اقتصاد و سربازی!

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
فروش ناعادلانه و ناکارآمد سربازی

منبع: وبلاگ کافه اقتصاد
در قبیله پالاگاموس این اعتقاد کاملا نهادینه شده است که برای اینکه قبیله از شر بلایای طبیعی محفوظ بمانند لازم است هر سال تعدادی از مردان جوان قبیله را به پای خدایان خود قربانی کنند.



قربانی‌ها اما با قرعه‌کشی انتخاب می‌شوند و از این نظر با هم برابرند. حال، ثروتمندان قبیله، از ترس آن که فرزندان آنها هم ممکن است روزی قربانی شوند، پیشنهاد می‌دهند که در ازای پرداخت وجهی به عنوان وجه قربانیت، پسرانشان از قربانی شدن معاف شوند و در عوض این پول صرف ایجاد روزهای بهتر برای آنهایی شود که قرعه به نامشان خورده است؛ برایشان غذاهای خوب فراهم کنند و با استفاده از تکنیک‌های جادوگران، مرگی بدون درد و همراه با خوشحالی برایشان فراهم کنند. ثروتمندان استدلال می‌کنند که این پیشنهاد خلاف عدالت نیست، چون هم فرزندان آنها نجات می‌یابند هم آن مردان بی‌نوایی که به هر حال قرار بود قربانی شوند در واپسین روزهای عمرشان لحظات بهتری خواهند داشت.
سوال این است که چه مشکلی در استدلال ثروتمندان پالاگاموس وجود دارد؟ آیا هر انسان عاقلی قبول نمی‌کند که این پیشنهاد باید اجرایی شود، چون با اجرای آن هیچ کس متضرر نمی‌شود، چه آن که از مرگ نجات یافته و چه آن که قرار است به زودی قربانی شود و کجای آن خلاف عدالت است؟
من این افسانه را به عنوان یک مثال بسیار افراطی تعریف کردم تا درباره مساله نسبتا‌ مشابهی (البته نه به این شدت) در جامعه خودمان فکر کنیم. این مساله‌ که در جامعه ما پدیده‌ای به نام خدمت اجباری وجود دارد و از طرف دیگر گاهی پیشنهاد می‌شود که امکان خرید سربازی دوباره برقرار شود و پولی که از بابت آن جمع می‌شود به عنوان حقوق به سربازانی داده شود که توان خرید سربازی را ندارند؛ که این هم به نفع خریداران است و هم به نفع سربازان. البته هدف من این نیست که در نهایت بگویم این کار باید انجام بشود یا نشود. بلکه می‌خواهم نقدی را به دیدگاه‌های پیشنهاد‌دهندگان این طرح وارد کنم و نشان دهم که بحث به همین سادگی نیست و در نهایت نتیجه‌گیری کنم.
استدلال طرفداران خرید خدمت/بازتوزیع
به طور خلاصه می‌شود گفت طرفداران چنین «اصلاحی» استدلالشان را بر دو مبنای عدالت و کارآیی اقتصادی بیان می‌کنند.
استدلال بر مبنای عدالت
گفته می‌شود این که عده‌ای بتوانند با توان مالی‌شان خدمت سربازی را بخرند و به این ترتیب در عمرشان صرفه‌جویی کنند، در حالی‌که دیگران نتوانند، منافاتی با عدالت ندارد. همان‌طور که مثلا این که همه توان مالی استفاده از هواپیما یا خرید خودروهای لوکس را ندارند. یا ثروتمندان می‌توانند از خدمات پزشکی گران‌قیمت استفاده کنند یا سراغ شغل‌های پرخطر نروند. اینها منافی عدالت نیست، بلکه این که بگوییم برای برقراری عدالت، ثروتمندان هم باید از استفاده از هواپیما و خدمات پزشکی گران‌قیمت محروم شوند یا به اجبار به شغل‌های پرخطر فرستاده شوند حرفی عجیب و ضد عدالت است. به همین ترتیب اجباری کردن خدمت سربازی برای همه – حتی آنها که توان خرید آن را دارند – حرف عجیبی است و ربطی به عدالت ندارد. به خصوص اگر قضیه بازتوزیع درآمد حاصل از فروش سربازی میان سربازان را هم در نظر بگیریم.
استدلال بر مبنای کارآیی اقتصادی
فروش سربازی و توزیع درآمد آن میان سربازان از نظر کارآیی اقتصادی نیز قابل دفاع است، چون باعث افزایش رفاه عده‌ای از مردم (خریداران) می‌شود و به ضرر هیچ کس دیگری نیست. کسی که سربازی‌اش را می‌خرد پرداخت این پول را به دو سال خدمت اجباری ترجیح می‌دهد، و سربازی هم که حقوقش زیاد می‌شود وضعش بهتر شده و چه بسا حقوق جدید سربازی‌اش حتی از حقوق کار سابقش (اگر اصلا کاری می‌داشته) بالاتر باشد. به اصطلاح فنی آن، این اصلاح نوعی «بهبود پارتو» محسوب می‌شود، که از نظر اقتصاددانان یکی از قوی‌ترین شرایط برای توجیه‌پذیر بودن اقتصادی یک سیاست‌گذاری است.
نقد پیشنهاد خرید خدمت/بازتوزیع
نقد استدلال بر مبنای عدالت
برای نگاه کردن به مساله‌ از دیدگاه عدالت، مثال قبیله پالاگاموس شاید به ما کمک کند. در این قبیله، جان افراد که اساسی‌ترین حقوق انسان است از او گرفته می‌شود و همین است که داستان را کاریکاتوری و پیشنهاد ثروتمندان را خنده‌دار می‌کند. تفاوت اساسی میان صرف وقت برای خدمت به عنوان سرباز و سوار شدن بر هواپیما آن است که سال‌های عمر ما و آزادی ما در انتخاب نحوه صرف آن جزو حقوق اساسی انسان‌ است، اما سوار شدن هواپیما این طور نیست (یا حداقل بیشتر مردم این طور فکر می‌کنند).
حال اتفاقی که در خدمت سربازی اجباری می‌افتد این است که دولت به هر حال خود را مجاز می‌بیند که در این حق افراد تصرف کند و دو سال از عمر آنها را به خدمت خود در بیاورد (مثلا با توجیه تامین امنیت یا مصالح ملی اقدام خود را مشروع می‌داند. من در این‌جا در مورد این «مشروعیت» و عادلانه بودن این عمل دولت نمی‌خواهم بحث کنم). اما در مورد سوار شدن هواپیما یا سایر کالاها و خدمات قابل معامله در بازار چنین بحثی مطرح نیست. کسی در حق فرد دیگری تصرف نمی‌کند. بلکه تنها مبادله‌ای داوطلبانه صورت می‌گیرد.
و تفاوت از همین‌جا ناشی می‌شود. چون در خدمت اجباری بحث بر سر مبادله داوطلبانه نیست، بلکه بر سر تصرف در حقوق افراد است – آن هم حقی اساسی به نام عمر. پس اگر بنا بر تصرف در این حق افراد باشد، معاوضه کردن آن با پول معنایی نخواهد داشت جز تفاوت قائل شدن میان افراد در برخورداری از حقشان بر اساس داشته‌های مالی‌شان، که نوعی تبعیض است و تبعیض بدون شک یکی از صورت‌های بی‌عدالتی است.
پس خلاصه حرف این است که فراهم کردن امکان خرید سربازی به دلیل تبعیض‌آمیز بودن آن می‌تواند ناعادلانه انگاشته شود که آن هم به مساله‌ حقوق برمی‌گردد. در حالی که در استفاده از کالاها و خدماتی که در یک بازار سالم ارائه می‌شود تبعیضی وجود ندارد.
نقد استدلال بر مبنای کارآیی اقتصادی
این ادعای پیشنهاددهندگان طرح که خرید خدمت و بازتوزیع آن موجب بهبود پارتو نسبت به وضع فعلی می‌شود درست است (یعنی وضع عده‌ای بهتر می‌شود بدون اینکه وضع دیگران بدتر شود و این نوعی بهبود است و سیاستی کارآ است.) اما مساله‌ مهمی که در این استدلال از آن غفلت می‌شود بعد اقتصاد سیاسی مساله‌ است. برای این که چنین بازتوزیعی به درستی انجام شود، این فرض لازم است که نهادی وجود دارد که به درستی از انجام این وظیفه برمی‌آید. از جمله باید این نهاد شفاف و پاسخگو باشد، یعنی ورودی و خروجی مالی آن کاملا روشن باشد. در حالی که دلایل زیادی برای شک کردن در این فرض‌ وجود دارد. مثلا آیا امکان ندارد شفاف نبودن نهاد بازتوزیعی باعث شود تا افراد شاغل در آن انگیزه داشته باشند تا مبالغ هنگفت جمع‌آوری شده را صرف امور دیگری کنند؟ و آیا همان مقدار که ممکن بود وضع سربازان را اندکی بهتر کند به آنها خواهد رسید؟ و اگر نرسد، آیا سربازها قدرتی برای اعتراض در مقابل این وضع خواهند داشت و کسی مقابل آنها پاسخگو خواهد بود؟ حتی اگر همین بازتوزیع ناقص بتواند وضع سربازان را اندکی بهتر کند، آیا به وجود آمدن یک نهاد جدید ناشفاف مشکلات بزرگ‌تری در آینده به دنبال خود نخواهد آورد؟
استدلال بر مبنای آثار جامعه‌شناختی
در کنار مساله‌ کارآ بودن اقتصادی باید به مساله‌ پیامدهای اجتماعی یک سیاست هم توجه کرد. تحت سیستم خرید خدمت/بازتوزیع به هر حال سربازهایی وجود خواهند داشت که، حتی با وجود افزایش حقوقشان، کاملا از حقوقی که می‌گیرند راضی نخواهند بود، چون ترجیح می‌دادند در کار سابقشان بمانند (یعنی آن افرادی که مجبور به معامله در این «بازار» شده‌اند). این ناراضی بودن ممکن است باعث شود تا آنها احساس کنند که با آنها عادلانه رفتار نشده و مورد تبعیض قرار گرفته‌اند، یا غرورشان لکه‌دار شود، یا صرفا به وضع دیگران حسادت بورزند. با این که این واکنش‌های روانی (یعنی مقایسه خود با دیگران در ارزیابی کامیابی خود) شاید غیرعقلایی به نظر نرسند، اما به هر حال وجود دارند. در حالی که در مدل‌های پایه‌ای و استاندارد اقتصاد، که پیشنهادهای بهبود پارتو بر اساس آنها بنا شده، انسان‌ها کاملا عقلایی فرض می‌شوند.
این باعث می‌شود که در ارزیابی تاثیر یک سیاست، اثر ناشی از این انحرافات رفتاری از استاندارد «عقلایی» اقتصاد نادیده گرفته شود، و در نتیجه هزینه‌های آن نیز به حساب آورده نشود. در حالی که، ایجاد چنین احساسی در بخش مهمی از جامعه می‌تواند پیامدهای مخربی مثل افزایش شکاف اجتماعی و طبقاتی شدن و به وجود آمدن نفرت میان طبقات را به دنبال داشته باشد، که البته بررسی چنین پیامدهایی در جامعه‌شناسی و روان‌شناسی اجتماعی قابل مطالعه است و نه اقتصاد.
راه‌حل چیست؟
همان طور که در ابتدای نوشته گفتم من اتفاقا نمی‌خواهم در اینجا نسخه بدهم و بگویم که این کار باید انجام بشود یا نه. بلکه می‌خواستم نشان بدهم که بعضی مسائلی که دارای راه‌حل‌های خیلی سرراست اقتصادی به نظر می‌رسند واقعا چندان هم ساده نیستند، و از این نظر اقتصاددانان باید با احتیاط بیش‌تری نسخه سیاست‌گذاری بپیچند.
با این که نمی‌خواهم رد کنم که جا برای بهبودهای بالقوه بسیار زیادی بر مبنای نسخه‌های اقتصاد پایه‌ در اقتصادی مثل اقتصاد ایران وجود دارد و جا دارد که این فضاهای موجود برای بهبود به کرات به مردم و سیاست‌گذاران گوشزد شود، اما از آن طرف فکر می‌کنم نسل جدید اقتصاددانان ایرانی باید از همین ابتدا مراقب باشند تا در انتقال این نگاه سرراست اقتصادی، متهم به ساده‌انگاری بیش از اندازه مساله‌ نشوند و در کنار این پیشنهادها، به اندازه کافی روی عوامل ریشه‌ای‌تری که ابتدائا منجر به این نتایج غیر بهینه شده (مثل ضعف‌ نهادها و ابعاد اقتصاد سیاسی مساله‌) تاکید کنند و در آن باره
هم بحث کنند.
داستان قبیله پالاگاموس یک افسانه است، اما اتفاقاتی واقعی مشابه آن در تاریخ نیز رخ داده، مانند زمانی که در جنگ استقلال آمریکا علیه بریتانیا، ساکنان مستعمره به سربازی‌گیری مشغول شدند، اما ثروتمندان می‌توانستند با پرداخت وجهی از جنگیدن معاف شوند و طبقه متوسط و فرودست در اعتراض به این اقدام شورش کرده و فریاد اعتراض برآوردند که «ستم ستم است. از طرف هر کس که می‌خواهد باشد!»[۱]
پاورقی
1-“Tyranny is tyranny let it come from whom it may.”
نقل از کتاب A People`s History of the United States تالیف Howard Zinn
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
سربازی اجباری و مبادله داوطلبانه

سربازی اجباری و مبادله داوطلبانه

سربازی اجباری و مبادله داوطلبانه

موسی غنی‌نژاد
حق حیات اساسی‌ترین حق انسان و منشا سایر حقوق است. آرمانی‌ترین وضعیت برای رسیدن به همه حقوق انسانی وجود شرایط کاملا آزاد برای انتخاب شیوه زندگی است.



اما انسان موجودی اجتماعی است و ناگزیر از زندگی در جمع و همکاری با دیگران. لازمه چنین وضعیتی محدود کردن دامنه حقوق هر فرد به حریم حقوق افراد دیگر است و اساسا حق در جمع معنا دارد و زمانی عینیت می‌یابد که دیگران آن را به رسمیت بشناسند. پس انتخاب آزاد ناگزیر محدود به قواعد کلی (قوانین) است که حریم آزادی‌ها را معین می‌کند و آزادی نامحدود مفهومی ناسازگار و متناقض است. نکته مهم در این میان نقش قدرت حاکمه یا دولت برای به اجرا گذاشتن این قواعد کلی یا قوانین است. معضل بزرگی که همیشه بشر با آن روبه‌رو بوده مدعیات حاکمان و صاحبان قدرت سیاسی در شیوه اجرای قوانین و اساسا نقشی است که در جامعه برای خود قائل بوده‌اند.
آنها معمولا نقشی فراتر از اجرای قواعد کلی ناظر بر حفظ حقوق انسان‌ها برای خود تعریف کرده و خود را نه تنها مجری قانون (داور)، بلکه قانونگذار و تعیین‌کننده خیر و شر و مصلحت مردم نیز دانسته‌اند. و این همیشه آغازی بوده بر تحدید واقعی و نامشروع حقوق و آزادی انسان‌ها با ظاهر خیرخواهانه و «قانونی».
