رضا کاظمی

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


این شعرها که جار می زنم
یعنی هنوز ابتدای عاشقی ست
وگرنه،
"عاشقانْ کُشته گانِ معشوق اَند
برنیاید زِ کُشته گانْ آواز"
2
خسته اَم
پلک هات را ببند
می خواهم کمی بخوابم
3
به هیچ پارکی راَهم نمی دهند دیگر.
فقط تو را می شناسند
نگهبان ها!
4
تو رفته ای وُ شهر
به گِل نشسته از هجومِ سرما.
کاش لااقل
خورشید را نمی بُردی!
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز


[FONT=&quot]قایقَ‌ت می‌شوم؛[/FONT]
[FONT=&quot]بادبان‌َم باش[/FONT]
[FONT=&quot]بگذار هرچه حرفْ پُشتِ‌مان می‌زنند مردم[/FONT]
[FONT=&quot]بادِ هوا شود، دورتَرِمان کند[/FONT]!

( [FONT=&quot]رضا کاظمی[/FONT] )
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]برای با تو ماندن[/FONT]
[FONT=&quot]قفل سکوتت را باید باز کنم؛[/FONT]
[FONT=&quot]اما[/FONT]
[FONT=&quot]کلید همیشه دست تو است[/FONT]!

( [FONT=&quot]رضا کاظمی[/FONT] )
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
شب‌ها، پرنده‌هایش می‌روند

روزها، ستاره‌هایش

ببین،

آسمان هم که باشی

باز تنهایی!



 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
اَخم می‌کنی

آسمانْ ابر می‌شود

‌گریه می‌کنی، باران

می‌خندی، آفتاب...

آسمان را هم به بازی گرفته‌ای!
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
نخند مَرد!

مَشقی نیستند این گلوله‌ها که هر روز

می‌نشینند به سینه‌ات.

تنهایی،

آدم را هم مثلِ خدا

رویین‌تَن می‌کند!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نخند مَرد!

مَشقی نیستند این گلوله‌ها که هر روز

می‌نشینند به سینه‌ات.

تنهایی،

آدم را هم مثلِ خدا

رویین‌تَن می‌کند!

دوستت داشتم
آنقدر که نفهمیدی!
.
.
.
.
تو قدّت به عشق
نمی رسید!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آه دخترک
دخترک آوازهایی که می روییدند
دخترک ترانه هایی که می رقصیدند
بیدار شو!

بادرامی گویم برودازسرشاخه ها
ماه رابچیندبیاورد
گردن آویزت کنم.
نسیم رامی گویم برودازدل بهار
گل سرخ را بچیندبیاورد
پیراهنت کنم.
پرنده رامی گویم برودازآسمان
ستاره ها؛بادبادک ها؛رنگین کمان های شاد
وهرچه توبخواهی را
بچیند؛برایت بیاورد
توفقط
خاک هاراکناربزن
بیدار شو !
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
1
خیز برداشته ام به هوای بهار
حال آن که هنوز
هزار زمستان پیشِ رو دارم.

عاشقِ بی کلِّه که میگویندْ منم!
2

بهار
چشم های تو بود
پلک می زدی شکوفه می ریخت.
حالا انگار

رویِ زمستان گیر کرده است
سوزنِ فصل ها !

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

ashkan2013

عضو جدید
1

تو اگر بگویی دوستت دارم

حتمن باور می‌کنم

چون

تو از سیاره‌ی دیگری آمده‌ای!

2

فلسفه نباف شاعر!

چه ممکن - چه محال

چه جبر - چه اختیار

چه هر کووفت دیگری...؛

او

رفته است دیگر!

3

به مرگ هم نمی‌شود امید‌ بست

وقتی در تو

رسوب می‌کند

تنهایی!

4

از او نه باد خبری می‌آورد

نه عطری در هواست

نه ستاره‌ها پِچ‌پِچِه می‌کنند در گوش ماه

و نه خورشید دیگر زیبا می‌تابد.

یک‌باره بگویید مُرده است وُ

خلاص دیگر!
....

( رضا کاظمی )
 

eghlimaa

عضو جدید
کاربر ممتاز
رفته ای
و من
هر روز به موریانه هایی فکر می کنم
که آهسته و آرام
گوشه های خیالم را می جوند......
تا «بی خیال »نشده ام برگرد....

(رضا کاظمی)
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
قرارِ ما؛ پایانِ شبِ سیَه
حالا برو!
میخواهم تا سپیده ی چشم هات قدم بزنم
----------------------------------
رضا کاظمی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
همیشه همین است:

از هم آرام می‌گیریم

که آرام بگیریم

مثل دریا

که تا تو را گرفت؛ آرام گرفت!
 

eghlimaa

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=6]آمدی بشنوی بمانی
آمدی شنیدی، رفتی!
حالا سال‌هاست دیگر
کسی از لب‌هام نشنیدَه‌ست: "دوستت دارم"

( رضا کاظمی )
[/h]
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
قطاری که تو را بُرد

و خودش را به کوه زد

خراب نبود؛

عاشق بود!
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
درها و پنجره‌ها، باز

پرده‌ها، در باد

خانه، درهم‌ریخته و خراب.

حتمن تو رفته‌ای

وگرنه


هیچ توفانی نمی‌توانست با خانه چنین کند!
 

افشـین

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
نه باد می‌آید، نه نسیم

نه در باز است، نه پنجره‌ها،

اما پرده‌ها تکان می‌خورند


قابِ عکس‌ها برق افتاده‌اند


و عطرِ خوشی در هواست.


نه، خیالات نیست؛

تو حتماً جایی دور از این‌جا


داری صندوقچه‌ی خاطره‌هات را گردگیری می‌کنی !

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
نامه‌رسانِ خوبی نیستْ باد
نامه‌هات را همه‌ی شهر می‌خوانند،
جُز من!
خواستی بیایی
خودت را دستِ باد نده!
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
نگران نباش اگر
لب‌های تو را سانسور می‌کنند
شعرهای مرا نقطه‌چین!
از این به بعد، در چاپ‌خانه‌های زیرزمینی
تو را خواهم بوسید!

-------------
رضا کاظمی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تنهایی
مثلِ بارانِ پاییزی
وسوسه‌ی قدم‌زدن است در خیابان؛
که می‌روی، و باز می‌‌گردی؛ و تازه می‌فهمی:
خیس شده‌ای، تا مغزِ استخوان‌هات!

-------------
رضا کاظمی
 

افشـین

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
نان متبرک است لب هات

کفر نیست اگر بگویم :

خدا را هم ببوسی ، تقدیس می شود !


"رضا کاظمی"

:gol:
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
شبیه تو استْ بهار
که وقتی می‌آید
دیکتاتورها هم لب‌خند می‌زنند!

----------------
رضا کاظمی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد

اندوه پاییز
ابری ست گذرا
برای زیستن
درنگاه آفتاب و
بهار
 
آخرین ویرایش:

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
چه از تو دورم کرده‌اند کلمات!

کاش جای این‌همه شعر

فقط نوشته بودم:

دوستت دارم!
 
بالا