چــه نقــاش مـاهـــري اسـت ، فــکر و خـيال ...
وقتي که دانه دانه موهايت را سفيد مي کند !!!
رد پای احساس ...
- شروع کننده موضوع MEMOL...
- تاریخ شروع
وقتي که دانه دانه موهايت را سفيد مي کند !!!
خاطرات خیلی عجیبند
گاهی اوقات می خندیم
به روزهای که گریه می کردیم
گاهی گریه می کنیم
به یاد روزهایی که می خندیدیم......!
آنقدر تنهایم که کسی نیست صندلی را
از زیر چوبه دارم بکشد...
[FONT="]دلم .. گنجشکِ خسته ایست .. که می ترسانددستِ تو را[/FONT]
[FONT="]وقتی که در دستانِ تو .. نفس نفس .. می زند از ترس[/FONT]
[FONT="]تو .. سعی می کنی که دوباره به رویِ آشیان .. بُگذاریش[/FONT]
[FONT="]خبر نداری که .. چقدر .. از آشیانش خَستَست[/FONT]
[FONT="]دلم را به کُنجی .. رها بکن .. و .. برو[/FONT]
[FONT="]دلم دگر هیچ دستی نمی خواهد[/FONT]
[FONT="]بگذار آن قَدَر .. دست و پا بزند[/FONT]
[FONT="] [/FONT][FONT="]یا بمیرد .. و .. یا .. [/FONT][FONT="] [/FONT]
[FONT="]وقتی که در دستانِ تو .. نفس نفس .. می زند از ترس[/FONT]
[FONT="]تو .. سعی می کنی که دوباره به رویِ آشیان .. بُگذاریش[/FONT]
[FONT="]خبر نداری که .. چقدر .. از آشیانش خَستَست[/FONT]
[FONT="]دلم را به کُنجی .. رها بکن .. و .. برو[/FONT]
[FONT="]دلم دگر هیچ دستی نمی خواهد[/FONT]
[FONT="]بگذار آن قَدَر .. دست و پا بزند[/FONT]
[FONT="] [/FONT][FONT="]یا بمیرد .. و .. یا .. [/FONT][FONT="] [/FONT]
آنقدر تنهایم که کسی نیست صندلی را
از زیر چوبه دارم بکشد...
حواست هست؟
شهریور است ...
کم کم فکر باد و باران باش ...
شاید کسی تمام گریه هایش را
برای پاییز گذاشته باشد ...
رفتار عاشقـــــانه ی زن را بایــد از دلتنگـــــــــــــــیش فهمید ...
از شـــوقُ بی تابیـــــش برای دیدار ... از حس کودکانــــه اش برای آغــــــــوش ..
انکه می رود فقط می رود ..
ولی آنکه می ماند درد می کشد ،
غصه می خورد ،
بغض می کند ،
اشک می ریزد و تمام این ها روحش را به آتش می کشد و
در انتظار بازگشت کسی که هرگز باز نخواهد گشت آرام آرام خاکستر می شود ....
آری ، این است خاصیت عشق یک طرفه .....
ولی آنکه می ماند درد می کشد ،
غصه می خورد ،
بغض می کند ،
اشک می ریزد و تمام این ها روحش را به آتش می کشد و
در انتظار بازگشت کسی که هرگز باز نخواهد گشت آرام آرام خاکستر می شود ....
آری ، این است خاصیت عشق یک طرفه .....
همیشه دوستت خواهم داشت
مادر کودکش را شیر می دهد
و کودک از نور چشم مادر
خواندن و نوشتن می آموزد
وقتی کمی بزرگتر شد
... کیف مادر را خالی می کند
تا بسته سیگاری بخرد
بر استخوان های لاغر
و کم خون مادر راه می رود
تا از دانشگاه فارغ التحصیل شود
وقتی برای خودش مردی شد
پا روی پا می اندازد
و در یکی از کافه تریاهای روشنفکران
کنفرانس مطبوعاتی ترتیب می دهد و می گوید :
عقل زن کامل نیست ...
آدم باید یکی رو داشته باشه ساعت دو نصفه شب بهش اس بزنه بگه دلم گرفته ...
اونم بگه قربون دلت برم ...
وگرنه بقیه زندگی به کوفتم نمی ارزه!
دلم ....
یک شب تنهایی می خواد
بایه عالمه تو و
گوشه کنارهای آغوشت!!!
یک شب تنهایی می خواد
بایه عالمه تو و
گوشه کنارهای آغوشت!!!
چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید:
چرا نگاه هایت آنقدر غمگین است؟
چرا لبخندهایت آنقدر تلخ و بیرنگ است؟
اما افسوس که هیچ کس نبود ...
همیشه من بودم و تنهایی پر از خاطره ...
آری با تو هستم ...!
با تویی که از کنارم گذشتی...
و حتی یک بار هم نپرسیدی،
چرا چشمهایم همیشه بارانی است...!!
