کربلایی
مدیر بازنشسته
سلام
فکر کنم خوندنش خالی از لطف نباشه، شما هم اگر خاطره ای داشتی من خوشحال میشم اینجا بنویسید تا لذت ببریم.
صبح زود با عجله از خونه زدم بیرون تا برم به مدرسه، کلی دیرم شده بود اما رامو از سمت دکه روزنامه فروشی حاج حسین(مرحوم) کج کردم تا نگاهی هم به تیتر روزنامه ها بندازم. همین طور سرسرکی روزنامه ها رو نگاه میکردم که یه تیر عجیب میخکوبم کرد!!! خدایا چی دارم میخونم؟ یعنی چی؟ اصلا باورم نمی شد! حتما دروغه! این روزنامه ها همیشه برای اینکه فروششون بالا بره از خودشون خبر میسازند! حتما اینم جز اوناست!
خبر ورزشی تیتر کرده بود: مهدی هاشمی نسب مرد هفتاد میلیونی استقلال!
این درحالی بود که هنوز لیگ تموم نشده بود و چیزی حدود 5 ماه به آخر فصل باقی بود!
فردای اون روز همه از سلطان گرفته تا خود مهدی خبر رو تکذیب کردند! خیلی خوشحال شدم، اصلا نمی تونستم مهدی رو با لباس آبی تصور کنم! او الگوی تعصب و غیرت در پرسپولیس بود.
اما بعد از 5 ماه فتح الله زاده بمبی بمبش رو ترکوند و با کلی جار و جنجال بالاخره خبر، خبرورزشی درست از آب در اومد و مهدی استقلالی شد!
کلی بهم ریخته بودم! از زمین و زمون شاکی بودم! همش از خودم می پرسیدم که دارم خواب میبینم یا نه؟ دعا میکردم که این اتفاق فقط یه کابوس تلخ باشه! اما همون واقعیت تلخی بود که نباید اتفاق می افتاد!
سرتون رو درد نیارم، مهدی استقلالی شد و با این کارش دل میلیون ها هوادار مثل من رو که بهش دل بسته بودند رو شکست! کاری که او کرده بود غیر قابل بخشش نشون میداد! درسته که قبلا هم بازیکنانی بین دو تیم رد بدل شده بود، اما مهدی فرق میکرد! او نباید این کارو با ما میکرد، مهدی در اوج تیمش رو به خاطر پول ول کرد و به تیم رقیب رفت! حتی اگه به یه تیم دیگه هم میرفت باز جای شکرش باقی بود!
اولین بازی که قرار بود برای استقلال بازی کنه خودم رو با هزار بدبختی به ورزشگاه رسوندم، منتظر بودم که بیاد توی زمین، (زمانی بودکه وقتی او وارد میشد همه قرمزها به احترامش بلند میشدند، و دسته های گل بود که بسوی ما پرتاب میکرد، مهدی وارد شد و با چند دسته گل رفت سمت آبی ها! یه لحظه یه چیزی زد به کله ام، دو تا هزاری از جیبم بیرون آوردم و داد زدم : مهدی بیا پول بگیر! مهدی بیا پول بگیر! چشمامو بسته بودم و با تمام توانم داد می زدم! وقتی چشامو باز کردم دیدم کلی هزاری و پونصدی که بین تماشاگرا به مهدی نشون داده میشه و همه داد میزنن مهدی بیا پول بگیر!
مهدی رفت سمت استقلالی ها و گلها رو بسمت اونها پرتاب کرد، اونا هم شروع کردند به تشویق او!
دلم واقعا برای استقلالی ها سوخت، اونا داشتند کسی رو تشویق میکردند که به بهترین حامیانش پشت کرده بود، اونا به کسی دل می بستند که قبلا دل یه عده دیگه رو شکسته بود! واقعا دلم براشون سوخت!
الان هم هیچ وقت علی نیکی رو تشویق نمی کنم، چون کسی که میتونه بعد هفت سال به تیمش پشت کنه، ارزش تشویق نداره
حالا که کلی از اون ماجرا گذشته، فکر میکنم علت ناموفق بودن مهدی در استقلال و بعد از اون، آه ماهاست
من که هیچ وقت نمی تونم مهدی هاشمی نسب رو بخشم
فکر کنم خوندنش خالی از لطف نباشه، شما هم اگر خاطره ای داشتی من خوشحال میشم اینجا بنویسید تا لذت ببریم.
