امروز هوا برفیست
برف خوشگلیست
یادم هس ان قدیم ها که برف میومد بابایم کار نمیرفت بعد ما صب که چشمامون باز میشد از پنجره بیرونو که میدیدم یهو چشامون برق میزد پا میشدیم از جا .....میرفتیم لب پنجره بعد هی دعا میکردیم مدرسه ها تعطیل بشن و پای رادیو مینشستیم تا اعلام کند تعطیلیم
بابایمان حلیم داغ و نان تازه میخرید و بهمون میچسبید خوشمزه ترین صبحانه زندگی من بود..
و بعد بابا میرفت برفهای پشت بام را پارو میکرد میریخت داخل حیاط و بعد همه رو یه جا جمع میکرد و یه کوه برفی تو حیاط خونمون درست میشد و ما میتونستیم روش سر بخوریم و هی سر بخوریم
اما حالا چی
برف می اید
و من قرنطینه ام
نه کسی می اید نه میره
نه حوصله دارم کسی بیاد و بره:|