اردشیر آرشیتکت
عضو جدید
مهندس دمت گرم خوشم اومد ازت، واقعا ازتجربیاتت متشکرم که در اختیار ما قرار دادی . واقعا واسه من خیلی خوب بود، راست می گی این غرور و از خود راضی بودن آدمو ازهدف مهمش دور می کنه . بازم یک دنیا ازت ممنونم موفق باشی
به خاطر راهنماییاتون ازتون ممنونم.سلام بچه ها
من پارسال با رتبه 400 بخاطر اینکه اسکیسم زیر 20٪ شد هیچ جا نیاوردمeek
و امسال با رتبه حدود 700 ،تهران روزانه قبول شدم (احتمالا اسکیسم 80 - 70 شده باشه)
البته برای کنکور 92 کلاس اسکیس نرفتم و خودم کار کردم و امسال برای اولین بار در عمرم!! سرکلاس آموزشگاه رفتم و خداروشکر راضی ام.
حالا تجربیات امسال خودم و همکلاسیهام رو با پارسال که کنار هم میذارم میبینم بعضیاش شاید بدرد بقیه هم بخوره...
1
بعد کنکور تئوری از اوایل اسفند کلاس رفتم و می دیدم که انگار کلاس تا نزدیک های عید چیز خاصی نداره
هی کار میخوان فقط، با این حال چون تو این دو سال فهمیده بودم یه غروری مانع تلاش کردنم میشه
هر کاری که می گفتن می کردم
چه یه تحلیل سایت ساده و چند تا فلش باشه چه 50 تا ترسیم پرسپکتیو از عکس توی پنج روز
شاید درستش این بود که تو تمرینای سبک بگم "این که کاری نداره" و کاری نکنم
یا برعکس تو تمرینای سنگین بگم "چخبره!! برای شروع آدم باید منطقی باشه! نمیشه من که تا حالا پرسپکتیو نکشیدم بعد دو سه جلسه کلاس 50 تا پرسپکتیو بکشم
جمعش کنین با این آموزشگاهتون و ..."
یا "حالا چی قراره بشه اگه روزی 4 تا ربع ساعت خالصْ وقت بذارم خط آزادپایه نقطه تو 50×70 بکشم، خوب بعدش؟؟"
اما نگفتم
یعنی اگه میخواستم بگم تا روز آخر ورکشاپ میتونستم بگم خوب بعدش؟!! اما نه! فقط عمل کردم.
کاملا فرض کردم یه دانشجوی خیلی ضعیف غیر معماری ام که یه مدت کوتاهی باید حرفْ گوش کنم بعد قبول که شدم دوباره برگردم به ذات اصلی خودم!!
سرکلاس پیش خودم اصلا نگفتم بابا اینکه اَسیسته، یه تازه فارغ التحصیله دیگه، استاد کی میاد حرف اونو گوش کنیم!؟
یا تا آخرین روز دوره، دودوتا چارتا کنم که این اندازه هزینه با این اندازه آموزش جور در می آد یا نه؟
نه! با رضای دل رفته بودم، یه نیمچه تحقیق هم کرده بودم که خوبه؛ دیگه به غرغر بچه ها گوش نمی کردم
* این تمرینات از کوچیک کوچیکش تا اون طراحی موضوعیاش کلی نکته داشت و آموزنده بود بعضی نکته هاش اصلا گفتنی و توی کتابها نیست، توی عمل دست آدم میاد.
2
تا دو ماه، کاملا به دور ازشان خودم بعنوان یک دانشجوی معماری ! روند بی انتقادی و بی ارزیابی رو در پیش گرفتم!!!
موقع توضیحات استادها هم اصلا انگار دفعه اوله که دارم این حرفا رو میشنوم! اصلا انگار وحی مُنزَله، هرچقدر هم ساده و پیش پاافتاده بنظر برسه باید حتما بهش عمل کنم!
موقع تمرینات هم خودم رو کمتر از همه و نیازمندتر به تمرین فرض می کردم.
توی خونه موقع تمرین ها هم که میدیدم، زیاد که کار میکنم کارم داره بهتر میشه خیالم راحت می شد، ولی باز هم خودم می نشستم اشکالای کارمو در می آوردم
اگه میدیدم اسیسته یا هر کی دیگه داره فقط تعریف می کنه جدی نمی گرفتم !!
اینا خیلیا رو با این تعریف و تمجیدها زمین زدن خودشون خبر ندارن!!!
با این حال مقید بودم حتما کارامو نشون بدم، راهنمایی ها رو تو کرکسیونها خیلی مهم حساب می کردم؛ هرچند بعضی جاها واقعا حرف های ساده ای میزدن ولی درست بود!
اگه چیزی نمی گفت یا فقط می گفت پرفکته!! پرفکت! اوکیه، میرفتم پیش یکی دیگه تا اشکال کارم دربیاد.
خیلی روی کار دیگران نگاه نمی کردم میدونستم خودم باید کار کنم و اگه کار کنم به جواب میرسم، میانبر نداره.
خیلی هم پیگیر اینکه چه جای دیگه ای چه استاد دیگه ای داره چه جور دیگه ای تدریس میکنه نمیشدم.
میگم دیگه، کلا خودم رو از موضع ارزیابی آورده بودم بیرون، مشغول عمل شده بودم...
3
استاد و دستیاراش، برای طول عید کلی تمرینات سنگین دادن که می شد حدس زد همینطور که تا الان تمرینها چطور به هم مرتبط بودن
تمرینات عید هم قراره بعدا بخشی از کار اصلیمون بشه
می دونستم اسم این استاد و موسسه اصلا قرار نیست منو تو ارشد قبول کنه
شاید می شد به بقیه بگی من دارم کلاس فلانی رو میرماااا!!! اما خودمو که نمی تونستم گول بزنم، باید فقط کار میکردم.
