javad bala
عضو جدید
چكيده
سازمانهاي صنعتي را مي توان تعيين كننده مسير اصلي توسعه يافتگي كشور محسوب كرد. چرا كه در فراهم سازي شرايط اشتغال، توليد، ارز آوري و در عين حال ايجاد ثبات اقتصادي كشورنقش مهمي را ايفا مي كنند . بديهي است كه در چنين شرايطي افزايش توانمندي جهت مقابله با رقباي داخلي و خارجي نيازمند در اختيار داشتن برنامه هاي مدون و استراتژي روشن سازماني به ويژه در زمينه توسعه منابع انساني به لحاظ كيفي است. چرا که اين امر مهم به وسيله منابع انساني كار آزموده تحقق خواهد يافت و سازمانها نيز به اين نكته واقف شدهاند كه راهي جز توجه جدي به توسعه کيفي منابع انساني خويش ندارندو اين توسعه كيفي تنها از طريق طراحي مكانيسم هاي عملي و كاربردي آموزش يعني برنامه ريزي آموزشي صورت پذيرفته و به سازمان كمك مي كند تا اطمينان يابد كه آيا مي تواند برنامه هاي كسب و كار خود را براي آينده در قالب هدفهاي مالي، توليدي، تركيب فرآورده ها، فن شناسيها و منابع مورد نياز به خوبي به مرحله اجرا در آورد؟ در اين مقاله در نظر است با رويکرد به شاخصهاي طراحي نظام استراتژيک سازمان ، به برخي از نکات مهم و اساسي در تدوين برنامه ريزي هاي استراتژيک آموزش پرداخته شود .
مقدمه
به طور عمده دو دليل اساسي براي رويکرد استراتژيک به برنامه ريزي آموزشي براساس نيازهاي واقعي كاركنان وجود دارد: اولين دليل آن است كه تغييرات فناوري، فشار شديدي بر سازمان و مديريت آن وارد مي كند به گونه اي كه پرداختن به آنها نياز به كاركناني با انواع خاصي از مهارتها و توانمنديهاي خاص را ايجاب مي كند. به طور مثال تصور حركت به سوي نانو فناوري و جايگزيني فناوري هاي نرم افزاري به جاي فناوري هاي سخت افزاري، نكات قابل توجهي را براي انواع مهارتهاي مورد نياز نيروي كار فعلي و كاركناني كه طي چند سال آينده وارد سازمان ميشوند را در بر دارد. ديگر آنكه قابليت جايگزيني مهارتهاي مختلف و تقاضاي نسبي متغير براي يادگيري و بازآموزي مهارتهاي فعلي، جنبه هاي تحريك كنندهاي از هر برنامه آموزشي در حال رشد است كه ميبايست به جاي برنامه هاي ثابت آموزشي به عنوان نقطه آغاز برنامهريزي استراتژيک آموزش و تلفيق آموزش با استراتژي سازماني به حساب آيد . به استناد مشاهدات صورت پذيرفته ، در شرايط فعلي، مديران سازماني دچار يك اشتباه منطقي شدهاند و نياز به نيروي انساني با كيفيت بالا را ضرورتاً مترادف با تقاضاي موثر اقتصادي فرض كردهاند. به گونه اي كه بر اين باورند كه تقاضا براي مهارتها را مي توان به طرق مختلف و با كمترين هزينه تامين كرد به نحوي كه هيچگونه فشاري بر سازمان وارد نشود، به اعتقاد آنان هنگامي كه يك راه بهينه براي پاسخ به نيازهاي آموزشي، تامين نيروي انساني مورد نياز با كمترين هزينه است، تنها يك راه منحصر به فرد آموزشي براي آن وجود ندارد. در تقابل با اين انديشه بايد گفت كه نوع برنامه ريزي هر چه باشد و واقعيتها را مورد نظر قرار دهد يا ندهد لازم است كه استراتژي و خط مشي آموزشي مشخصي ارايه گردد. در برنامه ريزي استراتژيک آموزشي ابتدا بايد اهداف مشخص شوند. اين اهداف نه با فرافكني حاصل خواهند شد و نه با پيشبيني مترادف هستند. براي دستيابي به اهداف تعيين شده لازم است كه پس از تشخيص اولويتها، يك برنامه يا طرح اجرايي ارايه گردد. بنابراين، تشخيص اولويتها، بعد از تعيين اهداف دومين گام مهم و ضروري براي ارايه يك خط مشي آموزشي است. در اين راه بايد انتخابي صورت گيرد كه خود جرياني مشكل است و برنامهريزان خصوصاً در حيطه – آموزش – اغلب به اين نکته توجه نمي کنند كه انتخاب يك هدف انصرافي از هدفي ديگر را بهدنبال مي آورد. براي تحليل بيشتر لازم است تا با رويکردي استراتژيک ، اثرات برنامه ريزي آموزشي را که از اين پس با نام برنامه ريزي استراتژيک آموزش از آن ياد مي کنيم بر توسعه ابعاد مختلف سازمان مورد توجه قرار دهيم . لازم به ذکر است که در اين مقاله فقط به تحليل نکات حائز اهميت دربرنامه ريزي استراتژيک آموزشي پرداخته خواهد شد و به تصميماتي كه بايد اتخاذ گردند اشاره اي نخواهد گرديد ، چرا كه اتخاذ تصميمات به شرايط ويژه هر سازمان بستگي دارد .
