تقدیم به بانوی ایرانی به مناسبت روز زن...

suroori salmani

عضو جدید
کاربر ممتاز
حقه....تلخه...اما بیانش....قشنگه...ولی فقط گاهی !!
اکثر اوقات حس میکنم این اظهارات از سوی جنس مخالف همه تظاهره...
معمولا پاش که برسه همه شعارای قشنگ فراموش میشن..
اما..

مرسی واسه انتشارش ...ازت متشکرم...حتی اگر به این چیزایی که کپی پیست کردی معتقد نیستی... اما یادآوری خوبیه...

تشکر:gol:


باهاتون کاملا موافقم
البته دست استارتر درد نکنه
ولی به نظر منم بیشتر مرد هایی که چنین تاپیک هایی رو میزنن خودشون حتی متن رو هم نمی خونن
چه برسه به اینکه درک کنن و بخوان از ما حمایت کنن





البته اقای استارتر اشتباهی گفتن روز زن چون روز دختره
و در این مواقع میگن " روز دختر بر شما مبارک. ان شا الله سال دیگه مشمول این تبریک نباشی" :D
 

..:PURE:..

عضو جدید
کاربر ممتاز
باهاتون کاملا موافقم
البته دست استارتر درد نکنه
ولی به نظر منم بیشتر مرد هایی که چنین تاپیک هایی رو میزنن خودشون حتی متن رو هم نمی خونن
چه برسه به اینکه درک کنن و بخوان از ما حمایت کنن

شاید نباید حرفمو اینطور بیان میکردم...

من فقط خواستم بگم امیدوارم عقاید واقعیشون همین باشه...

قصد محکوم کردن رونداشتم ...فقط خواستم تشکر کنم...

معمولا هم چون هیچوقت هم جای طرف مقابلم نیستم و به درستی نمیشناسمش سعی میکنم رفتاراش رو تجزیه و تحلیل نکنم و برحسب مشاهدات جزئیم به کسی صفت نسبت ندم...

شاید واقعا به حرف هایی که میزنن ایمان دارند...

(ما در جایگاهی نیستم که در مورد کسی قضاوت کنیم)....
 

F.A.R.Z.A.D

متخصص مباحث اجرایی معماری , متخصص نرم افزار Archi
کاربر ممتاز
حقه....تلخه...اما بیانش....قشنگه...ولی فقط گاهی !!
اکثر اوقات حس میکنم این اظهارات از سوی جنس مخالف همه تظاهره...
معمولا پاش که برسه همه شعارای قشنگ فراموش میشن..
اما..

مرسی واسه انتشارش ...ازت متشکرم...حتی اگر به این چیزایی که کپی پیست کردی معتقد نیستی... اما یادآوری خوبیه...

تشکر:gol:

دقیقا تظاهره.
از این نمونه هاش من زیاد دیدم.
 

F.A.R.Z.A.D

متخصص مباحث اجرایی معماری , متخصص نرم افزار Archi
کاربر ممتاز
خیلی قشنگ بود ممنون

من کی هستم؟

من« دوشیزه مکرمه» هستم، وقتی زن ها روی سرم قند می سابند و همزمان قند توی دلم آب می شود
من «مرحومه مغفوره» هستم،وقتی زیر یک سنگ سیاه گرانیت قشنگ خوابیده ام و احتمالاً هیچ خوابی نمی بینم
من «والده مکرمه» هستم،وقتی اعضای هیات مدیره شرکت پسرم برای خودشیرینی 20 آگهی تسلیت در 20روزنامه معتبر چاپ می کنند
من «همسری مهربان و مادری فداکار» هستم، وقتی شوهرم برای اثبات وفاداری اش البته تا چهلم- آگهی وفات مرا در صفحه اول پرتیراژترین روزنامه شهر به چاپ می رساند
من «زوجه» هستم، وقتی شوهرم پس از چهار سال و دو ماه و سه روز به حکم قاضی دادگاه خانواده قبول می کند به من و دختر شش ساله ام ماهیانه فقط بیست و پنج هزار تومان بدهد
من «سرپرست خانوار» هستم، وقتی شوهرم چهار سال پیش با کامیون قراضه اش از گردنه حیران رد نشد و برای همیشه در ته دره خوابید
من «خوشگله» هستم، وقتی پسرهای جوان محله زیر تیر چراغ برق وقت شان را بیهوده می گذرانند
من «مجید» هستم، وقتی در ایستگاه چراغ برق، اتوبوس خط واحد می ایستد و شوهرم مرا از پیاده رو مقابل صدا می زند
من «ضعیفه» هستم، وقتی ریش سفیدهای فامیل می خواهند از برادر بزرگم حق ارثم را بگیرند
من «بی بی» هستم، وقتی تبدیل به یک شیء قدیمی می شوم و نوه و نتیجه هایم تیک تیک از من عکس می گیرند
من «مامی» هستم، وقتی دختر نوجوانم در جشن تولد دوستش دروغ پردازی می کند
من «مادر» هستم، وقتی مورد شماتت همسرم قرار می گیرم چون آن روز به یک مهمانی زنانه رفته بودم و غذای بچه ها را درست نکرده بودم
من «زنیکه» هستم، وقتی مرد همسایه، تذکرم را در خصوص درست گذاشت ماشینش در پارکینگ می شنود
من «مامانی» هستم، وقتی بچه هایم خرم می کنند تا خلاف هایشان را به پدرشان نگویم
من «ننه» هستم، وقتی شلیته می پوشم و چارقدم را با سنجاق زیر گلویم محکم می کنم و نوه ام خجالت می کشد به دوستانش بگوید من مادربزرگش هستم... به آنها می گوید من خدمتکار پیر مادرش هستم
من «یک کدبانوی تمام عیار» هستم، وقتی شوهرم آروغ های بودار می زند و کمربندش را روی شکم برآمده اش جابه جا می کند
من «بانو»
هستم، وقتی از مرز پنجاه سالگی گذشته ام و هیچ مردی دلش نمی خواهد وقتش را با من تلف بکند،
من در ماه اول عروسی ام؛ «خانم کوچولو، عروسک، ملوسک، خانمی، عزیزم،عشق من، پیشی، قشنگم، عسلم، ویتامین و...» هستم
من در فریادهای شبانه شوهرم، وقتی دیر به خانه می آید و چند تار موی زنانه روی یقه کتش است و دهانش بوی سگ مرده می دهد، «سلیطه» هستم
من در محاوره ی دیرپای این کهن بوم ؛«دلیله محتاله، نفس محیله مکاره، مار، ابلیس، شجره مثمره، اثیری، لکاته و....»هستم
دامادم به من «وروره جادو» می گوید
حاج آقا مرا «والده» آقا مصطفی صدا می زند
من «مادر فولادزره» هستم، وقتی بر سر حقوقم با این و آن می جنگم
مادرم مرا به خان روستا «کنیز» شما معرفی می کند
تتُفف به این فرهنگ نکبت...

فکر کنم شما از 40 سال پیش اومدید:biggrin:
 

Similar threads

بالا