دانلود کتاب گتسبی بزرگ اثر اسکات فیتز جرالد

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار
1000011731.jpg

معرفی کتاب گتسبی بزرگ​

کتاب گتسبی بزرگ نوشته‌ی اسکات فیتز جرالد، بدون شک یکی از برترین رمان‌های قرن بیستم است که در اوج ظرافت و هنر، پیام‌های خود را در قالب هوس، هرزگی، تباهی و بی‌قیدی که همه در ثروت نهفته، به مخاطب عرضه می‌کند.

کتاب گتسبی بزرگ (The Great Gatsby)، یک رمان فاخر از ادبیات کلاسیک امریکایی است که ظاهرأ داستانی در مورد عشق بی‌ثمر یک مرد به زن است. با این حال، زمینه‌ی اصلی رمان دامنه‌ای بزرگتر و کمتر رمانتیک دارد. این کتاب به سراغ نقدگونه‌های مختلفی از مضامین عدالت، قدرت، صلح، خیانت، رویای آمریکایی و از همه بیشتر تفاوت طبقات اجتماعی پرداخته است.

اف. اسکات. فیتس جرالد (Fitzgerald Francis Scott)، برخلاف باور مردم که ثروتمندان را همه از یک طبقه و قماش‌ می‌دانند، آن‌ها را به دو قشر تقسیم کرده است. گروه اول دارای ثروت قدیمی و گروه دوم، قشر گتسبی یا همان دارای ثروت جدید هستند. نکته بسیار بجا و ظریفی که فیتز جرالد در داستان خود آورده، مربوط به قشر سوم یا همان «بی‌پول‌ها» ست. تنها نماینده‌ی این قشر در پایان داستان کنار گتسبی می‌ماند.

این رمان آمریکای ثروتمند پس از جنگ جهانی اول را به تصویر می‌کشد. گتسبی قهرمان کتاب، مردی خود‌ساخته و بزرگ است که مانند هر انسان دیگری مجموعه‌ای ‌از خوبی‌ها ‌و بدی‌ها را دارد، اما خوبی‌های ‌او از بدی‌هایش ‌بیشتر و بزرگترین اشتباه او لجاجت و پافشاری بر روی یک آرزوی محال به باد رفته است. گاه باید با دنیا و ناملایمات ‌آن سازگار شد و دنیا را دور زد! کاری که گتسبی انجام نداد و چون خواست از نزدیکترین راه به مقصد برسد، نتوانست حریف دنیا شود و زمین خورد.

در بخشی از کتاب گتسبی بزرگ می‌خوانیم:

یک شب پاییزی -پنج سال پیش- وقتی برگ‌های پاییزی داشتند می‌ریختند، آن‌ها در خیابان قدم می‌زدند و بعد به جایی رسیدند که هیچ درختی نبود و پیاده‌رو از نور ماه سفید شده بود. آن‌ها، رو در روی هم ایستادند. شب سردی بود با هیجانی اسرارآمیز که فقط دو بار در سال هنگام تغییر آب و هوا رخ می‌دهد. نور چراغ خانه‌ها در سکوت به تاریکی بیرون هجوم می‌آورد و در بین ستارگان غوغایی بود. گتسبی از گوشه‌ی چشم‌اش می‌دید که بلوک‌های دیوار پیاده‌رو مثل نردبان هستند. از آن‌ها بالا رفت و جایی مخفی را در بالای درخت‌ها دید، اگر تنها بود می‌توانست بالاتر برود و اگر بالا می‌رفت، می‌توانست بر بام جهان بایستد و طعم شیرین پیروزی را بچشد.

قلب‌اش تند و تندتر می‌زد. صورت سفید دِیزی در مقابل صورت‌اش قرار گرفت. می‌دانست اگر این دختر را ببوسد و خیالات نگفتنی‌اش را برای همیشه به عقد نَفَس فانی او درآورد، افکارش دیگر هیچ‌گاه مانند فکر خدا مغشوش نخواهد بود. پس منتظر ماند و برای چند لحظه‌ی دیگر به نوای دیاپازونی که به ستاره‌ای دیگر نواخته می‌شد، گوش سپرد. بعد، او را بوسید. وقتی لب‌هایش را بر لبان دِیزی گذاشت، لب‌های او برایش مثل گل شکفت و روح در جسم او کاملاً دمیده شد.
 

پیوست ها

  • گتسبی بزرگ.pdf
    3.2 مگایابت · بازدیدها: 0
بالا