تو و من محصول 1938 شرکت پارامونت سومین ساخته آمریکایی
فریتس لانگ می باشد. در این فیلم که بر مبنای فیلمنامه ای از
ویرجینیا ون آپ (بر اساس داستانی از
نورمن کراسنا) ساخته شد،
جرج رافت،
سیلویا سیدنی،
بارتون مک لین،
هری کری،
وارن هایمر و
رابرت کامینگز نقش آفرینی کردند.
جو دنیس (
جرج رافت) که در فروشگاهی بزرگ و مدرن کار می کند، به تازگی دوره آزادی مشروط خود را سپری کرده و دیگر می تواند مثل یک شهروند عادی از آزادی کامل برخوردار باشد. او می خواهد زندگی تازه ای برای خود بسازد و با زنی برازنده چون
هلن (از دیگر کارکنان فروشگاه) ازدواج کند. خوشبختانه
هلن هم او را دوست دارد ولی چیزی که
جو از آن خبر ندارد و
هلن از او مخفی کرده این است که او هم مثل
جو سابقه دار است و در حال گذراندن دوره آزادی مشروط می باشد...
از سوی دیگر، رفقای سابق
جو که تحمل ندارند ببینند
جو به جای مشارکت با آنها در سرقت های نان و آب دار، استعدادهای ناب خود را در شغل مسخره ای مثل کار در فروشگاه هدر می دهد، سعی می کنند دوباره به او نزدیک شوند...
در حالی که دو فیلم قبلی
لانگ یعنی
خشم و
تنها یکبار زندگی می کنید، فیلم های بسیار تلخی بودند،
تو و من فیلمی است آمیخته با کمدی و موزیک.
تو و من در مجموع فیلمی است که ساختن آن از
فریتس لانگ کمی دور از انتظار به نظر می رسد. هم از این جهت که نقش کمدی در آن نسبت به دیگر فیلم های
لانگ به مراتب پررنگ تر است و هم به این دلیل که به دلیل عدم برخورداری از انسجام مناسب و کلیشه ای بودن، شاید نسبت به دیگر کارهای
لانگ ضعیف تر به نظر برسد.
لانگ در مصاحبه ای که در کتاب
تبعید خودخواسته چاپ شده، گفته بود این نکته که در این فیلم صاحب فروشگاهی به سابقه داران کار می دهد، مسلما برای بینندگان سنگین بوده و بنابراین با استفاده از کمدی در تلاش بوده این مسئله را برای آنها سبک تر کند.
از نظر موضوع،
تو و من با وجود شخصیت سابقا مجرمی که سایه سنگین زندگی گذشته اش او را رها نمی کند، شباهت زیادی به
تنها یکبار زندگی می کنید، دارد و البته در اینجا هم باز هم همان مفاهیم مورد علاقه
لانگ از جمله تقدیر گرایی و نیز تسلیم شدن فرد در برابر وسوسه های برخاسته از زوایای تاریک وجودش را شاهدیم. در این فیلم نیز همچون بسیاری از آثار
لانگ، زن و مردی که عاشق هم هستند نمی توانند زندگی خود را بدون دردسر بگذرانند. هر دو ناچارند با گذشته ای که به طور جداگانه داشته اند و باعث می شود کنترل زندگی آنها تا حدی در دست دیگران باشد، بجنگند و چه بسا این گذشته رازآلود حتی رابطه آنها را هم در معرض تهدید قرار دهد. در ابتدای فیلم با
هلن و
جو به عنوان بخشی از مجموعه بزرگ فروشگاه آشنا می شویم، فروشگاهی که بزرگی و عظمت آن به نوعی می تواند یادآور دم و دستگاه
هاگی در فیلم
جاسوسان باشد، هر چند که بر خلاف روال فیلم های
لانگ که دستگاه و امکانات وسیع و گسترده معمولا در اختیار شخصیت های منفی است، در اینجا فروشگاه متعلق به
آقای موریس است که شهروندی است شریف و وظیفه شناس.
یکی از صحنه های خاطره انگیز فیلم زمانی اتفاق می افتد که
جرج رافت (که در این فیلم نسبت به فیلم های دیگرش چهره نرم تری دارد) در حالی که یکی از مشتریان را در هنگام پایین رفتن از پله برقی همراهی می کند، متوجه
هلن یا همان
سیلویا سیدنی می شود. او و
سیدنی در حالی که سوار بر پله برقی در مسیرهای متفاوتی در حرکتند دور از چشم دنیایی که نسبت به با هم بودن آنها نظر مساعدی ندارد، برای لحظه ای دست یکدیگر را عاشقانه می فشارند تا ضمن اینکه علت بی اعتنایی
جو به تلاش های زن مشتری برای جذب او را در قسمت قبلی متوجه شویم، به این شکل اوج آسیب پذیری و شکنندگی خوشی های زندگی عشقی
جو و
هلن بر ما آشکار شود.
قبلا در فیلم های
لانگ بارها دیده ایم که عشق فرد را نجات می دهد، نه تنها در دنیا بلکه حتی در آخرت! (دقیقا اتفاقی که در فیلم
لیلیوم می افتد)، در این اثر آمیخته به کمدی، عشق نه تنها فرد بلکه کل دار و دسته را نجات داده و به راه مستقیم هدایت می کند؛ بعد از وارد شدن
جو و دوستانش به فروشگاه به قصد دستبرد و متعاقبا غافلگیر شدن آنها، این
هلن است که قدم پیش می گذارد تا به آنها درسی به یادماندنی دهد (اینکه خلافکاری عاقبت ندارد)، آن هم نه با عمل خود بلکه با استفاده از گچ و تخته سیاه و محاسبات ریاضی! او ضمن سخنرانی کوتاهی برای آنها، با تقسیم مبلغی که در صورت سرقت از فروشگاه به دست می آید بر تعداد افراد و کم کردن هزینه هایی که این افراد در مسیر فرار باید متحمل بشوند، مثلا مبلغی که برای چرب کردن سبیل این و آن باید رشوه بدهند و یا سهم رییس (که در طول فیلم تنها با نام
کله گنده از او یاد می شود!)، ثابت می کند که در حالی که هر کدام از آنها برای بیش از 5000 دلار دندان تیز کرده اند، مبلغی که هر یک در نهایت به دست خواهند آورد تنها کمی بیش از صد دلار است!
لانگ (در همان مصاحبه ای که در بالا اشاره شد) این فیلم را تا حد زیادی تاثیر پذیرفته از
برتولت برشت می داند. او می گوید:"می خواستم فیلمی بسازم که در یک قالب سرگرم کننده چیزی بیاموزد". جالب اینجاست که بخش اعظم موسیقی فیلم هم ساخته
کورت وایل معروف است (که سالها همکاری نزدیکی با
برشت داشت). فیلم با اینکه مسلما موزیکال محسوب نمی شود ولی سه ترانه دارد که
لانگ هر یک را به سبک خاص خود برای ما مصور می کند. بی شک قابل توجه ترین آنها مربوط به کلیپ ابتدای فیلم است که در آن ضمن اینکه ترانه ای با عنوان "نمی توانید در ازای هیچ، چیزی به دست آورید" را می شنویم، تمام آنچه که در ازای پول می توان به دست آورد از کلم و هویج گرفته تا عشق و دانش و تناسب اندام به ما نشان داده می شود. البته می توان گفت که این ترانه و تصاویر همراه با آن در اصل انتقادی است نسبت به جامعه مدرن و سرمایه داری. جامعه ای که در آن چرخ اقتصاد به سرعت می چرخد، پول و سرمایه نقش محوری دارد و دوام آوردن در آن برای فردی از طبقه پایین (و چه بسا مجرم سابق) چندان ساده نیست و این هم شاید نشانه دیگری باشد از تاثیرپذیری از
برشت.
کورت وایل و بوریس موریس در حال همکاری برای ساخت موسیقی تو و من
از قسمت های لانگی فیلم که در ذهن می ماند صحنه ایست که رفقای
جو در حالی که منتظر او هستند تا به آنها ملحق شود، خاطرات دوران خوش زندان (!) را با لحنی توام با حسرت به یاد می آورند و با انگشتان دست یا با اشیایی مثل قاشق و پیپ روی میز و دیگر وسایل ضرب می گیرند (همانطور که در زندان با ضربه زدن به اشیا با هم ارتباط برقرار می کردند) . ریتم کم کم تندتر می شود و هم بندهای سابق با هم شروع به خواندن ترانه ای با پیام "با دار و دسته بمان" می کنند. این وضعیت
جو را هم به وجد می آورد، به طوری که به اعتراف خودش حس می کند دوباره بخشی از دار و دسته است. به عبارت دیگر، زندان برای این افراد تنها یک کابوس نیست، بلکه عاملی است که به آنها هویت داده و آنها را در کنار هم نگه می دارد.
بر خلاف
تنها یکبار زندگی می کنید که در آن نوزادی که در کلبه متولد می شود از همان ابتدا در این دنیای بی رحم طرد شده به نظر می رسد، در
تو و من به دنیا آمدن نوزاد عاملی است که به ختم به خیر شدن و کلیشه ای تر شدن ماجرا کمک شایانی می کند. البته در اینجا هم مثل
تنها یک بار زندگی می کنید، مشکل زایمان زودرس
سیلویا سیدنی همچنان به چشم می خورد! او در حالی که زمانی که وسایل خود را جمع کرده و خانه را ترک می کند، طبیعتا باید در اوایل بارداری باشد، پس از چند روز دوستان
جو او را در حالی که برای به دنیا آوردن کودکش در بیمارستان بستری است، پیدا می کنند!
اینجا سالن انتظار اداره پلیس نیست، بلکه رفقای جو در بیرون اتاق زایمان، تولد فرزند او را به انتظار نشسته اند!
تو و من در مجموع فیلمی است که در میان طرفداران
لانگ نسبت به آن اختلاف نظر وجود دارد، با این وجود تماشای آن خالی از لذت نیست، حتی اگر شده فقط به این دلیل ساده که فیلمی مشابه این از دیگر از
لانگ نخواهیم دید! بگذریم که
تو و من در عین حال سومین و آخرین همکاری
لانگ با
سیلویا سیدنی،این چهره مهربان و همیشه عاشقاست.
فریتس لانگ و سیلویا سیدنی در حال صرف ناهار سر صحنه تو و من