پروسه ای که به خودکشی می انجامد اینگونه است. تلاش برای خروج از بن بست بیهوده و بی ثمر جلوه می کند. فرد بطور غریبی احساس عجز می کند. او زندگی را در چنبره ای بی محتوا و بدون کنترل در جریان می بیند و قدرت هر گونه برون رفت از وضع موجود را از خود سلب شده می یابد. اعتقاد راسخ پیدا می کند که زندگی دیگر هرگز در جهت بهبود تغییر نمی کند.
پارادکس حیرت انگیز و در عین حال غم انگیز آنجاست که فرد قدرت پشت سر گذاردن مشکلات روزمره را ندارد ولی قدرت مافوق تصوری بدست می آورد که به زندگی خود خاتمه دهد. پیچیدگی های دنیا دیگر قابل تحمل نیستند و باید به حالتی ساده و قابل تحمل درآیند. جریان "شدن" و "تحول" باید تا حد یک لحظه و تنها یک هدف، ساده گردد. هر چیزی فراتر از آن پیچیده تر از آنست که روح، قابلیت تحمل آنرا داشته باشد. فرد به نقطه ای می رسد که دیگر نمی خواهد بازیچه دست روزگار باشد. می خواهد خود حاکم بر سرنوشت خود شود و از آخرین "حق" خود استفاده کند. "حق" کشتن خود.
در قلب انگیزه "خودکشی"، هدف، کشتن درد و رنج است بدون توجه به اینکه چه تبعاتی را به همراه داشته باشد. خواه این درد و رنج جنبه فیزیکی داشته باشد و خواه به دلیل این باشد که ظرفیت شخص برای حل مشکلات احساسی و روانی به انتها رسیده باشد. او سعی می کند آتشی که این درد و رنج را برای او بوجود آورده است خاموش کند. رسیدن به نقطه تصمیم نهائی بطور ناگهانی و دفعتا صورت نمی گیرد. پروسه ای است که به تدریج شکل گرفته و انسان را لحظه به لحظه به "نقطه تصمیم نهائی" نزدیک و نزدیک تر می کند.
انسان در روبرو شدن با مشکلات در تلاش برای پیدا کردن راهی برای فرار یا غلبه بر آنهاست. افزایش مشکلات او را به نقطه ای می رساند که همانند قرار گرفتن بر سر دو راهی است. یک راه متضمن ادامه و بقاء درد و رنج است و راه دیگر راه رهائی است.
در مورد انسانی که دست به خودکشی می زند آلترناتیوهای موجود برای خلاصی از درد بشدت رو به کاهش می گذارد و زمانی که به صفر می رسد برای فرار از درد و خاموش کردن آن راهی به جز خودکشی باقی نمی ماند.
شعله های خشم، ترس و خود انزجاری سراسر وجود او را فرا می گیرد تا آنجا که دیگرحواس فرد هیچ چیز دیگر را احساس و لمس نمی کند. فرو پاشیدگی از درون فرد را مورد حمله قرار می دهد و از او یک پدیده "بی امید" را بوجود می آورد و در این لحظه فرد آینده را تنها تکرار مکرر "حال" می بیند. "حالی" که چیزی جز اندوه و درد در آن یافت نمی شود. ترس از اینکه ادامه آن وضعیت "رنج" را بطور مرکب افزایش دهد پروسه فروپاشیدگی از درون را به مرحله کمال می رساند و اینجاست که او دست به خودکشی می زند.
شهیر شهید ثالث
پارادکس حیرت انگیز و در عین حال غم انگیز آنجاست که فرد قدرت پشت سر گذاردن مشکلات روزمره را ندارد ولی قدرت مافوق تصوری بدست می آورد که به زندگی خود خاتمه دهد. پیچیدگی های دنیا دیگر قابل تحمل نیستند و باید به حالتی ساده و قابل تحمل درآیند. جریان "شدن" و "تحول" باید تا حد یک لحظه و تنها یک هدف، ساده گردد. هر چیزی فراتر از آن پیچیده تر از آنست که روح، قابلیت تحمل آنرا داشته باشد. فرد به نقطه ای می رسد که دیگر نمی خواهد بازیچه دست روزگار باشد. می خواهد خود حاکم بر سرنوشت خود شود و از آخرین "حق" خود استفاده کند. "حق" کشتن خود.
در قلب انگیزه "خودکشی"، هدف، کشتن درد و رنج است بدون توجه به اینکه چه تبعاتی را به همراه داشته باشد. خواه این درد و رنج جنبه فیزیکی داشته باشد و خواه به دلیل این باشد که ظرفیت شخص برای حل مشکلات احساسی و روانی به انتها رسیده باشد. او سعی می کند آتشی که این درد و رنج را برای او بوجود آورده است خاموش کند. رسیدن به نقطه تصمیم نهائی بطور ناگهانی و دفعتا صورت نمی گیرد. پروسه ای است که به تدریج شکل گرفته و انسان را لحظه به لحظه به "نقطه تصمیم نهائی" نزدیک و نزدیک تر می کند.
انسان در روبرو شدن با مشکلات در تلاش برای پیدا کردن راهی برای فرار یا غلبه بر آنهاست. افزایش مشکلات او را به نقطه ای می رساند که همانند قرار گرفتن بر سر دو راهی است. یک راه متضمن ادامه و بقاء درد و رنج است و راه دیگر راه رهائی است.
در مورد انسانی که دست به خودکشی می زند آلترناتیوهای موجود برای خلاصی از درد بشدت رو به کاهش می گذارد و زمانی که به صفر می رسد برای فرار از درد و خاموش کردن آن راهی به جز خودکشی باقی نمی ماند.
شعله های خشم، ترس و خود انزجاری سراسر وجود او را فرا می گیرد تا آنجا که دیگرحواس فرد هیچ چیز دیگر را احساس و لمس نمی کند. فرو پاشیدگی از درون فرد را مورد حمله قرار می دهد و از او یک پدیده "بی امید" را بوجود می آورد و در این لحظه فرد آینده را تنها تکرار مکرر "حال" می بیند. "حالی" که چیزی جز اندوه و درد در آن یافت نمی شود. ترس از اینکه ادامه آن وضعیت "رنج" را بطور مرکب افزایش دهد پروسه فروپاشیدگی از درون را به مرحله کمال می رساند و اینجاست که او دست به خودکشی می زند.
شهیر شهید ثالث