برای تو می نویسم

وضعیت
موضوع بسته شده است.

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
در روزگار من که غرور ادمها از عشق مهمتر هست
من نیز همچون مردم هستم تنها گاهی بجای اینکه غرورم را محاکمه کنم ادمها را محاکمه میکنم
کاش میدانستی چقدر سخت میشود کسی را از صمیمیم قلب دوست داشته باشی اما غرورت نمیگذارد حتی به او نزدیک شوی
کاش میفهمیدی وقتهایی که با تو تند برخورد میکنم و بداخلاقی میکنم و میایم سراغت و سعی میکنم از دلت در بیاورم بخاطر این هست که تو برایم عزیز هستی
کاش بجای اینکه سکوتم و حرفهایم را که میشنوی معنا کنی تنها در نگاهم خیره شوی تا بدانی برایم عزیز هستی
کاش کمی تو دوباره بشوی همان ادم قدیم که تا از تو ناراحت میشدم میامدی و تا دلیلش را نمیفهمیدی دست بردار نبودی
اما نه تو ان ادم قدیم هستی و نه من
از روز جدایمان که چند ماه هست برایم هر یک ماه همچو قرنیست
اخر گاهی احساس پیری میکنم
میدانم تو غمگینی بخاطر عزیزی اما نمیدانم ان عزیز کیست تا بتوانم برش گردانم کاش جای اینکه از هم فاصله بگیریم
دوباره به هم نزدیک شویم
 
آخرین ویرایش:

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
چقدر غريبانه به لحظه هايم رنگ شادي زدي...و...

رفتي

تورا هيچ وقت از خاطرم نميبرم كه

تــــــــــو

آشناترين غريبه ام بودي...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
...

...

لبخند اخرم
را هرگز از یاد نبر
اخر دیگر لبخند نمیزنم
 

robotnic

عضو جدید
کنجی خلوت
ظلمت شب و سکوت زندگان در تنهايی خزان
کنار روزنه ای که پنجره نام دارد نشسته ام در رويايی خام که هر لحظه بيشتر قلبم را می سوزاند
و با سکوت همنوا می گردم و به ياد خاطرات بر باد رفته اشک می ريزم خاموش و بی صدا ...
آيا خاطرات به سرقت رفته توسط افسر محبت پيدا خواهد گشت ؟....
بايد در خانه انتظار به سر برد ..


 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
ادمها را نمیتوان درک کرد اخر هر کدامشان متفاوت با دیگریست
حتی نوع دوست داشتنشان
برای خودم متاسفم که بخاطر خودخواهی و غرور خود هرگز به کسی نمیگویم دوستت دارم
تنها در عمل میخواهم نشان دهم بدتر از ان اینکه تفسیر میکنم تمام حرفهای انها را که دوست دارم و به خود میگیرم
تویی که این را میخوانی بدان دوستت همیشه دوستت دارد
تنها مغرور هست از تمام دوست دارمهای مرده خود معذرت میخواهم
 

daneh jou

عضو جدید
کاربر ممتاز
دارم از تو می نویسم فکرت از سرم نمیره ....... هرجا باشی هر جا باشم هیچکی جاتو نمیگیره
دارم از تو می نویسم نگو این قصه دروغه ........ واسه نوشتن از تو سر واژه هام شلوغه
 

shahram_anvar

عضو جدید
کاربر ممتاز
قيمت لبهاي سرخت روزگاري بشكند


بعد از اين بگذار قلب بي‌قراري بشكند
گل نمي‌رويد، چه غم گر شاخساري بشكند

بايد اين آيينه را برق نگاهي مي‌شكست
پيش از آن ساعت كه از بار غباري بشكند


گر بخواهم گل برويد بعد از اين از سينه‌ام
صبر بايد كرد تا سنگ مزاري بشكند

شانه‌هايم تاب زلفت را ندارد، پس مخواه
تخته‌سنگي زير پاي آبشاري بشكند

كاروان غنچه‌هاي سرخ، روزي مي‌رسد

قيمت لبهاي سرخت روزگاري بشكند
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مهم نيست فردا چي ميشه
مهم اينه که امروز دوستت دارم
مهم نيست فردا کجا ميري
مهم اينه که هرجاباشي دوستت دارم
مهم نيست تا ابد باهم باشيم
مهم اينه که تاابددوستت دارم
مهم نيست قسمت چيه
مهم اينه که قسمت شد دوستت داشته باشم
 

مهندس2010

عضو جدید
تو بگو وقتی خواب بودم چه کسی مداد رنگیهامو برداشت و فاصله ها رو پررنگ کرد؟؟؟؟
 

Ho$$ein

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
سنگریزه ها آماده اید ؟

طوفانی در راه است ...

