aliamirizarandi
عضو جدید
[FONT="]کمديد رنگ و کور رنگي[/FONT]
[FONT="] [/FONT]
[FONT="]بسياري از مردم توا[/FONT][FONT="]نایی[/FONT][FONT="] کمتر از هنجار براي تشخيص رنگ دارند. آنان که مي توانند رنگهاي مختلف را ببينند اما در تشخيص رنگ آنها دشواري دارند،به اصطلاح دچار کمديد رنگند. آنان که بکلي از ديدن رنگ ناتوانند به اصطلاح کور رنگي کامل دارند. اين کسان کميابند و همه رنگها برايشان درجات مختلف خاکستري است اما نوعي از کور رنگي که شايع است کور رنگي نسبت به سرخ و سبز است عده اين نوع کسان در ميان مردها بيشتر از زنهاست. کور رنگي براي آبي و زرد بسيار کميابست[/FONT][FONT="].
[/FONT][FONT="]درست نيست که بگوييم بعضي کسان همه رنگها را ميتوانند ببينند و بعضي نميتوانند يعني تقسيم مردم به گروه مشخص از اين لحاظ صحيح نيست توانایی ديد رنگها نيز در افراد شدت و ضعف دارد يعني در يک سو کساني هستند که توانایی ديد کامل دارند و در سوي ديگر کور رنگاني قرار دارند که هيچ رنگي را نميتوانند ببينند و بين اين دو قطب درجات مختلف از شدت و ضعف دارد[/FONT][FONT="].
[/FONT][FONT="]انواع تستها براي آزمودن کوري رنگ ساختهاند يکي از بهترين آنها تست ايشيها را است.[/FONT][FONT="]
[/FONT][FONT="]بسياري کسانی که گرفتار کوري رنگي هستند از نقيضه خود آگاه نيستند زيرا آموختهاند که رنگها را از روي درخشاني خاص هر يک نامگذاري کنند. مثلاً کسي که کوري رنگ سرخ و سبز دارد سرخ برايش معادل خاکستري سير است پس هر چيز سرخي بنظر او خاکستري خاصي ميآيد. اما آموخته است آن را سرخ بنامد[/FONT][FONT="]. [/FONT][FONT="]به همين ترتيب کسي که کوري رنگ سبز دارد ممکن است پيراهن قهوهاي را که داراي درخشاني معيني است سبز بخواند[/FONT][FONT="].
[/FONT]
[/FONT][FONT="]درست نيست که بگوييم بعضي کسان همه رنگها را ميتوانند ببينند و بعضي نميتوانند يعني تقسيم مردم به گروه مشخص از اين لحاظ صحيح نيست توانایی ديد رنگها نيز در افراد شدت و ضعف دارد يعني در يک سو کساني هستند که توانایی ديد کامل دارند و در سوي ديگر کور رنگاني قرار دارند که هيچ رنگي را نميتوانند ببينند و بين اين دو قطب درجات مختلف از شدت و ضعف دارد[/FONT][FONT="].
[/FONT][FONT="]انواع تستها براي آزمودن کوري رنگ ساختهاند يکي از بهترين آنها تست ايشيها را است.[/FONT][FONT="]
[/FONT][FONT="]بسياري کسانی که گرفتار کوري رنگي هستند از نقيضه خود آگاه نيستند زيرا آموختهاند که رنگها را از روي درخشاني خاص هر يک نامگذاري کنند. مثلاً کسي که کوري رنگ سرخ و سبز دارد سرخ برايش معادل خاکستري سير است پس هر چيز سرخي بنظر او خاکستري خاصي ميآيد. اما آموخته است آن را سرخ بنامد[/FONT][FONT="]. [/FONT][FONT="]به همين ترتيب کسي که کوري رنگ سبز دارد ممکن است پيراهن قهوهاي را که داراي درخشاني معيني است سبز بخواند[/FONT][FONT="].
[/FONT]
[FONT="]مناطق شبکيه مربوط به بينائي رنگ[/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="]ناحيه معيني در روي شبکيه نسبت به رنگ کاملاً کور است و ناحيه ديگر نسبت به سرخ و سبز بيحس است از اين گذشته فقط نقطه خاصي در شبکيه بکلي کور است و آن را نقطه کور خوانده اند و در اين نقطه است که [/FONT][FONT="]اعصاب چشم[/FONT][FONT="] [/FONT][FONT="]به شبکيه متصل مي شوند[/FONT][FONT="].
