در اوايل قرن دهم هجرى يعنى در بحبوحهٔ ضعف بازماندگان گورکانان ايران و دوران ملوکالطوايفي، اين سرزمين و حملات پىدرپى عثمانيان به اين آب و خاک، دودمان صفويه پا بر صحنهٔ روزگار نهاد. پادشاهان اين سلسله توانستند با در آميختن مذهب و سياست حکومتى واحد با قدرتى عظيم در ايران بوجود آورند و دست دشمنان اين سرزمين را از سرحدات آن کوتاه کنند. مذهب تشيع که از مذاهب مهم اسلامى در اين سرزمين بود، در زمان سلطنت شاهاسماعيل مذهب رسمى دولت صفوى اعلام شد. دورهٔ طولانى و تداوم عمر اين سلسله و استحکام جنبههاى مذهبى و فرهنگى آن موجب تقويت و تحکيم سنت هنرى آن گرديد و محصولات هنرى کاملاً ويژگى و مشخصهٔ ايرانى داشت.
در زمينهٔ دانش و ادبيات اين عصر دورهٔ تنزل و انحطاط آنها به شمار مىرود و تنها در علوم دينى و الهى کسانى چون شيخ بهايى و مجلسى ظهور کردند. دليل اين امر درگيرىها و مشکلات اين سلسله با اقوام ديگر و نيز تعصب شديد صفوى در تشيع مىباشد. اما بازار هنرها رونق داشت و نقاشان و خطاطان بزرگى ظهور کردند که در تاريخ هنرهاى زيباى اين کشور قدر و منزلت فراوان داشتند. از آن جمله کمالالدين بهزاد که در زمان تيمورى فعاليت داشت اما در دورهٔ صفوى نيز حضور داشت؛ ميرسيدعلي، سلطان محمد، ميرک، عليرضا عباس را مىتوان نام برد.
در دورهٔ صفوى ايران با ساير ممالک خاور نزديک و اروپا در ارتباط نزديک قرار گرفت. سبک ايرانى در شرق عنصر اساسى فرهنگ هنرى مغولان هند را تشکيل داد و آنها در تجربه اين سبک از خود ايرانيان هم مشتاقتر بودند. در ادبيات نيز چنين گرايشى بهوجود آمد.
سلسلهٔ صفوى با ايجاد هماهنگى بين ملت، عظمت از دست رفته ايران را بازيافت و توانست حدود و ثغور ايران را به عهد ساسانيان و شايد وسيعتر برساند. فرهنگ هنرى ايران در اين زمان دورهٔ جديدى را تجربه کرد که داراى شکوه و عظمت خاصي، هرچند گذرا بود و ماهيت اشرافىترى نسبت به دورههاى پيشين خود گذاشت.
بقعه شيخ صفى الدين اردبيلي، اردبيل
سکه طلاى صفوي، شاه سلطان حسين، قزوين
معمارى
پايتخت صفويان، در آغاز شهر قزوين بود و توسط شاهعباس اول به اصفهان منتقل گرديد. شاەعباس اول به معمارى باشکوه علاقه زيادى داشت. وى پس از انتقال پايتخت به اصفهان اقدام به ساخت کوشکها، کاخها، مساجد و ميدانها و بازارهاى مجلل کرد. همين مطلب دربارۀ شاه طهماسب در قزوين نقل شده است.
آستانهٔ حضرت معصومه (ع) در قم در زمان شاهاسماعيل ساخته شد ولى ساختمانهاى فرعى آن، بعضى در زمان قاجار ساخته شد.
شاەعباس شيفتهٔ عمران و معمارى بود. در دوران او بيشتر بناهاى مذهبى ايران پوشش کاشىکارى يافتند.
در آغاز سلطنت شاهعباس مسجد شيخ لطفالله در اصفهان ساخته شد که فاقد حياط بود و تالار گنبددار آن از داخل و خارج با کاشى لعابدار رنگين بهشکل معرق پوشانده شده بود. پس از آن شاهعباس در سمت ديگر ميدان بزرگ شاه، مسجد ديگرى ساخت.
مسجد شاه(امام) اصفهان،1039-1038 هجرى مسجد شاه اصفهان از زيباترين بناهاى مذهبى جهان اسلام است. نام اين مسجد پس از انقلاب به مسجد امام تغيير يافت. آغاز بناى اين مسجد سال ۱۹۹۱ هـ . ش و پايان آن سال ۱۰۱۷ هـ . ش مىباشد. اين بنا به شيوهٔ چهار ايوانى و اوج سنت مسجدسازى هزار سالهٔ ايران است.
يکى ديگر از آثار دوران شاهعباس بازسازى مجموعهٔ مرقد مطهر حضرت رضا (ع) است. شاهعباس که با پاى پياده به زيارت آن حضرت رفته بود در سال ۹۷۶ هـ . ش وارد مشهد شد و بازسازى مدفن آن حضرت در سال ۹۸۰ هـ .ش آغاز شد. اين مجموعه شامل بيش از ۳۰ بناست و معرف بيش از ۵ سده ساختمانسازى و تعميرات است. ۴ صحن قديمى دارد و در زمان جمهورى اسلامى نيز چند صحن به آنها افزوده است. علاوه بر آنها، مسجدها، شبستانها، مدرسهها، کتابخانهها، نمازخانهها، کاروانسراها، حمامها، بازار و بازارچهها داشته است که اين بناهاى اخير ويران شدهاند تا مجموعه گسترش يابد.
ساختمان گنبد مرقد به دست اللهوردى خان همزمان با ساختمان مسجد شيخ لطفالله و به دست امير اصفهانى معمار ساخته شده است.
از نظر اصالت و استحکام بناهاى دوره صفوى به پاى بناهاى دوره سلجوقى نمىرسد. اما ويژهکارىها و تزئينات بيشتر مورد توجه معماران عهد صفوى بوده است. بناهاى دوران صفوى شهر اصفهان را بهصورت موزهاى ديدنى در آورده است.
از بناهاى غيرمذهبى عهد شاهعباس کاخ عالىقاپو را مىتوان نام برد. اين کاخ با اتاقهاى کوچک و تودرتو و طبقات متعدد و سبک که روى هم قرار دارند، از جهت ظرافت و زيبايى مدت چهار قرن ايرانيان و جهانيان را فريفته خود ساخته است. عالىقاپو در کنار ميدان نقش و روبروى مسجد شيخ لطفالله قرار دارد.
تزئينات مسجد شيخ لطف الله، اصفهان
باغ فين کاشان، قرن 11 الى 13 هـق
تعدادى مقبرههاى گنبددار نيز در زمان شاهعباس و پس از او ساخته شدهاند که مهمترين آنها مقبرهٔ خواجه ربيع است که در باغى بيرون از مشهد مقدس ساخته شده است. از ديگر مجموعههاى معمارى دورهٔ صفوى خانقاه شيخ صفى در اردبيل است که از يک رشته صحنهايى که به گروهى از ساختمانهاى چند ايوانى گنبدار ختم مىشود، تشکيل شده است. همچنين مىتوان از کاخ کوچک هشت بهشت و مدرسه کاروانسراى مادرشاه نام برد.
از ديگر آثار معمارى در زمان صفويان چندين حمام و پل و بازار و سراهاى تجارى در کنار بازارها هستند. بازارها همان روال سنتى کهن را دارند، با سقف گنبدى شکل و سراها تقريباً بازارى با عظمن بيشتر و با طول کممتر و بنبست است.
از آثار عامالمنفعه پلهايى هستند نظير پلهاى روى رودخانه زايندهرود، پل اللهوردىخان (سى و سه پل)؛ پل خواجو، همينطور کاروانسراهاى بىشمارى که در سرتاسر مملکت پراکنده شدهاند که حاکى از علاقهٔ شاهعباس اول به ايجاد يک سيستم وسيع ارتباطى بوده است و نيز برج و باروها نظير ارگ بم و بقاياى ديوارهاى شهر يزد.
از ديگر آثار دوران صفوى حمامها، آبانبارها و کتابخانهها و بناهاى شخصى طبقات بالاى جامعه است. از جمله مجموعهٔ گنجعلىخان در کرمان است که طى سالهاى اخير مرمت شده و بهصورت موزهٔ مردمشناسى درآمده است.
خانقاهها و مصلاها را نيز بايد از جمله بناهاى اين عهد دانست. از جمله خانقاه و آرامگاه شيخ عبدالصمد اصفهانى در نطنز. از جمله مصلاهاى مشهور، مصلاى طرق در مشهد است. هنر باغآرايى و باغسازى نيز در اين دوران رونق خاصى يافت. از جمله باغهاى باقىمانده باغ چهلستون در اصفهان و باغ فين کاشان است.
در تزئين معمارى به خوشنويسى اهميت داده مىشود و به صورت کتيبهنگارى متجلى مىگشت. اين امر از تحولات خاص در هنر کاشىکارى اين دوره بشمار مىرود.
کاخهاى شاهعباس در اصفهان سبک کهن تالار با ايوان ستوندار با سقف مسطح مانند آپاداناى تختجمشيد را زنده کرده است. کاخ چهلستون که تنها ۲۰ ستون دارد و با انعکاس در آب حوض بزرگ آن چهل ستون خواهد شد، زيبايى خاصى را جلوهگر ساخته است.
نقاشى
پس از روى کار آمدن شاه اسماعيل صفوى بسيارى از هنرمندان در تبريز گرد آمدند و بعد در دوران شاه طهماسب نقاشان بزرگى مانند ميرک، سلطان محمد و ميرسيدعلى شهرت يافتند.
در دوران صفويه نقاشى ديوارى هم در زمان سلطنت صفويه مخصوصاً از زمان سلطنت شاهعباس اول مورد توجه قرار گرفت. عمارتها و قصرهاى عظيم اين دوران يعنى زمان پادشاهى شاهعباس کبير در اصفهان اغلب با نقاشىهاى ديوارى تزئين يافتهاند، مانند جهل ستون، عالىقاپو، و همچنين در شيراز و قزوين نيز نمونههاى اين نقاشىها ظهور يافته است.
نقاش معروف اين دوران - زمان شاهعباس - رضا عباسى است که شهرتش بيشتر بهخاطر پرترهها و نقاشىهاى بزرگ خويش است. از ويژگىهاى نقاشىهاى رضا عباسى علاوه بر مشاهدهٔ دقيق طبيعت و استفاده از رنگهاى کمرنگ است.از نگارگران تبريز سلطان محمد و آقاميرک را مىتوان نام برد. ويژگىهاى چشمگير اين مکتب در تذهيبهاى يکى از نسخ خطى خمسه نظامى توسط آقاميرک و سلطان محمد و هنرمندان تبريز مير سيدعلى و ميرزا على و مظفرعلى اجرا شده است.
سلطان محمد نقاش دربار شاهطهماسب بود و برجستهترين نمايندهٔ مکتب تبريز. از ديکر آثار اين مکتب، شاهنامهٔ شاهطهماسبى است که نگارههاى آن کار استادانى چون ميرمصور، سلطان محمد، آقاميرک، ميرزاعلي، مظفرعلي، ميرسيدعلى و ... است.
خوابيدن رستم و جنگيدن رخش با شير، صفحه اى جدا شده از نسخه نا تمامى از شاهنامه، تبريز، 22-1515 ، ۲۰/۸x۳۱/۸ سانتيمتر، موزه بريتانيا، لندن
اثرى از شيخي: بهرام گور در عمارت کلاه فرنگى سبز رنگ، از نسخه نظامى ، تبريز، دهه 1480 م، استانبول، کتابخانه کاخ توپقاپى
در زمان شاه طهماسب پايتخت به قزوين و سپس به اصفهان منتقل شد. از نگارگران مکتب قزوين مىتوان صادقىبيگ، سياوش بيگ گرجستاني، نقدىبيگ، زينالعابدين را نام برد. نسخهٔ مشهور شاهنامهٔ قوام ابن محمد شيرازى مربوط به مکتب قزوين است که در موزهٔ رضا عباسى نگهدارى مىشود و به خط نستعليق قوام ابن محمد شيرازى کتابت شده است.
سبک و روش اين مکتب تا حدودى ارائه مکتب تبريز است اما بهتدريج از شدت تزئينات مکتب تبريز کاسته شده و رو به سادگى نهاد و هنرمندان به طبيعت رو آوردند.
مکتب اصفهان گرچه وابستگى به اصول سنتى را از دست نداد، اما تجربيات تازهاى به دست آورد و نخستين تأثيرات غربى را جذب کرد. همين اقتباسها به آزادسازى و رهايى نقاشى از تزئين و تذهيب نسخ خطى کمک کرد و نقاشى به صورت هنر مستقلى عرضه شد و بعد چهرهنگارىها افزايش يافت و ترکيببندىهاى روائى کمتر شد.
مهمترين ويژگى اين مکتب علاقه به نشان دادن حرکت پيکرهها بود. از نگارگران اين مکتب: آثار رضا هروي، آقارضا مصور کاشي، رضا عباسي، معين مصور، محمد يوسف و محمد قاسم. در اين دوران تصويرگرى کتاب از رونق افتاد و نقاشان تصاوير کتابها را ساده کردند و تذهيب بهصورت سطحى انجام مىشد.نقاشىها بهصورت مرقعاتى تهيه مىشد که به طور رقعه رقعه در کنار هم قرار مىگرفت. از اين مکتب دو نسخه شاهنامه باقى است؛ يکى به خط نستعليق بهتاريخ ۱۰۵۳ هـ . ق و داراى ۲۳ مجلس و نگارها بدون رقم است؛ دومى به خط نستعليق بهتايخ ۱۰۶۰ هـ . ق و داراى ۱۲ مجلس و فاقد نام کاتب و رقم است.
محمد زمان در اين دوران شيوهٔ جديدى عرضه کرد. او توسط شاهعباس دوم براى تحصيل به اروپا اعزام شده در آنجا مسيحى گشت و بعد به هند رفت و بعد از فوت شاهعباس به ايران آمد. شيوهٔ او متأثر از غرب بود. کارهاى او در سطح عالى نقاشى شده و با نمايش دقيق چهرهها و جامهها و رعايت پرسپکتيو در بناها همراه است. وى روى شاهنامه و نسخهٔ خطى نظامى کار کرده وى بعد از بازگشت مجدداً مسلمان شد. شيوهٔ کار او به وسيلهٔ نقاشان ديگر ادامه يافت و تا روى کار آمدن سبک محمودخان ملکالشعرا و ابوالحسن غفارى ملقب به صنيعالملک مورد پيروى نقاشان دربارى بود.
آنچه در هنر صفويان درخور توجه است، يگانگى هنرها در همهٔ شهرهاى هنرخيز ايران است و وحدت سياسى و مذهبى با وحدت هنرى همراه بوده است.
ساير هنرها
هنرمندان سفالگر تکنيکهاى دوره پيش را با اندکى تغيير ادامه دادند. ورود سفالهاى لعابدار، آبى و سفيد از چين سبب شد که تقليد از آنها در ايران رواج يابد و در مراکز اصفهان، کرمان، تبريز و محدودهٔ خليجفارس از آنها سخته شود. در اين زمان شايد نتوان نقشى يافت که اصالتاً ايرانى و از تأثير چين عارى باشد. ليکن هنر کاشى و نقش آن رونق زيادى به دست آورد و در آن تحول بسيار ارزشمندى آشکار شد. برجستهترين نمونههاى آن در مسجد شاه و مسجد شيخ لطفالله و درب امام اصفهان بهچشم مىآيد.
در زمينهٔ طلاکارى و نقرهکاري، ايران دورهٔ صفوى شهرت داشت. هنر تجليد و صحافى از پيشرفت قابلتوجهى برخوردار شد. صحافى مقوايى همراه با نقاشى زيرلاکى جايگزين صحافى چرمى تزئينى شد. فن صحافى از برجستهترين فنون تزئينى ايران گرديد.
در دوران صفوى منسوجات از رونق وسيعى برخوردار شد. در اصفهان، يزد و کاشان پارچههاى ابريشمى توليد مىشد و به اروپاى شرقى و اروپا صادر مىشد.
کاشى کارى مسجدالنبي، قزوين
قالىبافى موقعيت بسيار ممتازى بهدست آورد و در شهرهاى کرمان، کاشان، يزد، شيراز و اصفهان کارگاههاى معتبرى براى توليد آن بوجودآمد. قالىهاى ترکمن متقاضيان زيادى در آسياى مرکزى داشت و هر ايلى به سبب خاص خود آنرا تهيه مىکرد؛ اما معمولاً زمينهاى از رنگ قرمز يا قرمز متمايل به سياه، با نقوش رنگى به رنگهاى سبز، آبى و نارنجى ويا سفيد داشتند.
در آذربايجان نيز کارگاههاى قالىبافى وجود داشت و با نقوش حيوانى و صحنههاى شکار در اغلب موارد شبيه قالبهاى ساير شهرها بافته مىشد.
کليسا سن سور، وانک، اصفهان
در دوران صفويه فلزکارى به صورت نوشتن اشعار و نامهاى پيامبران و ائمه اطهار بر روى ظروف، همگانى شده بود. صحنههاى بزم و شکار نيز در حاشيهها و قالبهاى گرد و ترنجشکل کار مىشد. در دوران صفوى هنرمندان مىکوشيدند پيوسته شکل اشياى فلزى را دگرگون کرده و گسترش دهند.
هنرهاى ديگرى که در دوران صفويان اعتلا يافت، پارچهبافي، زرىدوزي، ترمهدوزي، سرمهدوزى و غيره است.
منبع:aftabir
در زمينهٔ دانش و ادبيات اين عصر دورهٔ تنزل و انحطاط آنها به شمار مىرود و تنها در علوم دينى و الهى کسانى چون شيخ بهايى و مجلسى ظهور کردند. دليل اين امر درگيرىها و مشکلات اين سلسله با اقوام ديگر و نيز تعصب شديد صفوى در تشيع مىباشد. اما بازار هنرها رونق داشت و نقاشان و خطاطان بزرگى ظهور کردند که در تاريخ هنرهاى زيباى اين کشور قدر و منزلت فراوان داشتند. از آن جمله کمالالدين بهزاد که در زمان تيمورى فعاليت داشت اما در دورهٔ صفوى نيز حضور داشت؛ ميرسيدعلي، سلطان محمد، ميرک، عليرضا عباس را مىتوان نام برد.
در دورهٔ صفوى ايران با ساير ممالک خاور نزديک و اروپا در ارتباط نزديک قرار گرفت. سبک ايرانى در شرق عنصر اساسى فرهنگ هنرى مغولان هند را تشکيل داد و آنها در تجربه اين سبک از خود ايرانيان هم مشتاقتر بودند. در ادبيات نيز چنين گرايشى بهوجود آمد.
سلسلهٔ صفوى با ايجاد هماهنگى بين ملت، عظمت از دست رفته ايران را بازيافت و توانست حدود و ثغور ايران را به عهد ساسانيان و شايد وسيعتر برساند. فرهنگ هنرى ايران در اين زمان دورهٔ جديدى را تجربه کرد که داراى شکوه و عظمت خاصي، هرچند گذرا بود و ماهيت اشرافىترى نسبت به دورههاى پيشين خود گذاشت.

بقعه شيخ صفى الدين اردبيلي، اردبيل

سکه طلاى صفوي، شاه سلطان حسين، قزوين
معمارى
پايتخت صفويان، در آغاز شهر قزوين بود و توسط شاهعباس اول به اصفهان منتقل گرديد. شاەعباس اول به معمارى باشکوه علاقه زيادى داشت. وى پس از انتقال پايتخت به اصفهان اقدام به ساخت کوشکها، کاخها، مساجد و ميدانها و بازارهاى مجلل کرد. همين مطلب دربارۀ شاه طهماسب در قزوين نقل شده است.
آستانهٔ حضرت معصومه (ع) در قم در زمان شاهاسماعيل ساخته شد ولى ساختمانهاى فرعى آن، بعضى در زمان قاجار ساخته شد.
شاەعباس شيفتهٔ عمران و معمارى بود. در دوران او بيشتر بناهاى مذهبى ايران پوشش کاشىکارى يافتند.
در آغاز سلطنت شاهعباس مسجد شيخ لطفالله در اصفهان ساخته شد که فاقد حياط بود و تالار گنبددار آن از داخل و خارج با کاشى لعابدار رنگين بهشکل معرق پوشانده شده بود. پس از آن شاهعباس در سمت ديگر ميدان بزرگ شاه، مسجد ديگرى ساخت.

مسجد شاه(امام) اصفهان،1039-1038 هجرى مسجد شاه اصفهان از زيباترين بناهاى مذهبى جهان اسلام است. نام اين مسجد پس از انقلاب به مسجد امام تغيير يافت. آغاز بناى اين مسجد سال ۱۹۹۱ هـ . ش و پايان آن سال ۱۰۱۷ هـ . ش مىباشد. اين بنا به شيوهٔ چهار ايوانى و اوج سنت مسجدسازى هزار سالهٔ ايران است.
يکى ديگر از آثار دوران شاهعباس بازسازى مجموعهٔ مرقد مطهر حضرت رضا (ع) است. شاهعباس که با پاى پياده به زيارت آن حضرت رفته بود در سال ۹۷۶ هـ . ش وارد مشهد شد و بازسازى مدفن آن حضرت در سال ۹۸۰ هـ .ش آغاز شد. اين مجموعه شامل بيش از ۳۰ بناست و معرف بيش از ۵ سده ساختمانسازى و تعميرات است. ۴ صحن قديمى دارد و در زمان جمهورى اسلامى نيز چند صحن به آنها افزوده است. علاوه بر آنها، مسجدها، شبستانها، مدرسهها، کتابخانهها، نمازخانهها، کاروانسراها، حمامها، بازار و بازارچهها داشته است که اين بناهاى اخير ويران شدهاند تا مجموعه گسترش يابد.
ساختمان گنبد مرقد به دست اللهوردى خان همزمان با ساختمان مسجد شيخ لطفالله و به دست امير اصفهانى معمار ساخته شده است.
از نظر اصالت و استحکام بناهاى دوره صفوى به پاى بناهاى دوره سلجوقى نمىرسد. اما ويژهکارىها و تزئينات بيشتر مورد توجه معماران عهد صفوى بوده است. بناهاى دوران صفوى شهر اصفهان را بهصورت موزهاى ديدنى در آورده است.
از بناهاى غيرمذهبى عهد شاهعباس کاخ عالىقاپو را مىتوان نام برد. اين کاخ با اتاقهاى کوچک و تودرتو و طبقات متعدد و سبک که روى هم قرار دارند، از جهت ظرافت و زيبايى مدت چهار قرن ايرانيان و جهانيان را فريفته خود ساخته است. عالىقاپو در کنار ميدان نقش و روبروى مسجد شيخ لطفالله قرار دارد.

تزئينات مسجد شيخ لطف الله، اصفهان

باغ فين کاشان، قرن 11 الى 13 هـق
تعدادى مقبرههاى گنبددار نيز در زمان شاهعباس و پس از او ساخته شدهاند که مهمترين آنها مقبرهٔ خواجه ربيع است که در باغى بيرون از مشهد مقدس ساخته شده است. از ديگر مجموعههاى معمارى دورهٔ صفوى خانقاه شيخ صفى در اردبيل است که از يک رشته صحنهايى که به گروهى از ساختمانهاى چند ايوانى گنبدار ختم مىشود، تشکيل شده است. همچنين مىتوان از کاخ کوچک هشت بهشت و مدرسه کاروانسراى مادرشاه نام برد.
از ديگر آثار معمارى در زمان صفويان چندين حمام و پل و بازار و سراهاى تجارى در کنار بازارها هستند. بازارها همان روال سنتى کهن را دارند، با سقف گنبدى شکل و سراها تقريباً بازارى با عظمن بيشتر و با طول کممتر و بنبست است.
از آثار عامالمنفعه پلهايى هستند نظير پلهاى روى رودخانه زايندهرود، پل اللهوردىخان (سى و سه پل)؛ پل خواجو، همينطور کاروانسراهاى بىشمارى که در سرتاسر مملکت پراکنده شدهاند که حاکى از علاقهٔ شاهعباس اول به ايجاد يک سيستم وسيع ارتباطى بوده است و نيز برج و باروها نظير ارگ بم و بقاياى ديوارهاى شهر يزد.
از ديگر آثار دوران صفوى حمامها، آبانبارها و کتابخانهها و بناهاى شخصى طبقات بالاى جامعه است. از جمله مجموعهٔ گنجعلىخان در کرمان است که طى سالهاى اخير مرمت شده و بهصورت موزهٔ مردمشناسى درآمده است.
خانقاهها و مصلاها را نيز بايد از جمله بناهاى اين عهد دانست. از جمله خانقاه و آرامگاه شيخ عبدالصمد اصفهانى در نطنز. از جمله مصلاهاى مشهور، مصلاى طرق در مشهد است. هنر باغآرايى و باغسازى نيز در اين دوران رونق خاصى يافت. از جمله باغهاى باقىمانده باغ چهلستون در اصفهان و باغ فين کاشان است.
در تزئين معمارى به خوشنويسى اهميت داده مىشود و به صورت کتيبهنگارى متجلى مىگشت. اين امر از تحولات خاص در هنر کاشىکارى اين دوره بشمار مىرود.
کاخهاى شاهعباس در اصفهان سبک کهن تالار با ايوان ستوندار با سقف مسطح مانند آپاداناى تختجمشيد را زنده کرده است. کاخ چهلستون که تنها ۲۰ ستون دارد و با انعکاس در آب حوض بزرگ آن چهل ستون خواهد شد، زيبايى خاصى را جلوهگر ساخته است.
نقاشى
پس از روى کار آمدن شاه اسماعيل صفوى بسيارى از هنرمندان در تبريز گرد آمدند و بعد در دوران شاه طهماسب نقاشان بزرگى مانند ميرک، سلطان محمد و ميرسيدعلى شهرت يافتند.
در دوران صفويه نقاشى ديوارى هم در زمان سلطنت صفويه مخصوصاً از زمان سلطنت شاهعباس اول مورد توجه قرار گرفت. عمارتها و قصرهاى عظيم اين دوران يعنى زمان پادشاهى شاهعباس کبير در اصفهان اغلب با نقاشىهاى ديوارى تزئين يافتهاند، مانند جهل ستون، عالىقاپو، و همچنين در شيراز و قزوين نيز نمونههاى اين نقاشىها ظهور يافته است.

نقاش معروف اين دوران - زمان شاهعباس - رضا عباسى است که شهرتش بيشتر بهخاطر پرترهها و نقاشىهاى بزرگ خويش است. از ويژگىهاى نقاشىهاى رضا عباسى علاوه بر مشاهدهٔ دقيق طبيعت و استفاده از رنگهاى کمرنگ است.از نگارگران تبريز سلطان محمد و آقاميرک را مىتوان نام برد. ويژگىهاى چشمگير اين مکتب در تذهيبهاى يکى از نسخ خطى خمسه نظامى توسط آقاميرک و سلطان محمد و هنرمندان تبريز مير سيدعلى و ميرزا على و مظفرعلى اجرا شده است.
سلطان محمد نقاش دربار شاهطهماسب بود و برجستهترين نمايندهٔ مکتب تبريز. از ديکر آثار اين مکتب، شاهنامهٔ شاهطهماسبى است که نگارههاى آن کار استادانى چون ميرمصور، سلطان محمد، آقاميرک، ميرزاعلي، مظفرعلي، ميرسيدعلى و ... است.

خوابيدن رستم و جنگيدن رخش با شير، صفحه اى جدا شده از نسخه نا تمامى از شاهنامه، تبريز، 22-1515 ، ۲۰/۸x۳۱/۸ سانتيمتر، موزه بريتانيا، لندن

اثرى از شيخي: بهرام گور در عمارت کلاه فرنگى سبز رنگ، از نسخه نظامى ، تبريز، دهه 1480 م، استانبول، کتابخانه کاخ توپقاپى
در زمان شاه طهماسب پايتخت به قزوين و سپس به اصفهان منتقل شد. از نگارگران مکتب قزوين مىتوان صادقىبيگ، سياوش بيگ گرجستاني، نقدىبيگ، زينالعابدين را نام برد. نسخهٔ مشهور شاهنامهٔ قوام ابن محمد شيرازى مربوط به مکتب قزوين است که در موزهٔ رضا عباسى نگهدارى مىشود و به خط نستعليق قوام ابن محمد شيرازى کتابت شده است.
سبک و روش اين مکتب تا حدودى ارائه مکتب تبريز است اما بهتدريج از شدت تزئينات مکتب تبريز کاسته شده و رو به سادگى نهاد و هنرمندان به طبيعت رو آوردند.
مکتب اصفهان گرچه وابستگى به اصول سنتى را از دست نداد، اما تجربيات تازهاى به دست آورد و نخستين تأثيرات غربى را جذب کرد. همين اقتباسها به آزادسازى و رهايى نقاشى از تزئين و تذهيب نسخ خطى کمک کرد و نقاشى به صورت هنر مستقلى عرضه شد و بعد چهرهنگارىها افزايش يافت و ترکيببندىهاى روائى کمتر شد.

مهمترين ويژگى اين مکتب علاقه به نشان دادن حرکت پيکرهها بود. از نگارگران اين مکتب: آثار رضا هروي، آقارضا مصور کاشي، رضا عباسي، معين مصور، محمد يوسف و محمد قاسم. در اين دوران تصويرگرى کتاب از رونق افتاد و نقاشان تصاوير کتابها را ساده کردند و تذهيب بهصورت سطحى انجام مىشد.نقاشىها بهصورت مرقعاتى تهيه مىشد که به طور رقعه رقعه در کنار هم قرار مىگرفت. از اين مکتب دو نسخه شاهنامه باقى است؛ يکى به خط نستعليق بهتاريخ ۱۰۵۳ هـ . ق و داراى ۲۳ مجلس و نگارها بدون رقم است؛ دومى به خط نستعليق بهتايخ ۱۰۶۰ هـ . ق و داراى ۱۲ مجلس و فاقد نام کاتب و رقم است.
محمد زمان در اين دوران شيوهٔ جديدى عرضه کرد. او توسط شاهعباس دوم براى تحصيل به اروپا اعزام شده در آنجا مسيحى گشت و بعد به هند رفت و بعد از فوت شاهعباس به ايران آمد. شيوهٔ او متأثر از غرب بود. کارهاى او در سطح عالى نقاشى شده و با نمايش دقيق چهرهها و جامهها و رعايت پرسپکتيو در بناها همراه است. وى روى شاهنامه و نسخهٔ خطى نظامى کار کرده وى بعد از بازگشت مجدداً مسلمان شد. شيوهٔ کار او به وسيلهٔ نقاشان ديگر ادامه يافت و تا روى کار آمدن سبک محمودخان ملکالشعرا و ابوالحسن غفارى ملقب به صنيعالملک مورد پيروى نقاشان دربارى بود.
آنچه در هنر صفويان درخور توجه است، يگانگى هنرها در همهٔ شهرهاى هنرخيز ايران است و وحدت سياسى و مذهبى با وحدت هنرى همراه بوده است.
ساير هنرها
هنرمندان سفالگر تکنيکهاى دوره پيش را با اندکى تغيير ادامه دادند. ورود سفالهاى لعابدار، آبى و سفيد از چين سبب شد که تقليد از آنها در ايران رواج يابد و در مراکز اصفهان، کرمان، تبريز و محدودهٔ خليجفارس از آنها سخته شود. در اين زمان شايد نتوان نقشى يافت که اصالتاً ايرانى و از تأثير چين عارى باشد. ليکن هنر کاشى و نقش آن رونق زيادى به دست آورد و در آن تحول بسيار ارزشمندى آشکار شد. برجستهترين نمونههاى آن در مسجد شاه و مسجد شيخ لطفالله و درب امام اصفهان بهچشم مىآيد.
در زمينهٔ طلاکارى و نقرهکاري، ايران دورهٔ صفوى شهرت داشت. هنر تجليد و صحافى از پيشرفت قابلتوجهى برخوردار شد. صحافى مقوايى همراه با نقاشى زيرلاکى جايگزين صحافى چرمى تزئينى شد. فن صحافى از برجستهترين فنون تزئينى ايران گرديد.
در دوران صفوى منسوجات از رونق وسيعى برخوردار شد. در اصفهان، يزد و کاشان پارچههاى ابريشمى توليد مىشد و به اروپاى شرقى و اروپا صادر مىشد.

کاشى کارى مسجدالنبي، قزوين
قالىبافى موقعيت بسيار ممتازى بهدست آورد و در شهرهاى کرمان، کاشان، يزد، شيراز و اصفهان کارگاههاى معتبرى براى توليد آن بوجودآمد. قالىهاى ترکمن متقاضيان زيادى در آسياى مرکزى داشت و هر ايلى به سبب خاص خود آنرا تهيه مىکرد؛ اما معمولاً زمينهاى از رنگ قرمز يا قرمز متمايل به سياه، با نقوش رنگى به رنگهاى سبز، آبى و نارنجى ويا سفيد داشتند.
در آذربايجان نيز کارگاههاى قالىبافى وجود داشت و با نقوش حيوانى و صحنههاى شکار در اغلب موارد شبيه قالبهاى ساير شهرها بافته مىشد.

کليسا سن سور، وانک، اصفهان
در دوران صفويه فلزکارى به صورت نوشتن اشعار و نامهاى پيامبران و ائمه اطهار بر روى ظروف، همگانى شده بود. صحنههاى بزم و شکار نيز در حاشيهها و قالبهاى گرد و ترنجشکل کار مىشد. در دوران صفوى هنرمندان مىکوشيدند پيوسته شکل اشياى فلزى را دگرگون کرده و گسترش دهند.
هنرهاى ديگرى که در دوران صفويان اعتلا يافت، پارچهبافي، زرىدوزي، ترمهدوزي، سرمهدوزى و غيره است.
منبع:aftabir