معرفی کتاب خرمگس
داستانی سیاسی و فلسفی دربارهی یک جوان کاتولیک انقلابی که از خواندن پشیمان نخواهید شد. کتاب خرمگس مشهورترین اثر اتل لیلیان وینیچ است که تاکنون به بیش از 20 زبان، از جمله ژاپنی، آلمانی، هلندی و فرانسوی ترجمه شده و در آن از آزادی، سرخوردگی و عشق سخن میرود.درباره کتاب خرمگس:
داستان در دههی 1840 و در ایتالیا اتفاق میافتد. اتل ویلیان وینیچ (Ethel Lilian Voynich) به خوبی حال و هوای ایتالیا را - که آن زمان تحت سلطهی اتریش بود - به تصویر کشیده است. این رمان شگفتانگیز داستانی چندلایه از تحولات ایدئولوژیکی، ایمان و شجاعتی افسانهای است. کتاب خرمگس (The Gadfly) حول محور جوانی انگلیسی به نام آرتور بورتون میچرخد. وینیچ همانند کارگردانی ماهر زندگی آرتور را به تصویر میکشد و ما در این اثر شاهد سیر تغییرات او، از یک جوان حساس معصوم به یک قهرمان انقلابی سرخورده هستیم. مردی بهیادماندنی که در ایمان خود دچار بحران شده و در نهایت به خرمگس مشهور بدل میشود.آرتور، دانشجوی فلسفهای است که برای یادگیری تعلیمات کلیسا به ایتالیا سفر کرده است. او رابطهی استاد-شاگردی صمیمانهای با پدر مونتالی برقرار کرده و نزد او تعلیم کشیش شدن میبیند. بعد از ترفیع گرفتن پدر مونتالی و جایگزین شدن کشیش دیگری در کلیسا، مسیر زندگی او دچار تغییر میشود. کشیش جدید که جاسوس است، اعترافات او را لو میدهد. آرتور عضو سازمان ایتالیای جوان، سازمانی با هدف بیرون راندن ارتش اتریش با کمک مردم است و حرفهای کشیش باعث میشود او و افراد دیگری از سازمان به زندان بیفتند. این اتفاق و چندین ماجرا که در ادامهی داستان برای آرتور رقم میخورد، باعث سرخوردگی شدید او میشود و در نهایت تصمیم میگیرد مرگ خود را جعل کند. او 13 سال بعد با نام خرمگس دوباره به ایتالیا برمیگردد.
خرمگس یک انسان معمولی است. همراه با نقص، نقطهضعف، عشقی پنهان و کولهبار سنگینی از درد؛ همانطور که ذات انسانی اقتضاء میکند. با همهی اینها آرتور بزرگتر از زندگی است. یک ابرقهرمان قدرتمند، انسانگرا و مخالف صریح وضع موجود سیاسی که طرفدار آزادی مردم است. سخنان او، با حقیقتی که در آنها نهفته است، دشمنانش را ویران میسازد.
این کتاب اولین بار در سال 1897 منتشر شد. تاکنون اقتباسهای زیادی از این اثر صورت گرفته که از میان آنها میتوان به نمایشنامهی جرج برنارد شاو به نام خرمگس و کتاب اوواد به قلم جمعی از نویسندگان روس اشاره کرد. همچنین فیلمهای کرازانا، نیومنگ، اوود و ریوارس از جمله فیلمهای سینمایی هستند که با اقتباس از این اثر ساخته شدهاند. نویسنده در این داستان با زبانی شیوا، جذاب و طنزآمیز مفاهیم فلسفی، سیاسی و آرمانهای آزادیخواهانهی خود را بیان میکند. با وجود آن که خرمگس به کتابی سیاسی شهرت دارد، نمیتوان از جنبههای عاطفی و عاشقانهی آن غافل شد.
کتاب خرمگس مناسب چه کسانی است؟
مطالعهی اثر برتر اتل لیلیان وینیچ به همهی طرفداران داستانهای خارجی، بهویژه دوستداران ادبیات کلاسیک و داستانهای عاطفی و سیاسی، پیشنهاد میشود.با اتل لیلیان وینیچ بیشتر آشنا شویم:
او در خانوادهای برجسته متولد شد. پدرش، جرج بول، ریاضیدان و مادرش فعال اجتماعی بود. از دست دادن پدر در کودکی و شرایط نامناسب اقتصادی باعث شد وینیچ سختیهای روزگار را تجربه کند. او استعداد درخشان خانوادهی خود بود و به تحصیل فلسفه، موسیقی و ادبیات پرداخت. بیش از همه جذب موسیقی شد و تصمیم گرفت در رشتهی پیانو به تحصیل بپردازد. وینچ کار خود را با ترجمهی آثار نویسندگان مشهور همچون گوگول و داستایوفسکی شروع کرد و سرانجام، اولین رمان خود به نام خرمگس را منتشر کرد. او عمدهی شهرت خود را مدیون همین اثر است. چندین کتاب بعدی او نیز به تکمیل و بررسی زوایای دیگری از زندگی خرمگس پرداختهاند. از دیگر آثار پرفروش او میتوان به جک دیموند، دوستی گسیختهشده و کفشت را بکن اشاره کرد.در بخشی از کتاب خرمگس میخوانیم:
جما پرسید: «بهنظر شما اینهمه دروغبافى، بهنوعى هدر دادن انرژى نیست؟ آیا بهزحمتش مىارزد؟»- اگر شما بودید، چهکار مىکردید؟ بىشک این ضربالمثل انگلیسى را شنیدهاید که مىگوید: سوال نکن تا دروغ نشنوى. من هیچ لذتى نمىبرم که به مردم دروغ بگویم و مسخرهشان کنم؛ ولى وقتى مردم دلیل فلجشدنم را مىپرسند، باید یکجورى پاسخشان را بدهم. بهعلاوه، وقتى انسان ناچار مىشود که دروغ بگوید، باید آن را در داستان جالبى بپیچد. دیدید گالى چهطور لذت مىبرد؟
- آیا شما ترجیح مىدهید باعث لذت گالى شوید یا حقیقت را بر زبان بیاورید؟
خرمگس همانطور که ریشهى پارهاى را در دست خود پیچ و تاب مىداد، سرش را بلند کرد و گفت: «هوم... حقیقت! آیا شما مىخواستید که من حقیقت را به آنها بگویم؟ هرگز. ترجیح مىدادم زبانم را ببرم؛ ولى حقیقت را به آنها نگویم. من تابهحال به هیچکس حقیقت ماجرا را نگفتهام؛ ولى اگر شما بهراستى علاقهمند به شنیدن آن باشید، براىتان مىگویم.»
جما به آرامى بافتنىاش را کنار گذاشت. به نظر او در وجود این موجود بیتفاوت، خشن و مرموز که ناگهان به زنى که به ظاهر دوستش هم نداشت و او را به خوبى نمىشناخت، مىخواست راز دلش را بگوید و این، نکتهى جالب و رقت انگیزى بود.