تفسیر سوره التین 2

1355nm

عضو جدید
• ششم - علت تاكید و تكیه بیش از حد محمد در استراتژی مكی بر معاد دلالت بر نقش عمده اصل هدفداری وجود در ایجاد خودآگاهی اعتقادی و فلسفی و ایدولوژیكی می كند بعبارت دیگر در پروسه تكوین خودآگاهی اعتقادی - فلسفی و ایدولوژیكی، معاد و قیامت و هدفداری وجود نقشی بمراتب بیشتر از حتی خود توحید دارد که در این رابطه كافی است که فقط حتی با یك نظر سطحی به سوره نازل شده بر محمد در مکه بیاندازیم تا بینینم که تمامی آنها بر پایه طرح قیامت بشكل تبیینی و تشریحی و تكوینی استوار می باشد و شاید بهتر باشد که بگوئیم در عرصه هدفداری وجود است که انسان به توحید هستی شناسی و انسان شناسی می رسد.

فصل دوم: حال پس از طرح این موضوع به تفسیر سوره التین می پردازیم: سوره التین که از سور مكی می باشد از 9 آیه تشكیل شده است که سه ایه اول چهار تا قسم است که از این چهار تا قسم دو تا از قسم ها جنبه مادی و طبیعی و آفاقی دارد و دو تا از قسم ها ی دیگر جنبه معنوی دارد یا بعبارت دیگر دو تا از قسم ها جنبه ابژكتیو دو تا از قسم ها جنبه سبژكتیو دارد یا دو تا از قسم ها جنبه مادی دارد و دو تا از قسم ها جنبه معنوی. دو تا از قسم ها که جنبه آفاقی دارد عبارتند از: والتین و الزیتون - قسم به انجیر و قسم به زیتون یا قسم بدرخت انجیر یا قسم بدرخت زیتون (البته لازم بذكر است که طرح دو درخت انجیر و زیتون هیچ دلیلی ندارد فقط به این دلیل است که عرب بادیه نشین مکه و مدینه و عربستان همگی این دو درخت را می شناختند و از آن تغذیه می كردند مثل درخت سدر که قرآن در مثالها و ادبیات خود از آن استفاده می كند و اعراب بادیه نشین همه با آن آشنائی داشتند طبیعتا اگر قرآن در منطقه دیگری غیر از عربستان نازل میشد با ادبیات همان منطقه صحبت میكرد نه با ادبیات بادیه نشین های عربستان ) و دو تا قسم انفسی یا سبژكتیو یا معنوی که عبارتند از وَطُورِ سِينِينَ - وَهَذَا الْبَلَدِ الْأَمِينِ ( سوره التین – آیه 2 و 3) قسم به طور سینا و شهر مکه که محل بعثت موسی و محمد دو پیامبر جامعه ساز در مسیر نهضت تسلسلی ابراهیم می باشد.
پس آنچه که بطور مشخص در رابطه با این چهار قسم می توان به آن تكیه كرد توحید ماده و معنی یا توحید طبیعت و ماوراء طبیعت است که که در دو قسم اول به ماده و طبیعت قسم میخورد و در دو قسم دوم به معنویت و معنا که همه ارزشی واحد دارند در نزد خدا. هیچ مكان و زمان و ماده ای تقدسی فی حد ذاته ندارد. تمامی ارزش آنها در پیوند با توحید و هدفداری آن شكل می گیرد.
لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ - به تحقیق انسان را در بهترین قوام و اركان و پایه و نهاد آفریدیم. (سوره التین – آیه 4 )
پس از طرح چهار قسم فوق بالاخره به بیان آن هدفی که از این قسم ها در نظر دارد می پردازد و آن طرح موضوع انسان است. آنهم بصورت خبری که ما انسان را در بهترین قوام و اركان و نهاد و پایه خلق كردیم و بعد با جمله ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ ( سوره التین – آیه 5 ) سپس او را به پست ترین مراتب پست باز گرداندیم. این خبر را تكمیل می كند. حال سوال بزرگی که در این رابطه مطرح میشود اینکه این اركان وجودی انسان چه می باشد، که قرآن از آن به محكم ترین اركان و یا به احسن ترین اركان از آن یاد می كند؟ شكی نیست که خود قرآن در جای جای آن به این اركان اشاره می كند که مهمترین آنها در مقدمه فوق ذكر گردید . مثل اصل تاریخی بودن انسان از نظر قرآن یا اصل هدفدار بودن خلقت او یا اصل تسلیم هستی در برابر عظمت او یا اصل وحدت طلبی او یا اصل دیالكتیكی بودن ماهیت بستر شدن او یا اصل جبر گریزی انسان و اراده گرائی او یا اصل تاخر وجود او بر ماهیتش بر عكس دیگر پدیده ها. و بقول مولوی:

در حدیث آمد که یزدان مجید / خلق عالم را سه گونه آفرید
یک گره را جمله عقل و علم و جود / آن فرشته‌ست او نداند جز سجود
نیست اندر عنصرش حرص و هوا / نور مطلق زنده از عشق خدا
یک گروه دیگر از دانش تهی / هم‌چو حیوان از علف در فربهی
او نبیند جز که اصطبل و علف / از شقاوت غافلست و از شرف
این سوم هست آدمی‌زاد و بشر / نیم او ز افرشته و نیمیش خر
نیم خر خود مایل سفلی بود / نیم دیگر مایل عقلی بود
آن دو قوم آسوده از جنگ و حراب / وین بشر با دو مخالف در عذاب
وین بشر هم ز امتحان قسمت شدند / آدمی شکلند و سه امت شدند
یک گره مستغرق مطلق شدست / هم‌چو عیسی با ملک ملحق شدست
نقش آدم لیک معنی جبرئیل / رسته از خشم و هوا و قال و قیل
از ریاضت رسته وز زهد و جهاد / گوییا از آدمی او خود نزاد
قسم دیگر با خران ملحق شدند / خشم محض و شهوت مطلق شدند
وصف جبریلی دریشان بود رفت / تنگ بود آن خانه و آن وصف زفت
مرده گردد شخص کو بی‌جان شود / خر شود چون جان او بی‌آن شود
زانک جانی کان ندارد هست پست / این سخن حقست و صوفی گفته است
او ز حیوانها فزون‌تر جان کند / در جهان باریک کاریها کند
مکر و تلبیسی که او داند تنید / آن ز حیوان دیگر ناید پدید
جامه‌های زرکشی را بافتن / درها از قعر دریا یافتن
خرده‌کاریهای علم هندسه / یا نجوم و علم طب و فلسفه
که تعلق با همین دنیاستش / ره به هفتم آسمان بر نیستش
این همه علم بنای آخرست / که عماد بود گاو و اشترست
بهر استبقای حیوان چند روز / نام آن کردند این گیجان رموز
علم راه حق و علم منزلش / صاحب دل داند آن را با دلش
پس درین ترکیب حیوان لطیف / آفرید و کرد با دانش الیف
نام کالانعام کرد آن قوم را / زانک نسبت کو بیقظه نوم را
روح حیوانی ندارد غیر نوم / حسهای منعکس دارند قوم
یقظه آمد نوم حیوانی نماند / انعکاس حس خود از لوح خواند
هم‌چو حس آنک خواب او را ربود / چون شد او بیدار عکسیت نمود
لاجرم اسفل بود از سافلین / ترک او کن لا احب الافلین


اولا - انسان پدیده ای دیالكتیكی است که حركتی دائم میان احسن تقویم تا اسفل سافلین صاحب می باشد.
ثانیا - انسان عامل پیوند دو سرحلقه وجود ماده و معنا است . بقول مولانا:
دو سر هر دو حلقه هستی / به حقیقت بهم تو پیوستی

ثالثا - انحراف ماهیت از وجود انسان برپایه انتخاب و اختیار او بخاطر نفی ارزش های وجودی انسان می باشد.
بقول مولانا:
خشک گوید باغبان را کای فتی / مر مرا چه می‌بری سر بی خطا
باغبان گوید خمش ای زشت‌ خو / بس نباشد خشکی تو جرم تو
خشک گوید راستم من کژ نیم / تو چرا بی‌جرم می‌بری پیم
باغبان گوید اگر مسعودیی / کاشکی کژ بودیی تر بودیی
جاذب آب حیاتی گشتیی / اندر آب زندگی آغشتیی
تخم تو بد بوده است و اصل تو / با درخت خوش نبوده وصل تو
شاخ تلخ ار با خوشی وصلت کند / آن خوشی اندر نهادش بر زند


رابعا: آنچنانکه در قیاس التین و زیتون در برابر طور سینا و بلد الامین دیدیم در وجود انسان هم این دو بعد مادی و معنا که همان تن و جان می باشند در كنار هم در سیلان اند . بقول مولانا :
جان ز هجر عرش اندر فاقه‌ای / تن ز عشق خاربن چون ناقه‌ای
جان گشاید سوی بالا بالها / در زده تن در زمین چنگالها


اما سوال بزرگی که در اینجا مطرح میشود اینکه چرا پیامبر در تبیین فلسفی خود آگاهی اعتقادی دعوت خود را از انسان شروع كرد؟ آیا بهتر نبود از جامعه و تاریخ شروع میكرد؟ آیا شروع بالبداهه از انسان در این تبین فلسفی انسان را مجرد نمی كند؟ و حركت محمد را رنگ و لعاب ایده آلیستی نمی بخشد؟ آیه بعد پاسخ به سوال فوق است :

إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ - برای كسانیکه ایمان دارند و عمل صالح انجام میدهند حركتی عكس این است که بر ایشان اجر و پاداش بی پایان خدا وند می باشد ( سوره التین – آیه 6 ) بعبارت دیگر اگر چه در تبین خودآگاهی اعتقادی از نگاه پیامبر بر اساس اصل انسان می باشد ولی در تكوین انسان پروسه عكس تبیین طی می كند. چرا که در تكوین این انسان بصورت بذری در می آید که باید در زمین پراكسیس جامعه و تاریخ كاشته شود تا در آنجا برپایه ایمان و عمل صالح بتواند این بذر در زمین اجتماع مشروب گردد و همین جا است که ایده انسانی محمد از شكل كلی گرائی و ذهنی نگری و سبژكتیوی در می آید و ماهیت كنكرت و مشخص بخود می گیرد. به قول مولانا:
تو درون چاه رفتستی ز کاخ / چه گنه دارد جهانهای فراخ
مر رسن را نیست جرمی ای عنود / چون ترا سودای سربالا نبود


فَمَا يُكَذِّبُكَ بَعْدُ بِالدِّينِ - ای پیامبر با این تبین و نگاه تو بعد از این چه كسی می تواند دین و قیامت و ایدولوژی تو را تكذیب كند. (سوره التین – آیه 7 )
چرا که این تنها ایدولوژی است که ستونهای آن بر انسان قرار دارد و با ایمان و عمل صالح در عرصه اجتماع به پرورش انسان در میدان احسن تقویم تا اسفل سافلین می پردازد و اینچنین انسانی است که با اراده و انتخاب خویش در عرصه پراكسیس وجودی ( ایمان) و پراكسیس اجتماعی - تاریخی ( عمل صالح ) بصورت پدیده تاریخی بدل میشود که از وجود خود ماهیتی تا خدا میسازد.
وَأَنَّ إِلَى رَبِّكَ الْمُنتَهَى ( سوره النجم – آیه 42 )
بقول مولانا :
بار دیگر از ملک قربان شوم / آنچ اندر وهم ناید آن شوم
پس عدم گردم عدم چون ارغنون / گویدم که انا الیه راجعون


أَلَيْسَ اللَّهُ بِأَحْكَمِ الْحَاكِمِينَ - آیا خداوند محكم كار ترین محكم كاران نیست. با چنین بنائی که از انسان ساخته است آیا محكم كار ترین محكم سازها خداوند نمی باشد. ( سوره التین – آیه 8)


فصل سوم : پیام سوره التین یا بعبارت دیگر درسهائی که سوره تین بما می آموزد :
اصل اول : وحدت ماده - معنا یا وحدت روح و بدن یا وحدت طبیعت و ماوراء الطبیعت یا وحدت دل و دماغ یا وحدت فكر و عمل.
اصل دوم :انسان پدیده احسن التقویم است که این اركان احسن انسان عبارتند از:
• تاخر ماهیت بر وجود او در پروسه صیرورت و تكامل انسان
• اصل تسخیر همه هستی توسط انسان
• اصل مسئولیت انسان یا مسئولیت پذیری انسان
• اصل تكامل پذیری انسان در بستر دیالكتیك وجودی او
• اصل اراده طلبی و جبر گریزی او
• اصل انسان محوری انسان در برابر همه هستی
• اصل تاریخی بودن انسان و...
اصل سوم : اصل دیالكتیك احسن تقویم و اسفل سافلین بعنوان دو سمت گیری در عرصه شدن انسان.
اصل چهارم : اصل معاد یا هدفداری شدن انسان و وجود در بستر شدن دیالكتیكی انسان.
اصل پنجم : اصل معاد در جهان بینی محمد تكمیل كننده اصل توحید می باشد .توحید دلالت بر نظم واحد حاكم بر وجود می كند اما معاد دلالت بر هدفداری وجود و انسان می كند.
اصل ششم : رشد و تكامل انسان جنبه مجرد و ذهنی ندارد بلکه در بستر پراكسیس اجتماع است که که انسان مورد نظر محمد و قرآن شكل می گیرد و متولد میشود.
اصل هفتم : در نگاه محمد خودآگاهی اعتقادی ( أَمِنُواْ ) مقدم بر خودآگاهی اجتماعی است ( وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ )

والسلام
 
بالا