Sarp
مدیر بازنشسته
تاجر گمنامي كه از ونيز به تبريز آمد و مدت هشت سال و هشت ماه، مخصوصا در اوان سلطنت شاه اسمعيل صفوي در آن شهر و ساير نقاط ايران مقيم بوده است. اين سوداگر بيگانه، تبريز را شهري به غايت بزرگ با محيطي حدود بيست و چهار ميل و بدون بارو، مانند ونيز و صاحب خانهها و كاخهاي باشكوهي ميداند. طبق نوشتهي وي در عهد سلطان يعقوب دو رودخانه از ميان تبريز ميگذشت و در حدود نيم ميلي خارج شهر، در سمت باختري تبريزي، رود بزرگي از آب شور قرار داشت كه بر روي آن پلي سنگي احداث كرده بودند. در ميان كاخهاي متعدد سلاطين قديمي ايران، همين مسافر از چند تا نام ميبرد و مينويسد كه داخل هر كدام به طرزي شگفتانگيز تزيين شده بود. اما هنگامي كه سخن از مساجد تبريز به ميان ميايد اين بازرگان و نيزي بيان خود را عاجز ميبيند؛ مثلا دربارهي ارگ عليشاه، مينويسد:
« بسياري از اين مساجد تبريز را به طرزي ساختهاند كه بينندگان را دچار شگفتي ميكند. از جمله بنايي در وسط شهر است و به اندازهاي آن را زيبا ساختهاند كه زبان من از وصفش عاجر است؛ اما به هر حال ميكوشم تا با چند كلمه، حق مطلب را ادا كنم. اين مسجد را عمارت ارگ عليشاه ميخوانند. بناي به غايت بزرگي است كه وسط آن هرگز سرپوشيده نبوده است. در آن سمتي كه مسلمانان معمولا به نماز ميايستند، شبستاني ساختهاند كه طاقي دارد بسيار بلند چنان كه اگر كمانكشي تيري در كمان مناسبي قرار دهد و رها كند هرگز به زير قوس آن شبستان نميرسد؛ اما اين بنا را تمام نكردهاند. دور آن را با سنگهاي نفيسي طاقبندي كردهاند و طاق بر روي ستونهايي از مرمر قرار دارد و مرمر به اندازهاي ظريف و شفاف است. كه به بلور نفيس ميماند. تمامي اين ستونها به يك اندازه و يك ارتفاع ضخامت است. بلندي هر ستوني نزديك به پنج يا شش گام است. اين مسجد سه در دارد كه از آنها فقط دو تا بكار ميرود. هر در، قوسي شكل است، نزديك به چهار پا پهنا و بيست پا بلندي دارد. ستونهاي دو سوي درها از سنگ مركر نيست بلكه از سنگهايي به رنگهاي الوان گوناگون است و حال آن كه بقيهي طاق را با گج مقرنس ساختهاند.»
از نوشتههاي اين سوداگر ونيزي پيداست كه در حدود سال 886 هجري يعني سومين سال سلطنت يعقوب بايندري و صد و پنجاه سال بعد از اتمام ساختمان ارگ يا مسجد عليشاه كه زير نظر دو تن از وزيران غازان خان؛ تاجالدين عليشاه و خواجه رشيدالدين فضلالله به عنوان بزرگترين بناي تبريز سر برافراشته بود، هنوز مسجد مزبور در عين شكوه خودنمايي ميكرد و لوحههاي مرمر شفاف و زيبايي كه در هر كدام از دهليزهاي مسجد كار گذاشته بودند، مثل آيينه ميدرخشيد و از فاصله يك ميلي به خوبي پيدا بود. در واقع تنها اطلاع جامعي كه دربارهي مسجد عليشاه تبريز در پايان عهد سلطنت يعقوب واوان پادشاهي شاه اسمعيل صفوي در دست داريم، منحصر به نوشتههاي نسبتا نفصل همين بازرگان ونيزي است.
وي مدعي است كه در ميان حياط، مسجد، استخر بزرگي قرار داشت به شكل چهار گوش كه پهلوي هر آن، به اندازهي صد قدم بود و ژرفايش به شش پا ميرسيد و بر روي استخر، ايواني ساخته بودند كه برشش ستون از سنگ مرمر قرار داشت و پلكاني از كنار استخر به آن ايوان منتهي ميشد. به طور قطع نميدانيم كه ساختمان استخر مسجد عليشاه در چه تاريخي صورت گرفت؛ اما بعيد نيست كه اين استخر متعلق به دورهي سلطنت اميرحسن بيگ بايندري باشد.
همچنين بازرگان گمنام ونيزي در يادداشتهاي خود از دژ زيبايي سخن ميراند كه در كوهپايههاي شرقي شهر تبريز قرار داشته است. وي شرح مفصلي دربارهي كاخ باشكوه درون دژ، تالارهاي وسيع، ستونهاي خوش تراش سيم فام و نقوش طلايي و لاجوردي سقفها و بالاخره منظره زيباي تبريز از ميان پنجرههاي دلپذير اين كاخ ضبط كرده است. از جمله ملاحظات جالب اين سوداگر بيگانه، شمهاي به اهميت جغرافيايي و بازرگاني، لطافت و اعتدال هوا و سلامت و شادابي مردم تبريز اختصاص دارد. وي ميگويد كه « در عهد سلطنت يعقوب، تقريبا همگي تبريزيان را مردماني با نشاط و كاركن ميديد، هيچ كس بيمار گونه نبود، مردم در تهيهي خواركها ذوق سليمي داشتند، نان تبريزيان از آردي به سغيدي شير تهيه ميشد و علاوه بر گوشت گوسفند، مقاديري ماهي كه در درياچهي اروميه* صيد شده بود همه روزه به تبريز آورده ميشد و به مصرف اهالي شهر ميرسيد اما درياچهي اروميه تنها مركز صيد ماهي نبود چه به گفتهي بازرگان ونيزي همه هفته تعداد زيادي ماهي اوزون بورون (درازبيني) و خاويار « از محمود آباد و كرانههاي درياز خزر كه 9 روز با تبريز فاصله داشت» به آن شهر وارد ميشد. مسافر ونيزي گوشت ماهي درازبيني را به مراتب لذيذتر از گوشت كبك و قرقاول دانسته است و تنها شكايتش اين است كه فصل فروش ماهي مزبور منحصر به دو ماه از فصل بهار است.
گذشته از شرح مفصلي كه اين مسافر بيگانه دربارهي انواع ميوهها و ادويه و گياهان آذربايجان داده است، بخشي از نوشتههايش اختصاص به مردم بومي و خارجيان مقيم تبريز دارد. اين جا براي نخستين بار سخن از اقليت يهودي به ميان ميآيد. اما سوداگر گمنام و نيزي مدعي است كه يهوديان مثل ارمنيها از ساكنان دايمي تبريز نيستند بلكه مانند عده زيادي از بازرگانان بغدادي و كاشاني و يزدي و همچنين گروه بزرگي از پيروان فرقهي صفويه، به طور مرتب در تبريز اقامت ميگزينند. ملاحظات اين جهانگرد دربارهي مردان و زنان تبريزي آن عهد به غايت جالب است. وي مينويسد:
« مردهايشان معمولا بلند قامتتر از مردهاي كشور ما هستند. افرادي بسيار دلير، ورزيده، چست و زنده دلند. زنها در مقام قياس با مردها كوتاهتر مينمايند و به سفيدي برف ميمانند. لباسهاي آنها روي سينه چاك دارد. چنان كه پستانها و بدنهايشان را كه به سفيدي عاج ميماند، ظاهر ميسازد. همه زنهاي ايراني و به ويژه زنان تبريزي متهورند و مثل مردها لباس ميپوشند. پارهاي از اين جامهها، حرير، كتان سرخ، قماش و يا زربفت است كه هر زني به اندازه استطاعت خويش، تن را به نوعي از اين جامهها مآرايد.
همچنين از نوشتههاي اين سوداگر ونيزي استنباط ميشود كه حتا پيش از تشكيل سلسلهي صفويه، شيوهي ماليات بندي منظمي در ايران وجود داشته است. وي مدعي است كه هر بازرگاني كه در بازار صاحب دكاني بود، به نسبت ميزان داد و ستد خويش، روزانه دو تاشش اسپر يا حتي يك دوكا ماليات ميپرداخت. به همين روال اربابان هر گونه حرفه و صنعت، مكلف به پرداخت مبلغ معيني ماليات بودند. روسپيان و حتي امردان نيز به نسبت زيبايي روي خويش، مبلغي ميپرداختند. به علاوه واردات هر بازرگان عيسوي، مشمول يك « تعرفه گمركي» بود. به اين معني كه هر سوداگر عيسوي از هر نقطهاي هر گونه كالاي وارد ميكرد، ده درصد ماليات ميپرداخت مگر آن كه كالاهايش را به عنوان ترانزيت وارد تبريز ميكرد كه در آن صورت ميزان ماليات بستگي به وزن كالاها داشت و فقط به مقداري از آنها تعلق ميگرفت.
جالبترين فصل سفرنامهي اين بازرگان ونيزي دربارهي كاخ موسوم به هشت بهشت در بيرون شهر تبريز است كه ساختمان آن را همين مسافر بيگانه به امير حسن بيگ نسبت ميدهد. در اين باب كه ساختمان قصر مزبور در دوران زندگي اين پادشاه آغاز شده است يا خير، به طور قطع چيزي نميدانيم. اما مسلم است كه كاخ مزبور در عهد سلطنت فرزندش يعقوب در 888 قمري به پايان رسيد.
جهانگرد ونيزي اظهار ميدارد كه در درون باغ هشت بهشت مسجد و بيمارستان با شكوهي احداث كرده بودند و در عهد سلطنت يعقوب بايندري همه روزه از هزار نفر بيمار و بينوا در آن محل توجه ميشد. وي مينويسد:
« گرچه در تبريز كاخهاي بزرگ زيبا و متعددي در عهد سلاطين مختلف پي افكنده شده است اما اين كاخ هشت بهشت كه به دست سلطان حسن بيگ احداث گرديده به مراتب از همه بهتر است تا جايي كه ميتوان گفت نظير ندارد. حشمت و شكوه دربار حسنبيگ، آن سان بود كه تا اين تاريخ هيچكس چيزي شبيه آن نديده است. اين كاخ در ميان باغ بزرگ و دلگشايي احداث شده است كه در نزديكي شهر قرار دارد و در سمت شمال رودخانهاي آن دو را از يكديگر جدا ميسازد. در همان محوطه مسجدي عالي پي افكندهاند كه بيمارستاني مجهز و مفيد چسبيده به آن مسجد است. اين كاخ را به زبان فارسي هشت بهشت ناميدهاند زيرا به هشت بخش مختلف تقسيم ميشود. در هر بخشي چهار غرفهي بيروني و چهار غرفهي اندروني ساختهاند و بقيهي قصر در زير گنبد باشكوهي قرار دارد. تمامي اين بنا يك آشكوبه است و فقط يك رديف پلكان تا سقف كشيدهاند كه از آن طريق شخص بالا ميرود و خودش را به غرفههاي مختلف ميرساند. اين كاخ را چهار در ورودي است سر تا پا ميناكاري و زر اندود و به اندازهاي زيبا كه بيان انسان از وصف آن عاجز ميماند. از جلوي هر يك از درهاي ورودي كاخ، راهرويي از مرمر ساختهاند كه منتهي به مصطبه ميشود و از ميان مصطبه، نهري جاري است به شكل مارپيچ كه بستر آن را از سنگ مرمر تراشيدهاند، و تا سه ذرع بالاي مصطبه را در هر سمتي از نفيسترين سنگهاي مرمر پوشانيدهاند. پايين آن به رنگهاي گوناگون مقرنس كاري شده و از دور مانند آيينه ميدرخشد... درون كاخ روي سقف تالار بزرگ با سيم و زر و لاجورد از تمامي جنگهاي كه در دورههاي باستان در ايران روي داده است و فرستادگاني كه از دربار عثماني به تبريزر آمده و به حضور سلطان حسن بيگ بار يافتهاند، نگارههايي ساختهاند. و نيز خواستههاي ايشان و پاسخهاي پادشاهان ايران همه به خط فارسي رقم زده شده ... همچنين مجالسي از شكار شاه با انبوهي از ملازمان سواره، با سگان تازي و قوشهاي شكاري جلب نظر ميكند.
* بدون ترديد در اين مورد بازرگان ونيزي اشتباه كرده است و ميبايست ماهيها، مربوط به رود ارس و يا درياچههاي كوچكتر ديگر، ميبوده است.
محسن محمودي ( آ زاد قلم )
« بسياري از اين مساجد تبريز را به طرزي ساختهاند كه بينندگان را دچار شگفتي ميكند. از جمله بنايي در وسط شهر است و به اندازهاي آن را زيبا ساختهاند كه زبان من از وصفش عاجر است؛ اما به هر حال ميكوشم تا با چند كلمه، حق مطلب را ادا كنم. اين مسجد را عمارت ارگ عليشاه ميخوانند. بناي به غايت بزرگي است كه وسط آن هرگز سرپوشيده نبوده است. در آن سمتي كه مسلمانان معمولا به نماز ميايستند، شبستاني ساختهاند كه طاقي دارد بسيار بلند چنان كه اگر كمانكشي تيري در كمان مناسبي قرار دهد و رها كند هرگز به زير قوس آن شبستان نميرسد؛ اما اين بنا را تمام نكردهاند. دور آن را با سنگهاي نفيسي طاقبندي كردهاند و طاق بر روي ستونهايي از مرمر قرار دارد و مرمر به اندازهاي ظريف و شفاف است. كه به بلور نفيس ميماند. تمامي اين ستونها به يك اندازه و يك ارتفاع ضخامت است. بلندي هر ستوني نزديك به پنج يا شش گام است. اين مسجد سه در دارد كه از آنها فقط دو تا بكار ميرود. هر در، قوسي شكل است، نزديك به چهار پا پهنا و بيست پا بلندي دارد. ستونهاي دو سوي درها از سنگ مركر نيست بلكه از سنگهايي به رنگهاي الوان گوناگون است و حال آن كه بقيهي طاق را با گج مقرنس ساختهاند.»
از نوشتههاي اين سوداگر ونيزي پيداست كه در حدود سال 886 هجري يعني سومين سال سلطنت يعقوب بايندري و صد و پنجاه سال بعد از اتمام ساختمان ارگ يا مسجد عليشاه كه زير نظر دو تن از وزيران غازان خان؛ تاجالدين عليشاه و خواجه رشيدالدين فضلالله به عنوان بزرگترين بناي تبريز سر برافراشته بود، هنوز مسجد مزبور در عين شكوه خودنمايي ميكرد و لوحههاي مرمر شفاف و زيبايي كه در هر كدام از دهليزهاي مسجد كار گذاشته بودند، مثل آيينه ميدرخشيد و از فاصله يك ميلي به خوبي پيدا بود. در واقع تنها اطلاع جامعي كه دربارهي مسجد عليشاه تبريز در پايان عهد سلطنت يعقوب واوان پادشاهي شاه اسمعيل صفوي در دست داريم، منحصر به نوشتههاي نسبتا نفصل همين بازرگان ونيزي است.
وي مدعي است كه در ميان حياط، مسجد، استخر بزرگي قرار داشت به شكل چهار گوش كه پهلوي هر آن، به اندازهي صد قدم بود و ژرفايش به شش پا ميرسيد و بر روي استخر، ايواني ساخته بودند كه برشش ستون از سنگ مرمر قرار داشت و پلكاني از كنار استخر به آن ايوان منتهي ميشد. به طور قطع نميدانيم كه ساختمان استخر مسجد عليشاه در چه تاريخي صورت گرفت؛ اما بعيد نيست كه اين استخر متعلق به دورهي سلطنت اميرحسن بيگ بايندري باشد.
همچنين بازرگان گمنام ونيزي در يادداشتهاي خود از دژ زيبايي سخن ميراند كه در كوهپايههاي شرقي شهر تبريز قرار داشته است. وي شرح مفصلي دربارهي كاخ باشكوه درون دژ، تالارهاي وسيع، ستونهاي خوش تراش سيم فام و نقوش طلايي و لاجوردي سقفها و بالاخره منظره زيباي تبريز از ميان پنجرههاي دلپذير اين كاخ ضبط كرده است. از جمله ملاحظات جالب اين سوداگر بيگانه، شمهاي به اهميت جغرافيايي و بازرگاني، لطافت و اعتدال هوا و سلامت و شادابي مردم تبريز اختصاص دارد. وي ميگويد كه « در عهد سلطنت يعقوب، تقريبا همگي تبريزيان را مردماني با نشاط و كاركن ميديد، هيچ كس بيمار گونه نبود، مردم در تهيهي خواركها ذوق سليمي داشتند، نان تبريزيان از آردي به سغيدي شير تهيه ميشد و علاوه بر گوشت گوسفند، مقاديري ماهي كه در درياچهي اروميه* صيد شده بود همه روزه به تبريز آورده ميشد و به مصرف اهالي شهر ميرسيد اما درياچهي اروميه تنها مركز صيد ماهي نبود چه به گفتهي بازرگان ونيزي همه هفته تعداد زيادي ماهي اوزون بورون (درازبيني) و خاويار « از محمود آباد و كرانههاي درياز خزر كه 9 روز با تبريز فاصله داشت» به آن شهر وارد ميشد. مسافر ونيزي گوشت ماهي درازبيني را به مراتب لذيذتر از گوشت كبك و قرقاول دانسته است و تنها شكايتش اين است كه فصل فروش ماهي مزبور منحصر به دو ماه از فصل بهار است.
گذشته از شرح مفصلي كه اين مسافر بيگانه دربارهي انواع ميوهها و ادويه و گياهان آذربايجان داده است، بخشي از نوشتههايش اختصاص به مردم بومي و خارجيان مقيم تبريز دارد. اين جا براي نخستين بار سخن از اقليت يهودي به ميان ميآيد. اما سوداگر گمنام و نيزي مدعي است كه يهوديان مثل ارمنيها از ساكنان دايمي تبريز نيستند بلكه مانند عده زيادي از بازرگانان بغدادي و كاشاني و يزدي و همچنين گروه بزرگي از پيروان فرقهي صفويه، به طور مرتب در تبريز اقامت ميگزينند. ملاحظات اين جهانگرد دربارهي مردان و زنان تبريزي آن عهد به غايت جالب است. وي مينويسد:
« مردهايشان معمولا بلند قامتتر از مردهاي كشور ما هستند. افرادي بسيار دلير، ورزيده، چست و زنده دلند. زنها در مقام قياس با مردها كوتاهتر مينمايند و به سفيدي برف ميمانند. لباسهاي آنها روي سينه چاك دارد. چنان كه پستانها و بدنهايشان را كه به سفيدي عاج ميماند، ظاهر ميسازد. همه زنهاي ايراني و به ويژه زنان تبريزي متهورند و مثل مردها لباس ميپوشند. پارهاي از اين جامهها، حرير، كتان سرخ، قماش و يا زربفت است كه هر زني به اندازه استطاعت خويش، تن را به نوعي از اين جامهها مآرايد.
همچنين از نوشتههاي اين سوداگر ونيزي استنباط ميشود كه حتا پيش از تشكيل سلسلهي صفويه، شيوهي ماليات بندي منظمي در ايران وجود داشته است. وي مدعي است كه هر بازرگاني كه در بازار صاحب دكاني بود، به نسبت ميزان داد و ستد خويش، روزانه دو تاشش اسپر يا حتي يك دوكا ماليات ميپرداخت. به همين روال اربابان هر گونه حرفه و صنعت، مكلف به پرداخت مبلغ معيني ماليات بودند. روسپيان و حتي امردان نيز به نسبت زيبايي روي خويش، مبلغي ميپرداختند. به علاوه واردات هر بازرگان عيسوي، مشمول يك « تعرفه گمركي» بود. به اين معني كه هر سوداگر عيسوي از هر نقطهاي هر گونه كالاي وارد ميكرد، ده درصد ماليات ميپرداخت مگر آن كه كالاهايش را به عنوان ترانزيت وارد تبريز ميكرد كه در آن صورت ميزان ماليات بستگي به وزن كالاها داشت و فقط به مقداري از آنها تعلق ميگرفت.
جالبترين فصل سفرنامهي اين بازرگان ونيزي دربارهي كاخ موسوم به هشت بهشت در بيرون شهر تبريز است كه ساختمان آن را همين مسافر بيگانه به امير حسن بيگ نسبت ميدهد. در اين باب كه ساختمان قصر مزبور در دوران زندگي اين پادشاه آغاز شده است يا خير، به طور قطع چيزي نميدانيم. اما مسلم است كه كاخ مزبور در عهد سلطنت فرزندش يعقوب در 888 قمري به پايان رسيد.
جهانگرد ونيزي اظهار ميدارد كه در درون باغ هشت بهشت مسجد و بيمارستان با شكوهي احداث كرده بودند و در عهد سلطنت يعقوب بايندري همه روزه از هزار نفر بيمار و بينوا در آن محل توجه ميشد. وي مينويسد:
« گرچه در تبريز كاخهاي بزرگ زيبا و متعددي در عهد سلاطين مختلف پي افكنده شده است اما اين كاخ هشت بهشت كه به دست سلطان حسن بيگ احداث گرديده به مراتب از همه بهتر است تا جايي كه ميتوان گفت نظير ندارد. حشمت و شكوه دربار حسنبيگ، آن سان بود كه تا اين تاريخ هيچكس چيزي شبيه آن نديده است. اين كاخ در ميان باغ بزرگ و دلگشايي احداث شده است كه در نزديكي شهر قرار دارد و در سمت شمال رودخانهاي آن دو را از يكديگر جدا ميسازد. در همان محوطه مسجدي عالي پي افكندهاند كه بيمارستاني مجهز و مفيد چسبيده به آن مسجد است. اين كاخ را به زبان فارسي هشت بهشت ناميدهاند زيرا به هشت بخش مختلف تقسيم ميشود. در هر بخشي چهار غرفهي بيروني و چهار غرفهي اندروني ساختهاند و بقيهي قصر در زير گنبد باشكوهي قرار دارد. تمامي اين بنا يك آشكوبه است و فقط يك رديف پلكان تا سقف كشيدهاند كه از آن طريق شخص بالا ميرود و خودش را به غرفههاي مختلف ميرساند. اين كاخ را چهار در ورودي است سر تا پا ميناكاري و زر اندود و به اندازهاي زيبا كه بيان انسان از وصف آن عاجز ميماند. از جلوي هر يك از درهاي ورودي كاخ، راهرويي از مرمر ساختهاند كه منتهي به مصطبه ميشود و از ميان مصطبه، نهري جاري است به شكل مارپيچ كه بستر آن را از سنگ مرمر تراشيدهاند، و تا سه ذرع بالاي مصطبه را در هر سمتي از نفيسترين سنگهاي مرمر پوشانيدهاند. پايين آن به رنگهاي گوناگون مقرنس كاري شده و از دور مانند آيينه ميدرخشد... درون كاخ روي سقف تالار بزرگ با سيم و زر و لاجورد از تمامي جنگهاي كه در دورههاي باستان در ايران روي داده است و فرستادگاني كه از دربار عثماني به تبريزر آمده و به حضور سلطان حسن بيگ بار يافتهاند، نگارههايي ساختهاند. و نيز خواستههاي ايشان و پاسخهاي پادشاهان ايران همه به خط فارسي رقم زده شده ... همچنين مجالسي از شكار شاه با انبوهي از ملازمان سواره، با سگان تازي و قوشهاي شكاري جلب نظر ميكند.
* بدون ترديد در اين مورد بازرگان ونيزي اشتباه كرده است و ميبايست ماهيها، مربوط به رود ارس و يا درياچههاي كوچكتر ديگر، ميبوده است.
محسن محمودي ( آ زاد قلم )