استراتژي آموزش
استراتژي عبارت است از چارچوبي كه مجموعه حركات و اقدامات اصلي را براي دستيابي به اهداف،ترسيم كرده و چگونگي منابع را براي به دست آوردن موقعيتهاي مطلوب و خنثي كردن تهديدات در حال و آينده بيان مي دارد.(1) به طور كلي، استراتژي، راه هاي عمده و اصلي رسيدن به هدفها را بيان مي دارد. كه باتوجه به اين تعبير مي توان گفت "استراتژي آموزش عبارت است از خطوط اصلي برنامه ها و اقداماتي كه نشان دهنده روش دستيابي به اهداف آموزشي است". مثلاً استراتژيهاي مربوط به افزايش كارايي نظام آموزش در يك سازمان را مي توان به صورت زير تعريف كرد:
الف – توسعه مهارتهاي فني و تخصصي مديران و كاركنان؛
ب- توسعه امكانات آموزشي، وسايل كمك آموزشي و حداكثر استفاده از آنها؛
ج- بازنگري در شيوه هاي آموزشي كاركنان باتوجه به نيازهاي تخصصي؛
د- بهبود مديريت و بازنگري در ساختار و تشكيلات آموزشي سازمان.
تدوين استراتژي برنامه هاي آموزشي
گامهاي اساسي در طراحي و تدوين استراتژي برنامه هاي آموزشي سازمان ، چيزي جداي از شاخصه هاي اصلي طراحي نظام استراتژيك سازمان نيست . در اين راستا توجه به موارد 9 گانه ذيل حائز اهميت است:
1- رسالت، كاركرد، ماموريت و وظايفي كه سازمان به خاطر آنها به وجود آمده است. استراتژي هاي آموزشي چيزي جداي از استراتژي هاي سازماني نبوده و بديهي است كه ماموريت نظامهاي آموزشي مي بايست مسير اصلي سازمان در جهت رسيدن به اهداف كلان ترسيم شده را تسهيل و چگونگي پرورش نيروي انساني متخصص كه در اين راستا مورد نياز است را پيش بيني
2- توقعات و آرمانهاي بازار کار و خدمات ، مصوبات مجلس شوراي اسلامي و نهادهاي ذيربط، مثلاً در سالهاي اخير تغييرات شكل گرفته در پيشرفتهاي تكنولوژيك و رو آوري جامعه علمي به عرصه هاي انفورماتيك و نيز جنبش نرم افزاري در كشور موجب گرديده تا كاركردهاي ويژه اي براي نظام آموزش عالي و نيز سازمانهاي صنعتي تعريف گردد، به اعتقاد مسئولان برجسته و تصميم گيرنده كشوري، اگر در گذشته تمركز دانشگاهها و سازمانهاي صنعتي بر سخت افزار و رويكردهاي سنتي بوده امروزه انتظار مي رود كه جامعه علمي و جامعه صنعتي نقشي توامان ايفا كنند. يعني از يك سو نيروي انساني متخصص و ماهر با قابليتهاي بالا تربيت كنند و از سوي ديگر از پتانسيل هاي كاري موجود نهايت بهره برداري را به عمل آورده و زمينه هاي مناسب جهت رشد كاري ايشان را فراهم كنند.
-3عوامل محيطي اجتماعي/ اقتصادي، مانند تقاضاي نيروي انساني ماهر يا نيازهاي كشور به محصولات يا خدمات توليدي سازمان، كه در اين مورد خاص و باتوجه به تحولات و پيشرفتهاي علوم و فناوري مي توان به برقراري ارتباط نزديك و تنگاتنگ صنعت و دانشگاه اشاره كرد.
4- بررسي عملكرد گذشته و وضع موجود، يعني اينكه برنامه هاي استراتژيك آموزشي مي بايست باتوجه به نقاط ضعف، تنگناها و محدوديتها، منابع و امكانات بالقوه و بالفعل و سرانجام، با در نظرگرفتن فرصتها و تهديداتي كه سازمان در آينده با آن مواجه است، ترسيم و تدوين شوند. در اين مورد مي توان گفت كه وجود رقباي جدي داخلي و خارجي در عرصه هاي مختلف توليدي و خدماتي و تلاش آنها براي در اختيار گرفتن سهم بيشتري از بازارها، تهديدي جدي براي سازمانها محسوب مي گردد. به ويژه كه از يك سو با كمبود اعتبارات آموزشي و از سوي ديگر با عدم انسجام برنامه هاي آموزشي نيز روبه رو باشند كه در صورت عدم توجه ، نتيجه اي جز پراكندگي شديد فعاليتهاي سازماني و نهايتاً خارج شدن از عرصه هاي رقابتي به بار نخواهد آمد .
5- بهره گيري از شاخصهاي علمي كشور ، بزرگترين حسن استفاده از اين گونه شاخصها، انعطافپذيري آنهاست كه به تناسب شرايط زماني يا مكاني قابليت تغيير را دارا هستند. از جمله شاخصهايي كه در تعيين و تدوين استراتژي و برنامه هاي آموزشي كاربرد بيشتري دارند مي توان به شاخصهايي همچون سهم آموزش و تحقيقات از توليد ناخالص ملي، هزينه سرانه آموزش به ازاي هر نفر، نرخ استفاده از فضاهاي كالبدي و آموزشي، ... اشاره كرد. كاملاً روشن است كه با تغيير استراتژي هاي سازماني اين نسبتها و اعداد مربوط به هر يك از آنها نيز تغيير خواهد كرد.