برای تو می نویسم

وضعیت
موضوع بسته شده است.

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
امروز جشن میلاد توست

می*خواهم مثل همیشه غافلگیرت کنم

افسوس که تو فارغ از منی . . .

می*خواهم دورت بگردم

و مستانه عاشقتر از پیش شوم

امروز باید از هرم نفسهایت لبریز شوم

آنقدر لبریز که وجودم

از من خالی* شود

عاشقانه ترین جشن میلاد را برایت خواهم گرفت

تا بدانی هنوز دیوانه*وار دوستت دارم . . .

پیراهن اندوهم را به تن می*کنم

به آینه نگاه می*کنم

چقدر شبیه من است این محبوس در قاب مانده !

مشتاقانه به سویت می*آیم . . .

در تمام راه چهره*ات را مجسم می*کنم

که شاد و رها مرا درآغوش خواهی* گرفت

و عقربه*های حسود ساعت

برای لحظاتی باز خواهند ایستاد . . .

به تو نزدیکتر میشوم

قلبم پرنده*ای در قفس، آمادهٔ پریدن میشود

درست مثل اولین دیدارمان در تب و* تابم . . .

التهابی کودکانه !

انقدر نزدیکت ایستاده*ام که هرم نفس*هایم را می*شنوی . . .

نگاهت می*کنم ، در من جاری میشوی . . .

کیک تولد را که بر روی سنگ مزارت میگذارم

دیگر هق هق گریه امانم نمیدهد . . .

تو را سخت در آغوش میگیرم . . .

حس می*کنم دستانت

این سنگ سرد را میشکافد تا به من برسد

افسوس که این سنگ لعنتی

مدتهاست بین آغوش*هایمان فاصله انداخته است

می*خندی. شاد و* عاشقانه!

و من اما در حیرتم از آنچه اسمش سرنوشت است !

راستی*! تو هرگز بیست و شش سالگیت را ندیدی . . .

یک دل سیر اشک و آغوشی از راه دور

هدیه جشن تولد امسال توست

کیک را همانجا میگذارم

بگذار پرنده*ها کامشان را با یاد تو شیرین کنند . . .

و من اما باید بروم در پی* فرجامی تلخ

دوباره نگاهت می*کنم:

نازنینم امسال جشن بودنت را

با نبودنی ابدی سپری کردم . . .
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]سرانگشتانم که می سوزد[/FONT][FONT=&quot] ...[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]یعنی وقت ِ‌نوشتن از تـــوست[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]بــیــــا در خـــیـــالــم[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]آرام بنشین[/FONT][FONT=&quot] ...[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]مــــی خــواهـــم صــدای ِ نفس هــــایت را[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]بنویــــســـم[/FONT][FONT=&quot]..........[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

برای تویی که تنهایی هایم پر از یاد توست...

برای تویی که قلبم منزلگه عـــشـــق توست ...

برای تویی که احسا
سم از آن وجود نازنین توست ...


برای تویی که تمام هستی ام در عشق تو غرق شد...


برای تویی که چشمانم همیشه به راه تو دوخته است...


برای تویی که مرا مجذوب قلب ناز و احساس پاک خود کردی...


برای تویی که وجودم را محو وجود نازنین خود کردی...


برای تویی که هر لحظه دوری ات برایم مثل یک قرن است...


... تویی که سـکوتـت سخت ترین شکنجه من است برای


برای تویی که قلبت پـا ک است ...


برای تویی که در عشق ، قـلبت چه بی باک است...


برای تویی که عـشقت معنای بودنم است...


برای تویی که عـشقت معنای بودنم است...


برای تویی که غمهایت معنای سوختنم است...


برای تویی که آرزوهایت آرزویم است...


کلبه ای می سازم

پشت تنهایی شب، زیراین سقف کبود

که به زیبایی پرواز کبوتر باشد

چهارچوبش از عشق، سقفش از عطر بهار

رنگ دیوار اتاقش از آب

پنجره ای از نور، پرده اش از گل یاس

عکس لبخند تو را می کوبم

روی ایوان حیاط

تا که هرصبح اقاقی ها را با تو سرشار کنم

همه دلخوشیم بودن توست

و چراغ شب تنهای من، نور چشمان تو است

کاشکی در سبد احساسم، شاخه ای مریم بود

عطر آن را با عشق

توشه راه گل قاصدکی می کردم

که به تنهایی تو سر بزند

تو به من نزدیکی و خودت می دانی

شبنم یخ زده چشمانم در زمستان سکوت

گرمی دست تو را می طلبد.