چرا نگاه هایت آنقدر غمگین است؟
چرا لبخندهایت آنقدر تلخ و بیرنگ است؟
اما افسوس که هیچ کس نبود ...
همیشه من بودم و تنهایی پر از خاطره ...
آری با تو هستم ...!
با تویی که از کنارم گذشتی...
و حتی یک بار هم نپرسیدی،
چرا چشمهایم همیشه بارانی است...!!
در عجبم!
راننده نیستم!
اما هرکس به من می رسد مسافر است ..
معذرت خواهی همیشه به این معنا نیست که تو اشتباه کردی و حق با یکی دیگه است
معذرت خواهی یعنی: اون رابطه بیشتر از غرورت برات ارزش داره . . . / .
وقتی تمامِ زندگی ات شده باشد..
جز آغوشش ...
پناهِ دیگری نداری...
حتی اگر از خودش دلگیر باشی...!
ali_arya
عضو جدید
چرا نگاهت اینقد غمگینه؟چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید:
چرا نگاه هایت آنقدر غمگین است؟
چرا لبخندهایت آنقدر تلخ و بیرنگ است؟
اما افسوس که هیچ کس نبود ...
همیشه من بودم و تنهایی پر از خاطره ...
آری با تو هستم ...!
با تویی که از کنارم گذشتی...
و حتی یک بار هم نپرسیدی،
چرا چشمهایم همیشه بارانی است...!!
ali_arya
عضو جدید
همینه.بلاخره یکی نوشتتتتتتتتتتتتتتتتت
آدم باید یکی رو داشته باشه ساعت دو نصفه شب بهش اس بزنه بگه دلم گرفته ...
اونم بگه قربون دلت برم ...
وگرنه بقیه زندگی به کوفتم نمی ارزه!
حَســــــرَتــ ـــــ !
یعنے رو بـﮧ رویــــَــــمـ نِشَستـﮧ اے
وَ باز خیســـــےِ چِشمـــانــَـمـ را ،
آن دَستمآلِ خُشکــِ بے اِحسآس پاکــ کُنــَـــد
حَســــــرَتــ ـــــ !
یَعنے شآنـﮧ هایَتــ دوش بـﮧ دوشـَــــــمـ باشَد
اَما نَتوانــَــم اَز دِلتَنگے بـﮧ آن پَناه بِبـــــــرَمـ
حَســــــرَتــ ـــــ !
یَعنے تــــ ــــو کـﮧ در عینِ بـــــــــودَنتــ
داشتَنتــ را آرزو مے کُنــــَــــمـ .
یعنے رو بـﮧ رویــــَــــمـ نِشَستـﮧ اے
وَ باز خیســـــےِ چِشمـــانــَـمـ را ،
آن دَستمآلِ خُشکــِ بے اِحسآس پاکــ کُنــَـــد
حَســــــرَتــ ـــــ !
یَعنے شآنـﮧ هایَتــ دوش بـﮧ دوشـَــــــمـ باشَد
اَما نَتوانــَــم اَز دِلتَنگے بـﮧ آن پَناه بِبـــــــرَمـ
حَســــــرَتــ ـــــ !
یَعنے تــــ ــــو کـﮧ در عینِ بـــــــــودَنتــ
داشتَنتــ را آرزو مے کُنــــَــــمـ .
تنهایی بداست...
اما بدتر از ان اینست که بخواهی تنهاییت را با ادمهای مجازی پرکنی
ادمهایی که بود ونبودشان به خاموش یا روشن بودن یک چرا غ بستگی دارد.
اما بدتر از ان اینست که بخواهی تنهاییت را با ادمهای مجازی پرکنی
ادمهایی که بود ونبودشان به خاموش یا روشن بودن یک چرا غ بستگی دارد.
دلـَ ــم
رُمـآטּِ عاشقانهـ میخــواهد
که تـــ ـو
آن پسرکِ بالـآ بلــ ـند ِ سینهـ ستـَ ـبرَش بـآشی
و مَـ ـن
دخــ ـترکی سر بـه هـَـ ـوا
کـه با تمـآمـِ سر بـه هــ ـوا بودטּ ـهایـَش
به راه آورد تـــو و دلــَ ـت را...!
رُمـآטּِ عاشقانهـ میخــواهد
که تـــ ـو
آن پسرکِ بالـآ بلــ ـند ِ سینهـ ستـَ ـبرَش بـآشی
و مَـ ـن
دخــ ـترکی سر بـه هـَـ ـوا
کـه با تمـآمـِ سر بـه هــ ـوا بودטּ ـهایـَش
به راه آورد تـــو و دلــَ ـت را...!
گاهی آدم میماند بین بودن یا نبودن!
به رفتن ک فکر می کنی
اتفاقی می افتد که منصرف می شوی…
میخواهی بمانی،
رفتاری می بینی که انگار باید بـــروی!
این بلاتکلیفی خودش کلــــی جهنـــــــــــــــم است
به رفتن ک فکر می کنی
اتفاقی می افتد که منصرف می شوی…
میخواهی بمانی،
رفتاری می بینی که انگار باید بـــروی!
این بلاتکلیفی خودش کلــــی جهنـــــــــــــــم است
می شنوی؟ هیاهویی است آنجا نه از سر هیچ! جماعتی گرد آمده اند به تماشای مردی خمیده قامت. به کنجی خزیده لرزان سردبادی گزنده ؛گویی همه جانش میسوزد به اسمان درخشان,خورشید مرداد است و هُرمی به زمین سخت سوزان از جماعتی یکی پیش آمده میپرسد: این چه حال است؟! مرد با صدای فرو خورده میگوید: خانه ام را گم کرده ام و آن را که به او پیوند خورده بودم
نه تقصیر " قـاب ِ عـکـسـت " به دیوار است !
نه " تـار ِ مـوهـات " روی تخت !
اگر بعد ِ رفتن ات
باز " عـاشـقـانـه " می نویسم
" مـَــــرگ بـر مــن " !!
که هنوز " دوسـتــت دارم " !!
نه " تـار ِ مـوهـات " روی تخت !
اگر بعد ِ رفتن ات
باز " عـاشـقـانـه " می نویسم
" مـَــــرگ بـر مــن " !!
که هنوز " دوسـتــت دارم " !!
میهن مشرقی
عضو جدید
عازم یک سفرم سفری دور به جایی نزدیک
سفری از خود من تا به خودم
مدتی هست نگاهم به تماشای خداست و امیدم به خداوندی او...
سفری از خود من تا به خودم
مدتی هست نگاهم به تماشای خداست و امیدم به خداوندی او...
وقتی کسی رو دوست داری از همه دنیا می گذری
تولد دوبارته اسم اونو که می بری
وقتی کسی رو دوست داری میخوای بهش تکیه کنی
بگی که محتاجشیو به خاطرش گریه کنی
وقتی کسی رو دوست داری حاضری دنیا بد باشه
فقط اونی که دوست داری عاشقی رو بلد باشه
حاضری که بگذری از مقررات و دین و درس
وقتی کسی رو دوست داری معنی نداره دیگه ترس
وقتی کسی رو دوست داری به خاطرش می ری به جنگ
قلبت میشه یه تیکه سنگ
وقتی کسی رو دوست داری دنیا رو از یاد می بری
دار و ندارتو می دی تا اونو به دست بیاری
حاضری هرچی دوست نداشت به خاطرش رها کنی
حسابتو حسابی از مردم شهر جدا کنی
حاضری هر روز سر اون با آدما دعوا کنی
غرورتو بشکنی و باز خودتو رسوا کنی
وقتی کسی رو دوست داری از همه دنیا می گذری
وقتی کسی رو دوست داری ...
تولد دوبارته اسم اونو که می بری
وقتی کسی رو دوست داری میخوای بهش تکیه کنی
بگی که محتاجشیو به خاطرش گریه کنی
وقتی کسی رو دوست داری حاضری دنیا بد باشه
فقط اونی که دوست داری عاشقی رو بلد باشه
حاضری که بگذری از مقررات و دین و درس
وقتی کسی رو دوست داری معنی نداره دیگه ترس
وقتی کسی رو دوست داری به خاطرش می ری به جنگ
قلبت میشه یه تیکه سنگ
وقتی کسی رو دوست داری دنیا رو از یاد می بری
دار و ندارتو می دی تا اونو به دست بیاری
حاضری هرچی دوست نداشت به خاطرش رها کنی
حسابتو حسابی از مردم شهر جدا کنی
حاضری هر روز سر اون با آدما دعوا کنی
غرورتو بشکنی و باز خودتو رسوا کنی
وقتی کسی رو دوست داری از همه دنیا می گذری
وقتی کسی رو دوست داری ...
وقتی که دنیا دود شد
شاید فراموشت کنم
کاشانه ام نابـــــود شد
شاید فراموشت کنم
آسان ز دستم داده ای
باشد به این هم راضیم
وقتی که اشکم رود شد
شاید فراموشت کنم
هرگز زدستت این چنین
سیلی به احساسم نخورد
باشد بزن بد تر بزن
اما به دســـــــــتانت قسم
وقتی که تارم پود شد
شاید فراموشت کنم
شاید فراموشت کنم
کاشانه ام نابـــــود شد
شاید فراموشت کنم
آسان ز دستم داده ای
باشد به این هم راضیم
وقتی که اشکم رود شد
شاید فراموشت کنم
هرگز زدستت این چنین
سیلی به احساسم نخورد
باشد بزن بد تر بزن
اما به دســـــــــتانت قسم
وقتی که تارم پود شد
شاید فراموشت کنم
Similar threads
| Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
|---|---|---|---|---|
| M | *** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ *** | ادبیات | 2235 |