واسه همین هم خیلی چیزا رو - جمع خانواده و فامیل و دوستان و مخصوصا اینترنتوـ تعطیل کردم
نمی شد مثلا بگی "من که دارم کلاسارو میرم دیگه، بذار زندگیمونو بکنیم"
کلاس که حتما میدونید صرفا 3 تا کاربرد داره: یادگیری نکات جدید و سرنخ و کرکسیون، و اتفاقْ اصلیه همونه که توی خونه میفته
گفتم یه مدت اینجوری زندگی کنیم، هرچیزی غیر اسکیسو فرعی حساب کردم!! زمانِ نت شد هفته ای یه ساعت تقریبا!
انصافا هم اوایلش راحت نبود
4
توی خونه موقع کار ساعت می زدم. اوایل میدیدم من 24 ساعت دغدغه دارم اما مثلا با 6 ساعت کار خسته شده ام و کارم عقبه
ولی نمیگفتم پس فایده نداره؛ سعی می کردم اگه کارها خیلی هم خوب در نمیاد ولی حتما پیوسته باشه
اصلا هم دنبال این این نبودم توی خونه یا آموزشگاه یکیو پیدا کنم بشینم و درددل کنم و الکی حقو به خودم بدم
بگم می بینی خداوکیلی چجوری ما از کار و زندگی میندازن؟! نه! طبیعی بود.. ضعیف بودم زود خسته می شدم باید کم کم طاقتمو میبردم بالا
(بعدا آخرای دوره، قبل ورکشاپ، روزی 11 ساعت هم می شد ولی بجای اینکه خسته بشم انرپی میگرفتم.
5
تو عید روند کارها رو که دیدم، دیدم کلاس یه چیزایی انگار نداره، بالاخره کلاسه دیگه. این شد که هفته ای سه چهارساعت میرفتم کتابخونه، هم یه کم
درکنار تمرینهای کلاس، مستقل کار کنم؛ هم کارایی که دوست داشتمو می دیدم، هرچند به معماری ایرانی و هندسی نزدیک نباشه.
این قسمت ، سرعت و انگیزه ام روبالا برد (بالاخره میگن دیگه؛ میگن هم کاری که میکنی رو دوست داشته باش هم کاری که دوست داریو زمین نذار)
از طرفی هم این قضیه کتابخونه، از جمله چیزایی بود که توی دوره کم کم باعث شد که روش خط کشیدن مورد علاقم رو توی تمریناتی که میخواستن پیاده کنم،
آخر سر هم توی ورکشاپ بتونم خودم باشم و کارم شبیه بقیه نشه!
6
روند ورکشاپ برای من خیلی خوب بود،کارهام توی اسکیس اول حتی بدتر از سال قبل بودخیلی ضعیف و ناقص و نسبت به صورت و نیت سوال ،اشتباه بود
ولی کم کم در طول ورکشاپ بهتر شد.
اگه فرصت بشه ایشالا نکاتی که ورکشاپ مهندس شقاقی برای من داشت رو هم میگم
از دوران ورکشاپ فقط اینو الان بگم که بهترین بخش اون، نحوه قضاوت کارها توسط ایشون بود که می شد تا حدودی حدس بزنی چطور داورها توی کمتر از 10 ثانیه میتونن کارها رو قضاوت کنن
و بفهمن چی توی چنته داری؛ اون قضاوت ها روی کارهایی که نشون داده می شد باعث شد که خیلی عمیق تر به اسکیس نگاه کنم.!
7
یک سال توی خونه موندن سخته،
برای من که راحت نگذشت!!
مخصوصا اگه پسر باشی و کار هم نداشته باشی،بهتر متوجه میشی!!
ولی یه چیز دیگه هم هست:اینکه بعدا یروز بفهمی امیدی بوده و زود کوتاه اومدی . . . واقعا ممکنه عذاب آور باشه!!
بگذریم، شاید خواستی بری کلاس.نظرمن اینه که اگه قراره کلاسی بری حتما قبلش توی خونه یه تمریناتی رو شروع کرده باشی که بدونی سر کلاس چی بپرسی
و کدوم نکات مهمترند و ...
و زمانی هم که سر کلاس رفتی بهش اعتماد کنی، و دنبال نکات مثبت باشی، چون همه استادها و آموزشگاه ها بالاخره اشکالاتی دارن.
8
حرف اولم رو هم آخر سر بهتون میگم: توی هر مشکلی واقعا فقط خدا، خدا، خدا ...
ببخشید بچه ها که اینقدر زیاد شد،
موفق باشید، ایشالا روزهای خوبی رو در پیش داشته باشید![]()
آقا 10 بار گفتم تنبلی تنبلی تنبلی . هی باز میام تو سایت دوباره تایپک هست و سوال کردن جرا قبول نشدیم . تنبیلیییییی![]()
راست میگی مهیار...نمونه بارز تنبلی خودشه.....و اینکه خود بزرگ بینی و مغروریه بیش از حد مثل خودش
و اینکه دلیل قبولی توی ارشد اینکه به مسخره کردن اطرافیان اصلا توجه نکنید و اعتماد بنفس داشته باشید
اعتراف میکنم واسه اسکیس خیلی تنبل شدم . پیش خودم گفتم 50 درصد اسکیس دیگه کاری نداره که ... 23 زدم![]()
;سلامبله معدل تاثیر 20%داره +ضریب دانشگاه لیسانست که عددی بین 0.8 تا 1.4 رو شامل می شه
فرستاده شده از GT-I8190ِ من با Tapatalk