بیچارگیه من
بیچارگیه من
آی خدا

اسمه تایپک رو که خوندم اشکم دراوومد

عاقا اتفاق برمیگرده به همین 2ماه پیش
تحویل پروژه تمرین 2بود
دقیقا از 7روز پیش من داشتم روش کار میکردم هر روزم میومدم دانشگاه با دوستم
خلاصه 1روز مونده به اخر من قرار شد پرسپکتیوایه دوستم رو انجام بدم و اونم بزرگنمایی و ماکت
چشمتون روز بد نبینه.دقیقا سر پرسپکتیواش(چون چیزی از فضاها تو ذهنم نبود باید میومدم نت و به زور بعد از 6ساعت تونستم 10تا عکس پیدا کنم)10ساعت بی وقفه بودم
و تا تحویل پروژه من فقط 8ساعت وقت داشتم
100بار به دوستم گفتم یادت نره برام انجام بدی و....اونم میگفت باشه
خلاصه من به کارام نرسیدم(دستم برای کپی کردنه کارام رو مقوا خیلی کنده.مثلا یه پلان دقیقا 1.5طول میکشه)و فقط تونستم 4تا پلان با بدبختی بکشم.بماند که مبلمان و راندوش و شیت بندیش مونده بود
دیگه دیدم وقت نیست.پاشدم آماده شدم رفتم یونی.گفتم کارام رو بده.گفت چه کارایی؟
دقیقا اینجوری بودم

مونده بودم چکار کنم.
بش گفتم بابا کارام رو میگم.گفت آهاااااااا.ببخشید یادم رفت!!!!!
(چون کاتر نداشتم خونه قرار شد اون انجام بده.بزرگنمایی هم بلد نبودم.دستشم تو ماکت خیلی سریعه.یه ماکتو با فصاهاش تو 2ساعت تموم میکنه)
واقعا نمیدونستم چکار کنم
4تا نما.2تا برش.10تا پرسپکتیوایه خودم.پلان شیب بندی و بام.همشون مونده بودن که کپی کنم رو مقوا
فقط 2ساعت وقت بود تا استاد بیاد
ماکتم رو که خیلی خیلی بد درست کرد.اخرشم گفت خیلی قشنگ شده و...(50درصد ماکت درست شده بود از روز قبل)
هیچی دیه.حیف.خراب شد.واقعا ته بدبیاری رو اووردم
استاد بم 9داد
توقع بیشترم نداشتم
زورم میاد همه کارام رو انجام داده بودم رو کاغذ.خیلی هم قشنگ بودن
تو این 2ساعت مونده بودم چه غلطی بکنم.فقط رفتم 10تا عکس از ماکتم گرفتم و رفتم کافی نت واسه اینکه بزنه رو سی دی
آه.واقعا چوبه سادگیم رو خوردم
چوبه خوب بودنم رو
هر وقتم بش میگم تقصیر تو بود میگه من از کجا میدونستم دستت کنده!
با اینکه خودش میدونست و شبه تحویل پروژه هی آمار کارامو بش میدادم
تازه بش میگم خوبه بت اس میدادم بت میگفتم همه کارام مونده.میگفت فکر میکردم الکی میگی
خیلیم سر پروژه استرس داشتم.از 10شب قبلش خواب میدیم استاد کارام رو قبول نمیکنه تا 10شب بعدش.خوابم تعبیر شد
دیگه تا عمر دارم با هیچ کس گروهی انجام نمیدم
نه به تمرین 1 که این همه نمره ی عالی ازش گرفتم نه به این
هنوزم گه گاهی خوابه تحویل پروژم رو میبینم
اگه خواستم با کسی گروهی کار کنم با دختر جماعت نمیکنم.دیگه دوسته صمیمیه آدم چقققد میتونه بی معرفت باشه

اه اه اه اه اه اه
تازه 16شم گرفت.کار خودشو کامل انچام داد.کلی هم خوشکلش کرد.به همه کمک کرد.الا من
تازه میگه تو خودت حماقت کردی.باید زودتر انجام میدادی اگه میدونستی دستت کنده.
یکی نبود بش بگه منه بیچاره واس تو میومدم دانشگاه از 8صبح تا 5بعد از ظهر
از من به شما نصیحت.خودتون کار خودتون رو انجام بدین.واسه کسیم نمیخواد لطف کنین کمک کنین
------------
شکوفه بابا ایول.منم این اتفاق که برات افتاد واسه منم افتاده منتها درس درک و بیان1
چقققققققققدم حال داد
