اگه بخوای واسه نفر قبلیت غذا بپزی چی درست میکنی؟!

AUTUMN LEAVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
لطفا چارچوبشو تعیین کنین بدونم چیه

اسم تاپک رو نوشته خو : " اگه بخوای واسه نفر قبلیت غذا بپزی چی درست می کنی؟ "

شما میتونین نوشته هاتونو تو بخش ادبیات ، که پر از تاپیکهای ادبیه ، بنویسین .
 

essyh2003

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اسم تاپک رو نوشته خو : " اگه بخوای واسه نفر قبلیت غذا بپزی چی درست می کنی؟ "

شما میتونین نوشته هاتونو تو بخش ادبیات ، که پر از تاپیکهای ادبیه ، بنویسین .
چیز دیگه میخوری سفارش بدم:)
 

AMIR832

عضو جدید
· [FONT=&quot]قرار شد سمیناری برگزار شود و پنجاه نفر هم در آن حضور داشته باشند. سخنران به سخن گفتن مشغول بشد، ناگاه سکوت کرد و به هر یک از حاضرین بادکنکی داد او تقاضا کرد با ماژیک روی آن اسم خود را بنویسند.سخنران بادکنک‌ها را جمع کرد و در اطاقی دیگر نهاد. سپس از حاضرین خواست که به اطاق دیگر بروند پس هر یک بادکنکی را که نامش روی آن بود بیابد. همه باید ظرف پنج دقیقه بادکنک خود را پیدا می‌کردند.[/FONT] · [FONT=&quot]دیوانه‌وار به جستجو پرداختند؛ یکدیگر را هُل می‌دادند؛ به یکدیگر برخورد می‌کردند و هرج و مرجی راه انداخته بودند که حد نداشت. مهلت به پایان رسید و هیچکس نتوانست بادکنک خود را بیابد.[/FONT] · [FONT=&quot]بعد، از همه خواسته شد که هر یک بادکنکی را اتفاقی بردارد و آن را به کسی بدهد که نامش روی آن نوشته شده است.[/FONT] · [FONT=&quot]در کمتر از پنج دقیقه همه به بادکنک خود دست یافتند.[/FONT] · [FONT=&quot]سخنران ادامه داده گفت: همین اتّفاق در زندگی ما می‌افتد. که همه دیوانه‌وار و سراسیمه در جستجوی سعادت خویش به این سوی و آن سوی چنگ می‌اندازیم و نمی‌دانیم سعادت ما در کجا واقع شده است. سعادت ما در سعادت و مسرّت دیگران است. به یک دست سعادت آنها را به آنها بدهید و سعادت خود را از دست دیگر بگیرید[/FONT]
 

essyh2003

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
· قرار شد سمیناری برگزار شود و پنجاه نفر هم در آن حضور داشته باشند. سخنران به سخن گفتن مشغول بشد، ناگاه سکوت کرد و به هر یک از حاضرین بادکنکی داد او تقاضا کرد با ماژیک روی آن اسم خود را بنویسند.سخنران بادکنک‌ها را جمع کرد و در اطاقی دیگر نهاد. سپس از حاضرین خواست که به اطاق دیگر بروند پس هر یک بادکنکی را که نامش روی آن بود بیابد. همه باید ظرف پنج دقیقه بادکنک خود را پیدا می‌کردند. · دیوانه‌وار به جستجو پرداختند؛ یکدیگر را هُل می‌دادند؛ به یکدیگر برخورد می‌کردند و هرج و مرجی راه انداخته بودند که حد نداشت. مهلت به پایان رسید و هیچکس نتوانست بادکنک خود را بیابد. · بعد، از همه خواسته شد که هر یک بادکنکی را اتفاقی بردارد و آن را به کسی بدهد که نامش روی آن نوشته شده است. · در کمتر از پنج دقیقه همه به بادکنک خود دست یافتند. · سخنران ادامه داده گفت: همین اتّفاق در زندگی ما می‌افتد. که همه دیوانه‌وار و سراسیمه در جستجوی سعادت خویش به این سوی و آن سوی چنگ می‌اندازیم و نمی‌دانیم سعادت ما در کجا واقع شده است. سعادت ما در سعادت و مسرّت دیگران است. به یک دست سعادت آنها را به آنها بدهید و سعادت خود را از دست دیگر بگیرید

امیر جان غذا خوردی؟
 

starlet.

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گارسون دو تا شیشلیک یه کشک بادمجون به فرنی زیر دو سال با شیشه شیر اضافه :biggrin:



 
بالا