دلم برای لیمویی تنگ شده

لیمویی

عضو جدید
کاربر ممتاز
میذاری برم یا نه ، چاه فاضلاب تو روحد
بیژور تو روح خودد دیگه


فعلا 20 کیلو اضافه وزن خوبه برات :دی

غاثی بیخود کرد :| :دی

برو عخشم ..خوب بخوابی .. به عاقا سلام برسون : )



همه رو نام ببرم ؟

نکبد

باشه غیرتی نشو

نه نمیخواد همون تو جزوشونی معلومه همچین عادمای خاصی نیسدن

برو وانسا دِ


نادزیلاع ژشتم شب خوش.
لیموی کپک دم بریده شب خوش.
سلفی جونم شب خوش !!
.
.
.
من هسدم تا دیر وقت ... :gol:

شبت بخیر کمپی جونم:*
 

₪آمیتریس₪

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نادزیلاع ژشتم شب خوش.
لیموی کپک دم بریده شب خوش.
سلفی جونم شب خوش !!
.
.
.
من هسدم تا دیر وقت ... :gol:
جغد


شبت بخیر :*

عزیزای من شب همتون بخیر و شیک و لیمویی

میسپارمتون به خداجونم:heart::heart::heart::heart:نفری یه دونه قلب بیشتر بر ندارینا...نازی حمال هول نده


دوستتون دارم دخملیا:heart:

odgd ovd u,qd ;whtn n,sj nhajkd lk :D
 

لیمویی

عضو جدید
کاربر ممتاز
همه کنار می خوام سخنرانی کنم: دِ کنار .. خیله خب اول کمی تشنج


امان از دست این نفس المیزان شیطون خوتم !!!


دیروز حس کردم از دستمون ناراحت شدی !!! آخه عادم نمی تونه تشخیص بده در چه حالی هسدی !!


نازی اجازه بده میگم اجازه بده الان وقتش نیس سر جات وایسا


تخدیم :


نازی اجازه بده سخنرانیم تموم شه .. دِ تو چه کاربری هسدی دیگه


ببین نازی نمی ذاره .. دیگه تخدیم بعت

بیا اینم هس
بای

اوه اوه چه خبره اینجاع؟


هاع؟من ناناحت شده بودم:|
خجالت نمیکشین منو ناناحت میکنین؟:|
بدم نادزیلاع یه لقمه چپت کنع...بعدشم تو نادزیلاع گودزیلاعو یه لقمه چپش کنی؟هاع


دسد درد نکنع عَ سخنرانید... راضیم ازد

+++++++++++++++++++++++++++++++++++++

+مگه میشه از دست تو ناراحت شد کمپی دوست داشتنی من:heart::smile:

 

لیمویی

عضو جدید
کاربر ممتاز
آدمها آنقدر زود عوض می شوند
آنقدر زود که تو فرصت نمیکنی به ساعتت نگاهی بیندازی
و ببینی چند دقیقه بین دوستی ها تا دشمنی ها فاصله افتاده است



هزار كار نكرده، هزار كاش و اگر، هزار بار نبرده، هزار حرف نگفته
هزار بار هميشه، هزار بار هنوز، هزار بار نبرده، هزار راه نرفته
مگر تو نقطه پايان، بر اين هزار خط ناتمام بگذاري
مگر تو اي دم آخر، در اين ميانه تو، سنگ تمام بگذاري
قیصر امین پور

عاشق شعرای قیصرم...خدا رحمتش کنه...
 

لیمویی

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیروز و پیش از آن چه کردم؟
از دریچه‌ی مات به بیرون می‌نگرم و دیگری را می‌جویم
سرگشته‌ای را شبیه خویش
چرخان به گرد خویش
دور از تمامی زندگان در جوی متشنج
میان بی‌صدایی صداهایی که سکوتم را از خویش می‌انبارند
ساموئل بکت

 

لیمویی

عضو جدید
کاربر ممتاز
قیصر تو نیستی که ببینی هنوز هم
دل های خسته را به صبوری سپرده ایم


قیصر هنوز هم همه ی زخم هایمان...
نشمرده ایم.. آخ...ولی زخم خورده ایم


قیصر بگو تو فرق خزان و بهار چیست
وقتی که کوچه را به زمستان سپرده ایم؟

قیصر گواه درد کماکان به دست ماست
با شرط داغ دل, که غریبانه برده ایم

"ما بی غمان مست دل از دست داده ایم"
ما روزهای حادثه را بر شمرده ایم

"بر ما بسی کمان ملامت کشیده اند"
حافظ که گفت خون دلی را که خورده ایم!

 

لیمویی

عضو جدید
کاربر ممتاز
پاییــــــــز استـــــ
و هـــوا
پُر استـــــــ از مهــــــربانی هایی
که خــــــدا برایمان به بادهــــــا سپرده...
یادمــان نرود که پنجره ی قلبمــــان باز باشـــــد
برای ورود خـــــــــدا...

 

لیمویی

عضو جدید
کاربر ممتاز
............... من!
به شکوه آنچه بازیچه نیست بیندیش.
من خوب می دانم که زندگی، یکسر، صحنه بازی ست؛
من خوب می دانم.
اما بدان که همه کس برای بازی های حقیر آفریده نشده است.
مرا به بازی کوچک شکست خوردگی مکشان!
به همه سوی خود بنگر و باز می گویم که مگذار زمان، پشیمانی بیافریند.
به زندگی بیندیش با میدانگاهی پهناور و نامحدود.
به زندگی بیندیش که می خواهد باز بازیگرانش را با دست خویش انتخاب کند.
به روزهای اندوه باری بیندیش که تسلیم شدگی را نفرین خواهی کرد.
و به روزهایی که هزار نفرین، حتی لحظه ای را برنمی گرداند.
تو امروز بر فرازی ایستاده ای که هزار راه را می توانی دید؛ و دیدگان تو به تو امان می دهند که راه ها را تا اعماقشان بپایی.
در آن لحظه ای که تو یک آری را با تمام زندگی تعویض می کنی،
در آن لحظه های خطیر که سپر می افکنی و می گذاری دیگران به جای تو بیندیشند،
در آن لحظه هایی که تو ناتوانی خویش را در برابر فریادهای دیگران احساس می کنی،
در آن لحظه ای که تو از فراز، پا در راهی می گذاری که آن سوی آن، اختتام تمام اندیشه ها و رویاهاست،
در تمام لحظه هایی که تو میدانی، می شناسی و خواهی شناخت، به یاد داشته باش
که روزها و لحظه ها هیچگاه باز نمی گردند.
به زمان بیندیش و شبیخون ظالمانه زمان.

 

لیمویی

عضو جدید
کاربر ممتاز
"ساعت دروغ میگوید". دروغ. "زمان بر گرد یک دایره نمیچرخد!"
زمان بر روی خطی مستقیم میدود و هیچگاه، هیچگاه، هیچگاه باز نمیگردد.
ایده ساختن ساعت به شکل دایره، ایده جادوگری فریبکار بوده است!
ساعت خوب، ساعت شنی است! هر لحظه به تو یادآوری میکند که دانه ای که افتاد، دیگر باز نمیگردد.
و ای کاش بدانیم این ساعت به ضربه ای میشکند ...
ای وای چقدر زود ، دیر میشود .

 

لیمویی

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوست ، تقدیر گریزناپذیر ما نیست. برادر خواهر پسر خاله و دختر عمو نیست که آش کشک خاله باشد. دوستی انتخاب است. انتخابی دو طرفه که حد و مرز و نوع آن به وسیله همان دو نفری که این انتخاب را کرده اند تعریف می شود. با دوستانمان میتوانیم از همه چیز حرف بزنیم و مهم تر آنکه می توانیم از هیچ چیز حرف نزنیم و سکوت کنیم. با دوستانمان میتوانیم درد دل کنیم و مهم تر آنکه می شود درد دل هم نکرد و بدانیم که می داند. از دوستانمان می توانیم پول قرض بگیریم و اگر مدتی بعد او پول خواست و نداشتیم با خیال راحت بگوییم نداریم. و اگر مدتی بعد تر دوباره پول احتیاج داشتیم و او داشت دوباره قرض بگیریم. با دوستانمان میتوانیم بگوییم: امشب بیا خونه ما دلم گرفته و اگر شبی دیگر زنگ زد و خواست به خانه مان بیاید و حوصله نداشتیم بگوییم : امشب نیا حوصله ندارم. با دوستانمان می توانیم بخندیم می توانیم گریه کنیم می توانیم رستوران برویم و غذا بخوریم می توانیم بی غذا بمانیم و گرسنگی بکشیم می توانیم شادی کنیم می توانیم غمگین شویم میتوانیم دعوا کنیم. می توانیم در عروسی خواهر و برادرش لباس های خوبمان را بپوشیم و فکر کنیم عروسی خواهر و برادر خودمان است. و اگر عزیزی از عزیزان دوستانمان مرد لباس سیاه بپوشیم و خودمان را صاحب عزا بدانیم. با دوستانمان میتوانیم قدم بزنیم می توانیم نصف شب زنگ بزنیم و بگوییم : پاشو بیا اینجا و اگر دوستمان پرسید چی شده؟ بگوییم :حرف نزن فقط بیا. و وقتی دوستمان بی هیچ حرفی آمد خیالمان راحت باشد که در این دنیا تنها نیستیم با دوستانمان می توانیم حرف نزنیم کاری نکنیم جایی نرویم و فقط از اینکه هستند خوشحال و خوشبخت باشیم.

 

لیمویی

عضو جدید
کاربر ممتاز
گاه می رویم تا برسیم.کجایش را نمیدانیم.فقط میرویم تا برسیم
بی خبر از آن که همیشه رفتن راه رسیدن نیست.
گاه برای رسیدن باید نرفت.باید ایستاد و نگریست
باید دید. شاید رسیده ای و ادامه دادن فقط دورت می کند
باید ایستاد و نگریست به مسیر طی شده
گاه رسیده ای و نمی دانی
و گاه در ابتدای راهی و گمان می کنی رسیده ای
مهم رسیدن نیست.مهم آغاز است
که گاهی هیچ وقت نمی شود
و گاهی می شود بدون خواست تو
پدرم می گفت تصمیم نگیر.اگر گرفتی شروع را به تاخیر انداختن
نرسیدن است
اما
گاهی آغاز نکردن یک مسیر بهترین راه رسیدن است
گاهی هم درختی، گلی را آب بدهی، حیوانی را نوازش کنی
غذا بدهی ببینی هنوز از طبیعت چیزی در وجودت هست یا نه؟ یا پای کامپیوترت نباشی، گوگل و ایمیل و فلان را بی خیال شوی
با خانواده ات دور هم بنشینید ، یا گوش به درد دل رفیقت بدهی و
ببینی زندگی فقط همین آهن پاره ی برقی است یا نه؟ شاید هم بخشی از حقوقت را بدهی به یک انسان محتاج تا ببینی
در تقسیم عشق در نهایت تو برنده ای یا بازنده؟ لازم است گاهی عیسی باشی
ایوب باشی
انسان باشی ببینی می شود یا نه؟​



و بالاخره لازمست گاهی از خود بیرون آمده و
از فاصله ای دورتر به خودت بنگری و از خود بپرسی که
سالها سپری شد تا آن شوم که اکنون هستم آیا ارزشش را داشت؟

سپس کم کم یاد میگیری
که حتی نور خورشید هم میسوزاند اگر زیاد آفتاب بگیری
باید باغ خودت را پرورش دهی به جای اینکه
منتظر کسی باشی تا برایت گل بیاورد.

یاد میگیری که میتوانی تحمل کنی
که محکم باشی پای هر خداحافظی
و یاد می گیری که خیلی می ارزی

زیرا گاهی پروانه ها هم به اشتباه عاشق میشوند
و به جای شمع ، گرد چراغهای بی احساس خیابان می میرند


 

دانشجوي كامپيوتر

دستیار مدیر تالار هنر
کاربر ممتاز
نفس عاشق این متن .. خعلی زیاد .. بخون و یه جا ذخیره اش کن

نفس عاشق این متن .. خعلی زیاد .. بخون و یه جا ذخیره اش کن

قرار نبوده تا نم باران زد، دستپاچه شویم و زود چتری از جنس پلاستیک روی سر بگیریم که مبادا مثل کلوخ آب شویم

قرار نبوده این قدر دور شویم و مصنوعی،ناخن های مصنوعی، دندان های مصنوعی،خنده های مصنوعی، آواز های مصنوعی، دغدغه های مصنوعی ...

هر چه فكر می کنم می بینم قرار نبوده ما این چنین با بغل دستی هایمان در رقابت های تنگانگ باشیم
تا اثبات کنیم موجود بهتری هستیم
این همه مسابقه و مقام و رتبه و دندان به هم نشان دادن برای چیست؟

قرار نبوده همه از دم درس خوانده بشویم، از دم دکترا به دست بر روی زمین خدا راه برویم
بعید می دانم راه تعالی بشری از دانشگاه ها و مدرک های ما رد بشود
باید کسی هم باشد که گوسفندها را هی کند، دراز بکشد نی لبک بزند با سوز هم بزند.


قرار نبوده این همه در محاصره سیمان و آهن، طبقه روی طبقه برویم بالا

قرار نبوده این تعداد میز و صندلی کارمندی روی زمین وجود داشته باشد
بی شک این همه کامپیوتر و پشت های غوز کرده آدم های ماسیده در هیچ کجای خلقت لحاظ نشده بوده ...
تا به حال بیل زده اید؟
باغچه هرس کرده اید؟
آلبالو و انار چیده اید؟
کلاً خسته از یک روز کار یَدی به رختخواب رفته اید؟
آخ که با هیچ خواب دیگری قابل مقایسه نیست.


این چشم ها برای نور مهتاب یا نور ستارگان کویر،
برای دیدن رنگ زرد گل آفتابگردان،
برای خیره شدن به جاریِ آب شاید،
اما برای ساعت پشت ساعت، روز پشت روز، شب پشت شب خیره ماندن به نور مهتابی مانیتورها آفریده نشده اند.

قرار نبوده خروس ها دیگر به هیچ کار نیایند و ساعت های دیجیتال به جایشان صبح خوانی کنند.
آواز جیرجیرک های شب نشین حکمتی داشته حتماً،
که شاید لالایی طبیعت باشد برای به خواب رفتن ما تا قرص خواب لازم نشویم
و این طور شب تا صبح پرپر زدن اپیدمی نشود.

من فکر می کنم قرار نبوده کار کردن، جز بر طرف کردن غم نان،
بشود همه دار و ندار زندگی مان، همه دغدغه زنده بودن مان.

قرار نبوده کنار هم بودن و زاد و ولد کردن،
این همه قانون مدنی عجیب و غریب و دادگاه و مهر و حضانت و نفقه و زندان و گروکشی و ضعف اعصاب داشته باشد.


قرار نبوده این طور از آسمان دور باشیم و سی سال بگذرد از عمرمان و یک شب هم زیر طاق ستاره ها نخوابیده باشیم.

قرار نبوده کرِم ضد آفتاب بسازیم تا بر علیه خورشید عالم تاب و گرما و محبتش، زره بگیریم و جنگ کنیم.

قرار نبوده چهل سال از زندگی رد کنیم اما کف پایمان یک بار هم بی واسطه کفش لاستیکی
یا چرمی یک مسافت صد متری را با زمین معاشرت نکرده باشد.


قرار نبوده من از اینجا و شما از آنجا، صورتک زرد به نشانه سفت بغل کردن
و بوسیدن و دوست داشتن برای هم بفرستیم ...

چیز زیادی از زندگی نمی دانم، اما همین قدر می دانم که این همه قرار نبوده ای که برخلافشان اتفاق افتاده ، همگی مان را آشفته و سردرگم کرده !

آنقدر که فقط می دانیم خوب نیستیم، از هیچ چیز راضی نیستیم، اما سر در نمی آوریم چرا ...
 

لیمویی

عضو جدید
کاربر ممتاز
بعضی از انسان ها، حتی در ادای دو رکعت «درستی» و «راستی» ، کثیرالشک هستند!
بعضی از انسان ها، فرشته ای هستند که در زمین، آلاخون والاخون شده اند!
بعضی از انسان ها، آهوان آواره ای هستند که از اتوبان آسمان منحرف شده و به درّه ای در زمین سقوط کرده اند!
بعضی از انسان ها، مکندگانِ هلِ پوچِ پوچگرایی هستند!
بعضی از انسان ها، میوه ی کال کمالند!
بعضی از انسان ها، «ویولنِ» لولوهای غربیند!
بعضی از انسان ها، مجذور فرشته و شیطانند!
بعضی از انسان ها، ماهواره ی گردش افلاکیان به دور کره جمال و کمالند!
بعضی از انسان ها، دستِ بلندِ آفرینش بر پیشانی تفکّر طبیعتند!
بعضی از انسان ها، کتری آب جوشی از اندیشه اند که همیشه روی اجاق روشن زمانه قرار دارد!
بعضی از انسان ها، قهوه ی تلخ کافه ی کفرند!
بعضی از انسان ها، نیش عقرب کینه اند و بعضی، نوش زنبور عسل محبّتند!
بعضی از انسان ها، همان صابون ابلیسی هستند که به جامه ی فرشته ها خورده اند!
بعضی از انسان ها، طوطی سخنگوی فطرتند! بعضی، وزیر دارایی عقلند! .و بعضی مدیر دبستان وجدان!
بعضی از انسان ها، مهندس ریاضتهای دروس اخلاقیند!
بعضی از انسان ها، از خویشاوندان نسبی صبوری هستند و بعضی، از اقوام ماقبل تاریخِ عجله های شیطانی!
بعضی از انسان ها، با زیبایی مثل سیبی هستند که از وسط نصف شده باشد!
بعضی از انسان ها، قاشق چایخوریِ چاشنی های زندگی اند!

بعضی از انسان ها، مرّبای قوام گرفته ی مرّبی های دلسوزند!
بعضی از انسان ها، نوشداروی پیش از کشتنِ سهرابند.
بعضی از انسان ها، چای شیرین اخلاق را به حوزه لبهای خلایق صادر می کنند!
بعضی از انسان ها، باربران سینیِ «فراماسونری» هستند!
بعضی از انسان ها، سوی دلشان آنقدر کم است که با عینک علوم تجربی، به عالم غیب چشم غرّه می روند!
بعضی از انسان ها، دستگاه گیرنده امواج فطرتشان، موجی شده است!
بعضی از انسان ها، نقطه آغاز پایانند و بعضی دیگر نقطه پایان آغازند!
بعضی از انسان ها، به صورتِ مادرزاد، به کریِ چشمِ دل و کوریِ گوشِ هوش، مبتلایند!

بعضی از انسان ها، شگفت ترین حادثه در پروسه زمینند!
بعضی از انسان ها، به طور مرتّب دیگ افکار فروید را، هم می زنند!
بعضی از انسان ها، آب به آب انبار برده فروشان فکری می ریزند!
بعضی از انسان ها، لالایی های از ما بهتران را به خوبی می دانند ولی سعی می کنند که هیچ وقت خوابشان نَبَرد!
بعضی از انسان ها، بچه گنجشکی تنها نیستند، بلکه کبوتری همراه با دریچه ی بازی از الهامند!
بعضی از انسان ها، فریضه ی «نسیان فضایل» به جا می آورند!
بعضی از انسان ها، حتی در ادای دو رکعت «درستی» و «راستی» ، کثیرالشک هستند!
بعضی از انسان ها، در «روضه ی روزه» اصلاً نمی خندند!
بعضی از انسان ها، رادیوی یک موجی هستند که تنها امواج فرستنده ی «اهریمن» را دریافت و پخش می کنند!
بعضی از انسان ها، زنبور عسل معانی والا، و شیره ی رقیق و دقیقی از عشایر دقیقه هستند!
بعضی از انسان ها، «کتاب لغتِ» انواع غلط هایند!
بعضی از انسان ها، «تخته سیاه» سنگدلی و قساوتند!
بعضی از انسان ها، «حلوای» رحمدلی و مروّتند!
بعضی از انسان ها، دیروزهایی هستند که از امروز بهترند، و بعضی دیگر امروزهای بهتر از دیروزند!

بعضی از انسان ها، مخلوطی از چند کیلو رنج و چند مثقال شادیند!
بعضی از انسان ها، باغ سرسبزی از دانایی اند که پنجره ای به خیابان خاطرات خطیر دارند!
بعضی از انسان ها، جوهر همه ی جواهرات گران قیمتند!
بعضی از انسان ها، کتابی هستند که نسیم عبور زمان، تند و تند آن را ورق می زند و به اوّلِ پایانِ خود می برد!
بعضی از انسان ها، پنجره ای هستند که از پشت شیشه ی آن می توان باغ حکمت و ملکوت را به سیری نظاره کرد!
بعضی از انسان ها، «جوهر لیموی» حوادث و بعضی هم، «زاج کبود» خورشیدند!
بعضی از انسان ها، بچه گنجشکی تنها نیستند، بلکه کبوتری همراه با دریچه ی بازی از الهامند!
بعضی از انسان ها، همسرایان همه ی نوازندگان نازند، و بعضی، همسران نوادگان نیاز!
بعضی از انسان ها، «رنگی» هستند، و بعضی دیگر کاملاً «بی رنگ»!
بعضی از انسان ها، همایش همدمی در «تالار وحدتِ» آفرینشند!
بعضی از انسان ها، کلمه ی زیبای خداوند، و معبر گامهای همه ی «گلوارگان» و «گلواژگان» هستند!
بعضی از انسان ها، تاجران اعمال نیکند!
بعضی از انسان ها، فروشنده ی دوره گرد کالای کلامند!
و بعضی از انسان ها، ماهی «غزل» آلای دریای «احساس» و «اندیشه» و «معنایند»!

 

لیمویی

عضو جدید
کاربر ممتاز
ویژگی های ایرانی اصیل
در تصاویرحکاکی شده بر سنگهای تخت جمشید
هیچکس عصبانی نیست
سوار بر اسب نیست
هیچکس را در حال تعظیم نمی بینید
در بین این صدها پیکر تراشیده شده حتی یک تصویر برهنه وجود ندارد.
این ادب اصیل ایرانی است:
نجابت
قدرت
احترام
مهربانی
خوشرویی

 

Similar threads

بالا