مرد قبیله
عضو جدید
حقوقذجزا تا پایان قرن دوازدهم به انسان به عنوان یک ابزار در ایجاد صدمه می نگریست و در مجازات او توجهی به سوءنیت و عنصر روانی او نداشت.از این زمان به بعد انسان به عنوان یک عامل اخلاقی شناخته شد که تنها در صورتی قابل مجازات بود که ارتکاب جرم را برگذیده باشد.
پروفسور بواریه می نویسد در سال1668 محاکمه حیوانات تشکیل می گردید و برای آنها وکیل مدافع انتخاب می شد و دادستان در محاکمات شرکت می کرد.
افلاطون و ارسطو مثال هایی از محاکمه موجودات بی روح نقل کرده اند.
تا قرن 18 میلادی خنجر به دادگاه احضار می شد.
آنچه گفته شد مربوط به حقوق اروپا بود چرا که حقوق اسلام بنا به عقیده شارل نویسنده حقوق اسلام به زبان فرانسه 12 قرن قبل از حقوق اروپایی به مسئولیت و مساله عنصر روانی توجه داشته اند.
ما هم نباید به مانند حقوق اروپایی گناهی یا جرمی را بدون توجه به عنصر روانی آن مورد توجه قرار دهیم .مثلا" کسی که مرتکب سرقت حدی می شود و ما دست او را قطع می کنیم به معنی این نیست که چون عمل ربایش با دست صورت می گیرد پس دست گناهکارست.اعضای آدمی جزئی از پیکره و جسد او می باشد و این پیکره نا خداگاه عمل نمی کنند بلکه تحت کنترول یه قوه عمل می کند که عقل نام دارد. کسی که عقلش زایل است انسان است ولی مسئولیتی ندارد به طوری که ماده51 ق. م.اسلامی اشعار می دارد:جنون در حال ارتکاب جرم به هر درجه ای که باشد رافع مسئولیت کیفری است.و این که در حقوق اسلام و یا حقوق سایر کشور ها عضوی از اعضای بدن رو قطع می کنند به معنای گناهکارتر بودن اون عضو نیست بلکه این اعمال با دو هدف صورت می گیرد1 خنثی سازی حالت خطر ناک وبه قول گاروفالو temebilte
2 بازسازی اجتمائی و پیشگیری اجتمائی.
اعمال مجازات بر اعضای بدن همگی در جهت مجازات فکر و اندیشه پلید است .
به نظر من همه تلاش ها از وضع قانون-دستگیری متهم-محاکمه و اعمال مجازات همگی یک هدف را دنبال می کند و آن مبارزه با اندیشه بزهکارانه و خنثی کردن آن در نطفه می باشد.بدین خاطر است که وقتی جامعه از اجتمائی کردن و پاک کردن اندیشه بزهکارانه از بزهکار قطع امید می کند چاره ای جز حذف او پیدا نمی کند.
و در پایان از تمام دوستانی که در این درامد نظر داده اند و خود را صاحب نظر دانسته و بنده حقیر را یاری نمودند کمال تشکر را دارم.
پروفسور بواریه می نویسد در سال1668 محاکمه حیوانات تشکیل می گردید و برای آنها وکیل مدافع انتخاب می شد و دادستان در محاکمات شرکت می کرد.
افلاطون و ارسطو مثال هایی از محاکمه موجودات بی روح نقل کرده اند.
تا قرن 18 میلادی خنجر به دادگاه احضار می شد.
آنچه گفته شد مربوط به حقوق اروپا بود چرا که حقوق اسلام بنا به عقیده شارل نویسنده حقوق اسلام به زبان فرانسه 12 قرن قبل از حقوق اروپایی به مسئولیت و مساله عنصر روانی توجه داشته اند.
ما هم نباید به مانند حقوق اروپایی گناهی یا جرمی را بدون توجه به عنصر روانی آن مورد توجه قرار دهیم .مثلا" کسی که مرتکب سرقت حدی می شود و ما دست او را قطع می کنیم به معنی این نیست که چون عمل ربایش با دست صورت می گیرد پس دست گناهکارست.اعضای آدمی جزئی از پیکره و جسد او می باشد و این پیکره نا خداگاه عمل نمی کنند بلکه تحت کنترول یه قوه عمل می کند که عقل نام دارد. کسی که عقلش زایل است انسان است ولی مسئولیتی ندارد به طوری که ماده51 ق. م.اسلامی اشعار می دارد:جنون در حال ارتکاب جرم به هر درجه ای که باشد رافع مسئولیت کیفری است.و این که در حقوق اسلام و یا حقوق سایر کشور ها عضوی از اعضای بدن رو قطع می کنند به معنای گناهکارتر بودن اون عضو نیست بلکه این اعمال با دو هدف صورت می گیرد1 خنثی سازی حالت خطر ناک وبه قول گاروفالو temebilte
2 بازسازی اجتمائی و پیشگیری اجتمائی.
اعمال مجازات بر اعضای بدن همگی در جهت مجازات فکر و اندیشه پلید است .
به نظر من همه تلاش ها از وضع قانون-دستگیری متهم-محاکمه و اعمال مجازات همگی یک هدف را دنبال می کند و آن مبارزه با اندیشه بزهکارانه و خنثی کردن آن در نطفه می باشد.بدین خاطر است که وقتی جامعه از اجتمائی کردن و پاک کردن اندیشه بزهکارانه از بزهکار قطع امید می کند چاره ای جز حذف او پیدا نمی کند.
و در پایان از تمام دوستانی که در این درامد نظر داده اند و خود را صاحب نظر دانسته و بنده حقیر را یاری نمودند کمال تشکر را دارم.
آخرین ویرایش: