حاج ملا آقاجان زنجانی

Sarp

مدیر بازنشسته
قبر مطهرعالم بزرگ مرحوم حاج ملا آقا جان زنجانی

استاد فرزانه مرحوم آیة الله حکمت نیا

واقع در قبرستان پایین زنجان ( خیابان بابائیان )










* در سال 1252، در روستای «آق‎کند» از توابع زنجان متولد شد و در سال 1335 در همان شهر چشم از جهان فروبست. علوم دینی را در مدرسه‌ی «سید» زنجان آغاز کرد. نزد علمای بزرگی تلمذ کرد، مثل ایت‌الله فیاض دیزجی و آخوند ملا قربان‌علی.

* در فقه، اصول، فلسفه و عرفان تحصیل کرد و حتی در علوم غریبه نیز ید طولانی یافت. در همان دوره بود که شروع به تهذیب نفس کرد. ارادتش به اهل‌بیت مثال‌زدنی بود.

* خیلی از بزرگان عرفان، دیدار با ملا آقا جان را از نقاط عطف و تأثیرگذار زندگی‌شان می‌دانستند، علمایی مثل ایت‌الله محمدجواد انصاری همدانی و شیخ جعفر مجتهدی. بعضی از علمای بزرگ، مثل ایت‌الله مصطفوی، شیخ موسی شبیری و علامه‌ی طباطبایی، به علم و دانش او اعتراف کرده بودند و او را از نوابغ عصر خود به شمار می‌آوردند.

* یک روز از ایشان پرسیده بودند: شما از علم کیمیا و علوم غریبه اطلاع دارید؟
حاج ملا نگاه تأسف‎باری به او انداخته بود و گفته بود: اگر انسان برای این‌گونه از امور خلق شده بود، خیلی کم بود. انسان بیشتر از این ارزش دارد که حتی درباره‌ی این‌گونه مطالب فکر کند. اگر انسان، انسان بشود، همه‌ی این علوم و فضائل، خود به خود به سراغش می‌اید و او به آن‌ها اعتنایی نمی‌کند.

* روضه‌خوان بود اما هیچ‌وقت نگاهی مادی به روضه‌خوانی نداشت. حتی خیلی وقت‌ها اگر چند نفر در یک جا جمع می‌شدند، سخن از فضایل اهل‌بیت می‌گفت و بعد روضه‌ای می‌خواند. در مرامش پول گرفتن برای روضه‌ خواندن جایگاهی نداشت. حاج ملا توسل به اهل‌بیت علیهم‌السلام را سریع‌ترین وسیله برای رسیدن به مقاصد معنوی می‌دانست.

* عارف بود و با نفس گرمش خیلی‌ها را هدایت کرده بود، اما همیشه شاگردانش را از متمایل شدن به فرقه‌های انحرافی و درویش‌مآبی بر حذر می‌داشت. همیشه به شاگردانش توصیه می‌کرد: ائمه‌ی معصومین ما زنده‌اند. خودشان واسطه‎ی بین خدا و خلقند. آن‌ها دیگر واسطه نمی‌خواهند، زیرا هر قطب و مرشدی که شما تصور کنید، دور از خطا و اشتباه نیست. در حالی که ائمه‌ی اطهار علیهم‌السلام اشتباه و خطا ندارند. آن‌ها واسطه‌ی وحی‌اند، آن‌ها واسطه‌ی فیضند.

* همیشه به زیارت امام‌زادگان می‌رفت و به آن‌ها احترام خاصی قائل بود. می‌گفت هر کجا امامزاده‌ای بود، به زیارتش بروید، گرچه اصل و نسبش را ندانید. چون آن محل به نام فرزند پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله معروف شده است. اصلاً ما روح امامزاده را زیارت می‌کنیم، حال می‌خواهد بدنش در آن‌جا دفن شده باشد یا نشده باشد، چه فرقی می‌کند.

* به سادات تا آن‌جا که می‌توانست احترام می‌گذاشت. وقتی کسی از سادات (هرچند خردسال) وارد مجلسی می‌شد، حاج ملا تمام قد در مقابل‌شان می‌ایستاد. می‌گفت: روایت است که نباید در راه رفتن، بر سادات مقدم شد.

* یکی از علما می‌گفت: در شب جمعه‌ای در حرم امام حسین علیه‎‌السلام نشسته بودیم و منتظر اذان صبح بودیم. از ایشان پرسیدم، صبح شده است یا نه؟
با دست اشاره کرد و گفت: ببین، ملائکه‌ی صبح پایین می‌ایند و ملائکه‌ی شب بالا می‌روند.
بعد وقتی دقت کردیم، فهمیدیم که همان لحظه، موقع اذان صبح بوده است.

* یکی از شاگردان حاج ملا آقا جان می‌گفت: یک بار در نجف، حاج ملا به من گفت: در بصره مسجدی هست، بیا به آن‌جا برویم و دو رکعت نماز در آن‌جا بخوانیم.
من آن موقع نمی‌دانستم فاصله‌ی نجف تا بصره چقدر است. هنوز چند قدمی از نجف دور نشده بودیم که به بصره رسیدیم و در آن مسجد نماز خواندیم. من بعدها پی به فاصله‌ی زیاد بین نجف و بصره بردم. به همین خاطر به بصره رفتم و دیدم مسجدی که آن روز رفته بودیم، با همان خصوصیات در بصره وجود دارد.

* وقتی حاج ملا یک داروی تلخ مثل چهل‌گیاه را که جزو بدمزه‌ترین داروهاست می‌خورد، مانند کسی بود که دارد چیزی مثل عسل می‌خورد. روزی حاج ملا آقا جان، عرق چهل گیاه را که شاید بدمزه‎ترین داروها باشد، می‎خورد، مانند خوردن عسل، از خوردن آن لذت می‌برد. می‌گفت: این را خدا آفریده است و هر چیز که خدا آفریده باشد، لذت‌بخش و شیرین است.

* می‌گفت خیلی از روضه‌خوان‌ها، موقع خواندن مصیبت گریه نمی‎‌کنند. حتی وقتی شخص دیگری روضه می‌خواند، آن‌ها کم‌تر گریه می‌کنند.
می‌گفت دلیلش این است که: وقتی آن‌ها «مقتل» مطالعه می‌کنند، فقط برای نقل کردن آن را می‌خوانند و توجه به معنی و اصل مصیبت نمی‌کنند. به همین خاطر در آن مواقع گریه نمی‌کنند. این حالت، قساوت می‌آورد. به همین خاطر وقتی خودم مقتل می‌خوانم، به اصل وقایع هم دقت می‌کنم و سعی می‌کنم تا بر این مصائب گریه کنم تا دچار قساوت قلب نشوم.
به روضه‌خوان‌ها سفارش می‌کرد: موقع مطالعه‌ی مقتل، با وضو باشید و این کار را عبادت بدانید. خودتان را در فضایی که مقتل بیان می‌کند قرار دهید و مصیبت را لمس و احساس کنید. سعی کنید بر این مصائب گریه کنید که هم ثواب دارد و هم قساوت قلب را از میان می‌برد.

* همیشه دوزانو می‌نشست و آداب معاشرت را رعایت می‌کرد. می‌گفت: ایا ادب چیز خوبی هست یا نه؟ اگر چیز خوبی است، چرا انسان این چیز خوب را به دوستانش تقدیم نکند؟

* بهترین زیارت‌ها را «زیارت جامعه» و «زیارت امین‌الله» می‌دانست. می‌گفت: اگر در حرم‌ها وقت بیشتری دارید، زیارت جامعه بخوانید و اگر فرصت کمی دارید، زیارت امین‌الله بخوانید. توصیه می‌کرد هر روز زیارت امام زمان عجل‎الله‎تعالی‎فرجه را بخوانید، مخصوصاً در حرم ائمه، چون معتقد بود احتمال حضور حضرت، بیشتر از همه جا در حرم امامان است. بهترین زیارت امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه را «زیارت آل یاسین» می‌دانست.

* هنگام مشرف شدن به کربلا، قبل از رسیدن به شهر، از ماشین پیاده می‌شد و می‌گفت از چهار فرسخ به کربلا، جزو حرم حضرت است. همان‌ جا سجده‌ی شکر می‌کرد و زمین را می‌بوسید. بعد از آن دیگر لبخند بر لب حاج ملا دیده نمی‌شد و اغلب اوقات در حالت اندوه و گریه بود.

* یک بار که به کربلا مشرف شده بود، به همراهش که از سادات بود، گفت: هر بار که به زیارت آمده‌ام، نتوانسته‌ام به گودال قتلگاه بروم و حال روحی‌ام این اجازه را به من نمی‌داده است. تو که فرزند آن‌هایی، چطور این کار را انجام داده‌ای؟

* در ایام محرم، معمولاً هر شب در یک مجلس روضه می‌خواند. بارها اتفاق می‌افتاد که به طور ناگهانی به مجلسی می‌رفتند. بعد معلوم می‌شد که آن مجلس به هر دلیل بدون روضه‌خوان مانده بوده است و بانی مجلس، به ائمه متوسل شده بوده و از خداوند می‌خواسته تا یک روضه‌خوان به مجلسش بفرستد.

* یکی از دوستان حاج ملا نقل می‌کند: یک بار با حاج ملا آقا جان به امام‌زاده داود رفته بودیم. شب هنگام بود که به من حالی دست داد. به حرم رفتم و از آن حضرت، چند حاجت طلب کردم. وقتی به محل اقامت‌مان برگشتم، حاج ملا همان‌طور که دراز کشیده بود، دست مرا گرفت و حاجاتی را که از دل گذرانده‌ بودم، یک به یک بیان کرد و گفت: نشد شما فرزندان فاطمه‌ی زهرا سلام‌الله‌علیها چیزی بخواهید و به شما داده نشود. تو سه حاجت خواستی و هر سه را به تو دادند. اما در چهره‌ی تو یک خطر حس می‌کنم و آن، این است که این شاه ظالم را دعا می‌کنی.

* در آخرین نامه‌ای که به نزدیک‌ترین شاگردش نوشت، آمده است که: در حد توان، دست از توسل به وجود مقدس امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه برندار، چون تمام سعادت انسان در همین مسئله خلاصه می‌شود. به معلمین و اساتیدت بخصوص مراجع تقلید، احترام بگذار و به دراویش و متصوفه اعتماد نکن.(1)


اشعار عارف بزرگ مرحوم حاج ملا آقا جان زنجانی عتیق


وله یضا فی علی اكبر

فلك با این همه جور و جفا و ظلم كه داری
تو را نبوده حیا و تو هیچ شرم نداری

چرا كه مادر گیتی نزاده چون اكبر
به حسن و قامت و خط مردنش چه سهل شماری

ترا زكشتن اكبر بگو چه سود رسیده
به غیر ینكه دل مادرش تو داغ گذاری

شنیده ی كه شود عندلیب عاشق گل
ولیك وقت طراوت شگفتكی و بهاری

نه ینكه چون علی اكبر فسرده و پژمان
فتد زرونق و حسن و شگفت و تاب و قراری

بگوید یكه بدی اول كلام من
بوقت نطق ولی در سكوت مضماری

یا ستاره من زودتر غروب نمودی
بلی كه كم شود عمر نجوم صبح وبكاری

خسوف ماه شود در كمال و بدر عزیزا
ولی خسوف تو پیش از كمال شد طاری

دلم ترا وطن و قلب من شده قبرت
تو در ضمیر من از جمله سرو اسراری

وفا و سیرت و صهبائی ینكه جان دهد اكبر
عزیز فاطمه بگرفته اش به سینه و زاری



در مدح حضرت علی اكبر


یا شهزادة فرخ رخ و فرخنده فرسائی
جوان مهر طلعت ، مه لقا و زهره سیمائی

نزاده مادر گیتی ، ندیده دیده دنیا
نظیرت نوجوانی و مثالت قد رعنائی

زهی گلزار طاها را كه دارد چون تو گل روئی
خوشا باغ نبی دارد چو تو سرو سمن سائی

ترا شمس ضحی دانم و یا بدر دجی خوانم
معاذ الله مهر و مه ، كجا ین تور و سینائی

عیان از روی رخشانت ، بیان از زلف افشانت
نهارا"ذاتجلائی همی واللیل یغشائی

تو پور نور یزدانی نژاد شاه مردانی
دو صد موسی عمرانی برآری از تجلائی

هزاران یوسف مصری علامت بود از آدم
حكیت ز آدم خاكی كند آن نقش و زیبائی

تو شبه عقل كلی اول خلقت شبیهت بود
ز خط و قد و بالائی بخلق و خلق و گویائی

چه یوسف بلكه آدم راچه آدم جمله عالم را
تو مقصودی ، تو محبوبی ، تو هستی علت غائی

حبیب الله جد تو ، حبیب هر دو باب تو
حبیب جد و بابی تو ، حبیب فرو یكتائی

قیامت نی سزد بر كس ، مثالت نی بود هر كس
ترا منتج سزیت بس چنان صغری و كبرائی

یا شبه الرسول ی هاشمی خال و غزالان چشم
نبی صورت ، علی صولت ، قمر طلعت دلارائی

زچشم یرگس مستت بسی دلها رود از تاب
ملامت نی اگر لیلی كند عشق زلیخائی

چو مادر داشت آنحسرت كشد زحمت شود راحت
دهد در حجله ات زینب بزلفی چلیپائی

الا ی حیف ، ثم الحیف ، صد حیف و هزاران حیف
صنوبر قد كفن پوشد خدا صبری به لیلائی

بسورد قلب مادر آنچنان كز داغ دل دارد
روان بر صفحة رخسار از هر دیده دریائی

چنان قامت چنان خلقت چنان رحمت چنان حسرت
بسوزد عالمی زینغم چه صبری چون شكیبائی

ز بانگ ین انت یا بنی و با ا با ادرك
زمین كربلا پر شد فراز وا علیائی

ز هجرت یابنی العفا بعدك علی الدنیا
پدر خواند ، حرم نالد بلرزد عرش اعلائی

نوی زینب و شور سكینه ، ناله لیلی
یكی محشر عیان گشته ، خدا را ین چه صحرائی

ز فرط غم عدو گرید ، سما از دیده خون بارد
چه گویم كز غمت گشته در آنصحرا چه غوغائی

خدا را ی سِر تابان یا شاهنشه شاهان
مكن نومید از آن دامان بفردا دست " صهبائی " (2)



منابع :

1 - سایت پایگاه حوزه
2 - سایت خیمه

و وبلاگ سته
 
بالا