روزي پدري بودوپدررافرزندکي بودبسيارزيرک وکنجکاوواين پسربسيارازپدرخويش سوالهامي پرسيد
يک روز که پدربرنمازنشسته بودچون فارق آمدگفت:پروردگاراروز محشرماراياورباش.فرزندروبه پدرکردو گفت:پدرروزمحشرمگرچه خبراست؟
گفت:پسرم روز محشرروزي است که مردمان بسيارانبوه گردمي آيندوآن روزي است پرآشوب.کس-کس را نميشناسد.هرکس درکارخويشتن است مادرفرزندرا به ياد نمي آوردوفرزندمادررا.انگار......انگار......
فرزندکه ديدپدرازآوردن تشبيه معذوراست خودتشبيهي يافت وگفت:انگارمردمان درصف اتوبوس اندو اتوبوس به ايستگاه آمده
يک روز که پدربرنمازنشسته بودچون فارق آمدگفت:پروردگاراروز محشرماراياورباش.فرزندروبه پدرکردو گفت:پدرروزمحشرمگرچه خبراست؟
گفت:پسرم روز محشرروزي است که مردمان بسيارانبوه گردمي آيندوآن روزي است پرآشوب.کس-کس را نميشناسد.هرکس درکارخويشتن است مادرفرزندرا به ياد نمي آوردوفرزندمادررا.انگار......انگار......
فرزندکه ديدپدرازآوردن تشبيه معذوراست خودتشبيهي يافت وگفت:انگارمردمان درصف اتوبوس اندو اتوبوس به ايستگاه آمده