240px-Beach_Stones_2.jpg
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
در عمق شب میروم
انجا کسی پیدایم نمیکند
نه تو و نه کس دیگر
تنها میخواهم
رنگ بزنم
ان هم سیاه
تا گم بشوم
در میان ادمها
تا یادم برود
کجا هستم
اخر کسی نیست که مرا بخاطر خودم بخواهد و همه تظاهر به دوست داشتن میکنند
اما کاش بجای تظاهر حقیقت داشت دوست داشتنشان
حتی گاهی هر چقدر قوی باشی دلت میخواهد تنها یک نفر کنارت باشد تا حرفهایت را بشنود و بخاطر خودم دوستم بدارد
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عشقم را نثار تو کردم...اما نپذيرفتي.
عشقم را به تو هديه کردم آن را دور انداختي، زندگيم را وقف تو کردم اما در کنارم نماندي، کاش روزي آن را برگرداني
 

daneh jou

عضو جدید
کاربر ممتاز
زیاد بهت فکرکردم گفتم یکمم بنویسم ازت ، از خوبیات و ازهمه چی..اما چه فایده تو اونور و من اینور ...فقط مینویسم ک سبک بشم...
 

Ho$$ein

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
برای تو می نویسم .... اما تو هیچ وقت نمی خوانی

برای تو ..... اما تو سکوتم را نمی یابی

برای تو .... اما تو طعم تنهاییم را نمی دانی ...
 

مهندس2010

عضو جدید
یادمه اولین بار یه بیت شعر رو برای تو نوشتم....اونجا تقریبا ازت عکس و نشونی نداشتم...الانم دیگه ندارم....با این تفاوت که اون زمان برای غریبه ی آشنایم و حالا برای آشنای غریبم می نویسم...
تو خیلی ازون بیت خوشت اومده بود...هم از نقاشیش و هم از شعرش...
انگار اونجا میدونستم یه روزی میشی آسمون و باید بری...حالا وقتشه اون شعر تموم شه...تموم...
الان زمان پایان اون ترانه ست...


نمیره از یادم هنوز... اون نگاه سردت آسمون...

وقتی بهم گفتی برو یه جای بی نام و نشون

تموم خاطراتمو ... عکسای پاره پارهمو...

به اسم تو سند زدم وسعت قلب خستمو...



دونه دونه اشکای من میریزه روی گونه هام

تو وقت بارون چشام، گفتی نمیمونم باهات...

منم که تنها میمونم ...تنها با خاطرات تو...

دیگه تو قاب چوبی دلم هم ، حتی ندارم عکستو
...



هر جای دنیا که برم دیگه نداره مثل تو...

رو تن قلب عاشقم خدا نوشته اسمتو...

تو جاده های بی کسی تو تنها تکیه گاهمی

اگه به تو تکیه کنم دیگه ندارم هیچ غمی...
:gol::gol::gol:

منی که با نبودنت میمیرم و زنده میشم...

چرا گذاشتی رفتی تو ، تو تنهایی زندونی شم؟؟؟




دونه دونه اشکای من میریزه روی گونه هام...

که زیر بارون چشام گفتی نمیمونم باهات

منم که تنها میمونم تنها با خاطرات تو

تو قاب چوبی دلم حتی ندارم عکستو
...



 
آخرین ویرایش:

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آن شب ...

که مـــاه عاشـــقــانه هـــایمـان را ...

تماشا می کرد ...





آن شب که شب پره ها ..

عاشــقـــانه تر ..





نــــور را می جســـتند ...!




و اتاقم ..




سرشار از عطر بوسه و ترانه بود... !

دانستم..


تـــــو پـــژواک تمــــام عـــاشــقـانه های تاریخی...!

 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کاش در تصادفی دردناک . . .
تمام گذشته ام فراموش شده بود ...
کاش ...
و کاش تو همیشگی بودی ...
تا در فراموشی خاطرات گذشته . از پس تاریخ می گذشتی .
و آنگاه تو تنها چیزی میشدی که به خاطر داشتم؛
تنها خدا . . .
تنها مادر. . .
تنها یار . . .
و تنها در آن شب تنهایی .. تنهاییم را میشکستی.
و آن گاه من دیگرتنها نبودم . . .
کاش....

