رد پای احساس ...

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتی چشمانم را روی هم می‌گذارم ...

خواب مرا نمی‌برد ...

تو را می‌آورد !

از میان فرسنگ‌ها ...

فاصله ...!

 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
در دورترين خفايای ذهنم
جايی برايت انتخاب می کنم
از یاد نمیبرمت هرگز
آن چشمهای هميشه منتظرت را
آن دل هميشه بی قرارت را ...
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
همه جا تاريک است ؛تک چراغي که در اين خانه دل ؛؛روشن بود؛؛عمر خود را به اتمام رساند؛؛چه غمي حاکم است ؛؛چه سکوتتلخي ست ؛؛چه کسي آئينه ها را بشکست؟؟؟به کدامين گناه ؛ تنهايم ؟؟به گمانم که دگر ؛؛راهي نيست ؛؛جز به يک راه ؛؛که سفر بايد کرد ؛؛سفري در ره عشق ؛؛ليک بدون برگشت ؛؛
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
حسرت دیده بی تاب تو بیمارم کرد
آن نگاه نگرانت دل تبدار مرا خوابم کرد
بی جهت نیست که مست رخ زیبای تو ام
لب گلگون تو در دشت خزان آبم کرد
مستی ام جام نگاهی ز افق های تو بود
آه ،آن صورت مهتاب تو در خوابم کرد
شهر را از تب بیماری من جایی نیست
راه گم کرده به دنبال تو آواره و ویرانم گرد
اشکم از دیده به گرمای نفسهای تو بود
جام اندوه تو مر همره و همرام کرد
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
از هیاهوی واژه ها خسته ام ...

من سکوت را از اوراق سپید آموختم ...

آیا سکوت، روشن ترین واژه ها نیست ؟!

همیشه در تنهایی مرگ را مجسم دیده ام

آیا مرگ، آرام ترین واژه ها نیست ؟!

تا چشم گشودم، از چشم زندگی افتادم !

شبی ــ شاید امشب ــ زیر نور یک واژه خواهم نشست ...

و هم زمان در آخرین برگ خاطراتم خواهم نوشت

پایان ...!

 

linux_0011

عضو جدید
من پری کوچک تنهایی ر ا میشناسم
که در اقیانوس مسکن گزیده است
و دلش را در یک نیلبک چوبین می نوازد آرام آرام...
که شب از یک بوسه می میرد و
سحر گاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد
 
آخرین ویرایش:

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
رفتم ز پي ات در همه دنيا تو نبودي


از شهر گرفتم ره صحرا تو نبـــودي


دنبال تو گشتــم چه بسا باغ جهان را


گل بود ولي در بر گل ها تو نبـودي


يک شب همه شب ديده من سوي فلک بود


من بودم و مه بود و ثـــريا ، تو نبـــــودي


با عشق تو پروانه شدم بر سر گل ها


ماهي شدم و در دل دريا تو نبودي


در شهر خيالم چه بسا گشتم و گشتـــم


حوبان همه بودند در آنجا ، تو نبودي


يک شب اگرم بود سري بر سر بالين


در آينه روشن رويا تو نبــــــــودي


چون دور جوانيت گذشت آمدي از در

اي واي تو بودي برم ، اما " تو " نبودي
 

tools

عضو جدید
کاربر ممتاز
بوسه

بوسه

لب را با لب
در اين سکوت
در اين خاموشي‌ گويا
گوياتر از هرآنچه شگفت‌انگيزتر کرامت ِ آدمي به شمار است
در رشته‌ی بي‌انتهای معجزتي که اوست...


در اين اعتراف ِ خاموش،
در اين «همان»
که توانَد در ميان نهاد

با لبي
لبي

بي‌وساطت ِ آنچه شنودن را بايد...


آن احساس ِ عميق ِ امان، در اين پيرانه‌سر

که هنوز
پرواز در تداوم است
هم ازآن‌گونه کز آغاز:

رابطه‌يي معجزآيت

از يقيني که در آن آشيان گذشت
در پايان ِ اين بهاران
تا گماني که به خاطری گذرد
در آغاز ِ يکي خزان
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
لحظه‌هارو با تو بودن
در نگاه تو شكفتن
حس عشق رو در تو ديدن
مثل روياي تو خوابه
با تو رفتن
با تو مدندن
مثل قصه تورو خوندن
تا هميشه تورو خواستن
مثل تشنگي آبه
اگه چشمات من رو مي‌خواست
تو نگاه تو ميمردم
اگه دستات مال من بود
جون به دستات مي‌سپردم
اگه اسمم رو مي‌خوندي
ديگه از ياد نمي‌بردم
اگه با من تو مي‌موندي
همه دنيارو مي‌بردم
بي تو اما سرسپردن
بي تو و عشق تو بودن
تو غبار جاده موندن
بي تو خوب من محاله
بي تو حتي زنده موندن
بي هدف نفس كشيدن
تا ابد تورو نديدن
واسه من رنج و عذابه
توي آسمون عشقم
غير تو پرنده‌اي نيست
روي خاموشي لبهام جز تو اسم ديگه‌اي نيست
توي قلب من عزيزم
هيچ كسي جايي نداره
دل عاشقم بجز تو
هيچ كسي رو دوست نداره ...
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای علت قشنگی رویا و خواب من

تنها دلیل گل شدن اضطراب من

ای راه حل ساده ی جبران تشنگی

فواره ی نگاه قشنگ تو آب من

رفتی چه قدر ساده دل آسمان شکست

در عکس مهربان تو در کنج قاب من

باران چه قدر حرف تو را گوش می کند

می بارد آن قدر که نیایی به خواب من

گرچه نگاه عاشق تو هیچ کم نکرد

از اوج دل ندادن تو یا عذاب من

اما دل شکسته ی من باز هم نوشت
صد آفرین به چشم تو و انتخاب من
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
غربتي كه سرده تموم روز و شبهاش

غريبه از من و ما ، عشق من عاشقم باش

عشق من عاشقم باش كه تن به شب نبازم

با غربت من بساز ، تا با خودم بسازم
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو رو دوباره ببینم


********


تو فکرتم، تو فکرتم


دارم دیوونه میشم


تو فکرتم


دل داره پرپر میزنه


تو این شبای بی کسی


فقط تنهایی با منه


توفکرتم،همش دارم


ثانیه هارو می شمرم


فقط به یاد عشق تو


چشمامورو هم میذارم


عقربه ساعت عشق


نبظش تو دستای توئه


لحظه به لحظه قلب من


غرق تمنای توئه
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
چگونه بگويم

چگونه فرياد كنم

اندوه سال هاي نبودنت را !

آنقدر از من دوري

كه براي رسيدن تقويم قد نمي دهد ...

اما

برايت مي نويسم

از ته مانده غرورم

و دل تهي

و چشمهاي منتظر

و دردي كه با ديدنت تسكين مي يابد ...

از همه و همه

كه

نشان نبودنت را مي دهد ...

اما

تمام نامه ها را

به

آدرسي كه ندارم پست خواهم كرد ...!

 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
گفتی: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟
شیرین من، برای غزل شور و حال کو؟

پر می زند دلم به هوای غزل، ولی
گیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟

گیرم به فال نیک بگیرم بهار را
چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟

تقویم چارفصل دلم را ورق زدم
آن برگهای سبزِِ سرآغاز سال کو؟

رفتیم و پرسش دل ما بی جواب ماند
حال سؤال و حوصله قیل و قال کو؟
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
پرنده بود و آسمان !

سکوت بود و جاده و خطی که می رفت ...

من بودم و تو !

باران بود و آغوش گرمت که چتر من شد ...

باز هم جاده ...

.

.

.

جاده پا برجاست و رد پای من و تو را می نگرد !

پرنده هست و آغوش آسمان را رها نمی کند ...

باران هست واشکهای مرا می شوید ...

می بینی بی وفا ؟!

تنها من ، تنها شدم ...

تنها من هستم که ...

من هستم و یاد بودنت ...!
 

linux_0011

عضو جدید
بر تن خورشید می پیچد به ناز

چادر نیلوفری رنگ غروب
تک درختی خشک در پهنای دشت
تشنه می ماند در این تنگ غروب
از کبود آسمان های روشنی
می گریزد جانب آفاق دور
در افق بر لاله سرخ شفق
می چکد از ابرها باران نور
می گشاید دود شب آغوش خویش
زندگی را تنگ می گیرد به بر
باد وحشی می دود در کوچه ها
تیرگی سر می کشد از بام و در
شهر می خوابد به لالای سکوت
اختران نجواکنان بر بام شب
نرم نرمک باده مهتاب را
ماه می ریزد درون جام شب
نیمه شب ابری به پهنای سپهر
می رسد از راه و می تازد به ماه
جغد می خندد به روی کاج پیر
شاعری می ماند و شامی سیاه
در دل تاریک این شبهای سرد
ای امید ناامیدهای من
برق چشمان تو همچون آفتاب
می درخشد بر رخ فردای من
[FONT=Arial (Arabic)][FONT=Arial (Arabic)][FONT=Arial (Arabic)]
:gol::gol::gol:
[/FONT][/FONT][/FONT]
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
مثنوی-بغض

پنجره، کوه، سحر، آب، سلام ***خسته ام، بی رمقم، خواب، سلام
سایه، خاموش، زمین، ماه، بهشت****به جهنّم مَبَرم: آه، بهشت
صورتی، سبز، گلی، رنجورم****چه قشنگی؟ چه گلی؟ من کورم
همه جا یخ زده، تن پوشم کو؟****این همه بار گران! دوشم کو؟
دلبری بود در آغوشم نیست*که صدا کرد مرا؟گوشم نیست
آه در سینهء من گم شده است*آه! گنجینه من گم شده است
زیر مرداب سکوت باید مُرد*یک سفر پای مرا با خود بُرد
سازِ من هیچ نوازنده نداشت*این که من کور و کرم خنده نداشت
پُرم از داد بگو چاه کجاست؟*خانه پیداست ولی راه کجاست؟
عصبانیستم امروز چرا؟*من خودم نیستم امروز چرا؟
دلم آوارهء گندم شده است*((من)) بیچاره ((خودم)) گم شده است
((بی خودی)) کرده مرا اهریمن*بی خودی گشتم اسیرِ((من))٬ من!
((خودِ)) من در گروِ کیست؟ چرا؟*((خودِ)) من توی خودم نیست چرا؟
کاش ((من)) را حرمت مأوا بود*آخرین بار ((خودم)) آنجا بود
کفترِ صحن حرم می گردم*من به دنبال ((خودم)) میگردم
حرمِ امن تو ای دوست! کجاست!*تو کجایی؟ که ((خودِ)) من آنجاست!
حالِ ((من)) بی تو ببین با لینی است*پر کشد سوی تو دل ٬ بالی نیست
گر کُنی در حرمت مهمانم*تا ابد پیش خودم می مانم...
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
آب٬ آغوش ٬ هوا ٬ نان٬ بابا
مثل بینایی و ایمان٬ بابا
روز٬ شب٬ گنبد احساس٬ کبود
این قرار من و عشق و تو نبود
خستگی ٬ هجر ٬ سیاهی٬ کم نیست؟
از کجا آمده ام! یادم نیست!
وای از دلخوشی و حیرانی
از فراموشی و سرگردانی
آنکه آورد مرا رفت کجا؟
روشنی ٬ ماه ٬ کجا رفت؟ کجا؟
آنکه توی دلِ من اوست٬ کجاست؟
خانهء گم شدهء دوست کجاست؟
با وجود قفس و مهجوری
این چه دردی است دگر؟شب کوری؟!
این چه راهی است؟ نه کوه است نه دشت
هر کسی رفت دگر باز نگشت
از شب و خار و گَوَن می ترسم
ای پرستو! مرو٬ من می ترسم
یخ زدم٬ نَفس! به من برف نزن!
آی شیطان!تو دگر حرف نزن!
من کجا آمده ام؟ آی هوار!
من چرا آمده ام؟ آی هوار!
کاش با شب پره ها می رفتم
کاش من پیش خدا می رفتم
تا به امروز چه بد بودم من
کاش پرواز بلد بودم من!
راه ٬ امیّد ٬ زمستان ٬ قرآن
نامهء دوست به انسان٬ قرآن
نامهء دوست نخواندم افسوس
پیش یک سوره نماندم افسوس
دوست٬ ایمان مرا سنجیده
حامل نامه زِ من رنجیده
سوخت چشم دلم از این همه دود
ای خدا! کاش اذان می شد زود...
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
این منم

جوانی از درون پوسیده

در برزخی از خودم و دنیای اطرافم !

