اگه دلت شکست ما رو هم یاد کن.

MOON.LIGHT

عضو جدید
کاربر ممتاز
این نوحه زبان حال حضرت رقیه (س) هست که با پدر بزرگوارش امام حسین (ع) صحبت و درد دل می کنه و اتفاقاتی که در کربلا براشون می افته رو بیان می کنه. خیلی سوزناک هست.

حسين فاطمه سلام * حسين مصطفي سلام*حسين مظلوم علي*شهيد کربلا سلام*
اون که مي گفت تو کربلا*خيمه هاتو آتيش زدند*نگفت کجا به بچه ها*زخم زبون و نيش زدند*
اون که مي گفت يه دختره*آتيش به دامن روديده*نگفت تو اون صحرا چرا*راه نجف روپرسيده*
اون که ميگفت زينب تو*رگ بريدت رو بوسيد*نگفت ميون نيزه ها*فقط سر تو رو مي ديد*
اون که مي گفت د
یده بوده*گوش يکي خون مي چکيد*نگفت کجا سيلي زدو*گوشوارشو گرفت کشيد*
اون که مي گفت انگشت تو*از بدنت جدا شده*نگفت که انگشترتو*غنيمت کيا شده*
اون که مي گفت يه زنجيري*به گردن علي ديده*نگفت کجا با خطبه هاش*بساط ظلم و کوبيده*
اون که مي گفت بچه هاتو*با تازيانه مي زدند*نگفت دليلشون چي بود*با چه بهونه مي زدند*
مي خوام بگم که ماجرا*ازاونجايي آب مي خوره*که ظالم اولي گفت*علي بايد کنار بره*
اون روزي که حسين من*مادرتو کتک زدند*کينه خيبري رو با*قباله فدک زدند*
اون روزي که آتش کين*بر در خونتون نشست*برادرت قربوني شد*پهلوي مادرت شکست*
اون روزي که دست علي*بسته بود و تو کوچه ها*فاطمه شو کتک زدند*جلوي چشم بچه ها*
اون روزي که خونتونو*به شعله ها در کشيدند*تخم نفاق و کينه رو*ميون امت پاشيدند*
مي خوام بگم بعد تو باز*خيل خوارج اومدند*اونايي که مادرتو*زدند دوباره اومدند*
دلم مي گه راضي نشو*دست خالي پا بکشي*اوني که زينب کشيده*يه خوردشم ما بچشيم*
زينبي که تو ازدواج*مي گفت يه شرط خوب دارم*هرجا حسين من بره*منم بايد باهاش برم*
زينبي که بعد دو روز*اومد پي تو قاصدش*حق داره بعد مرگ تو*شوهرشم نشناسدش*
اون که وصيت تو رو*همش به جون و دل خريد*يه دخترت گم شده بود*
ميگن تا صبح پي اش دويد*ميخوام بگم خواهر تو*خيلي مصيبت کشيده*
بطوريکه همه ميگن*قامت زينب خميده*زينبي که هرجا مي رفت*تا هرکجا پا مي گذاشت*
جبرئيل هم مي يومد و*بالهاشو اونجا مي گذاشت*زينبي که اگه يه روز*
ميخواست پيش بابا بره*هاشمي ها جمع مي شدن*دخت علي تنها نره*
زينبي که مي رفت بقي*سر بزنه به مادرش*مدينه رو قرق مي کرد*
ابو فاضل با لشکرش*زينبي که اگه يه روز*اراده سفر مي کرد*
 

MOON.LIGHT

عضو جدید
کاربر ممتاز
حسين شو صدا مي زد*عباس شو خبر مي کرد*زينبي که اگه يه وقت*
سوار مرکبي مي شد*زانوي عباس علي*رکاب زينبي مي شد*حالا بايد خطر کنه*
با بچه هاي بي پناه*گاهي مي ره تو علقمه*دور ميزنه تا قتلگاه*
شايد مي خواد براي تو*پيراهني پيدا کنه*شايد مي خواد داد بزنه*عباسشو خبر کنه*
اگه يه روز نمي ديدت*مريض مي شد تو ميخونه*بي تو کجا داره بره*
مي خواد همينجا بمونه*دلش مي خواست جاش بزارن*تنها تو اون دشت بلا*
ولي يهو يه دختري*داد مي زنه عمه بیا*می خوام بگم دختر تو*درد و بلا کم ندیده*
تو بچه ها هیچ کسی رو*مثل رقیه ندیده*میگن یه جا خرابه بود*خرابه ای تو شهر شام*
گریه می کرد و هی می گفت*عمه بریم پیش بابام*آخه می خوام حرف بزنم*
درد و بلا مو بش بگم*شکایت این مردمو*پیش بابا جون ببرم*با التماس به خواهرت*
میگفت بگو بابا بیاد*گفتم باید کاری کنی*دیگه دلش بابا نخواد*سر تو رو تو ظرفی که*
یه پارچه روش کشیده بود*بردن جلوش گذاشتنو*رنگ همه پریده بود*هی می گفت
من نمی خوام*عمه گرسنه ام نیست *وقتی یه خورده بو کرد*فهمید که ماجرا چیست*
سرو گذاشت رو دامنش*ناز غریبونه می کرد*با دستاشون کیسوهاتو*یکی یکی شونه می کرد*
می بوسید هی نازت می کرد*با دستای ناز لطیف*قصه رنجشو می گفت*
از اون جماعت کثیف*بابا همین که رفتی و*اسب تو بی تو باز اومد*یهو دیدیم از هر طرف*
یه عالمه سرباز اومد*این بار به جای شمشیرا*با نیزه حمله ور شدند*وقتی که دور شدند دیدیم*
خیمه ها شعله ور شدند*خیمه ها که آتیش گرفت*تو داشتی ما رو می دیدی*
وقتی منو سیلی زدند*تو هم صداشو شنیدی*خیمه ها رو سوزوندن و هرکی یه جا فرار
می کرد*طفلکی عمه مون بابا*نمیدونی چیکار می کرد*هر بچه ای به یه طرف*
از ترس دشمن می دوید*عمه به دنبال همه*بیشتر پی من می دوید*
یه بار که رفت تو خیمه ها*داداش علی رو بیاره*فریاد کشید رباب بیا*
علی دیگه نا نداره*یه زنجیری آوردند وبستند به گردن داداش*از بچه ها هرکی که بود*
این زنجیرو بستن به پاش*تو کاروان جلو جلو*سرها رو نیزه ها می رفت
*پشت سر داداش علی*جلوی بچه ها می رفت*اگه می خواست که تند بره*
بچه ها ناله می زدند*طفلکی تا یواش می کرد*با تازیانه می زدند*یه شب شنیدیم سر تو*
خولی به خونش می بره*فرداش دیدیم سیاه شدی*موهات پر از خاکستره*بعد شنیدیم یه راهبی*
سر تو رو اجاره کرد*یه تشت زر بود با گلاب*هی تو رو شست و گریه کرد*بعده یه مدتی سفر
 

MOON.LIGHT

عضو جدید
کاربر ممتاز
بابا به کوفه رسیدیم*شهری که از مردمونش*زخم زبونا شنیدیم*
میخوام بگم کوفه کجاست*
بگم ز کار مردمش*عمه می گفت پسر عموت*مسلمو اینجا کشتنش*
عمه می گفت اینا به تو*نامه نوشتند که بیا*بعد اومدند جلوی تو*
صف کشیدند تو کربلا*عمه می گفت گفته بودند*بری بشی امیرشون*
تو رو که تشنه کشتن وما هم شدیم اسیرشون*تو اون جماعت کثیف*
هیچکس به فکر ما نبود*پامون تاول می زد ولی*کسی به فکر ما نبود*
با شلاقهای چرمیشون*گاهی به ما سر میزدند*عمه مارو بغل می کرد*
عمه رو بیشتر می زدند*یکی میگفت خارجین*یکی می گفت جلو نرین*
یکی می گفت حقشونه*یکی می گفت سنگ بزنین*یکی دیدم یه عالمه*
سنگ درشت تو دامنش*می گفت که هر کی بزنه*حتما بهشت می برنش*
یه پیر مرد اومد جلو*زل زد تو چشمای داداش*گفت هرکی که کافر بشه*
ظالم می شه اینه سزاش*داداش علی گفت پیرمرد*بگو بینم مسلمونی*
آیا رسولو می شناسی*از دخترش چی می دونی*اگه علی رو می شناسی*
فاتح خیبر وحنیف*حسین ز زهرا و علی*منم علی ابن حسین*
اون پیر مرد گریش گرفت*گفت آقا جون ببخشیدم*آره علی رو می شناس*
مباور کنید نفهمیدم*گفت که می خوای دعات کنم*یه پارچه تمیز بیار
*ببند زیر این آهنا*رو زخم گردنم بذار*یکی یه تیکه نون آورد*
انداخت و گفت مال گداست*عمه صدا زد بی حیا*این اهل بیت مصطفی ست
*وقتی که عمه گفت سکوت*زنگوله هام صدا نکرد*کسی دیگه جیک نمی زد*
سنگم کسی رها نکرد*عمه می گفت ای کوفیا*خنده بسه گریه کنید*ننگ به دامن شما*
شما که پیمان شکنید*کی بود نوشت خسته شدیم*از ستم و ظلم یزید*حالا به دور بچه هاش*
جمع شدید و کف می زنید*کی بود نوشت اگه بیای*همه می شیم فدای تو*
تمام هست و بودمون*را می ریزیم به پای تو*بگم از این شام بلا*می خوام بگم مصیبتش*
عمه رو پیر کرده بابا*عمه رو پیر کرده بابا*ما رو تو شهر چرخوندنو*جماعتم کف می زدند*
زنها روی پشت بونا*با هلهله دست می زدند*از خوشحالی دست می زدند*گفتند بیاید مسلمونا*
کافرا از راه رسیدند*یهو دیدیم جماعتی*به سمت ما می دویدند*سر تو رو برداشتنو*
به دور هم می چرخیدند*جلوی چشم بچه ها*با هم دیگه می رقصیدند*تو کوچه ها بردنمون*
مردم تماشا بکنند*خواستن که هتک حرمتی*به آل طه بکنند*
فحش به علی می دادن وتبریک به هم می گفتند*چشمای رزل و پستشون*
دایم به ما می دوختند*وقتی می گفتیم نکنید*نگهبانا میومدند*دمبالمون می کردنو*
با شلاقاشون می زدند*اینجا پر نامحرمه*وگرنه پیراهنمو*در می آوردم ببینی*
کبودیای تنمو*بابا جون این خواهرتم*مثل خودت دلیرو بود*میخوام بگم تو سینه اش*
 

MOON.LIGHT

عضو جدید
کاربر ممتاز
انگار دل یه شیرو بود*یهو دیدیم فریاد کشید*ای برده زادگان پست*
ای که لیاقت شماست*یزید میمون باز مست*ای آل بوسفیان مگر*
نشینیده اید از ثقلین*چرا به نیزه می برید*راس برادرم حسین*ای ننگ و ذلت به شما*
با چشم ساز فطرتین*با گلستان مصطفی*با بوستان عترتین*فریا کشید بیخبرا*
چرا باید چنین باشه*یک ولد حرامیو*امیر مسلمین باشه*بابا یه مطلبی می خواد*
قلبمو از جا بکنه*ترسم اینه اگه بگم*عمه باهام قهر بکنه*بهت می گم یواشکی*
می خوام گوشاتو وا کنی*عمه اگه گفت چی می گه*یادت باشه حاشا کنی*
عمه رو که تو می شناسی*با اون حیا و غیرتش*چادرشو کشیدنو*سیلی زدند تو صورتش*
حالا که اومدی پیشم*حالا که مهمونی شده*می گم چرا عمه سرش*شکسته و خونی شده*
نه که فقط فهش دادنو*نه که فقط کتک زدند*تو مجلس شرابشون*به زخممون نمک زدند*
صبح همگی تو کاخ شاه*یه چوب دیدیم دست یزید*جلوی چشم بچه ها*یه کاری کرد پست پلید*
عمه دیگه طاقت نداشت*روشو به بچه ها کنه*سرو به
چوب محفلش*زد که یزید حیا کنه*
درد و دلای دخترت*دل جماعت رو سوزوند*حتی صدای گریه*بعضی رو آسمون رسوند
رقیه که تو دامش*هم صحبت سر تو بود*یه جورایی نازت می کرد*انگار که مادر تو بود*
نمی دونتم دختر تو*چطور نگاش کرده بودی*فقط می گم که با چشات*انگار صداش کرده بودی*
می خوام بگم تو خرابه*سکوت غمباری نشست*همه دیدن یواش یواش*
رقیه چشماشو می بست*دختر شیرین زبونت*دیگه ساکت نشسته بود*انگار یه بغض سنگینی*
راه گلوشو بسته بود*بچه ها دورش اومدند*درد دلاش تموم شده*بلبل اهل بیت ما*
چرا دیگه آروم شده*یکی می گفت این طفلکی*از بسکی سختی کشیده*
حالا دیگه خسته شده*چشماشو بسته خوابیده*یکی می گفت بچه دیده*جواب نیومد از باباش*
لابد دلش شکسته وخواسته قهر کنه باهاش*سکینه گفت خواهر من*اصلا به فکر خواب نبود*
فقط می خواست حرف بزنه*منتظر جواب نبود*ربابه اومد کنارش*نشست و گفت عزیز من
*بابا داره گوش می کنه*غصه نخور تو حرف بزن*زینب اومد جلوترودستی کشید روی سرش*
گفت عمه جون هیچ
بابایی*قهر نمی شه با دخترش*اگه بابات ساکت شده*
واسه اینه که گوش می ده*چشماتو وا کن گل من*عمه به قربونت بره
*میگفت یه نانجیب می گفت*من بلدم چیکار کنم*شلاقشو کشید و گفت*
می خوای اونو بیدار کنم*یکی که دید اون بی حیا*دستشو پس نمی کشه*یواشکی گفت تو گوشش بچه نفس نمی....
 
بالا