دليل داد زدن!!! (داستان زيبا)

saeedhashemee

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
استادى از شاگردانش پرسيد: چرا ما وقتى عصبانى هستيم داد ميزنيم؟ چرا مردم هنگامى که خشمگين هستند صدايشان را بلند ميکنند و سر هم داد ميکشند؟ شاگردان فکرى کردند و يکى از آنها گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسرديمان را از دست ميدهيم.

استاد پرسيد: اين که آرامشمان را از دست ميدهيم درست است امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد ميزنيم؟ آيا نميتوان با صداى ملايم صحبت کرد؟ چرا هنگامى که خشمگين هستيم داد ميزنيم؟

شاگردان هر کدام جوابهايى دادند امّا پاسخهاى هيچکدام استاد را راضى نکرد.

سرانجام او چنين توضيح داد: هنگامى که دو نفر از دست يکديگر عصبانى هستند، قلبهايشان از يکديگر فاصله ميگيرد. آنها براى اين که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند. هر چه ميزان عصبانيت و خشم بيشتر باشد، اين فاصله بيشتر است و آنها بايد صدايشان را بلندتر کنند.

سپس استاد پرسيد: هنگامى که دو نفر عاشق همديگر باشند چه اتفاقى ميافتد؟ آنها سر هم داد نميزنند بلکه خيلى به آرامى با هم صحبت ميکنند. چرا؟ چون قلبهايشان خيلى به هم نزديک است. فاصله قلبهاشان بسيار کم است

استاد ادامه داد: هنگامى که عشقشان به يکديگر بيشتر شد، چه اتفاقى ميافتد؟ آنها حتى حرف معمولى هم با هم نميزنند و فقط در گوش هم نجوا ميکنند و عشقشان باز هم به يکديگر بيشتر ميشود. سرانجام، حتى از نجوا کردن هم بينياز ميشوند و فقط به يکديگر نگاه ميکنند. اين هنگامى است که ديگر هيچ فاصلهاى بين قلبهاى آنها باقى نمانده باشد
 

saeedhashemee

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بیچاره پسرها.....!

بیچاره پسرها.....!

بيچاره پسرها اگه تيپ بزنن برن بيرون ميگن با كي قرار داري؟

اگه لباسهاي معمولي بپوشن ميگن اصلا سليقه نداري

اگه زياد بگن دوستت دارم . ميگن باز چه نقشه اي تو سرته

اگه نگن دوست دارم ميگن پاي كس ديگه اي وسطه

اگه زياد زنگ بزنن بهشون ميگن اعتماد نداري

اگه يه مدت زنگ نزنن ميگن سرت خيلي شلوغه

اگه تو خونه زياد بخندن ميگن لوس شدي

اگه نخندن ميگن چه مرگته عاشق شدي

اگه شام بخوان ميگن همش به فكر شكمتي

اگه شام نخوان ميگن چي كوفت كردي؟ :))
 

saeedhashemee

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چند مزیت مرد بودن

چند مزیت مرد بودن

-اسم هر جک و جونوری رو روتون نمیزارن مثل آهو ،غزال،پروانه و هزار تای دیگه که اینجا جاش نیست.
2-مطمئنأ استهلاک فک شما خیلی کمتره
3-هفته ای دو بار شکست عشقی نمیخورید
4-لازم نیست از 18 سالگی موهاتون رو رنگ کنید چونکه موهای جو گندمی خیلی هم بهتون میاد
5-لازن نیست با قرار دادن انواع جکخهای هیدرولیک و غیر هیدرولیک قد تون بلند کنید.
6-موقع خواستگاری بهیچ وجه نگران بر هم خوردن تعادل سینی چای نیستید.
 

saeedhashemee

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اس ام اس های عاشقانه

اس ام اس های عاشقانه

شال و کلاه می بافم با خیالت تا در سرمای نبودنت یخ نبندم . . .

.

.

.

عشق یعنی آن نخستین حرفها / عشق یعنی در میان برفها

عشق یعنی یاد آن روز نخست / عشق یعنی هر چه در آن یاد توست . . .

.

.

.

روزی اگر نبودم ، تنها آرزویم ساده ام این است

ریز لب بگویی :

“یادش به خیر”

.

.

.

پشت پا خوردم ز هر کَس که گفت یار منه

چون که دیدم روز و شب در پی آزار منه

هرکه دستی از محبت حلقه کرد بر گردنم

دیدم این دست محبت ، حلقه دار منه . . .

.

.

.

آنکه که قلب خاکی اش را سنگفرش قدم هایت می کند

منم . . .

.

.

.

بار الاها ، ای خدای عدل و داد / هرکه کرده یادی از ما زنده باد

ما که معتاد رفیقیم و خمار روی دوست / در مرام ما نباشد ترک این نوع اعتیاد

.

.

.

پیش از آنی کهبه چشمان تو عادت بکنم / باید ای دوست به هجران تو عادت بکنم

یا نباید به سرآغاز تو نزدیک شوم / یا از آغاز به پایان تو عادت بکنم

بهتر آن است که چشم از تو بپوشم انگار / تا به چشمان پشیمان تو عادت بکنم . . .

.

.

.

عشق یعنی با تو خواندن از جنون / عشق یعنی سوختنها از درون

عشق یعنی سوختن تا ساختن / عشق یعنی عقل و دین را باختن . . .

.

.

.

تو را در مثنوی پیدا نکردم / حضور دیگری پیدا نکردم

سرودم هر غزل تنها بودی برایت ثانوی پیدا نکردم . . .

.

.

.

قدر یاران قدیمی را بدان ای نازنین ، فرش های کهنه را مردم گران تر می خرند . . .

.

.

.

نمیدانم چرا بیمارم امشب / سکوتی خفته در گفتارم امشب

غم اشک دلم آهسته می گفت / پریشان از فراق یارم امشب . . .

.

.

.

عشق یعنی شاخه ای گل در سبد / عشق یعنی دل سپردن تا ابد

عشق یعنی سروهای سربلند / عشق یعنی خارها هم گل کنند . . .

.

.

.

دست من کوتاه از دیدار توست / قلب من اما همیشه یاد توست .
 

saeedhashemee

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
قصه عشق

قصه عشق

عشق تنها يک قصه است




در سطر اول آن ، تو از راه مي‌رسي و خاک بوي باران مي‌گيرد




در سطر دوم ، آفتاب مي‌شود و تو از درخت سبز سيب سرخ مي‌چيني





در سطر سوم ، زمين مي‌چرخد و مهتاب با رگبار هزار ستاره مي‌بارد




در سطر چهارم ، تو دست‌‌هايت را به سوي مغرب دراز مي‌کني




در سطر پنجم ، همه چيز از ياد مي‌رود و من به نقطه‌ي پايان قصه خيره ‌مي‌مانم


.


.


.


و عشق آغاز ميشود
 

Similar threads

بالا