 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
داغتـــریـن آغــــوش هـــا را از تنـتــــ
و شیـریـــن تـریــن بــوســـه هـــا را از لبـــانتــــ
بیـــرون بکشـــم
بــه تـلـــافـی تمـــامـ ِ روزهــایـــی کـــه میخــــواهمتــــ
و نیسـتـــی . . .
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلـم گـرفته است ...
نه اینـکه کسی کاری کرده باشد نه ...
من آنقدر آدم گریز شده ام که کسی کارش به اطراف من هم نمی رسد..
دلم گرفتـه است که آنچه هستم را نمی فهمند ...
و آنچه هستند را میپذیرم ...
و دنیـا هم به رویش نمی آورد این تنـاقض را ...
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هنوز هم دلم تنگ می شود
برای محض حرف زدنت
و برای تکیه کلامهایتکه نمی دانستیفقط کلام تو نبودمن هم به آنها …تکیه داده بودم!
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از خودم یه انباری ساختم با یه عالمه حرف های تلنبار شده ...

کاش مثل قدیما بیای و بگی :
"اگه حرفاتو به من نگی به کی بگی"

 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
شعــر هــای عاشقانه ام را


که فقط برای تو می نوشتم ...


برای ایـن و آن می فرستـادی !


دنیــا را عاشق کرده ای و خود ،


از هـفــت دولــت آزادی !!!



میــلاد تهــرانی
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خيال نبودنت نيز زيباست…
اصلا بگذار صادقانه بگويم…
هر خيالي که ردي از تو داشته باشد زيباست…
 

Ho$$ein

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
شک می کنم ... گاهی به تو ، گاهی خودم ... گاهی به این احساس شک ..

وقتی که پشت گریه هات ... لبخندت رو ، رو میکشم ...

شک میکنم ...
 

product man

عضو جدید
هر چه دادم به او حلالش باد
غير از آن دل كه مفت بخشيدم
دل من كودكي سبكسر بود
خود ندانم چگونه رامش كرد
او كه ميگفت دوستت دارم
پس چرا زهر غم به جامش كرد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
برو و نگذار ماندنت باری بشود بر دوش دل کسی که شکستن غرورت برایش

از شکستن سکوت اسانتر باشد.عشقت را بردار و برو.خوب برو. زیبا برو.

سر به زیر برو هر چند با اندوه با لبخندی بر لب برو هر چند باری سنگین بر دل و بر دوش.

شاد برو،شاد ازاین باش که اگر ترا نشناخت،عشق شناخت

برو و بدان هر جا بروی دست عشق را بر شانه ی خود حس خواهی کرد

نگاهت عاشقانه خواهد شد و صدایت اشنا.

وقار را در گام هایت می توان دید و اندوهی عارفانه را در لبخندت.

همه ی اینها از ان است که عشق قلب ترا ماُمنی برای بیتوته ی خویش یافته است

و همراهت خواهد ماند تا محضر حضرت دوست،

انکه می ماند اسیر عادت و خویشتن خواهی میشود.

ذائقه ی جانش تلخ میشود از شور و شیرین های زود گذر و غبار مینشیند

بر اینه ی روحش.

رفتن همیشه بد نیست.

انگونه باید بروی که دیده شوی و حضورت مثل لمس بال یک پروانه حس شود.

انگونه برو که هیچ نگاهی نتواند ترا انکار کند و هیچ دلی نتواند...

برو،فقط برو.

وقتی بروی همه چیزهایی که باید بیاید می اید.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ماندن همیشه خوب نیست،

رفتن هم همیشه بد نیست،

گاهی رفتن بهتر است.گاهی باید رفت.

باید رفت تا بعضی چیز ها بماند.

اگر نروی هر انچه ماندنیست خواهد رفت.

اگر بروی شاید با دل پر بروی و اگر بمانی با دست خالی خواهی ماند.

گاهی باید رفت و بعضی چیزها که بردنی ست با خود برد،

مثل یاد،مثل خاطره ،مثل غرور،

و انچه ماندنیست را جا گذاشت،مثل یاد،مثل خاطره،مثل لبخند.

رفتنت ماندنی می شود وقتی که باید بروی،بروی.

و ماندنت رفتنی میشود وقتی که نباید بمانی بمانی.

برو و بگذار چیزی از تو بماند که نبودنت را گرانبها کند.

برو وبگذار پیش ازاینکه رفتنت دردی بر دلی بنشاند،خاطره ای پر حسرت شود
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خیالم ...



گره خورده است !



چقدر ...



هول می زنند



رؤیاها !



انگار به عمرشان



تو را ندیده اند !
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا