درود.یکی از جملات کلیشه ای که خداباوران خطاب به بیخدایان می گویند این است که اگر من به خدا اعتقاد داشته باشم و خدایی نباشد چیزی را از دست ندادم اما تو اگر به آن دنیا بروی و ببینی خدایی است ضرر کردی! درحالیکه بیخدایی تو برایت سودی نخواهد داشت و درحقیقت بسیاری از خداباوران به این شکل خیال خودشان را راحت می کنند و دیگر دنبال مطالعه کردن و جستجوی حقیقت نمی روند.اما نکته ای عجیب در این نوع طرز تفکر وجود دارد.اعتقاد یا باور داشتن چیزی نیست که شما بتوانید آن را همانند یک سیاست اتخاذ کنید.دستکم چیزی نیست که من بتوانم درموردش بطور ارادی تصمیم گیری کنم.من می توانم تصمیم بگیرم که به کلیسا بروم یا تصمیم بگیرم که وردی را زمزمه کنم یا می توانم تصمیم بگیرم که دست روی انجیل بگذارم و سوگند بخورم که کلمه کلمه آن را قبول دارم اما هیچ کدام از این کارها موجب اعتقاد من به خدا نمی شود.این برهان خداباوران مشهور به قمارباز پاسکال یک اعتقاد قلابی به خداوند است.در این صورت بهتر است خدایی که به آن معتقد هستید خدای همه دان یا عالم ما فی الصدور نباشد.
از این گذشته ما چرا باید فکر کنیم که برای خشنودی خدا باید به او معتقد باشیم؟چه کنیم اگر خدا دانشمندی باشد که جستجوی صادقانه حقیقت را بالاترین فضیلت بداند؟ آیا خدا نباید برای شکاکیت دلیرانه فیلسوفانی همانند راسل ارزشی بیش از شرط بندی زبونانه پاسکال قایل شود؟ آیا می توانید شرط ببندید که خدا برای اعتقاد قلابی و فاقد صداقت ارزشی بیش از شکاکیت صادقانه ارج قایل است؟بازهم فرض کنید خدایی که پس از مرگ با آن روبرو می شوید خدای بعل باشد و نه خدای یهوه آیا بهتر نیست که با توجه به تعدد خدایانی که مردم به آنها باور دارند اصلا روی خدایی شرط بندی نکرد؟
از این گذشته ما چرا باید فکر کنیم که برای خشنودی خدا باید به او معتقد باشیم؟چه کنیم اگر خدا دانشمندی باشد که جستجوی صادقانه حقیقت را بالاترین فضیلت بداند؟ آیا خدا نباید برای شکاکیت دلیرانه فیلسوفانی همانند راسل ارزشی بیش از شرط بندی زبونانه پاسکال قایل شود؟ آیا می توانید شرط ببندید که خدا برای اعتقاد قلابی و فاقد صداقت ارزشی بیش از شکاکیت صادقانه ارج قایل است؟بازهم فرض کنید خدایی که پس از مرگ با آن روبرو می شوید خدای بعل باشد و نه خدای یهوه آیا بهتر نیست که با توجه به تعدد خدایانی که مردم به آنها باور دارند اصلا روی خدایی شرط بندی نکرد؟
آخرین ویرایش: