خدانگهـــــــــــــدار ...

s.mojdeh

عضو جدید
از كفر من ... تا دين تو ...
راهي به جز ترديد نيست
دلخوش به فانوسم مكن ...
اينجا مگر خورشيد نيست؟!


محكوم به دوري از چيزها يي هستم كه دوستشان دارم .... با آنها روزهاي ابريشمي داشتم ... خوش بودم ...
در پيله به تمرين فراموشي پرداختم ... روحم فسرد ...
پروانه چنين بايد ؟؟؟
نمي نويسم چون ناخودآگاه تلخي اين روزهاي روحم را به نوشته ها منتقل مي كنم ...
دوري از اينجا هم گوشه اي از محكوميت من است ! محكوميت ...!
شايد اگر يافتم ، چيزهايي را كه گمشان كرده ام ...
باز گردم ...
يا شايد آن روز پرواز كنم ...
خودم را در فراسوي ترديد و تناقض جا گذارده ام ...
دنبال «من » مي گردم ...
«من كودكي شاد » .
شايد به تحفه به كسي داده ام ... نمي دانم
و « او » گمش كرده ...
نمي دانم ...



باحس ويراني بيا ... تا بشكند ديوار من
چيزي نگفتن بهترازتكرار طوطي وار من

از خاطر مبر مرا در گفتگويت با پروردگار مهربان

خدانگهـــــــــــــدار ...
 

s.mojdeh

عضو جدید
براي من خيلي سخت تره
من اينجا با كسي آشنا شدم كه همه زندگيم بود .
اما حالا ، بايد برم ...
 
بالا