onia$
دستیار مدیر تالار مدیریت
إلهی ، هر چه هوالظاهر تو نشان میکند ، هوالباطن تو محو میکند ، هر چه هوالاوّل تو میدهد هو الآخر تو می رباید ،
نمیتوان گفت که نمیتوان یافت و نمیتوان گفت که توان یافت که عزّت رضا نمیدهد بخوانم : [FONT=arial,helvetica,sans-serif]لو کان فیهما الهتان لفسدتا ...[/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif]
تا بگویم : سپاه سعد بهانه بود یاران ، الهی حسین را تو از ما گرفتی !
إلهی ، آتش نشان جودست و دلیل سخا ، عرب آتش افروزد تا بدان مهمان گیرد ، هیچکس به مهمانی آتش چون حسین نرفت
و هیچکس میزبان آتش چون خلیل نشد ، خلیل آتشی جست که گلستان شد ، حسین آتشی یافت که خیمه سوزان شد ،
اینک مرا بگوی نار را با تو چه راز است و اهل آتش را با تو چه ناز ؟!
إلهی ؛ پسر را مادر بودی از بیم فرعون ، او را به تابوت کردی و به دریا انداختی ،
پس چرا اصغر را تشنه از دجله ، به زخم شفقت حرمله پیراستی ؟!
إلهی ، قوم موسی را چهل روز در وعده مناجات به انتظار داشتی ، از سی که گذشت همه مرتد شدند ،
حالیا شاهد باش که مائده امامت امّت را هزار و اندی سال است که سفره برچیدی ولیک ما هچنان گوییم دوست اوست ...
إلهی ، همه را بر تو برون آوردیم و همه را خصمان خود کردیم فإنّ الاتّصال بالحقّ علی قدر الانفصال عن الخلق ،
پس چنانکه اهل عالم از بی نعمتی غریوناک گردند ما از بی بلایی بفریاد آییم و هر چه آسیب از بلای دوست بیشتر بینیم
بر بلای خویش عاشق تریم ، پس اندوهمان را اندوه تر بفرما که بلاء دوست بودن خوشتر از آن که بغیر دوست مشغول بودن
إلهی ، اگر صد سال جفا کنیم تو را چون عذر خواهیم حسین را شفیع ما مکن تا نداند که ما چه کرده ایم ،
و اگر شفیع انگیزی عدد جفاهای ما را با وی مگو که آتش جهنم ما را خوشتر آید تا سرافکندگی روز حشر ...
إلهی ، همه رفتند و ما ماندیم ، همه برگشتند و ما بر وفائیم و لیکن شمع های انتظار در شمعدانی های حجله مادر سوخت ، درهای بهشت بسته شد ، پلاک ، گردن آویز خواهر و چفیه ، سجّاده من شد ...
کاش جنگ بود و مادر باز هم با نفرینش مرا دعا میکرد که پسرم برو ، الهی که به تیر غیب گرفتار شوی ...
إلهی ، به گوش اروند چه خواندی که در آخرین لبخند یونس ، محل گمشدنش را نشان ما نداد دریا ...
إلهی ، میدانی که دل ما به تنگ آمده است از گفتار ناسزایان و جهل بی حرمتان ، پس عمّا تسئلنی ؟!
فإنّ من وجهها شمس الضّحی والنّاس فی الظلمة من لیلهم و لا لیلیهم ، فربّ عجّل شهادتی قبل أن تغیب الشمس !
تشکر نوشت : إلهی ؛ اگر از چشمی که سرشته مهر توست اشک آید ، چه فرق است کز دستان قطع شده عباس ، آب آید یا آبرو ؟
و از گلی که سرشته مهر دوست ، دل آید یا دلبر ؟! دانیال دهقانیان
[/FONT]
نمیتوان گفت که نمیتوان یافت و نمیتوان گفت که توان یافت که عزّت رضا نمیدهد بخوانم : [FONT=arial,helvetica,sans-serif]لو کان فیهما الهتان لفسدتا ...[/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif]
تا بگویم : سپاه سعد بهانه بود یاران ، الهی حسین را تو از ما گرفتی !
إلهی ، آتش نشان جودست و دلیل سخا ، عرب آتش افروزد تا بدان مهمان گیرد ، هیچکس به مهمانی آتش چون حسین نرفت
و هیچکس میزبان آتش چون خلیل نشد ، خلیل آتشی جست که گلستان شد ، حسین آتشی یافت که خیمه سوزان شد ،
اینک مرا بگوی نار را با تو چه راز است و اهل آتش را با تو چه ناز ؟!
إلهی ؛ پسر را مادر بودی از بیم فرعون ، او را به تابوت کردی و به دریا انداختی ،
پس چرا اصغر را تشنه از دجله ، به زخم شفقت حرمله پیراستی ؟!
إلهی ، قوم موسی را چهل روز در وعده مناجات به انتظار داشتی ، از سی که گذشت همه مرتد شدند ،
حالیا شاهد باش که مائده امامت امّت را هزار و اندی سال است که سفره برچیدی ولیک ما هچنان گوییم دوست اوست ...
إلهی ، همه را بر تو برون آوردیم و همه را خصمان خود کردیم فإنّ الاتّصال بالحقّ علی قدر الانفصال عن الخلق ،
پس چنانکه اهل عالم از بی نعمتی غریوناک گردند ما از بی بلایی بفریاد آییم و هر چه آسیب از بلای دوست بیشتر بینیم
بر بلای خویش عاشق تریم ، پس اندوهمان را اندوه تر بفرما که بلاء دوست بودن خوشتر از آن که بغیر دوست مشغول بودن
إلهی ، اگر صد سال جفا کنیم تو را چون عذر خواهیم حسین را شفیع ما مکن تا نداند که ما چه کرده ایم ،
و اگر شفیع انگیزی عدد جفاهای ما را با وی مگو که آتش جهنم ما را خوشتر آید تا سرافکندگی روز حشر ...
إلهی ، همه رفتند و ما ماندیم ، همه برگشتند و ما بر وفائیم و لیکن شمع های انتظار در شمعدانی های حجله مادر سوخت ، درهای بهشت بسته شد ، پلاک ، گردن آویز خواهر و چفیه ، سجّاده من شد ...
کاش جنگ بود و مادر باز هم با نفرینش مرا دعا میکرد که پسرم برو ، الهی که به تیر غیب گرفتار شوی ...
إلهی ، به گوش اروند چه خواندی که در آخرین لبخند یونس ، محل گمشدنش را نشان ما نداد دریا ...
إلهی ، میدانی که دل ما به تنگ آمده است از گفتار ناسزایان و جهل بی حرمتان ، پس عمّا تسئلنی ؟!
فإنّ من وجهها شمس الضّحی والنّاس فی الظلمة من لیلهم و لا لیلیهم ، فربّ عجّل شهادتی قبل أن تغیب الشمس !
تشکر نوشت : إلهی ؛ اگر از چشمی که سرشته مهر توست اشک آید ، چه فرق است کز دستان قطع شده عباس ، آب آید یا آبرو ؟
و از گلی که سرشته مهر دوست ، دل آید یا دلبر ؟! دانیال دهقانیان
[/FONT]