[h=1]با بازیگران نویسنده و آثارشان آشنا شوید[/h]
نوشتن، وسوسه ای است که گاهی جماعت بازیگر را نیز بی نصیب نمی گذارد. در فهرست پیش رو، نام و پیش زمینه فعالیت آنها در حوزه کتاب آمده؛ بازیگرانی که یا اقدام به انتشار کتاب در حوزه شعر کرده اند یا در حوزه ادبیات داستانی کتابی به چاپ رسانده یا دست به ترجمه آثار خارجی برده اند.
روزنامه هفت صبح: نوشتن، وسوسه ای است که گاهی جماعت بازیگر را نیز بی نصیب نمی گذارد. در این سال ها غیر از کارگردانان مشهوری چون «مسعود کیمیایی»، «داریوش مهرجویی»، «عباس کیارستمی» و ... بازیگران نیز دست به قلم شده اند و در حوزه ادبیات، چه شعر و چه داستان، آثاری نوشته اند. این آثار، در مواردی معدود، حرفه ای و حائز اهمیت اند اما بیشتر شبیه دل نوشته و وب نوشته هستند تا شعر و داستان؛ نه که خواندنی یا قابل تأمل نباشند اما در تعریف «داستان» یا «شعر» نمی گنجند.
دسته سوم هم مختص نوشته هایی ست که نه شعرند، نه داستان، نه خواندی و نه دوست داشتی! در فهرست پیش رو، نام و پیش زمینه فعالیت آنها در حوزه کتاب آمده؛ بازیگرانی که یا اقدام به انتشار کتاب در حوزه شعر کرده اند یا در حوزه ادبیات داستانی کتابی به چاپ رسانده یا دست به ترجمه آثار خارجی برده اند.
افسانه بایگان
«افسانه بایگان» در سال 1385 دفتر شعری به چاپ رساند با عنوان «مهر مکتوب» (نشر ایشیق) که در خبرگزاری ها بازتاب پیدا کرد اما انعکاس ادبی چندانی به دنبال نداشت. برآیند نقادانه و حرفه ای خوانش این دفتر شعر، از شاعری مبتدی حکایت دارد. با تمام احترامی که برای خانم «بایگان» در حوزه سینما و تلویزیون قائل هستیم، بهتر این بود پیش از چاپ لااقل با منتقدان و شاعران صلاح و مشورتی می کردند

«مرا عهدی ست با یادت/ که گرمای حضورت را / میانه نیمه های شب / به دست واژه های شعر بسپارم». چقدر این بند ابتدایی شعر خانم «بایگان» شبیه مَطلع غزل «حافظ» شیراز است! «مرا عهدی ست با جانان / که تا جان در بدن دارم / هواداران کویش را ...» مسئله مهمتر این است که اهی ممکن است کسی نتواند اندیشه مورد نظر خود را در قالب مخصوصی (مثل شعر یا داستان) به خوبی بیان کند اما ایده درخشانشان در همان بیان نصف و نیمه هم به چشم بیاید (مثل اشعار و نوشته های به جا مانده از مرحوم حسین پناهی)، در صورتیکه شعر خانم «بایگان» در این حد و اندازه هم نیست.
در مجموع مطالعه «مهر مکتوب» را تنها به مخاطبانی پیشنهاد می کنیم که از خواندن دل نوشته های یک بازیگر مطرح لذت می برند.
رضا کیانیان
«داستانک» در معنای عام به داستان های بسیار کوتاهی گفته می شود که اغلب از دو صفحه بیشتر نیست؛ قصه هایی که بیشتر حکایت وار هستند و در پی ارائه نکته ای اخلاقی، اجتماعی یا ... اما «داستانک» در معنای تخصصی به داستانی گفته می شود که عناصر داستان (مثل شخصیت، روایت و ...) به فشرده ترین شکل در آن حضور یافته باشند. مثل داستانی فوق العاده تاثیرگذار از «ران بَست» با عنوان «بازی جنگ»: «سرجوخه جان تامس که در گل چمباتمه زده بود با شنیدن نخستین صدای انفجار، خود را باخت. صدای مادرش را واضح تر از صدای انفجار جبهه می شنید: «جانی! شام حاضره!» گریان، تفنگ خود را انداختو به طرف صدا دوید. مُسلسلی چَه چَه زد و بعد ساکت شد.»


مرجان شیرمحمدی
«مرجان شیرمحمدی» نخستین اثر داستانی اش را در سال 1380 با عنوان «بعد از آن شب» منتشر کرد که برنده جایزه گلشیری نیز شد. او در نخستین کتابش، نویسنده ای توانا نشان داد و داستان ها بیانگر نویسنده ای کاملا آشنا با اصول داستان نویسی بودند.

اما رمان «این یک فصل ...» رمان قدرتمندی نیست. شتابزدگی در این رمان بیشتر از هر چیزی به چشم می آید؛ گویی نوسنده بیشتر در پی ارائه یک طرح داستانی است تا رمان. به همان میزان که خانم «شیرمحمدی» در پرداخت جزئیات، دردو کتاب قبلی استادانه عمل می کند، در این رمان متاسفانه درمی ماند اما او حالا با تازه ترین رمان خود «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران»، بار دیگر در عرصه ادبیات داستانی حضور یافته است.

ترانه علیدوستی
سال 90 در فهرست نامزدهای جایزه کتاب فصل وزارت فرهنگ و ارشاد در بخش ادبیات خارجی، نام دو نفر بیش از مابقی به چشم می آمد: یکی «بهمن فرزانه» برای ترجمه کتاب «طوطی» نوشته «سوزانان تامارو» و دیگری «ترانه علیدوستی» برای ترجمه مجموعه داستان «رویای مادرم» نوشته «آلیس مونرو». از میان این دو نامزد، در نهایت جایزه به «ترانه علیدوستی» رسیدو این مسئله چندان هم دور از ذهن نبود.

در مجموع به نظر می رسید برگزارکنندگان برای پررونق کردن جایزه خود اقدام به اهدای جایزه به بازیگری سرشناس کردند تا هم به بازتاب های خبری بیفزایند و هم نام و آوازه ای برای خود بیابند.

بهاره رهنما
«چهار چهارشنبه و یک کلاه گیس» عنوان مجموعه داستانی از «بهاره رهنما» بود که در سال 88 توسط نشر چشمه منتشر شد. «رهنما» از کارگاه های داستان نویسی «جعفر مدرس صادقی» بهره برده است اما داستان های او در این کتاب، صرفا داستان هایی کارگاهی نیستند.

سوژه اصلی چنانچه قابل حدس است، در اکثر داستان های «زن» و مشکلات و مسائل پیرامون زنان است. خانم بازیگر اغلب به این سوژه به نگاه یک «قربانی» نگاه می کند و در این ایده با بسیاری از داستان نویسان زن ایرانی مشترک است. هر چند زنان داستان هایش گاهی عصیانگر هستند و پا از اصول متعارف عرف و سنت فراتر می گذارند اما در چنین هیبتی نیز نمی توان شکل و شمایل قرانی را از آنها حذف کرد. آنها قربانیانی هستند که ترس و حذف و محدودیت های خود را به شکل عصیان و پرخاشگری (نسبت به عرف) نشان می دهند.
«بهاره رهنما» خود نیز از این مولفه آگاه بود و در یکی از جلسات نقد کتابش عنوان کرده بود دوست ندارد مردم، راوی کتاب را با شخصیت خودش یکی بپندارند. هر چند این خواسته غالبا مراعات نمی شود و مخاطبان تلاش می کنندن بین چهره های سرشناس و زندگی شخصی شان، اشتراکاتی بیابندواز این طریق، آب سردی بر آتش کنجکاویشان بریزند.
اندیشه فولادوند
اعتقاد کلی بر این است که «شعر» در تعریف نمی گنجد و چنان سیالیتی در معنا دارد که نمی توان آن را تعریف کرد اما این قالب ادبی چندان هم لاابالی نیست! لااقل می توان برای آن مؤلفه هایی برشمرد ومتونی را که فاقد آن مؤلفه ها هستند، شعر ننامید. اما اگر بخواهیم به مهمترین این مؤلفه ها بپردازیم، باید از «زبان» نام ببریم. در شعر، زبان معیار دستکاری می شودودستخوش اتفاقاتی که می توان آن را به تعبیر کارکرد زیباشناسانه خود را به نمایش بگذارد.

«عطسه های نحس» خانم «فولادوند» را می توان در بعضی سطور معادل متونی ابتدایی و فاقد مؤلفه های «شعر» دانست و گاهی نیز مشمول شرایطی که نام بردیم. دفتر شعر خانم بازیگر، از آن نوع اشعاری است که می توان آن را تلاش های یک شاعر دانست؛ تلاش هایی که گاهی موفق به ارائه بندهایی زیبا بوده اند و گاهی نیز نه. هر چند، این نکته را فراموش نکنیم که شعر امروز ایران در وضعیتی به سر می برد که خالقان قدرتمند دیروز شعر ایران را ندارد. بنابراین «عطسه های نحس» پیشنهادی است که خواندن آن خالی از لطف نیست.

فلامک جنیدی
یک زن تنها در کلان شهر؛ این ایده اصلی اغلب داستان های «فلامک جنیدی» در مجموعه داستان «جایی به نام تاماسکو»ست. «جنیدی» در این مجموعه داستان نویسنده ای آشنا با اصول داستان نویسی است. داستان اول مجموعه روایت زنی تنهاست که معشوق خود را از دست داده است. او به هر دری می زند تا به آرامش پیشین برسد اما همه جای خانه، حکایتی از خاطرات معشوق است.

تمام زندگی و هویت او «گذشته» و اتفاقی تراژیک در گذشته است. این اتفاق، گریبانگیر او شده و بر تنهایی و دلهره اش دامن می زند. او از چیزی یا کسی در «گذشته» می گریزد حال آنکه «گذشته» دائما با اوست و زن داستان، توان رهایی ندارد. «فلامک جنیدی» ماهرانه زن امروز کلان شهر را روایت می کند؛ زنی که کوچکترین جزئیات زندگی، ممکن است به اندازه بزرگترین اتفاقات زندگی یک مرد، مهم و قابل تأمل باشد.

بهنوش بختیاری
«داستان کوتاه مدرن» برخلاف آنچه عده ای تصور می کنند، قابل تعریف است. این قالب ادبی، برآیندی است از عناصر چون «زبان مکتوب»، «شخصیت»، روایت»، «بحران» (طرح و نوطئه) و ... هر یک از این عناصر، خود زیر شاخه های متعددی نیز دارند که می توان ساعت ها درباره آنها به بحث و گفتگوی پرداخت. اما متاسفانه این قالب نوین، گاهی با «قصه»، «حکایت» و «قطعه ادبی» اشتباه گرفته می شود. برخی نویسندگان تازه کار گمان می برند روایت هر اتفاق یا توصیف هر حالتی می تواند به تولید «داستان کوتاه» بینجامد.

