به بهانۀ "ندا"ی جان

mohammad 87 سبز

عضو جدید
کاربر ممتاز
به بهانۀ "ندا"ی جان
بلندشو دختر! بلندشو ببین که سمبل شعور و شرف شدی. شرف من، و شعور هر آنکه انسان است.
بلند‌شو دخترم، دوستم، رفیقم، شاگردم، مهربانم.
بلند‌شو! استادم، مرادم.
پاشو آنطرف‌تر را نگاه کن.
ببین!
همکلاسی‌هایت صف کشیده‌اند کنارت. تنها نیستی. همه‌شان به پیشبازت آمده‌اند. خوب نگاه کن! هر کدام هدیه‌ای دارند. داشتند.
خون و شرف.
خون برای رسوایی ظالم. شرف برای پیام؛ که تو پرچم‌دارش هستی؛ ندا«ی» خونین آزادی.

دختر بلند شو! فقط چیزی بگو تا دلم خوش باشد آخر. چرا دلت نمی‌خواهد که دلم را خوش کنی؟!
لازم نیست سنگی یا چیزی پرت کنی طرف کسی.
نه! لازم نیست چپ‌چپ نگاه کنی لباسهای سیاه را؛ و بغض و کینه‌ات را در سینه حبس کنی.
دیگر لازم نیست فریاد خاموش‌ات را در مشتهای گره کرده‌ات بریزی و دندانهایت را به هم بفشاری.
نه، دیگر لازم نیست.
تو کار خودت را کردی ای رسول امین برادر؛ ای رسالت انسان بر دوش.
همقطارهایت؛ دوستانت؛ همفکرانت؛ همه اینجا و آنجا با پیکری آغشته بخون روی دستها و شانه‌ها حمل می‌شوند.
بوی خون و باروت که در دهان و سینه‌ات پیچید، دانستم که کار از کار گذشته است. دانستم که رها شدی. پر کشیدی و اوج گرفتی و اوووووووووه ه ه ه..... تا کجاها که تو رسیدی و اسطوره‌ وار تجلی نیاز انسانی شدی. تو به انسانیت خود رسیدی. به حقیقتی که باور داشتی. حقیقتی شدی بر گونه‌ی اساطیر. انسانی از آنگونه که باید باشد و نیست. لطفا چشمهایت را ببند.

اینطور بمن ذل زده‌ای که چه؟! که بگویی چرا آنجا نیستم؟ که چرا صدایم درنمی‌آید؟!
چرا چشمهات را اینطور بمن دوخته‌ای؛ ندا؟

می‌خواهی از من اعتراف بگیری؟ خُب اعتراف می‌کنم؛ شرمنده‌ام؛ شرمنده.
کاش نگاهم نمی‌کردی. کاش می‌دانستی که نگاهت آتش می‌زند؛ آتش.
 

Similar threads

بالا