تماس خانم مورد متلک واقع شده با صد و خورده ای....

R o o z b e h

عضو جدید
در زیر گفت‌وگویی که بین یک خانمی که مورد متلک واقع شده با یکی (مثلاً شما فرض کنید یکی از نیروهای صد و خورده‌ای) را می‌خوانیم. همچنان واضح و مبرهن است که این گفت‌وگو خیالی است، اگرچه در صورت آگاه شدن بانوان از بند قانونی فوق، ممکن است که واقعی شود؛ الله و اعلم. (هر چند خط یک‌بار گوینده متن مشخص شده تا نخ از دست‌تان خارج نشود)

- الو...
- سلام. بفرمایید.
- آقا اینجا یکی به من متلک انداخت.
- بله، امرتون رو بفرمایید.
- وا... خب همین دیگه... یکی به من متلک انداخت.
- این رو یه بار فرمودید. امرتون چیه؟
- یعنی چی امرتون چیه... خب بیاید دیگه. مگه متلک انداختن جرم نیست؟
- چرا ولی اگه قرار باشه ما برای هر متلک یه اکیپ بفرستیم که نیرو کم میاریم.
- پس من چی کار کنیم؟
- شما سعی کنید همیشه از کنار یه پاسگاه پلیس یا گشت نیروی انتظامی رد شید تا اگه بهتون متلک انداختن همکاران ما در صحنه حاضر باشند.
- وا... الان چی کار کنم؟ اینجا که پاسگاه نیست.
- با اون آقایون تشریف ببرید نزدیک یک پاسگاه پلیس و بعد به اون‌ها بگید دوباره به شما متلک بندازن تا همکارهای ما بتونن سر صحنه حاضر باشند!
- یعنی چی، اینجا چند تا پسر وایسادن دارن به من متلک می اندازن شما هم هیچ کار نمی کنید؟!
- شما که گفتید یک نفر متلک انداخت.
- خب یکی شون انداخت اما چند نفر هستند. خفه شو بیشورِ کثافت...
- بله؟
- نه با شما نبودم. دوباره متلک انداخت جوابش رو دادم.
- خب اگه خودتون می‌تونید جواب‎شون رو بدید، دیگه چرا با ما تماس گرفتید؟
خانم: آخه اینها چند نفرند!
- آها. بهشون بفرمایید متلک نندازن، این کارها از یه پسر خوب باشخصیت بعیده.
- اما اینها که یه پسر خوب باشخصیت نیستن!
- حالا شما بگید شاید گول خوردن و دیگه ننداختن.
- این آقاهه میگه متلک نندازین این کارها از یه پسر خوب باشخصیت بعیده.
- وا... بی ادب!
- چی شد خانم؟
- یه چیزی گفت.
- چی گفت؟
- ولش کنید. اِ... ببینید باز انداخت.
- چی رو؟
- متلک رو.
- بهش بگید میام ها!
- اوهوی... این آقاهه میگه میام ها!
- وای...
- چی شد؟
- یه چیزی گفت که مضمونش اینه که تشریف بیارید!
- بهش بگید وایسه تا من بچه ها رو بفرستم.
خانم: اگه راست میگید وایسید.... اِ... دارن میرن.
- بگید نرن.
- نرید... دارن میرن.
- بگید نرن.
- نرید... رفتن که!
- خیلی دور شدن؟
- نه... دارن میرن.
- هنوز صداتون بهشون می‌رسه.
- نمیدونم... فکر نکنم.
- اگه بدویید بهشون می‌رسید؟
- فکر کنم برسم.
- بدویید بهشون بگید نرن! نباید صحنه جرم رو ترک کنن!
- می خواید مثل فیلم‎ها بگم تا اطلاع ثانوی از تهران هم خارج نشن؟!
- نه؛ این در مرحله مقدماتی لازم نیست.
(چند لحظه سکوت)
- (صدای نفس نفس زدن خانم)
- چی شد؟
خانم: گفتم.
- پس وایسادن.
- نه... گوش نکردن؛ رفتن.
- هنوز دارن متلک می اندازن؟
- من چه مي‌دونم از این فاصله؟
- می‎تونید برید ببینید دارن می اندازن یا نه؟
- وای... باشه.
(چند لحظه سکوت)
- (صدای نفس نفس زدن خانم)
- چی شد خانم؟
- داشتن می‎نداختن اما به یکی دیگه.
- یعنی به شما ننداختن؟
- نه... حواس‎شون به من نبود. به یه خانم دیگه داشتن مینداختن.
- می تونید برید اون خانم رو بیارید.
- وا... برای چی؟
- خب ایشون باید حرف‌های شما رو تایید کنه.
- باشه صبر کنید.
- فقط بهشون بگید نباید از صحنه جرم خارج بشن!
(چند لحظه سکوت)
- (صدای نفس نفس زدن دوتا خانم) الو
- شما کی هستید؟
- من همونیم که به من متلک انداختن.
- می‌دونم، هر روز تو این شهر به هزار تا خانم متلک می اندازن شما کدومشونید؟
خانم: چه می‎دونم والّا. نشمردم که!
- نه. منظورم اینه که شما همون اولیه هستید یا دومیه.
- من دومیه هستم. امرتون؟
- من که کاری ندارم، به شما متلک انداختن!
- مگه شما نگفتید که من بیام اینجا. این خانمه گفت با من کار دارید.
- من کاری ندارم. اون خانمه گفت به شما متلک انداختن گفتم تشریف بیارید شکایت کنید.
- از کی؟
- از همونا که متلک انداختن.
- به چه جرمی؟
- متلک انداختن.
- من از اون‎ها به جرم متلک انداختن شکایت کنم؟
- آره دیگه.
- (صدای قهقهه یک خانم به همراه صدای تعجب یک خانم دیگر)
- یعنی چی؟ چرا می خندید؟
- خب خنده هم داره دیگه. مگه متلک انداختن جرمه؟
- بله. 74 ضربه هم شلاق داره. باید بیایم اون‎ها رو بگیریم.
- بی خیال بابا. اگر این‌جور باشه باید اول من رو بگیرید.
- به چه جرمی؟
خانم: متلک انداختن.
- مگه متلک انداختن جرمه... نه یعنی منظورم اینه که مگه شما هم متلک می‌ندازید؟
- ای... کم و بیش... یه لباس هم واسه کمرت بگیر ژیگول!
- یعنی چی خانم؟!
- با شما نبودم. یه پسری رد شد، شلوارش داشت میفتاد یه حالی بهش دادیم!
- شما حق ندارید از جاتون تکون بخورید.
- چرا؟
- چون مرتکب جرم شدید.
- حتما متلک انداختن؟!
- درسته.
- ببین عمویی! تو این شهر روزی هزار نفر، هزار بار به هم متلک میندازن. بیا همشون رو بگیر.
- پس چی که میام.
- راستی ببینم؛ من تیپم یه کم ناجوره، اگه بیاید به ما گیر میدید؟
- اونجا بارون میاد؟
- نه.
- هوا گرمه؟
- نه.
- دمای هوا تقریبا چند درجه است؟
- من چه میدونم... ولی خنکه. هوای باعشقیه.
- خب اگر هوا خنک باشه نه... اما تابستون‌ها اینجوری نیاید بیرون.
- چه جوری؟
- همینجوری که الان اومدید دیگه.
- مگه تو میبینی ناقلا.
- نه ولی خودتون گفتید که...
(و این گفتگو ممکن است حالا حالاها ادامه داشته باشد)

 

Similar threads

بالا