صبح زود با عجله از خونه زدم بیرون تا برم به مدرسه، کلی دیرم شده بود اما رامو از سمت دکه روزنامه فروشی حاج حسین(مرحوم) کج کردم تا نگاهی هم به تیتر روزنامه ها بندازم. همین طور سرسرکی روزنامه ها رو نگاه میکردم که یه تیر عجیب میخکوبم کرد!!! خدایا چی دارم میخونم؟ یعنی چی؟ اصلا باورم نمی شد! حتما دروغه! این روزنامه ها همیشه برای اینکه فروششون بالا بره از خودشون خبر میسازند! حتما اینم جز اوناست!
خبر ورزشی تیتر کرده بود: مهدی هاشمی نسب مرد هفتاد میلیونی استقلال!
این درحالی بود که هنوز لیگ تموم نشده بود و چیزی حدود 5 ماه به آخر فصل باقی بود!
فردای اون روز همه از سلطان گرفته تا خود مهدی خبر رو تکذیب کردند! خیلی خوشحال شدم، اصلا نمی تونستم مهدی رو با لباس آبی تصور کنم! او الگوی تعصب و غیرت در پرسپولیس بود.
اما بعد از 5 ماه فتح الله زاده بمبی بمبش رو ترکوند و با کلی جار و جنجال بالاخره خبر، خبرورزشی درست از آب در اومد و مهدی استقلالی شد!
کلی بهم ریخته بودم! از زمین و زمون شاکی بودم! همش از خودم می پرسیدم که دارم خواب میبینم یا نه؟ دعا میکردم که این اتفاق فقط یه کابوس تلخ باشه! اما همون واقعیت تلخی بود که نباید اتفاق می افتاد!
سرتون رو درد نیارم، مهدی استقلالی شد و با این کارش دل میلیون ها هوادار مثل من رو که بهش دل بسته بودند رو شکست! کاری که او کرده بود غیر قابل بخشش نشون میداد! درسته که قبلا هم بازیکنانی بین دو تیم رد بدل شده بود، اما مهدی فرق میکرد! او نباید این کارو با ما میکرد، مهدی در اوج تیمش رو به خاطر پول ول کرد و به تیم رقیب رفت! حتی اگه به یه تیم دیگه هم میرفت باز جای شکرش باقی بود!
اولین بازی که قرار بود برای استقلال بازی کنه خودم رو با هزار بدبختی به ورزشگاه رسوندم، منتظر بودم که بیاد توی زمین، (زمانی بودکه وقتی او وارد میشد همه قرمزها به احترامش بلند میشدند، و دسته های گل بود که بسوی ما پرتاب میکرد، مهدی وارد شد و با چند دسته گل رفت سمت آبی ها! یه لحظه یه چیزی زد به کله ام، دو تا هزاری از جیبم بیرون آوردم و داد زدم : مهدی بیا پول بگیر! مهدی بیا پول بگیر! چشمامو بسته بودم و با تمام توانم داد می زدم! وقتی چشامو باز کردم دیدم کلی هزاری و پونصدی که بین تماشاگرا به مهدی نشون داده میشه و همه داد میزنن مهدی بیا پول بگیر!
مهدی رفت سمت استقلالی ها و گلها رو بسمت اونها پرتاب کرد، اونا هم شروع کردند به تشویق او!
دلم واقعا برای استقلالی ها سوخت، اونا داشتند کسی رو تشویق میکردند که به بهترین حامیانش پشت کرده بود، اونا به کسی دل می بستند که قبلا دل یه عده دیگه رو شکسته بود! واقعا دلم براشون سوخت!
الان هم هیچ وقت علی نیکی رو تشویق نمی کنم، چون کسی که میتونه بعد هفت سال به تیمش پشت کنه، ارزش تشویق نداره
حالا که کلی از اون ماجرا گذشته، فکر میکنم علت ناموفق بودن مهدی در استقلال و بعد از اون، آه ماهاست
من که هیچ وقت نمی تونم مهدی هاشمی نسب رو بخشم
