انجا که عقل ها متحیر می شود

ITDeveloper

عضو جدید
کاربر ممتاز
روزی امام حسین (ع) از جائی عبور میكرد دید جوانی به سگی غذا می دهد، به او فرمود: به چه انگیزه این گونه به سگ مهربانی می كنی ؟ او عرض كرد: من غمگین هستم ، می خواهم با خشنود كردن این حیوان غم و اندوه من مبدل به خشنودی گردد، اندوه من از این رواست كه من غلام یك نفر یهودی هستم و اواز من خیلی كار می كشد . امام حسین (ع) با آن غلام نزد صاحب او كه یهودی بود آمدند، امام حسین (ع) دویست دینار به یهودی داد، تا غلام را خریداری كرده و آزاد سازد. یهودی گفت : این غلام را به خاطر قدم مبارك شما كه به در خانه ما آمدی به شما بخشیدم و این بوستان را نیز به غلام بخشیدم و آن پول مال خودتان باشد. امام حسین (ع) همان دم غلام را آزاد كرد و همه آن بوستان و پول را به او بخشید وقتی كه همسر یهودی ، این بزرگواری را از امام حسین (ع) دید گفت :من مسلمان شدم و مهریه ام را به شوهرم بخشیدم و به دنبال او شوهرش گفت : من نیز مسلمان شدم و این خانه ام را به همسرم بخشیدم
.
.
خدایااااااااااااااااااااااااا
منبع
 

ITDeveloper

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] روزی حضرت علی علیه السلام از منزل خارج شدند کنیزی را دیدند که در کوچه دارد گریه می کند علت را پرسیدند کنیز گفت گوشتی خریدم و پیش اربابم بردم ارباب گفت گوشت بد است ببر عوض کن تا حال سه بار گوشت را عوض کرده ام ولی او قبول نکرده است حضرت علی او را به پیش مرد قصاب برد و فرمود گوشت را دوباره عوض کن مرد قصاب که حضرت علی را نشناخت دستش را روی سینه حضرت علی گذاشت و او را هل داد و از مغازه خارج کرد حضرت علی با کنیز به پیش ارباب کنیز رفتند او علی را شناخت و گفت کنیز را به شما بخشیدم مردم در مسجد منتظر حضرت علی بودند شخصی را دنبال حضرت فرستادند آن شخص به پیش مرد قصاب رفت و از او سئوال کرد که حضرت علی که اینجا آمد بعد کجا رفت او که تازه فهمید آن مرد حضرت علی بوده خیلی نارحت شد و گفت من از شهر دیگری برای دیدن حضرت علی به اینجا آمده ام ولی حالا که او را دیدم نشناختم و از مغازه خود بیرون کردم دستی که علی را هل بدهد به درد من نمی خورد بعد دستش را با ساطور قطع کرد خبر را به حضرت علی رسانیدند حضرت علی امام حسن را دنبال مرد قصاب فرستادند وقتی مرد قصاب به پیش حضرت علی آمد حضرت علی دست قطع شده را به جای خودش گذاشتند و عبای خود را روی آن انداختند وقتی عبا را برداشتند دست به بدن ملحق شده بود .
.
.
همان منبع
[/FONT]
 

ITDeveloper

عضو جدید
کاربر ممتاز
فرشتگان خدمتگزار فاطمه اند

فرشتگان خدمتگزار فاطمه اند

سلمان به خدمت حضرت فاطمه علیهما سلام رسید. دختر گرامی پیامبر در حال آرد كردن جو با آسیای دستی بود. به خاطر كار زیاد،‌ دستش زخم شده بود و از دسته ی آسیا خون می چكید. حسین علیه السلام هم در گوشه ای از اتاق ها تنها مانده بود و از گرسنگی بی تابی می كرد.
سلمان از دیدن این صحنه سخت متاثر شد و با خود گفت:‌«چرا باید دختر عزیز رسول الله (ص) آن قدر كار كند كه دستش زخم شود و در حالی كه كودكش ناآرام است،‌باز هم به كار ادامه دهد.» او به فاطمه علیها السلام عرض كرد:‌ «ای دختر رسول خدا!‌ به اندازه ای كه فعلاً‌ برایت كافی باشد آرد كرده ای. فضه هم كه اینجاست،‌ از او كمك بگیر.»
- رسول خدا به من سفارش كرده كه فضه یك روز در میان كار خانه را انجام دهد. نوبت او دیروز بود.
- پس بگذار من جو را آسیاب كنم یا حسین را برایت آرام سازم؟
- من حسین را بهتر آرام می كنم. تو جو را آسیاب كن.
سلمان تا هنگام نماز به فاطمه كمك كرد و موقع نماز به مسجد رفت تا به امامت رسول خدا نماز بخواند. پس از نماز، سلمان همه آنچه را كه در خانه فاطمه دیده بود برای علی تعریف كرد. علی علیه السلام از شنیدن این ماجرا خیلی ناراحت شد و با چشمی گریان از مسجد بیرون رفت. اندكی بعد علی علیه السلام به مسجد بازگشت و با چهره ای شاد و خندان خدمت پیامبر رسید. رسول خدا پرسید:‌ «چرا می خندی؟» علی علیه السلام عرض كرد: «نزد فاطمه كه رفتم،‌ دیدم او به پشت دراز كشیده و حسین و نیز در آغوش او خوابیده و سنگ آسیا هم بدون آنكه دستی آن را حركت دهد می چرخد.»
رسول خدا لبخندی زد و فرمود:‌ « ای علی!‌ آیا نمی دانی خداوند فرشتگانی دارد كه در زمین می چرخند و تا قیام قیامت به محمد و آل محمد خدمت می كنند.»

منبع
 

ITDeveloper

عضو جدید
کاربر ممتاز
فرود از پشت بام كعبه

فرود از پشت بام كعبه

پس از فتح مكه در سال هشتم هجری،‌ رسول خدا همه بت هایی را كه در خانه كعبه بود شكست. تنها بت سالم در مسجد الحرام،‌ بتی بود كه بر پشت بام كعبه قرار داشت. پیامبر تصمیم گرفت آن را بشكند. برای این كار،‌ علی را روی شانه های خود قرار داد و وی رابه بالای كعبه فرستاد. هلی بت را گرفت و از پشت بام خانه خدا بر زمین انداخت. بت تكه تكه شد و بدین ترتیب خانه خدا از وجود آثار شرك و كفر جاهلیت پاك گردید.
علی كه هنوز بالای كعبه بود،‌ برای پایین آمدن،‌ به ناودان آویزان شد و بر زمین پرید. پایش كه به كف مسجد رسید. لبخند زد.
رسول خدا فرمود:‌ «ای علی! خدا همیشه لبهایت را خندان سازد،‌ چرا خندیدی؟!» علی عرض كرد: «ای رسول خدا!‌ از این خندیدم كه من خود را از بالای كعبه بر زمین انداختم،‌ ولی درد و رنجی احساس نكردم».
پیامبر فرمود:‌«در حالی كه محمد تو را بالا برد و جبرئیل تو را پایین آورد،‌ چرا احساس درد و رنج كنی؟»

همان منبع
 

ITDeveloper

عضو جدید
کاربر ممتاز
میلاد علی علیه السلام

میلاد علی علیه السلام

«فاطمه بنت اسد» نه ماه برای تولد فرزندش انتظار كشید و وقتی درد زایمانش گرفت،‌ به مسجد الحرام رفت و با خدا اینگونه مناجات كرد:‌«پروردگارا!‌ من به تو و پیامبران تو و كتابهایی كه تو فرستاده ای ایمان دارم و سخن جدم ابراهیم علیه السلام – هم او كه این خانه را بنا نهاد – (در یگانگی تو) تصدیق می كنم. پس به حق كسی كه این خانه را ساخت و به حق فرزندی كه در شكم دارم،‌ زایمان را بر من آسان پس از این مناجات،‌ دیوار كعبه شكافت و فاطمه بنت اسد،‌ وارد كعبه شد و دیوار،‌ دوباره به حالت اولش برگشت.
سه روز از این ماجرای حیرت انگیز گذشت و در روز چهارم،‌ فاطمه بنت اسد – در حالی كه فرزندش علی را در آغوش داشت – از خانه خدا بیرون آمد و یكراست به سوی خانه خود رفت. ابوطالب از دیدن پسرش خیلی خوشحال شد. به اذن خدا، علی علیه السلام زبان باز كرد و به پدر سلام داد.
وقتی رسول خدا برای دیدن پسر عموی نو رسیده اش آمد،‌ علی علیه السلام از خوشحالی تكانی خورد و به پیامبر لبخندی زد و گفت: «سلام بر تو ای رسول خدا!»


همان
 

ITDeveloper

عضو جدید
کاربر ممتاز
زهد علوی

زهد علوی

آن روز امام علی علیه السلام روزه بود. قنبر افطار ساده ای از آرد و شكر تهیه كرد و بعد از آنكه علامتی مثل مهر روی آن گذاشت، به خدمت امیر مؤمنان رسید.
در همان هنگام امام علیه السلام مهمانی داشت. مهمان حضرت كه افطار مهر شده امیر مؤمنان علیه السلام را دید عرض كرد:‌ «ای امیر مؤمنان!‌ این كار شما بخل است. آیا ظرف غذایتان را مهر می كنید (كه كسی از آن بر ندارد؟!)»
امام علی علیه السلام لبخندی زد و فرمود: «شاید هم علت دیگری دارد. من دوست ندارم چیزی در شكمم فرو ببرم كه نمی دانم از كجا آمده است (و حلال و حرام آن معلوم نیست.)»‌آنگاه مهر ظرف را برداشت و افطارش را بیرون آورد و مقداری هم برای مهمان خود كشید.


همان
 

Similar threads

بالا