ساراجون نمی دونم با نشریه دارکوب اشنایی داری یا نه ؟نشریه ی بچه های میکروبه.یه
قسمتی ازشماره قبل شو مینویسم بخون حال کن.(قابل توجه حراست پاچه گیر دم در )
((حسنی به مکتب نمی رفت ))
یهروز ز روزای خدا
دارکوب ما
روی درخت معرفت
نشسته بود به دورو ور نگاه می کرد
به این طرف به اون طرف
به این واون
نگاه به ادما میکرد
که ناگهان حسنی رو دید
بین حسنی با اقاش
کش مکشی راه افتاده
اقاش میگفت:حسنی برو !!!
حسنی میگفت :نه نمیرم!!
حسنی برو نه نمی رم !!
((حسنی به مکتب نمی رفت))
ولی اقاش هر جوری بود
با حرف و وعده ووعید
حسنی رو راضیش می کنه
باگاری(سمند)راهیش می کنه
بچه رو مکتب می زارن
تحصیل معرفت کنه
تا بشناسه راه درست واز غلط
عیبی داره پیدا کنه اصلاح کنه
حسنی اومد بره کلاس
دربون مکتب خونشون
بابایی بود بابا غضب
نشسته بود رو صندلی از صبح تا شب
یه لنگه پا خستگی ام حالیش نبود
نگاه میکرد به راست و چپ
حسنی نگو حالا با موهای بلند
شلوار تنگ
ریش بی سیبل
لباس پوشیده رنگ وارنگ
اخ اخ اخ......!!!
ولی به خدا دلش قشنگ
اومد که تا فرار کنه از لای در
بابا غضب حسن رو دید
از جا پرید
(حسنی)سلام
(بابا غضب)درد بلام بازم تویی
نگاش بکن
موی بلند
شلوار تنگ
ریش بی سبیل
لباس پوشیده رنگ وارنگ
مگه اومدی شهر فرنگ
واه واه واه !!!
حسنی میگه :اخه بابا
بابا میگه :
بدون حرف کارت بده برو بالا
تا موهاتو کوتا کنی
تا خودتو شبیه ادما کنی
حسنی که دید رفتارش
زبون مثل مارش
سینه سپر کرد که بابا
چی می گی شما
موی به این قشنگی
بچه به این زرنگی
تو دنیا تا نداره؟
کارتمو جا گذاشتم
هیچ جوری راه نداره ؟
بابا غضب نگاهی کرد به راست و چپ
گفت که عجب کارت نداری ؟
حسنی میگه :نه که ندارم
بابا غضب هوار هوار
گویی پلنگ کرده شکار
صدا می زد
قیچی و چوب وردار بیار
قیچی به موهاش بزنیم
چوب کف پاهاش بزنیم
صورتشو ماشین کنیم
پیرهنشو عوض کنیم
شلوار کردی پاش کنیم
تا دلمون خنک بشه
تا حسنی ادب بشه
به اصطلاح خودشون ادم بشه
غافل از اینکه ظاهرش عوض بشه
ولی دلش.....!!!؟؟؟؟
کسی به اون کار نداره
دارکوب ما
نشسته بود از اون بالا
ماجرارو نگاه می کرد
یواش یواش زمزمه با خدا میکرد
این بچه ها همه خوبن
مشکل ما این چیزا نیست
مشکل ما عمیق تره
اگه می خواین درست بشه
از خودمون شروع کنیم
راهها باید عوض بشه چشمها باید شسته بشه
صدق باید صاف باشه
نیت باید درست باشه
زبون باید نرم باشه
مشکل ما موی و لباس رنگی نیست
مشکل ما ریش و سبیل و قیچی نیست
دزدی و هیزی مشکله
زیر ورو میزی مشکله
ظاهرشون هر چی باشه درست می شه
دله که باید سالم وتندرست بشه
روح باید بزرگ باشه
دل مثه ایینه نازکه
گرد وغبار ایینه با چوب وچماغ پاک نمیشه
اب می خواد که پاک تر از ایینه باشه
دروازه بون مکتبا
باید بشن بابا کرم
دنیا باید امن باشه
حرمت ادما تو اون حفظ بشه
مثل حرم
چند روز بعد حسنی اومد
موی کوتاه عین بابا
روی سفید
کرده پاش شلوار تنگ
از سر تا پاش همه یه رنگ
((دارکوب ما :خطا می کرد!!!!))
حسنی نگو یه دسته گل
تر وتمیز و تپل ومپل
ادم چیه فرشته بود
رو پیشونیش نوشته بود......