 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
گاه در نبودت ارام میگریم
گاه که از من دوری حس میکنم دیگر نمیتوانم زندگی کنم
گاه میخواهم پرواز نمایم و روی شاخه ای که نزدیک اتاقت هست بنشینم و تماشایت کنم
گاه باید فراموش کنم غرورم را
گاه باید باور کنم حسی که تو به من داری و چه پرشور میشوم وقتی حس دوست داشتنت را به من میگویی و من نیز عاشقانه تر از قبل دوستت دارم
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سرآغاز نامه عاشقانه ، با نام تو مینویسم صادقانه
از عشق مینویسم از محبتهایت ، تا پای جان مینشینم چشم به راهت
مینویسم یک کلام ، عاشقانه : دوستت دارم
یک نفس در این نامه ، بی بهانه فریاد میزنم که تا آخرین نفس همنفس تو هستم
تو در کنارم نیستی ، اما همیشه در قلب منی
مینویسم این نامه عاشقانه را که بگویم همیشه به یاد تو هستم ، مینویسم که بگویم خیلی برایم عزیزی عزیزم
با قلمی از جنس محبت ، با احساسی به قشنگی عشق ، با یک دنیا حرفهای عاشقانه از قلب مهربان تو مینویسم بی بهانه ، که بی نهایت تا قیامت دوستت دارم.
اینک که از تو مینویسم ، برای تو مینویسم ، نامه از قطره های اشکم خیس خیس شده ، جای قطره های اشکم مانده و چشمهایم بهانه گیر شده .
دلتنگ تو هستم عزیزم ، دلتنگی را از جملاتی که برایت در نامه نوشته ام میتوان خواند ، قلمی که در این لحظه مرا یاری کرد ، که برای تو بنویسم نامه ای عاشقانه ، که به عشق تو نوشتم کلامی جاودانه . خیلی دوستت دارم ای تنها بهانه برای بودنم.
از سرآغاز نامه ، تا پایان روزی صدها بار بخوان نامه را ، و حس کن درد دل عاشق مرا.
ببین چقدر تو را دوست دارم ، ببین چقدر تو برایم عزیزی.
مواظب دلت باش ای بهترینم ، من همیشه و همیشه به یادت هستم شاهزاده نازنینم.
 
آخرین ویرایش:

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
چشمه اشکم خشکیده میدانی از بس برایت اشک ریختم که حتی اشکهایم نیز تمام شده و جای اشک از چشمانم خون میچکد میدانی دیگر طمع زندگی را حس نمیکنم انگار مرده ای هستم در میان زندگان کاش پرواز میکردم تا بیکرانه های ابی اسمان
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
رویای با تو بودن...


بازهم برای تو مینویسم تا بدانی که یادتو در لحظه لحظه من جاریست.

باز هم از دیوارهای فاصله عبور میکنم ودر ژرفای لحظه باتوبودن گم میشوم و در آن لحظه رویایی اوج

در دریای بی پایان چشمانت غرق میشوم تا در آن لحظه در نگاه تو گم شوم تا خودم را بیابم واز زندان

لحظه های بی تو رها شوم.....شاید بتوانم به رویای با توبودن برسم

و چه رویای شیرینی است رویای با توبودن رویایی که دست من را به دستان گرم تو میرساند.آ

نگاه من در گرمای وجود تو ذوب میشوم در آن زمان دیگر زبان از سخن گفتن عاجز است.

در این رویای دلنشین تنهای دلهای ما هستند که باهم نجوا میکنند،

گویی از پیوند دستهای ما روح ما هم به هم پیوند خورده

و چه زیباست رویای با توبودن.......:



 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
برای تو می نویسم...

براي عزيزي که ميراث عشق را از او به يادگار دارم.....دير زمانيست مي خواهم برايت بنويسم.... ميخواهم همه ي حسم را براي نوشتن به کار گيرم اما اين حس جديدي که وجودم را احاطه کرده رخصت نمي دهد با فراغ بال برايت بنويسم.

خود ،خوب ميداني چند روزيست بيش از پيش دل سپرده ي يارم. هنگام نوشتن چشمان زيبا و نجيبت را به ياد مياورم و نوشتن را کنار ميگذارم. چرا که دوست دارم چهره ي زيبايت را در ذهن مجسم کنم و با خيالت تنها باشم.

آنقدر نگاهت کنم که شايد جبران اين دوريها شودکه البته نمي شود و اي کاش بودي ...هميشه بودي که بهار زندگيم را در چشمان پر مهرت جستجو ميکردم. چند روزيست بهار را از چشمان تو طلب ميکنم. من هم چون تو دست نوشته ات را مي بينم ،ميخوانم ، مي بويم و عاشقانه دوست ميدارم ، و عطر وجوديت را از برگ برگ دفترم استشمام ميکنم و با خود ميگويم اي کاش قبل از ديدنت تمام دفترم را پر کرده بودم که تک تک برگه هايش به عطر پر مهر وجودت آغشته مي شد.

باور کني يا نه هنوز افسوس مي خورم چرا هنگام خداحافظي آنقدر نگاهت نکردم که براي يک دوره دوري ديگر شايد توشه اي باشد . چرا آنقدر نگاهت را نبلعيدم که هنوز تشنه ي عکسهايت هستم.....گمان ميبردم شيرين زماني که ببينمت اين التهاب درونيم فروکش مي کند اما دلي که به امانت به دستم سپرده بودي با ديدن نيمه ي گمشده ي خود بيش از پيش شعله ور شد. حق هم داشت. دو سال از تو دور بوده است و دست کم من خوب مي فهمم دردش را ،درد دوري ....

باور کني يا نه... باور نمي کنم حس کردن هرم نفسهایت را.... و شايد ايثار تن سوز نجيب دستهایت را......
اما يک چيز را ديگر خوب باور دارم...

بدون هيچ ترديد و هيچ شکي ، دوستت دارم....

اي فر و شکوه همه ي شادي هايم.....
 

Z.Mehran

عضو جدید
روزهایی که میدیدَمت نَفَسَم میگرفت.. حآلآ که نیستی دلَم میگیرَد..
بَرگَرد..
تَحَمُل اَولی آسآن تَر است...
 

Z.Mehran

عضو جدید

دیگَر بِ تو فِکر نمیکُنم... گُنآه است چشم داشتن
به مآل غریبه هآ....
:cry:
 

Z.Mehran

عضو جدید
دردم میگیرد
وقتی میبینم تو
تمام شعر های من بودی
و من
جوکی برای خنده هایت...!
:(
 

Z.Mehran

عضو جدید
هـــر چـــند نمے دآنـــم
خـــوآب‌ هآیت رآ با کـہ شـــریک مے شـــوے


اَمـــآ هنـــــوز


شـــریک تمآم بے خــــــــوآبے ‌هاے من،


تــــــــویـــے!!!

 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
برای تو مینویسم
برای تویی که تمام روح و قلبم از ان توست
برای تویی که دل تنگتم و نمیدانم با دلتنگیم چه کنم
برای تویی که اشکهای من هر روز بخاطرت بر گونه هایم جاریست و بغضی در گلو دارم که هیچ گاه ارام نمیگیرد
برای تویی که به من معنی عشق را اموخت و دانستم عشق همان دردش زیباست نه فقط رسیدن
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مگر می شودتو باشی ومن
عاشقت نباشم؟؟؟!!!!
گیسوی پریشان عشق را
هیچگاه
بی نام تو شانه نکرده ام
و تقدس حرمت باران را
هرگز با چتر نشکستم
مگر می شود تو باران باشی و
من خیس از تو نباشم؟؟!!!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
گفته بودم اگر دوست بدارم زیباست اما دردش انقدر زیاد شده که گاهی ارزوی مرگ میکنم
گفته بودم غم نیز روزی تمام میشود ولی هنوز رنگ شادی را ندیدم
گفته بودم عاشق زیباست ولی دوست دارم معشوق باشم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تنها برای تو می نویسم برای تو که برق چشمانم را زنده می کنی

برای دستان تو که گرمای عشق را خجالت زده می کند

برای لبانت که جز ترنم محبت را نمی بوسند

برای تپش های قلبت که نبضم را به زدن وا می دارد

با توست که روز و شبم معنا دارد

تنها برای تو می نویسم
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
برای تویی مینویسم
که انقدر دوری که نمیدانم کی میتوانم ببینمت ولی یاد و خاطرت در قلبم هست
برای تویی که عشق را به من نشان داد و حال عاشقم ولی باز هم دلتنگم دل تنگت حتی بارانی که تو را به یادم میاورد مرا ارام نمیکند و تنها در زیرش اشک میریزم
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من عاشق بارانم

شب های بارانی را دوست دارم

وقتی که شهر با آب شسته میشود
من پنجره را دوست دارم ، وفتی که باران با اشتیاق به آغوش شیشه می رود

وقتی که تنها صورت خود را به پنجره سرد میچسبانم و با دانه های باران هم دردی میکنم …
دیگر از صدای صاعقه نمیترسم ،
حالا خوب میدانم
این صدای مهیب ، همان لحن خیس و ساده باران است .
من عاشق گریه کردن زیر بارانم
عاشق دویدن و چرخیدن با تو زیر بارانم
من عاشق بارانم ولی
ولی حیف …
بوی خیسی را دوست دارم
باران بوی خاطره هایم را میدهد …
خاطره های شیرین
شاید هم کمی تلخ
من عاشق بارانم


 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
نوشتن گاهی عذابم میدهد اخر کسی مرا نمیفهمد ولی تنها همین نوشتن کمی درد قلبم را ارام میکند گاهی هم شدید میکند و مرا با بغضهایم تنها میگذارد نوشتن را گاهی دوست ندارم اخر از تو مینویسم ولی دیگر نوشتن مرا ارام نمیکند بلکه با هر خط نوشتن از تو اشکهایم جاریست و تنها با بی رحمی اشکهایم را پاک میکنم تا کسی نبیند
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
برای تو مینویسم
برای تویی که به من عشق را اموخت
برای تویی که در کنارت تنها جایست که از هیچ چیز نمیهراسم
برای تویی که به من اموخت صبر کردن را
برای تویی که هر روز به یادت از خواب بیدار میشوم و به شوق با تو بودن میاندیشم
 

DOZI

اخراجی موقت
نکند روزی به هوای عشق تازه در کوچه های غریب پرسه زنی ،

چون در غروب همان کوچه تو را ازیاد خواهد برد ،

و روزی که از یاد رفتی بدان که بر باد رفتی بدان که بر باد رفتی واسیر باد شدن یعنی همچون قاصدک پرپر و آواره شدن
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
براي دوريت اشكها ريختم براي خنده هايت شعرها سرودم و برايت نامه ها نوشتم
اشكها ريختم تا وقت زود بگذرد و بازايي
شعر گفتم كه خنده هايت طولاني به نظر برسد
و نامه ها نوشتم تا بدانم كه هيچ وقت از خاطرت باك نخواهم شد
اشك مي ريزم نامه ها مي نويسم و شعرها مي سرايم
براي تو
تا بداني دوستت دارم...

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
براي دوريت اشكها ريختم براي خنده هايت شعرها سرودم و برايت نامه ها نوشتم
اشكها ريختم تا وقت زود بگذرد و بازايي
شعر گفتم كه خنده هايت طولاني به نظر برسد
و نامه ها نوشتم تا بدانم كه هيچ وقت از خاطرت باك نخواهم شد
اشك مي ريزم نامه ها مي نويسم و شعرها مي سرايم
براي تو
تا بداني دوستت دارم...

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من عاشق بارانم

شب های بارانی را دوست دارم

وقتی که شهر با آب شسته میشود
من پنجره را دوست دارم ، وفتی که باران با اشتیاق به آغوش شیشه می رود

وقتی که تنها صورت خود را به پنجره سرد میچسبانم و با دانه های باران هم دردی میکنم …
دیگر از صدای صاعقه نمیترسم ،
حالا خوب میدانم
این صدای مهیب ، همان لحن خیس و ساده باران است .
من عاشق گریه کردن زیر بارانم
عاشق دویدن و چرخیدن با تو زیر بارانم
من عاشق بارانم ولی
ولی حیف …
بوی خیسی را دوست دارم
باران بوی خاطره هایم را میدهد …
خاطره های شیرین
شاید هم کمی تلخ
من عاشق بارانم


گفتی که به احترام دل باران باش، باران شدم و به روی گل باریدم گفتیکه ببوس روی نیلوفر را،از عشق تو،گونه های او بوسیدم گفتی که برای باغ دلپیچک باش، بر یاسمن نگاه تو پیچیدم گفتی که برای لحظه ای دریا شو، دریا شدم براي تو
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زیبای من چگونه ستایشت کنم در حالی که قلبت از محبت بی نیاز است
چگونه ببوسمت وقتی که عشقت در وجودم جاریست
بگذار نامت را تکرار کنم و همواره دوستت دارم را بر زبان گویم
چه داشته ای که مرا اینگونه طلسم کرده است
من اینگونه نبوده ام تو مرا با عشق آشنا کردی
زمانی که با تو هستم با آسمان به بیکران پرواز میکنم
پس بدان دوستت دارم بینهایت.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
می خواهم از تو بنویسم برای تو که در تمام لحظاتم وجود داری. خنده هایم برای توست. با تو بودن مرا شاد می کند وبی تو بودن مرا گریان. تو با من هستی در حالی که در کنارم نیستی. تو با منی چون در قلب منی قلبم را با دنیا عوض نمی کنم چون تو در آنی و من تنها تو را دوست دارم که سبزی مانند بهار استواری مانند کوه لطیفی مانند گل و روانی همچون دریامی خواهم از تو بنویسم برای تو که در تمام لحظاتم وجود داری. خنده هایم برای توست. با تو بودن مرا شاد می کند وبی تو بودن مرا گریان. تو با من هستی در حالی که در کنارم نیستی. تو با منی چون در قلب منی قلبم را با دنیا عوض نمی کنم چون تو در آنی و من تنها تو را دوست دارم که سبزی مانند بهار استواری مانند کوه لطیفی مانند گل و روانی همچون دریا
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بازهم دارم می نویسم از دلم برای تو٬ به خاطر تو

بازهم دارم می نویسم از شدت نیازم به تو٬ برای تو

بازهم دارم می نویسم از شدت عطشم به عشق تو٬ برای تو

بازهم دارم می نویسم از شدت شوقم از تو٬ برای تو

بازهم دارم می نویسم از دلم برای دلم٬ برای عشقم٬ برای زندگیم

فقط به خاطر دل تو فقط به خاطر تو....
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از امشب... هرشب بوی مشک و نبات به دور پیچک عشق خواهد پیچید...
وعطر حضورتو هرنفسی را از خواب بیدار خواهد کرد!
براستی تو کیستی برای من؟وقتی باشی شرم دارم از دیدنت...

و وقتی نیستی بیتاب بودنت...

اماحالاکه نیستی و بیتابم...
بیتاب از تنهایی و غربت... از تاریکی و ظلمت!.......
ودلم سیب میخواهد...
باران میخواهد!تابشویندو معطر کنند احساسم را...
تا عاری شود از هر بغض و کینه...
هوس و عادت!

باتوبودن هر دم بامن است!وصف ناشدنی است قلبم در مقابلت...

دوستت دارم!

 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
برای تو نوشتم از سرود مرغان خوش الحانی که هر روز بر اسمان پرواز مینمایند میدانی این روزها حتی صدای اوازشان برای زیباتر شده انقدر زیبا که ساعتها گوش میدهم و به تو میاندیشم و ارام لبخندی میزنم میدانم عشق تنها چیزیست که در قلبم جاریست عشق به تو که با تمام وجود دوستت دارم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

من دلم می خواهد، شاخه ای ازگل مریم، سبدی ازگل یاس، بوته ای

از گل سرخ بغلی اززنبق یا که برگی ازتاک،همه درپای توریزم جانا !

من دلم می خواهد، نغمه ای از بلبل یا که آوی هزار یا سرود هدهد

یا نوای قمری همه در گوش تو خوانم جانا !

من دلم می خواهد، هر سحر آب زلال که به رودی جاریست تا به دریا

ریزد ، این همه پاکی و آرامش را ، به سر کوی تو آرم جانا !

من دلم می خواهد، شامگاهان تا صبح که بخوابد خورشید وبتابد مهتاب

همه شب خواب توبینم جانا !​
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا