● مقدّمه
اصل شخصی بودن قراردادها (Privity of contract) یکی از اصول حاکم بر عقود است که در حقوق اروپا هم در نظام حقوقی کامن لا (Common law) هم در نظام مدوّن (civil law) پذیرفته شده است.
منظور از این اصل آن است که قراردادی که میان اشخاص منعقد می شود فقط طرفین قرارداد از آن عقد منتفع می گردند و تنها آنان خواهند توانست درباره آن عقد به عنوان ذی نفع در دادگاه طرح دعوی نمایند، و نیز هیچ کس خارج از عقد، مسئولیت و تعهّدی نسبت به عقد نخواهد داشت به عبارت دیگر کسانی که خارج از عقد می باشند و طرفین عقد نیستند مستقیمآ نفع و یا زیانی از عقد نخواهند داشت. این اصل مبتنی است بر اصل استقلال و آزادی فردی در ایجاد روابط حقوقی و به عبارت دیگر اصل حاکمیت اراده که به موجب آن هیچ کس نمی تواند اراده خود را بر دیگری تحمیل نماید و بدون اینکه دخالتی داشته باشد، دینی و یا حقّی را بر عهده او واگذارد و یا حقی را برای او به وجود آورد و یا از او سلب نماید.
● گفتار اول: ریشه تاریخی
ریشه این اصل را در حقوق روم یافته اند. حقوقدانان رومی معتقد بودند که قرارداد نمی تواند حقّی را برای غیر ایجاد نماید. آنان در پایبندی به این قاعده آن قدر اصرار داشتند که حتّی نیابت و وکالت در انعقاد عقود را نیز قبول نداشته و آنرا بی اثر می دانستند و نیز معتقد بودند چنانچه در عقد بیع بایع به جهتی نتواند شخصآ ثمن را دریافت نماید، قادر نخواهد بود خریدار را ملزم کند که ثمن را به دیگری تسلیم نماید خواه او را وکیل کرده و یا به او هبه کرده باشد.
اثر مترتب بر این اصل، با این عمومیت و اطلاق این بود که هیچ کس نمی توانست ضمن عقد هبه و یا عقد صلح و یا بیع، شرط کند که متهب و یا متصالح و یا مشتری مالی را به شخص ثالثی بدهد و یا عملی را برای وی انجام دهد و به عبارت دیگر هرگونه تعهّدی که در ضمن عقد به نفع ثالث مطرح گردد بی اثر و لغو و باطل است.
برای بلااثر بودن تعهّد برای شخص ثالث، استدلال می نمودند که شخص ثالث نمی تواند از تعهّدی که میان دو نفر بعمل آمده، منتفع شود. زیرا مداخله در عقد نداشته است و طرفین عقد نیز نمی توانند از آن تعهّد منتفع گردند، چرا که تعهّد به نفع آنان نبوده و خود آنها هم چنین اراده ای را نداشته اند.
این اصل و یا قاعده حقوقی به قدری وضوح داشت که حقوقدانان بحث درباره آنرا بی فایده می دانستند و هنگام طرح، به سرعت از آن عبور می کردند و آنرا از اصول مسلّمه می پنداشتند.
این قاعده اگر چه در حقوق انگلیس و فرانسه عینآ وارد شده، ولی روابط اقتصادی و به وجود آمدن احتیاجات جدید زیست اجتماعی، بخصوص پدیدآمدن موضوع بیمه، موجب آن شده که بعضی مکاتب حقوقی جوامع مزبور انعطاف های اساسی و استثنایی را بر این اصل بپذیرند و از این رهگذر تحولات شگرفی به وجود آید. در حقوق انگلیس علیرغم فراز و نشیب های مختلف، این قاعده هنوز به
صلاحیت خود پابرجاست ولی در حقوق فرانسه، استثنائات زیادی بر آن وارد آمده است که ماذیلا به آن اشاره می کنیم:
۱) حقوق انگلیس
اصل شخصی بودن قراردادها که بموجب آن طرفین قرارداد فقط باید بتوانند اقامه دعوی نمایند تا نیمه دوم قرن نوزدهم بخوبی جا نیفتاده و تثبیت نشده بود.
در سال ۱۸۳۳ در قضیّه Price. V. Easton چنین رأی داده شد که خواهان بدون اینکه طرف قرارداد باشد قادر به اقامه دعوی و مطالبه چیزی نیست و بدین ترتیب اصل نسبیت به معنای فعلی آن مطرح شد.
در سال ۱۸۶۱ در قضیه Tweddle. V.Atkinson این اصل به خوبی تثبیت گردید. در این قضیه پدران زن و شوهری طی قراردادی بین خودشان به نفع زوج تعهّد نمودند که یکی از آنها ۲۰۰۰ پوند و دیگری ۱۰۰۰ پوند به شوهر پرداخت کنند. بعدآ شوهر که طرف قرارداد نبود جهت اخذ مبلغ مورد تعهد، علیه پدر زن خود اقامه دعوا نمود ولی به دلیل عدم وجود رابطه قراردادی دعوی او رد شد.
در سال ۱۹۱۵ این اصل توسط مجلس لردها مورد تأیید قرار گرفت و طی آن قاضی «لرد هاین» اظهار داشت: در حقوق انگلیس برخی اصول بنیادی و اساسی هستند، یکی از آنها این است که فقط فردی که طرف قرارداد است می تواند بدون جهت اقامه دعوی نماید.
مجدّدآ در سال ۱۹۳۷ کمیته تجدید نظر به علت وجود مشکلات اجتماعی با پیشنهاد القاء عموم و کلیت اصل مزبور موافقت کرد. در سال ۱۹۸۶ اصل مزبور برای چندمین بار توسط مجلس لردها تأیید شد و هنوز در حقوق عرفی (کامن لا) عامل تعیین کننده ای محسوب می شود.
۲) حقوق فرانسه
حقوق قدیم فرانسه که وارث حقوق روم بوده، قاعده مزبور را پذیرفت ولی به تدریج با روبرو شدن با تحولات اجتماعی ناچار به انعطاف و قبول استثنائاتی بر آن شد که ناپلئون قاعده رومی را با عموم و کلیت آن به عنوان یک اصل پذیرفت و در ماده ۱۱۲۱ مقرر داشت: «متعاقد نمی تواند چیزی را شرط نماید مگر برای خود». قانونگذاران فرانسوی بعدآ ناچار شدند که شرط در ضمن عقد هبه به نفع دیگری و بالاخره به تدریج کلا تعهّد به نفع شخص ثالث را بصورت عقد مستقل بپذیرند.
مشکل عمده ای که حقوق فرانسه را وادار به پذیرش استثناء بر اصل شخصی بودن قراردادها کرد، پیدایش پدیده بیمه بود. در قرارداد بیمه عمر، بیمه گر با بیمه گذار قراردادی منعقد می سازد و طی آن تعهد می کند در قبال مبلغی که بیمه گذار به اقساط معینه به او می دهد، مبلغ معینی در انقضاء مدت به بیمه گذار بدهد و هرگاه در مدت مزبور فوت کند بلافاصله آن را به کسی که نام او در قرارداد بیمه برده شده که نوعآ اولاد یا عیال بیمه گذار است، بپردازد.
مفاد این گونه قراردادها، تعهّد به نفع شخص ثالث است، چرا که عیال و اولاد بیمه گذار که طرف قرارداد نبوده اند از عقد منتفع می گردند و چنانچه اصل شخصی بودن قراردادها به عموم و کلیت خود باقی باشد، چنین عقدی مجاز نخواهد بود. قبول قرارداد حقوقی بیمه، در واقع قبول استثنایی بر اصل مزبور است.
۳) فقه امامیه
الف) دیدگاههای مؤید اصل اثر نسبی قرارداد
شهید اوّل (ره) در کتاب «القواعد و الفوائد» قاعده ای را به این شرح مطرح کرده است :«الغالب فی التملیکات تراضی اثنین و قدیکفی الواحد فی مواضع….» .
مطابق این قاعده، غالبآ در تملیک و تملک اموال تراضی دو کس و دخالت دو اراده لازم است. اراده کسی که مال از ملکیت او خارج می شود و اراده کسی که مال بر ملکیت او در می آید امّا در بعضی از موارد رضایت یک تن کافی است. سیوری حلی در کتاب نضد القواعد الفقهیه قاعده ای را به این صورت بیان کرده
است :«لایدخل فی ملک انسان شیآ قهرآ اïلا الاïرث و الوصیه للحمل و… » چیزی به صورت قهری در ملکیت کسی داخل نمی شود مگر در مواردی مانند ارث و وصیت برای حمل و…. بر مبنای این قاعده که در بعضی از متون به حدیث الناس مسلطون علی اموالهم استناد داده شده است، فقیهان در موارد مختلفی تملیک مال به شخص ثالث را بدون قبول او باطل شناخته اند. سید محمّد کاظم یزدی، صاحب عروه الوثقی، در کتاب سؤال و جواب در پاسخ به سؤالی پیرامون شرط به نفع شخص ثالث در ضمن عقد صلح به استناد همین قاعده، اعتبار شرط را بدون قبول شخص ثالث مشکل دانسته است. وی در ادامه همین پرسش و پاسخ بصورت کلی شرط ملکیت برای شخص ثالث را بدون قبول او فاقد اعتبار دانسته است:… فلو قال: بعُتک داری بکذا بشر أن یکونَ الملک الفلانی لزید، من دون أن یکون زید حاضرآ و قابلا للشرط، فالظاهر عدم صحته . امام خمینی (ره) نیز در کتاب بیع در مبحث شرط خیار برای اجنبی ضمن طرح چند اشکال نسبت به اعتبار این شرط و رد اشکال ها فرموده است:
«… اشکال عمده این است که جعل خیار برای دیگری، همانند تملیک ملک به او، مستلزم قبول است. چرا که حصول تملک قهری برای بیگانه بر خلاف سلطنت شخص بر خود می باشد، که قاعده ای عقلایی و شرعی است، بلکه تملیک و جعل حق برای دیگری در زمره عقود و محتاج به قبول است …»
شیخ انصاری (ره) در مبحث شرط عتق به نفع شخص ثالث گفته است: شرط عتق مانند آن است که شرط شود مبیع به کمتر از ثمن المثل به زید (شخص ثالث)
فروخته شود یا به او صدقه داده شود. هیچکس نگفته است که زید در این موارد حق مطالبه دارد.
بر مبنای نظریه حقیقت معامله معوضه که از دیرباز مورد توجه فقیهان بوده است ، در عقود معوض برای تحقق معامله بایستی عوض به دارایی کسی در آید
که معوض را پرداخته است؛ محقق نائینی در توجیه این نظریه می گوید: زیرا عقد اثری است که از فعل متعاقدین حاصل می شود و شخص ثالث طرف آنها نیست.
در باب مضاربه، از زمان فقیهان متقدم، این مسأله مطرح بوده که آیا می توان بخشی از ربح را به نفع کسانی مانند همسر یا فرزند مضارب یا شخصی کاملا بیگانه شرط نمود؟ شیخ طوسی به این سؤال چنین پاسخ می دهد: «باید دید آیا در مقابل سود، عملی بر بیگانه شرط می شود یا خیر، اگر عملی بر او شرط شود قرارداد صحیح والا باطل خواهد بود، زیرا در مضاربه ربح یا از مال استفاده می شود یا از عمل و در حالت مزبور مشروط له (یعنی شخص ثالث) نه مالی را پرداخته و نه عملی را انجام داده است. امّا اگر بر بیگانه نیز عملی شرط شود در واقع گویا صاحب سرمایه با دو عامل قرارداد بسته است. از این رو شرط صحیح خواهد بود . این فتوا که علاوه بر استناد به مدلول روایات باب مضاربه، به نظر می رسد بر نظریه حقیقت معامله معوضه نیز مبتنی باشد، بعدآ در کتب فقیهان متأخر به عنوان یکی از شرایط صحت ربح در مضاربه در ردیف سایر شرایط در آمد و بر لزوم آن ادعای اتفاق و اجماع شد، بگونه ای که بعضی از فقیهان شرط ربح به نفع شخص ثالث را مبطل عقد شناختند. امّا برخی از متأخران مانند علامه حلی این شرط را فی نفسه باطل دانسته ولی آنرا مبطل عقد ندانسته اند، بلکه آنرا وعده ای غیر لازم الاجرا تلقی کرده اند.
ب) دیدگاههای مغایر با اصل اثر نسبی قرارداد
در فقه امامیه، برخلاف حقوق رم و کامن لو، از همان آغاز نیابت در اعمال حقوقی، جز آنچه مباشرت در آن شرط است، پذیرفته شد و رجوع مستقیم طرف قرارداد به موکل و امکان دعوی موکل بر کسی که با نماینده او طرف معامله قرار گرفته است، از آثار نمایندگی به حساب آمد. حواله نیز، که در حقوق رم و کامن لو
به علت شخصی بودن طلب غیر قابل انتقال به دیگران تلقی می شد، به عنوان یکی از عقود معین، معتبر شناخته شد.
بر این اساس در فقه امامیه حتی واگذاری اختیارات راجع به اصل قرارداد مثل خیار فسخ به شخص ثالث نیز امکان پذیر است. اما در فقه حنفی قاعده ای وجود دارد که، با تعابیر مختلفی بیان شده است. مثل: «حقوق العقد تثبتُ للعاقدین» یا «حقوق العقد تعود للعاقد» یا «احکام العقد لا تثبتُ لغیر العاقدین» یا «حکم العقد لایجوز اثباته لغیر العاقد» . از تتبع موارد و فروع مستند به این قاعده، مانند شرط خیار برای شخص ثالث ، احکام مربوط به مجلس عقد ، آثار و احکام راجع به
معاملات شریک و اختیارات وکیل استفاده می شود که از نظر فقیهان حنفی احکام و اختیارات راجع به اصل عقد، مانند بقاء و تفرق از مجلس و خیار فسخ، منحصر به عاقد قرارداد است. این قاعده شباهت زیادی به اصل اثر نسبی قرارداد به مفهوم حقوق رومی آن دارد. لذا برخی از استادان حقوق ایران احتمال داده اند که فتاوی فقیهان حنفی در این زمینه تحت تأثیر حقوق رم بوده باشد. باید توجه داشت که بر خلاف تصوّر برخی از نویسندگان، که مفاهیم مختلف اصل اثر نسبی بودن قرارداد را از یکدیگر تفکیک نکرده اند، مقصود از این قاعده اصل اثر نسبی قرارداد به مفهوم کنونی آن نیست.
چنانکه گذشت شهید اوّل اصل لزوم تراضیی در تملیک را نه به عنوان قاعده ای غیر قابل استثناء بلکه به عنوان الغالب مطرح کرده و پس از ذکر آن بلافاصله موارد استثناء را، یعنی مواردی را که با یک اراده تملیک و تملک صورت می پذیرد، احصاء کرده است. مانند أخذ به شفعه، مقاصه، استفاده از طعام غیر از باب اضطرار در مخمصه، لقطه، فسخ یکجانبه قرار داد، حیازت مباحات و احیاء اموات.
اصل شخصی بودن قراردادها (Privity of contract) یکی از اصول حاکم بر عقود است که در حقوق اروپا هم در نظام حقوقی کامن لا (Common law) هم در نظام مدوّن (civil law) پذیرفته شده است.
منظور از این اصل آن است که قراردادی که میان اشخاص منعقد می شود فقط طرفین قرارداد از آن عقد منتفع می گردند و تنها آنان خواهند توانست درباره آن عقد به عنوان ذی نفع در دادگاه طرح دعوی نمایند، و نیز هیچ کس خارج از عقد، مسئولیت و تعهّدی نسبت به عقد نخواهد داشت به عبارت دیگر کسانی که خارج از عقد می باشند و طرفین عقد نیستند مستقیمآ نفع و یا زیانی از عقد نخواهند داشت. این اصل مبتنی است بر اصل استقلال و آزادی فردی در ایجاد روابط حقوقی و به عبارت دیگر اصل حاکمیت اراده که به موجب آن هیچ کس نمی تواند اراده خود را بر دیگری تحمیل نماید و بدون اینکه دخالتی داشته باشد، دینی و یا حقّی را بر عهده او واگذارد و یا حقی را برای او به وجود آورد و یا از او سلب نماید.
● گفتار اول: ریشه تاریخی
ریشه این اصل را در حقوق روم یافته اند. حقوقدانان رومی معتقد بودند که قرارداد نمی تواند حقّی را برای غیر ایجاد نماید. آنان در پایبندی به این قاعده آن قدر اصرار داشتند که حتّی نیابت و وکالت در انعقاد عقود را نیز قبول نداشته و آنرا بی اثر می دانستند و نیز معتقد بودند چنانچه در عقد بیع بایع به جهتی نتواند شخصآ ثمن را دریافت نماید، قادر نخواهد بود خریدار را ملزم کند که ثمن را به دیگری تسلیم نماید خواه او را وکیل کرده و یا به او هبه کرده باشد.
اثر مترتب بر این اصل، با این عمومیت و اطلاق این بود که هیچ کس نمی توانست ضمن عقد هبه و یا عقد صلح و یا بیع، شرط کند که متهب و یا متصالح و یا مشتری مالی را به شخص ثالثی بدهد و یا عملی را برای وی انجام دهد و به عبارت دیگر هرگونه تعهّدی که در ضمن عقد به نفع ثالث مطرح گردد بی اثر و لغو و باطل است.
برای بلااثر بودن تعهّد برای شخص ثالث، استدلال می نمودند که شخص ثالث نمی تواند از تعهّدی که میان دو نفر بعمل آمده، منتفع شود. زیرا مداخله در عقد نداشته است و طرفین عقد نیز نمی توانند از آن تعهّد منتفع گردند، چرا که تعهّد به نفع آنان نبوده و خود آنها هم چنین اراده ای را نداشته اند.
این اصل و یا قاعده حقوقی به قدری وضوح داشت که حقوقدانان بحث درباره آنرا بی فایده می دانستند و هنگام طرح، به سرعت از آن عبور می کردند و آنرا از اصول مسلّمه می پنداشتند.
این قاعده اگر چه در حقوق انگلیس و فرانسه عینآ وارد شده، ولی روابط اقتصادی و به وجود آمدن احتیاجات جدید زیست اجتماعی، بخصوص پدیدآمدن موضوع بیمه، موجب آن شده که بعضی مکاتب حقوقی جوامع مزبور انعطاف های اساسی و استثنایی را بر این اصل بپذیرند و از این رهگذر تحولات شگرفی به وجود آید. در حقوق انگلیس علیرغم فراز و نشیب های مختلف، این قاعده هنوز به
صلاحیت خود پابرجاست ولی در حقوق فرانسه، استثنائات زیادی بر آن وارد آمده است که ماذیلا به آن اشاره می کنیم:
۱) حقوق انگلیس
اصل شخصی بودن قراردادها که بموجب آن طرفین قرارداد فقط باید بتوانند اقامه دعوی نمایند تا نیمه دوم قرن نوزدهم بخوبی جا نیفتاده و تثبیت نشده بود.
در سال ۱۸۳۳ در قضیّه Price. V. Easton چنین رأی داده شد که خواهان بدون اینکه طرف قرارداد باشد قادر به اقامه دعوی و مطالبه چیزی نیست و بدین ترتیب اصل نسبیت به معنای فعلی آن مطرح شد.
در سال ۱۸۶۱ در قضیه Tweddle. V.Atkinson این اصل به خوبی تثبیت گردید. در این قضیه پدران زن و شوهری طی قراردادی بین خودشان به نفع زوج تعهّد نمودند که یکی از آنها ۲۰۰۰ پوند و دیگری ۱۰۰۰ پوند به شوهر پرداخت کنند. بعدآ شوهر که طرف قرارداد نبود جهت اخذ مبلغ مورد تعهد، علیه پدر زن خود اقامه دعوا نمود ولی به دلیل عدم وجود رابطه قراردادی دعوی او رد شد.
در سال ۱۹۱۵ این اصل توسط مجلس لردها مورد تأیید قرار گرفت و طی آن قاضی «لرد هاین» اظهار داشت: در حقوق انگلیس برخی اصول بنیادی و اساسی هستند، یکی از آنها این است که فقط فردی که طرف قرارداد است می تواند بدون جهت اقامه دعوی نماید.
مجدّدآ در سال ۱۹۳۷ کمیته تجدید نظر به علت وجود مشکلات اجتماعی با پیشنهاد القاء عموم و کلیت اصل مزبور موافقت کرد. در سال ۱۹۸۶ اصل مزبور برای چندمین بار توسط مجلس لردها تأیید شد و هنوز در حقوق عرفی (کامن لا) عامل تعیین کننده ای محسوب می شود.
۲) حقوق فرانسه
حقوق قدیم فرانسه که وارث حقوق روم بوده، قاعده مزبور را پذیرفت ولی به تدریج با روبرو شدن با تحولات اجتماعی ناچار به انعطاف و قبول استثنائاتی بر آن شد که ناپلئون قاعده رومی را با عموم و کلیت آن به عنوان یک اصل پذیرفت و در ماده ۱۱۲۱ مقرر داشت: «متعاقد نمی تواند چیزی را شرط نماید مگر برای خود». قانونگذاران فرانسوی بعدآ ناچار شدند که شرط در ضمن عقد هبه به نفع دیگری و بالاخره به تدریج کلا تعهّد به نفع شخص ثالث را بصورت عقد مستقل بپذیرند.
مشکل عمده ای که حقوق فرانسه را وادار به پذیرش استثناء بر اصل شخصی بودن قراردادها کرد، پیدایش پدیده بیمه بود. در قرارداد بیمه عمر، بیمه گر با بیمه گذار قراردادی منعقد می سازد و طی آن تعهد می کند در قبال مبلغی که بیمه گذار به اقساط معینه به او می دهد، مبلغ معینی در انقضاء مدت به بیمه گذار بدهد و هرگاه در مدت مزبور فوت کند بلافاصله آن را به کسی که نام او در قرارداد بیمه برده شده که نوعآ اولاد یا عیال بیمه گذار است، بپردازد.
مفاد این گونه قراردادها، تعهّد به نفع شخص ثالث است، چرا که عیال و اولاد بیمه گذار که طرف قرارداد نبوده اند از عقد منتفع می گردند و چنانچه اصل شخصی بودن قراردادها به عموم و کلیت خود باقی باشد، چنین عقدی مجاز نخواهد بود. قبول قرارداد حقوقی بیمه، در واقع قبول استثنایی بر اصل مزبور است.
۳) فقه امامیه
الف) دیدگاههای مؤید اصل اثر نسبی قرارداد
شهید اوّل (ره) در کتاب «القواعد و الفوائد» قاعده ای را به این شرح مطرح کرده است :«الغالب فی التملیکات تراضی اثنین و قدیکفی الواحد فی مواضع….» .
مطابق این قاعده، غالبآ در تملیک و تملک اموال تراضی دو کس و دخالت دو اراده لازم است. اراده کسی که مال از ملکیت او خارج می شود و اراده کسی که مال بر ملکیت او در می آید امّا در بعضی از موارد رضایت یک تن کافی است. سیوری حلی در کتاب نضد القواعد الفقهیه قاعده ای را به این صورت بیان کرده
است :«لایدخل فی ملک انسان شیآ قهرآ اïلا الاïرث و الوصیه للحمل و… » چیزی به صورت قهری در ملکیت کسی داخل نمی شود مگر در مواردی مانند ارث و وصیت برای حمل و…. بر مبنای این قاعده که در بعضی از متون به حدیث الناس مسلطون علی اموالهم استناد داده شده است، فقیهان در موارد مختلفی تملیک مال به شخص ثالث را بدون قبول او باطل شناخته اند. سید محمّد کاظم یزدی، صاحب عروه الوثقی، در کتاب سؤال و جواب در پاسخ به سؤالی پیرامون شرط به نفع شخص ثالث در ضمن عقد صلح به استناد همین قاعده، اعتبار شرط را بدون قبول شخص ثالث مشکل دانسته است. وی در ادامه همین پرسش و پاسخ بصورت کلی شرط ملکیت برای شخص ثالث را بدون قبول او فاقد اعتبار دانسته است:… فلو قال: بعُتک داری بکذا بشر أن یکونَ الملک الفلانی لزید، من دون أن یکون زید حاضرآ و قابلا للشرط، فالظاهر عدم صحته . امام خمینی (ره) نیز در کتاب بیع در مبحث شرط خیار برای اجنبی ضمن طرح چند اشکال نسبت به اعتبار این شرط و رد اشکال ها فرموده است:
«… اشکال عمده این است که جعل خیار برای دیگری، همانند تملیک ملک به او، مستلزم قبول است. چرا که حصول تملک قهری برای بیگانه بر خلاف سلطنت شخص بر خود می باشد، که قاعده ای عقلایی و شرعی است، بلکه تملیک و جعل حق برای دیگری در زمره عقود و محتاج به قبول است …»
شیخ انصاری (ره) در مبحث شرط عتق به نفع شخص ثالث گفته است: شرط عتق مانند آن است که شرط شود مبیع به کمتر از ثمن المثل به زید (شخص ثالث)
فروخته شود یا به او صدقه داده شود. هیچکس نگفته است که زید در این موارد حق مطالبه دارد.
بر مبنای نظریه حقیقت معامله معوضه که از دیرباز مورد توجه فقیهان بوده است ، در عقود معوض برای تحقق معامله بایستی عوض به دارایی کسی در آید
که معوض را پرداخته است؛ محقق نائینی در توجیه این نظریه می گوید: زیرا عقد اثری است که از فعل متعاقدین حاصل می شود و شخص ثالث طرف آنها نیست.
در باب مضاربه، از زمان فقیهان متقدم، این مسأله مطرح بوده که آیا می توان بخشی از ربح را به نفع کسانی مانند همسر یا فرزند مضارب یا شخصی کاملا بیگانه شرط نمود؟ شیخ طوسی به این سؤال چنین پاسخ می دهد: «باید دید آیا در مقابل سود، عملی بر بیگانه شرط می شود یا خیر، اگر عملی بر او شرط شود قرارداد صحیح والا باطل خواهد بود، زیرا در مضاربه ربح یا از مال استفاده می شود یا از عمل و در حالت مزبور مشروط له (یعنی شخص ثالث) نه مالی را پرداخته و نه عملی را انجام داده است. امّا اگر بر بیگانه نیز عملی شرط شود در واقع گویا صاحب سرمایه با دو عامل قرارداد بسته است. از این رو شرط صحیح خواهد بود . این فتوا که علاوه بر استناد به مدلول روایات باب مضاربه، به نظر می رسد بر نظریه حقیقت معامله معوضه نیز مبتنی باشد، بعدآ در کتب فقیهان متأخر به عنوان یکی از شرایط صحت ربح در مضاربه در ردیف سایر شرایط در آمد و بر لزوم آن ادعای اتفاق و اجماع شد، بگونه ای که بعضی از فقیهان شرط ربح به نفع شخص ثالث را مبطل عقد شناختند. امّا برخی از متأخران مانند علامه حلی این شرط را فی نفسه باطل دانسته ولی آنرا مبطل عقد ندانسته اند، بلکه آنرا وعده ای غیر لازم الاجرا تلقی کرده اند.
ب) دیدگاههای مغایر با اصل اثر نسبی قرارداد
در فقه امامیه، برخلاف حقوق رم و کامن لو، از همان آغاز نیابت در اعمال حقوقی، جز آنچه مباشرت در آن شرط است، پذیرفته شد و رجوع مستقیم طرف قرارداد به موکل و امکان دعوی موکل بر کسی که با نماینده او طرف معامله قرار گرفته است، از آثار نمایندگی به حساب آمد. حواله نیز، که در حقوق رم و کامن لو
به علت شخصی بودن طلب غیر قابل انتقال به دیگران تلقی می شد، به عنوان یکی از عقود معین، معتبر شناخته شد.
بر این اساس در فقه امامیه حتی واگذاری اختیارات راجع به اصل قرارداد مثل خیار فسخ به شخص ثالث نیز امکان پذیر است. اما در فقه حنفی قاعده ای وجود دارد که، با تعابیر مختلفی بیان شده است. مثل: «حقوق العقد تثبتُ للعاقدین» یا «حقوق العقد تعود للعاقد» یا «احکام العقد لا تثبتُ لغیر العاقدین» یا «حکم العقد لایجوز اثباته لغیر العاقد» . از تتبع موارد و فروع مستند به این قاعده، مانند شرط خیار برای شخص ثالث ، احکام مربوط به مجلس عقد ، آثار و احکام راجع به
معاملات شریک و اختیارات وکیل استفاده می شود که از نظر فقیهان حنفی احکام و اختیارات راجع به اصل عقد، مانند بقاء و تفرق از مجلس و خیار فسخ، منحصر به عاقد قرارداد است. این قاعده شباهت زیادی به اصل اثر نسبی قرارداد به مفهوم حقوق رومی آن دارد. لذا برخی از استادان حقوق ایران احتمال داده اند که فتاوی فقیهان حنفی در این زمینه تحت تأثیر حقوق رم بوده باشد. باید توجه داشت که بر خلاف تصوّر برخی از نویسندگان، که مفاهیم مختلف اصل اثر نسبی بودن قرارداد را از یکدیگر تفکیک نکرده اند، مقصود از این قاعده اصل اثر نسبی قرارداد به مفهوم کنونی آن نیست.
چنانکه گذشت شهید اوّل اصل لزوم تراضیی در تملیک را نه به عنوان قاعده ای غیر قابل استثناء بلکه به عنوان الغالب مطرح کرده و پس از ذکر آن بلافاصله موارد استثناء را، یعنی مواردی را که با یک اراده تملیک و تملک صورت می پذیرد، احصاء کرده است. مانند أخذ به شفعه، مقاصه، استفاده از طعام غیر از باب اضطرار در مخمصه، لقطه، فسخ یکجانبه قرار داد، حیازت مباحات و احیاء اموات.