[/FONT][FONT="]براي تعيين ناحيه رنگ بين شبکيه و ناحيه نقطه کور دستگاهي بکار ميبرند که پريمتر خوانده ميشود. آزمودني يک چشم را ميبندد و با چشم ديگر وسط پريمتر را نگاه ميکند و از گوشه چشمش رنگ صفحه کوچکي را که آزماينده از آخرين نقطه خميدگي پريمتر به سوي مرکز ميآورد يا از مرکز به سوي آخرين نقطه ميبرد ميبيند[/FONT][FONT="].
[/FONT][FONT="]فرض کنيد که صفحه مزبور سرخ است در وسط شبکيه رنگ سرخ و ساير رنگها به آساني ديده ميشود بتدريج صفحه رنگي از خط ديد وسط چشمها به سوي بيرون ميرود تا بجايي که آزمودني ديگر آن را به صورت سرخ نميبيند بلکه رنگ خاکستري ميبيند. عده درجاتي که بين مرکز پريمتر و اين نقطه قرار دارند يادداشت ميشوند. آنگاه صفحه را از بيرون خميدگي به سوي وسط ميآورد و نگرنده وقتي رنگ سرخ را ميبيند گزارش ميدهد و اين محل نيز درجهاش تعيين ميگردد[/FONT][FONT="].
[/FONT][FONT="]اين رويه ممکن است براي رنگهاي مختلف روي همين محور تکرار شود و يا محورهاي ديگري براي اين منظور برگزيده شود نواحي رنگ با نوع نوري که در آزمودني تاثير ميکند تفاوت ميپذيرد و نيز افراد مختلف از اين لحاظ باهم تفاوت دارند[/FONT][FONT="].
[/FONT]
[/FONT][FONT="]براي تعيين ناحيه رنگ بين شبکيه و ناحيه نقطه کور دستگاهي بکار ميبرند که پريمتر خوانده ميشود. آزمودني يک چشم را ميبندد و با چشم ديگر وسط پريمتر را نگاه ميکند و از گوشه چشمش رنگ صفحه کوچکي را که آزماينده از آخرين نقطه خميدگي پريمتر به سوي مرکز ميآورد يا از مرکز به سوي آخرين نقطه ميبرد ميبيند[/FONT][FONT="].
[/FONT][FONT="]فرض کنيد که صفحه مزبور سرخ است در وسط شبکيه رنگ سرخ و ساير رنگها به آساني ديده ميشود بتدريج صفحه رنگي از خط ديد وسط چشمها به سوي بيرون ميرود تا بجايي که آزمودني ديگر آن را به صورت سرخ نميبيند بلکه رنگ خاکستري ميبيند. عده درجاتي که بين مرکز پريمتر و اين نقطه قرار دارند يادداشت ميشوند. آنگاه صفحه را از بيرون خميدگي به سوي وسط ميآورد و نگرنده وقتي رنگ سرخ را ميبيند گزارش ميدهد و اين محل نيز درجهاش تعيين ميگردد[/FONT][FONT="].
[/FONT][FONT="]اين رويه ممکن است براي رنگهاي مختلف روي همين محور تکرار شود و يا محورهاي ديگري براي اين منظور برگزيده شود نواحي رنگ با نوع نوري که در آزمودني تاثير ميکند تفاوت ميپذيرد و نيز افراد مختلف از اين لحاظ باهم تفاوت دارند[/FONT][FONT="].
[/FONT]
[FONT="]اندازه گيري ديد رنگ چشم [/FONT][FONT="]
[/FONT][FONT="]در نور ثابت نتایج اندازه گیری به صورت زیر خواهد بود:[/FONT]
[/FONT][FONT="]در نور ثابت نتایج اندازه گیری به صورت زیر خواهد بود:[/FONT]
[FONT="]همه رنگها در وسط ميدان ديده ميشود وقتي رنگ سرخ يا سبز از مرکز ميدان ديد به سوي محيط حرکت کند بجايي ميرسد که ديگر به صورت رنگ ديده نميشود وسعت ميدان ديد زرد و آبي بيشتر است اما اينها هم وقتي بسوي خارج مرکز ميدان ديد حرکت کند بجايي ميرسند که ديگر به صورت رنگ مشهود نيستند اما در پيرامون ميدان ديد جايي که ديگر رنگها تشخيص داده نمي شوند شخص نور خاکستري و سفيد را ميبيند تا اينکه بجايي ميرسيم که بکلي ديد پيراموني چشم تاريک ميشود[/FONT][FONT="].
