغير را دربرگرفت. برخي از پژوهشگران در ژرفاي انديشه قزلباشها (علويان)، مايههايي از مهرپرستي، زردشتي و خرمديني را برشمرده و خاستگاه بخشي از آيينهاي مولويه را آيين زردشت دانستهاند؛ چنان كه پرفسور گولپينارلي، تقدس اجاق و مطبخ خانقاه و خاموشي در اثناي صرف طعام و نيز گلبانگ سفره و خرقه صوفيان را باز مانده و از آيينهاي زردشتيان دانسته3 و ناصر خسرو نيز گزارش داده است كه در شهر اخلاط در آسياي صغير، به سه زبان تاري، پارسي، و ارمني سخن ميگفتهاند.4 از اين رو، ميتوان زمينههاي تاريخي گسترش زبان فارسي در كشورها و سرزمينهاي همسايه را چنين برشمرد:
1. پديدههاي اجتماعي مانند خودكامگي فرمانروايان و جنگهاي پياپي، جابهجايي ناگزير فارسي زبانان و پراكندگي آنان را در پي داشته است. از نشانههاي نمادين همزباني همسايگان ميتوان به گفتوگوي پهلوانان ايران و توران به زبان فارسي در كتاب شاهنامه در برخي از جستارها نيز از پديده ميهنگريزي ايرانيان در دوره ساسانيان، به انگيزه سختگيريهاي موبدان زردشتي درباره مانويان و مزدكيان، و نيز پس از تاخت و تاز تازيان و كشتار خرمدينان به دست عباسيان و روي آوردن بخشي از فارسيزبانان به آسياي صغير سخن گفتهاند.5
2. كشورگشايي فرمانروايان در پراكندگي زبان فارسي نقش بسزايي داشته است. پيش از اين از كشورگشايي هخامنشيان و سنگ نوشتههاي اين خاندان سخن رفت. افزون بر آن از كشورگشايي محمود غزنوي و سلجوقيان نيز ميتوان ياد كرد.
نقش كشورگشايي فرمانروايان در گسترش زبان فارسي، گاه با پديدههاي ديگري چون پيوندهاي فرهنگي و انديشگي چنان درميآميزد كه جدايي آنها از يكديگر بس دشوار مينمايد. افزون بر اين، غبارزدايي از ساختار گسترش واژگان يك زبان و نمودن سيمايي روشن از دگرگونيهايي كه در ژرفاي تاريخ روي داده است، دشوار مينمايد. براي نمونه واژه “ورد” كه در زبان تازي همان “گل سرخ” است، در زبان پهلوي و متون اوستايي نيز براي “گل سرخ” به كارميرفته است. از اين رو برخي ديدگاهها از گسترش جغرافيايي اين واژه در زمان ساسانيان و كاربرد آن در زبان تازي سخن گفتهاند. پذيرش نقش فرمانروايان درگسترش زبان نميبايست اين گمان را برانگيزد كه پيوست فرمانروايان چيرهدست به گسترش زبان خود دست يازيده و يا توانستهاند آن زبان را در ديگر كشورها بپراكنند، چنان كه انگيزه فرمانرواياني چون محمود غزنوي و طغرل سلجوقي را در گسترش زبان فارسي، ميبايست بيرون از چيرگي و برتري نظامي جويا شد؛ زيرا سلجوقيان پيش از چيرگي بر روم و گشودن دروازههاي آن، معمولاً از فرهنگ ايراني بهرهمند بودهاند و پس از آن نيز زبان فارسي و فرهنگ ايراني را در آسياي صغير گسترش دادهاند.6