«ضمير بازار» تازهترين واژه در حوزه بازاريابي است كه درايران بهتازگي موردتوجه قرارگرفته است. واژهاي كه حاصل مطالعات بينرشتهاي در حوزه «بازاريابي» و «روانشناسي» است. تا پيشاز اين «بازاريابي» مبتني بر دادهها، اطلاعات، تئوريها و تجارب متراكم و انبوه خود كوشيده بود به مسائل و موضوعات پديد آمده، سامان بخشد. اما درعمل، صاحبنظران آگاه و تيزبين دريافتند اين منظر فراخ و گسترده تكرشتهاي، بسيار تنگ و محدود است..
ازاين رو كوشيدند با همفكري و همكاريهاي ساير علوم براي بسياري از مسائل و موضوعات تازه، در سطحي برتر، پاسخهاي شايستهاي بيابند، و بدينترتيب مطالعات بينرشتهاي دراين حوزه علمي-بازاريابي به راه افتاد. به رغم توجه وافر به مـطالعات بينرشتهاي در دنيا، اين توجه درايران شايد بيشتر در حوزههاي «فني-مهندسي» و علوم پزشكي رايج و متداول است؛ نظير «مهندسي پزشكي». اين درحالي است كه ثمرات مطالعات بينرشتهاي در حوزههاي علوم انساني ميتواند افقهاي تازهاي براي معضلات جامعه بشري بيافريند كه سخت به آن نيازمنديم.
بازاريابي و روانشناسي
بازاريابي با سه کلمه «شناسايي»، «شناساندن» و «رضايت» قابل تعريف است. براي توفيق در فرايند شناساندن، قدرت ارتباط فروشنده مهم است. ارتباط شايسته و مؤثر با بهرهگيري از روانشناسي ارتباط با مشتريان ميسر ميشود.
«بازاريابي» کسب رضايت مشتري به شيوهاي سودآور است و تمام عمليات قبل از توليد تا پس از مصرف را شامل ميشود. اکنون که ميخواهيم در حوزه علم روانشناسي صحبت کنيم، ضروري است تعريفي نيز از اين علم ارائه شود. به سادهترين و شايد جامعترين تعريف، روانشناسي عبارت است از: مطالعه علمي رفتار و فرايندهاي ذهني. ضروري است تأکيد شود روانشناسي افزون بر مطالعه مشکلاتي نظير افسردگي، اضطراب، وسواس، اختلالات خوردن که بر جنبههاي منفي رفتار متمرکز است، با جنبههاي مثبت رفتار نيز سروکار دارد، جنبشي که امروزه به جنبش روانشناسي مثبتنگر از آن نام ميبرند. جنبش روانشناسي مثبتنگر بر سه موضوع کلي تأکيد بيشتري دارد:
1. تجاربي که مردم براي آنها ارزش قائل هستند مثل اميد، خوشبيني، شادي
2. صفات فردي مثبتي مثل ظرفيت عشق، کار، فعاليت، قريحه و مهارتهاي ميان فردي
3. ارزشهاي مثبت گروهي و شهروندي مثل مسئوليتپذيري، دلگرمي دادن و شکيبايي.
شايسته است «بازارياب» نخست خود را بشناسد، درک دقيقي از تيپ شخصيتي خود داشته باشد، سپس ديگران را بشناسد و تيپ شخصيتي ديگران را تشخيص دهد، در اين صورت در بازاريابي موفق ميشود. «بازار» به معناي دقيق کلمه، جايي نيست که در آن تعارض رخ دهد. «بازارياب» تنها در پناه شناخت تيپ شخصيتي خود، و تيپ شخصيتي ديگران است که ميتواند ارتباطي مطلوب با ديگران برقرار سازد، اين ارتباط، در جهت تعامل بيشتر، و تعارض کمتر شکل خواهد گرفت( مدل1). تنها 20درصد از موفقيت يک فرد در فروش، مديون آگاهيهاي او از محصول است. 80 درصد موفقيت در فروش، مديون ترکيبي از افزايش مهارتهاي خود مديريتي و مهارتهاي ميان مديريتي است.
ازاين رو كوشيدند با همفكري و همكاريهاي ساير علوم براي بسياري از مسائل و موضوعات تازه، در سطحي برتر، پاسخهاي شايستهاي بيابند، و بدينترتيب مطالعات بينرشتهاي دراين حوزه علمي-بازاريابي به راه افتاد. به رغم توجه وافر به مـطالعات بينرشتهاي در دنيا، اين توجه درايران شايد بيشتر در حوزههاي «فني-مهندسي» و علوم پزشكي رايج و متداول است؛ نظير «مهندسي پزشكي». اين درحالي است كه ثمرات مطالعات بينرشتهاي در حوزههاي علوم انساني ميتواند افقهاي تازهاي براي معضلات جامعه بشري بيافريند كه سخت به آن نيازمنديم.
بازاريابي و روانشناسي
بازاريابي با سه کلمه «شناسايي»، «شناساندن» و «رضايت» قابل تعريف است. براي توفيق در فرايند شناساندن، قدرت ارتباط فروشنده مهم است. ارتباط شايسته و مؤثر با بهرهگيري از روانشناسي ارتباط با مشتريان ميسر ميشود.
«بازاريابي» کسب رضايت مشتري به شيوهاي سودآور است و تمام عمليات قبل از توليد تا پس از مصرف را شامل ميشود. اکنون که ميخواهيم در حوزه علم روانشناسي صحبت کنيم، ضروري است تعريفي نيز از اين علم ارائه شود. به سادهترين و شايد جامعترين تعريف، روانشناسي عبارت است از: مطالعه علمي رفتار و فرايندهاي ذهني. ضروري است تأکيد شود روانشناسي افزون بر مطالعه مشکلاتي نظير افسردگي، اضطراب، وسواس، اختلالات خوردن که بر جنبههاي منفي رفتار متمرکز است، با جنبههاي مثبت رفتار نيز سروکار دارد، جنبشي که امروزه به جنبش روانشناسي مثبتنگر از آن نام ميبرند. جنبش روانشناسي مثبتنگر بر سه موضوع کلي تأکيد بيشتري دارد:
1. تجاربي که مردم براي آنها ارزش قائل هستند مثل اميد، خوشبيني، شادي
2. صفات فردي مثبتي مثل ظرفيت عشق، کار، فعاليت، قريحه و مهارتهاي ميان فردي
3. ارزشهاي مثبت گروهي و شهروندي مثل مسئوليتپذيري، دلگرمي دادن و شکيبايي.
شايسته است «بازارياب» نخست خود را بشناسد، درک دقيقي از تيپ شخصيتي خود داشته باشد، سپس ديگران را بشناسد و تيپ شخصيتي ديگران را تشخيص دهد، در اين صورت در بازاريابي موفق ميشود. «بازار» به معناي دقيق کلمه، جايي نيست که در آن تعارض رخ دهد. «بازارياب» تنها در پناه شناخت تيپ شخصيتي خود، و تيپ شخصيتي ديگران است که ميتواند ارتباطي مطلوب با ديگران برقرار سازد، اين ارتباط، در جهت تعامل بيشتر، و تعارض کمتر شکل خواهد گرفت( مدل1). تنها 20درصد از موفقيت يک فرد در فروش، مديون آگاهيهاي او از محصول است. 80 درصد موفقيت در فروش، مديون ترکيبي از افزايش مهارتهاي خود مديريتي و مهارتهاي ميان مديريتي است.