[/FONT][FONT="][/FONT]
[/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="] [/FONT]
[FONT="]از لحاظ فني رنگها را به دو دسته تقسيم مي کنيم[/FONT][FONT="]:
[/FONT][FONT="]کروماتيک و آکروماتيک[/FONT][FONT="]. [/FONT][FONT="]اکروماتيک آنست که در اصطلاح عام بي رنگ خوانيم مثل سفيد و سياه و خاکستري چنانکه فيلمهاي سفيد و سياه سينما را آکروماتيک را تکني کالر خوانند[/FONT][FONT="].
[/FONT][FONT="]قبل از بحث از تحريک حسي لازمست ببينيم نظر گاه فيزيک و فيزيولوژي و روانشناسي از لحاظ ديدن با هم چه تفاوت دارد[/FONT][FONT="].
[/FONT][FONT="]دو دايره خاکستري [/FONT][FONT="]رنگ[/FONT][FONT="] [/FONT][FONT="]اين تفاوت را نشان مي دهد آنچه [/FONT][FONT="]چشم[/FONT][FONT="] [/FONT][FONT="]ما از سطح خاکستري مي گيرد نور منعکس شده است[/FONT][FONT="]. [/FONT][FONT="]فيزيک دان اگر مقدار اين نور را اندازه گيرد به ما خواهد گفت که در هر دو دايره مقدار نور منعکس شده يکسان است. اگر تنها عامل موثر ديدن عامل فيزيکي باشد پس بايد هر دو دايره از لحاظ روشني يکسان به نظر آيند اما چنين نيست زيرا دايره اي که در زمينه سياه قرار گرفته است از دايره اي که در زمينه خاکستري قرار گرفته روشن تر بنظر مي رسد[/FONT][FONT="].
[/FONT][FONT="]اما اگر توسط دو لوله يا از دو روزن که فقط دايره ها را نشان مي دهد به آنها نگاه کنيم (بدون اينکه اطراف آنها ديده شود) خواهيم ديد همانطور که [/FONT][FONT="]فيزيک [/FONT][FONT="]نشان مي دهدروشني هر دو دايره با هم برابر است[/FONT][FONT="].
[/FONT][FONT="]جنبه فيزيکي تحريک بينائي از هر سطحي مقدار نوريست که از آن منعکس مي شود[/FONT][FONT="].
[/FONT][FONT="]جنبه فيزيولوژيک آن تاثيري است که اين نور منعکس شده در چشم و مغز ما مي کند تاثير نور بسته به نوع چشمي است که آن را مي گيرد و نيز بسته به اينست که آن چشم با تاريکي يا با روشنائي سازگار شده است چنانکه بعداً بتفضيل خواهيم ديد[/FONT][FONT="].
[/FONT][FONT="]جنبه روانشناسي آن (آنچه ديده مي شود) مبتني بر جنبه فيزيکي و فيزيولوژيک است .[/FONT][FONT="]
[/FONT][FONT="]نور منعکس که از روزني ديده شود از لحاظ فني نور روزني خوانده مي شود مثلاً اگر توسط لوله اي به آسمان با کتاب سرخ يا چيز ديگري نگاه کنيم، به صورتي که فقط رنگ آبي يا سرخ يا رنگ ديگري را ببينيم گوئيم رنگ مجرد (رنگ روزني) را مي بينيم بيشتر آنچه در باره رنگ خواهيم گفت منظور رنگي است که بدين ترتيب ديده شود[/FONT][FONT="].
[/FONT][FONT="]اما رنگهائي که در زندگي روزانه بر اشيا مي بينيم رنگ سطحي خوانده مي شود. چنانکه اشاره شد وقتي رنگ بدين صورت ديده شود تنها با عوامل فيزيکي و فيزيولوژيک نمي توان آنرا توجيه کرد بلکه عوامل ديگر نيز در آن دخالت مي کنند[/FONT][FONT="].