چوب خط می کشم بر دیوار های شهر

چوب خطِ تمام لحظه های تنهایی ...

می چرخم و خط می زنم آرزوهای از دست رفته ام

در جدال با جاذبه زمین ، جسمم را تکان می دهم

و با تمام وجودم نفرین می کنم عقربه ها را

که با سرعت نور زمان را می شکافند و پیش می روند

سر بر دیوار فراموشی می کوبم تا شاید از یاد ببرم

تمام حسرت های به جا مانده از گذشته را ...

ميان مردگان همي زيسته ام

که زنده بودن را از ياد برده ام

و زندگي را تلخ ِ تلخ سر مي کشم ...

از پس شب هاي پر از بي خوابي

دم و باز دمي رنگ گرفته از بي حوصله گي

بی دلخوشی پلک می زنم و سر می چرخانم

به سمت تمام سایه های که از کنارم رد می شوند

در امتداد کوچه های مسخ شده در تاریکی

این منم که سوت می زنم

و تمام شهر را از خواب بیدار می کنم

آری این منم

شب گرد شهری به کوچکی یک سلول انفرادی ...!

 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
مي دانم روزي با تن خسته و خيس ، سوار بر قطرات درشت باران بر ناوادنهاي

چشمم فرود مي آيي در ميان انبوه مژگانم ميزبان خواهم بود و در آن لحظه چشمانم

را براي هميشه مي بندم تا ديگر دوريت را حس نکنم ...
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
جانا چه شد دیوانگی
سرمستی و دلدادگی
از هجر بی پایان تو
از عشق بی سامان تو
با جان و دل من سوختم
پروانگی آموختم
یا را چه شد احساسها ...
 

spacechild

عضو جدید
گرگ و میشه هوا.
از هرجا که بگی جیرجیرکا صداشونُ بلند کردن.
نمی دونم پی چین.
پی آدمان لابد!
که بگیرن تا می خورن بزننشون،
بعدشم زیرچکمه های شلی لهشون کنن!
مثه بچه آدم که سرجاشون نمی شینن
آروم آروم واسه خودشون
جیغ بزنن!
مثه دل من!
که از بس واس خودش داد و هوار راه انداخت
ترکید.
غصه هم چیز بدیه ها.
داره تیکه تیکه می کنه دل دربه در ما رو.
از جیرجیرکای باغچه بدتر سرم آوردن این چکمه های آدما.
ردپاشون سرتا پامُ خط خطی کرده!:gol:
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز

Memories...

In this world you tried,
Not leaving me alone behind.
There's no other way,
I pray to the gods let him stay.
The memories ease the pain inside,
And now I know why.

All of my memories keep you near.
In silent moments,
Imagine you being here.
All of my memories keep you near,
In silent whispers, silent tears

Made me promise I'd try,
To find my way back in this life.
Hope there is a way,
To give me a sign you're okay.
Reminds me again it's worth it all,
So I can go home.

All of my memories keep you near.
In silent moments,
Imagine you being here.
All of my memories keep you near.
In silent whispers, silent tears.

Together in all these memories,
I see your smile.
All of the memories I hold dear.
Darling you know I'll love you,
Til the end of time.

All of my memories keep you near
In silent moments,
Imagine you being here.
All of my memories keep you near,
In silent whispers, silent tears.

...All of my memories

 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
با تو شعرام همگي رنگ بهاره
با تو هيچ چيزي دلم کم نمياره


وقتي نيستي همه چي تيره و تاره
کاش ببخشي تو خطا هامو دوباره

اي خداي مهربون دلم گرفته
از اين ابر نيمه جون دلم گرفته
از زمين و آسمون دلم گرفته

آخه اشکامو ببين دلم گرفته
تو خطاهامو نبين دلم گرفته
تو ببخش فقط همين دلم گرفته

توي لحظه هاي من شيرين تريني
واسه عشق و عاشقي تو بهتريني

کاش هميشه محرم دلم تو باشي
تو بزرگي اولين و آخرينــــــــــي...
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
نه این شمع روشن

نه من

که خواب ندارم

هیچ چیز به یاد تو نیست ...!
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
M *** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ *** ادبیات 2235

Similar threads

بالا