[/FONT][FONT="]در سالهاي اخير روانشناسان و فيزيک دان ها دو کلمه را براي اين دو موضوع اصطلاح کرده اند وقتي درخشاني مي گويند منظور خاصيت رنگ سطحي .[/FONT]
[/FONT][FONT="]کروماتيک و آکروماتيک[/FONT][FONT="]. [/FONT][FONT="]اکروماتيک آنست که در اصطلاح عام بي رنگ خوانيم مثل سفيد و سياه و خاکستري چنانکه فيلمهاي سفيد و سياه سينما را آکروماتيک را تکني کالر خوانند[/FONT][FONT="].
[/FONT][FONT="]قبل از بحث از تحريک حسي لازمست ببينيم نظر گاه فيزيک و فيزيولوژي و روانشناسي از لحاظ ديدن با هم چه تفاوت دارد[/FONT][FONT="].
[/FONT][FONT="]دو دايره خاکستري [/FONT][FONT="]رنگ[/FONT][FONT="] [/FONT][FONT="]اين تفاوت را نشان مي دهد آنچه [/FONT][FONT="]چشم[/FONT][FONT="] [/FONT][FONT="]ما از سطح خاکستري مي گيرد نور منعکس شده است[/FONT][FONT="]. [/FONT][FONT="]فيزيک دان اگر مقدار اين نور را اندازه گيرد به ما خواهد گفت که در هر دو دايره مقدار نور منعکس شده يکسان است. اگر تنها عامل موثر ديدن عامل فيزيکي باشد پس بايد هر دو دايره از لحاظ روشني يکسان به نظر آيند اما چنين نيست زيرا دايره اي که در زمينه سياه قرار گرفته است از دايره اي که در زمينه خاکستري قرار گرفته روشن تر بنظر مي رسد[/FONT][FONT="].
[/FONT][FONT="]اما اگر توسط دو لوله يا از دو روزن که فقط دايره ها را نشان مي دهد به آنها نگاه کنيم (بدون اينکه اطراف آنها ديده شود) خواهيم ديد همانطور که [/FONT][FONT="]فيزيک [/FONT][FONT="]نشان مي دهدروشني هر دو دايره با هم برابر است[/FONT][FONT="].
[/FONT][FONT="]جنبه فيزيکي تحريک بينائي از هر سطحي مقدار نوريست که از آن منعکس مي شود[/FONT][FONT="].
[/FONT][FONT="]جنبه فيزيولوژيک آن تاثيري است که اين نور منعکس شده در چشم و مغز ما مي کند تاثير نور بسته به نوع چشمي است که آن را مي گيرد و نيز بسته به اينست که آن چشم با تاريکي يا با روشنائي سازگار شده است چنانکه بعداً بتفضيل خواهيم ديد[/FONT][FONT="].
[/FONT][FONT="]جنبه روانشناسي آن (آنچه ديده مي شود) مبتني بر جنبه فيزيکي و فيزيولوژيک است .[/FONT][FONT="]
[/FONT][FONT="]نور منعکس که از روزني ديده شود از لحاظ فني نور روزني خوانده مي شود مثلاً اگر توسط لوله اي به آسمان با کتاب سرخ يا چيز ديگري نگاه کنيم، به صورتي که فقط رنگ آبي يا سرخ يا رنگ ديگري را ببينيم گوئيم رنگ مجرد (رنگ روزني) را مي بينيم بيشتر آنچه در باره رنگ خواهيم گفت منظور رنگي است که بدين ترتيب ديده شود[/FONT][FONT="].
[/FONT][FONT="]اما رنگهائي که در زندگي روزانه بر اشيا مي بينيم رنگ سطحي خوانده مي شود. چنانکه اشاره شد وقتي رنگ بدين صورت ديده شود تنها با عوامل فيزيکي و فيزيولوژيک نمي توان آنرا توجيه کرد بلکه عوامل ديگر نيز در آن دخالت مي کنند[/FONT][FONT="].
[/FONT][FONT="]در سالهاي اخير روانشناسان و فيزيک دان ها دو کلمه را براي اين دو موضوع اصطلاح کرده اند وقتي درخشاني مي گويند منظور خاصيت رنگ سطحي .[/FONT]
[FONT="] [/FONT]
[FONT="]دو اصطلاح ديگر در توصيف رنگها بکار مي رود[/FONT][FONT="]:
[/FONT][FONT="]يکي از اينها لون است و منظور آن همان رنگ در زبان عاديست رنگ سرخ و آبي و سبز و زرد که از نور آفتاب به دست مي آيد لون خوانده مي شود اصطلاح ديگري که از خواص رنگ است سيري (يا اشباع) است. منظور از درجه سيري يا اشباع رنگي اين است که از لون بخوصوص چه مقدار در آن است مثلاً زرد کمرنگي که بسختي از سفيد و خاکستري تشخيص داده مي شود زرد غير سير (اشباع نشده)[/FONT][FONT="] [/FONT][FONT="]است و رنگ صورتي همان سرخ غير سير (اشباع نشده) است. اگر در [/FONT][FONT="]گيلاس[/FONT][FONT="] [/FONT][FONT="]آبي کمی رنگ سرخ بريزيد اول رنگ صورتي به خود مي گيرد و همين که بر مقدار رنگ بيفزائيد به صورت سرخ در مي آيد.[/FONT][FONT="][/FONT]
[/FONT][FONT="]يکي از اينها لون است و منظور آن همان رنگ در زبان عاديست رنگ سرخ و آبي و سبز و زرد که از نور آفتاب به دست مي آيد لون خوانده مي شود اصطلاح ديگري که از خواص رنگ است سيري (يا اشباع) است. منظور از درجه سيري يا اشباع رنگي اين است که از لون بخوصوص چه مقدار در آن است مثلاً زرد کمرنگي که بسختي از سفيد و خاکستري تشخيص داده مي شود زرد غير سير (اشباع نشده)[/FONT][FONT="] [/FONT][FONT="]است و رنگ صورتي همان سرخ غير سير (اشباع نشده) است. اگر در [/FONT][FONT="]گيلاس[/FONT][FONT="] [/FONT][FONT="]آبي کمی رنگ سرخ بريزيد اول رنگ صورتي به خود مي گيرد و همين که بر مقدار رنگ بيفزائيد به صورت سرخ در مي آيد.[/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="]لايه شبکيه چشم حساس به نور است و حاوي سلولهاي گيرنده نور ميباشد، سيگنالهاي اين سلولها از طريق نورونهاي متوالي در خود شبکيه هدايت شده و سرانجام از راه فيبرهاي عصب بينايي که در واقع آکسون سلولهاي گانگليوني لايه شبکيه هستند، به [/FONT][FONT="]قشر مغز[/FONT][FONT="] [/FONT][FONT="]ميرسند[/FONT][FONT="].[/FONT][FONT="][/FONT] |
[FONT="] [/FONT]
[FONT="] [/FONT]
[FONT="]ديد کلي[/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="]لايه شبکيه داخليترين لايه کره چشم است که در طرف جلو تقريبا تا جسم مژگاني گسترش مييابد. شبکيه از 10 لايه درست شده و محتوي سلولهاي استوانهاي و مخروطي است که گيرندههاي بينايي هستند، به علاوه 4 نوع نورون به اسامي سلولهاي دوقطبي ، عقدهاي ، افقي و آماکرين[/FONT][FONT="]. [/FONT][FONT="]استوانهها و مخروطها که بلافاصله بعد از لايه مشميه قرار دارند با سلولهاي دو قطبي سيناپس ميدهند و سلولهاي دو قطبي با سلولهاي عقدهاي سيناپس ميدهند. آکسون سلولهاي عقدهاي متقارب شده و [/FONT][FONT="]کره چشم[/FONT][FONT="] [/FONT][FONT="]را به صورت عصب بينايي ترک ميکنند[/FONT][FONT="].
[/FONT][FONT="]عصب بينايي چشم را در نقطهاي حدود 3 ميليمتر در داخل و اندکي در بالاي قطب خلفي کره چشم ترک ميکند و رگهاي خوني شبکيه نيز در همين نقطه وارد کره چشم ميشوند. محل خروج عصب بينايي صفحه بينايي [/FONT][FONT="](Optic disk) [/FONT][FONT="]نام دارد، به علت فقدان گيرندههاي بينايي نقطه کور نيز ناميده ميشود. در قطب خلفي چشم يک نقطه فرو رفته وجود دارد که لکه زرد [/FONT][FONT="](Macala Lutea) [/FONT][FONT="]نام دارد و فقط حاوي سلولهاي مخروطي است. تغذيه قسمت عمده شبکيه از عروق مشيمه تامين ميشود و فقط در مرکز عصب بينايي از انشعابات [/FONT][FONT="]شريان هيالوئيد[/FONT][FONT="] [/FONT][FONT="]، استفاده ميکند[/FONT][FONT="].
[/FONT]
[/FONT][FONT="]عصب بينايي چشم را در نقطهاي حدود 3 ميليمتر در داخل و اندکي در بالاي قطب خلفي کره چشم ترک ميکند و رگهاي خوني شبکيه نيز در همين نقطه وارد کره چشم ميشوند. محل خروج عصب بينايي صفحه بينايي [/FONT][FONT="](Optic disk) [/FONT][FONT="]نام دارد، به علت فقدان گيرندههاي بينايي نقطه کور نيز ناميده ميشود. در قطب خلفي چشم يک نقطه فرو رفته وجود دارد که لکه زرد [/FONT][FONT="](Macala Lutea) [/FONT][FONT="]نام دارد و فقط حاوي سلولهاي مخروطي است. تغذيه قسمت عمده شبکيه از عروق مشيمه تامين ميشود و فقط در مرکز عصب بينايي از انشعابات [/FONT][FONT="]شريان هيالوئيد[/FONT][FONT="] [/FONT][FONT="]، استفاده ميکند[/FONT][FONT="].
[/FONT]
[FONT="] [/FONT][FONT="][/FONT] |
[FONT="] [/FONT]
[FONT="]مسيرهاي عصبي[/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="]آکسونهاي سلولهاي عقدهاي در عصب بينايي و راه بينايي به طرف عقب سير کرده و در جسم زانويي خارجي يعني بخشي از [/FONT][FONT="]تالاموس[/FONT][FONT="] [/FONT][FONT="]ختم ميشوند. فيبرهاي مربوط به هر نيمه طرف بيني شبکيه در کياسماي اپتيک تقاطع ميکنند. در جسم زانويي فيبرهاي مربوط به نيمه طرف بيني شبکيه و نيمه گيجگاهي شبکيه مقابل روي سلولهايي سيناپس ميدهند که آکسونهاي آنها راه زانويي - کالکاريني را تشکيل ميدهند. اين راه به سوي لوب پس سري قشر مغز سير ميکند. ناحيه پذيراي اوليه بينايي در اطراف شيار کالکارين واقع شده است[/FONT][FONT="].
[/FONT][FONT="]شاخههايي از آکسونهاي سلولهاي عقدهاي از راه بينايي به ناحيه پيش بامي [/FONT][FONT="](prectectal) [/FONT][FONT="]مغز مياني[/FONT][FONT="] [/FONT][FONT="]ميروند و در آنجا ارتباطاتي برقرار ميکنند که منجر به بروز رفلکسهاي بينايي و حرکات چشم ميشوند. آکسونهاي سلولهاي عقدهاي ديگر مستقيما از کياسماي اپتيک به هستههاي فوق کياسمايي در غده هيپوتالاموس ميروند و در آنجا منجر به ايجاد نوعي از ريتمهاي آندوکريني و ساير ريتمهاي شبانه روزي وابسته به [/FONT][FONT="]نور[/FONT][FONT="] [/FONT][FONT="]ميشوند[/FONT][FONT="].[/FONT][FONT="][/FONT]
[/FONT][FONT="]شاخههايي از آکسونهاي سلولهاي عقدهاي از راه بينايي به ناحيه پيش بامي [/FONT][FONT="](prectectal) [/FONT][FONT="]مغز مياني[/FONT][FONT="] [/FONT][FONT="]ميروند و در آنجا ارتباطاتي برقرار ميکنند که منجر به بروز رفلکسهاي بينايي و حرکات چشم ميشوند. آکسونهاي سلولهاي عقدهاي ديگر مستقيما از کياسماي اپتيک به هستههاي فوق کياسمايي در غده هيپوتالاموس ميروند و در آنجا منجر به ايجاد نوعي از ريتمهاي آندوکريني و ساير ريتمهاي شبانه روزي وابسته به [/FONT][FONT="]نور[/FONT][FONT="] [/FONT][FONT="]ميشوند[/FONT][FONT="].[/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="] [/FONT]
[FONT="]مکانيزم تشکيل تصوير[/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="]چشمها انرژي طيف مرئي نور را به پتانسيلهاي عمل در عصب بينايي تبديل ميکنند. طول موج نور مرئي بين [/FONT][FONT="]700 -400 [/FONT][FONT="]نانومتر قرار دارد. تصاوير اشياء موجود در محيط روي [/FONT][FONT="]قرنيه[/FONT][FONT="] [/FONT][FONT="]متمرکز ميشوند. پرتوهاي نوري که به شبکيه برخورد ميکنند، پتانسيلهايي در سلولهاي استوانهاي و مخروطي توليد ميکنند. از يک نظر پروراندن اطلاعات بينايي در شبکيه ، تشکيل سه تصوير را شامل ميشود، تصوير نخست که بوسيله عمل نور روي گيرندههاي نوري تشکيل ميشود، در سلولهاي دو قطبي به تصوير دوم تبديل ميشود و اين تصوير دوم به نوبه خود به تصوير سوم در سلولهاي عقدهاي تبديل ميگردد[/FONT][FONT="].
[/FONT][FONT="]در هنگام تشکيل تصوير دوم ، سيگنال حاصله بوسيله سلولهاي افقي دچار تغييراتي ميشود و در هنگام تشکيل تصوير سوم ، اين سيگنال بوسيله سلولهاي آماکرين دستخوش تغيير ميگردد. تغييرات اندکي در طرح ايمپالس در اجسام زانويي خارجي بوجود ميآيد و لذا تصوير سوم به قشر پس سري ميرسد و ايمپالسهاي فرستاده شده در آنجا احساس بينايي را بوجود ميآورند[/FONT][FONT="].[/FONT][FONT="][/FONT]
[/FONT][FONT="]در هنگام تشکيل تصوير دوم ، سيگنال حاصله بوسيله سلولهاي افقي دچار تغييراتي ميشود و در هنگام تشکيل تصوير سوم ، اين سيگنال بوسيله سلولهاي آماکرين دستخوش تغيير ميگردد. تغييرات اندکي در طرح ايمپالس در اجسام زانويي خارجي بوجود ميآيد و لذا تصوير سوم به قشر پس سري ميرسد و ايمپالسهاي فرستاده شده در آنجا احساس بينايي را بوجود ميآورند[/FONT][FONT="].[/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="] [/FONT]
[FONT="]راههاي بينايي به قشر مغز[/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="]آکسون سلولهاي عقدهاي يک نمودار فضايي شبکيه را روي جسم زانويي خارجي تصوير ميکنند. هر جسم زانويي خارجي محتوي لايه است. در هر طرف ، لايههاي 1 ، 4 و 6 مسيرهاي ورودي از چشم طرف مقابل را دريافت ميکنند[/FONT][FONT="].[/FONT][FONT="]در حاليکه لايههاي 2 ، 3 و 5 مسيرهاي ورودي را از چشم همان طرف دريافت ميکنند. در هر لايه يک تصوير نقطه به نقطه دقيق از شبکيه وجود دارد و هر [/FONT][FONT="]6 [/FONT][FONT="]لايه با يکديگر مطابقت دارند. فقط 10 - 20 درصد از وروديهاي هسته زانويي خارجي از شبکيه ميرسند. ساير وروديهاي عمده از قشر بينايي و ساير نواحي مغز ميآيند که به نظر ميرسد در تنظيم فيزيکي ورودي بينايي به قشر مغز شرکت داشته باشند[/FONT][FONT="].[/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="] [/FONT]
[FONT="]قشر بينايي[/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="]همانطور که آکسون سلولهاي عقدهاي يک نمودار فضايي دقيق از شبکيه را روي جسم زانويي خارجي تصوير ميکنند، جسم زانويي خارجي نيز نمودار مشابه نقطه به نقطهاي را روي قشر اوليه بينايي مياندازد. در قشر بينايي ، [/FONT][FONT="]سلولهاي عصبي[/FONT][FONT="] [/FONT][FONT="]متعددي با هر فيبر ارتباط دارند. قشر بينايي نيز داراي 6 لايه است که آکسون نورونهاي هستههاي زانويي خارجي در لايه 4 ختم ميشوند. قشر بينايي اوليه اطلاعات در مورد رنگ را از اطلاعاتي که در مورد شکل و حرکت هستند ازيکديگر جدا کرده و وروديهايي را که از هر چشم ميآيند و دنياي بينايي را به قطعات خطوط کوتاه با جهتهاي مختلف تبديل ميکند[/FONT][FONT="].[/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="] [/FONT]
[FONT="]ساير نواحي قشري[/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="]از قشر بينايي اوليه ، جنبههاي مختلف اطلاعات بينايي در مسيرهاي موازي به بسياري از قسمتهاي قشر ميرسند. به عنوان مثال در انسان اطلاعات مربوط به حرکت در قشر آهيانه پردازش ميشود و اطلاعات مربوط به رنگ در شکنجهاي دوکي شکل و زبانهاي لوب پس سري پردازش ميگردد. قسمت قدامي قشر گيجگاهي تحتاني بخشي از مغز است که براي تشخيص بينايي اجسام لازم است و اين ناحيه در ارتباط با [/FONT][FONT="]حافظه[/FONT][FONT="] [/FONT][FONT="]ميباشد[/FONT][FONT="].
[/FONT][FONT="]در ميمون 32 ناحيه مشخص مغز که توسط 305 مسير شناخته شده به يکديگر متصل شدهاند در پردازش اطلاعات بينايي در سيستم عصبي مرکزي دخالت دارند[/FONT][FONT="]. [/FONT][FONT="]سرانجام کليه اطلاعات بدست آمده از اين مکانهاي پردازش کننده به نحوي با يکديگر جمع شده و به آن چيزي که ما به عنوان تصوير بينايي خودآگاه تجربه ميکنيم، تبديل ميشود[/FONT][FONT="].[/FONT][FONT="][/FONT]
[/FONT][FONT="]در ميمون 32 ناحيه مشخص مغز که توسط 305 مسير شناخته شده به يکديگر متصل شدهاند در پردازش اطلاعات بينايي در سيستم عصبي مرکزي دخالت دارند[/FONT][FONT="]. [/FONT][FONT="]سرانجام کليه اطلاعات بدست آمده از اين مکانهاي پردازش کننده به نحوي با يکديگر جمع شده و به آن چيزي که ما به عنوان تصوير بينايي خودآگاه تجربه ميکنيم، تبديل ميشود[/FONT][FONT="].[/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="] [/FONT]
[FONT="]آستيگماتيسم عيب شايع مکانيزم تشکيل تصوير[/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="]آستيگماتيسم[/FONT][FONT="] [/FONT][FONT="]يک حالت شايع است که در آن انحناي قرينه يکنواخت نيست. هنگامي که انحناء در يک نصف النهار با انحناء در ساير نصف النهارها متفاوت باشد، پرتوهاي نور در آن نصف النهارها روي کانون متفاوتي متمرکز ميشوند و لذا بخشي از تصوير شبکيهاي تار ميگردد. آستيگماتيسم را ميتوان با قرار دادن عدسيهاي استوانهاي به گونهاي که [/FONT][FONT="]انکسار[/FONT][FONT="] [/FONT][FONT="]را در کليه نصف النهارها يکنواخت سازند تصحيح کرد[/FONT][FONT="].[/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="] [/FONT]
[FONT="]ضايعه راههاي بينايي[/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="]هر راه بينايي در خدمت نيمي از ميدان ديد است، بنابراين ضايعهاي که يک عصب بينايي را قطع کند، موجب کوري در آن چشمها ميشود، اما ضايعهاي که يک راه بينايي را قطع ميکند، موجب کوري در نصف ميدان بينايي ميشود. اين عيب تحت عنوان نيمه بيني همنام طبقه بندي ميشود[/FONT][FONT="].[/FONT]
[FONT="] [/FONT]
[FONT="] [/FONT]
[FONT="]چه کساني دید رنگی ندارند؟!!![/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="]بيشتر مردم رنگ ها را تشخيص مي دهند اما عده اي در تشخيص رنگ ها با مشکل مواجه هستند و بالاخره تعدادي هم کوررنگ اند يعني همه چيز را سياه سفيد مي بينند.[/FONT]
[FONT="]بيشتر اين افراد کوررنگ سبز- قرمز هستند و همه رنگ ها را در طيف رنگ آبي و زرد مي بينند.[/FONT]
[FONT="]کوررنگي صفتي ارثي است و در مردان از زنان شايع تر است. به نحوي که در جوامع مختلف در حدود 5 الي 8 درصد مردان کوررنگ هستند.[/FONT]
[FONT="]مشاغلي مانند خلباني، دکوراتوري داخل منازل، شيمي، تعميرات تلويزيون رنگي و طراحي لباس براي اين افراد مناسب نيستند.[/FONT]
[FONT="]لازم به ذکر است که کوررنگي يک بيماري نيست و نيازي به درمان ندارد.[/FONT]
[FONT="] [/FONT]