دولت‌ها که ماموریت شان حفاظت از حقوق و آزادی‌های افراد جامعه است و به طور منطقی مشروعیتی خارج از این چارچوب ندارند، خود به بزرگ ترین تهدید برای موضوع ماموریت شان تبدیل می‌شوند. تاریخ اندیشه سیاسی مدرن، در واقع، تلاش برای پیدا کردن راه‌حلی برای این معضل بزرگ بشری است. تعریف دولت به عنوان شر ضروری، و اندیشه درباره دولت حداقلی و الزامات آن مصداق‌های مهمی از این تلاش است. با این مقدمه شاید بهتر بتوان درباره قوانین و مقرراتی که معمولا در یک سوی آن دولت قرار دارد داوری کرد.
خدمت سربازی اجباری یکی از مولفه‌های ایدئولوژی ناسیونالیستی و جمع‌گرایانه، و ابزاری «معتبر» و «مشروع» برای بیگاری گرفتن از مردم به بهانه دفاع از امنیت آنان است. ارتش حرفه‌ای در برخی کشورهای پیشرفته را می‌توان راه‌حلی، هرچند موقتی و ناپایدار، برای عوام‌فریبی ظاهرالصلاح دولت‌ها دانست. تهدید خارجی همیشه بهانه خوبی برای بسط ید قدرت نظامی- امنیتی دولت‌ها و محدود کردن حقوق شهروندان بوده است.
با این اوصاف در دو سطح تحلیلی می‌توان موضوع خدمت اجباری را بررسی کرد: یکی در سطح نظری و بحث درباره موضوعیت و مشروعیت بنیادی آن؛ و دیگری در سطح عملی و بحث درباره واقعیت جاری و مسائل عاجل مربوط به آن. البته بدون داشتن چشم‌انداز روشن نظری نمی‌توان در خصوص موضوعات عملی بحث سازگاری صورت داد.
در چارچوب نظریه دولت حداقلی، خدمت اجباری توجیه منطقی ندارد و صرفا موجب افزایش قدرت دولت بر زندگی و حقوق شهروندان می‌شود. در شرایط دنیای امروز که جوامع بشری به صورت ملت-دولت‌ها دارای حق حاکمیت ملی هستند، وجود نیروی نظامی برای دفاع از این حق ضرورت دارد. اما باید توجه کرد که اینجا نیز ما به طریق اولی با شر ضروری سروکار داریم و نه خیر فی نفسه. بنابراین، هدف باید حداقل کردن این شر همانند شر بزرگ‌تر دولت باشد. در چارچوب نظری دولت حداقلی و در شرایط واقعی دنیای کنونی، ارتش حرفه‌ای و تحت نظارت قدرت سیاسی منتخب می‌تواند شر کمتر تلقی شود. اما، در شرایط کنونی کشورمان که فعلا ارتش حرفه‌ای در دستور کار نیست چه راه‌حلی را می‌توان شر کمتر دانست؟
ابتدا باید بر این نکته تاکید کنیم که ارتش حرفه‌ای از این نظر ترجیح دارد که دامنه انتخاب شهروندان در آن نسبت به خدمت اجباری همگانی بیشتر است. در سیستم مبتنی بر ارتش حرفه‌ای نوعی رابطه داوطلبانه میان شهروندان و دولت وجود دارد، در حالی که در خدمت اجباری چنین نیست و شهروندان هیچ حق انتخابی ندارند. واضح است که دولت برای ایجاد ارتش حرفه‌ای ناگزیر است رضایت شهروندان را برای عضویت در این ارتش جلب کند و برای این کار باید هزینه‌هایی را متحمل شود که با مالیات دیگرانی که مایل به ورود به ارتش حرفه‌ای نیستند تامین مالی می‌شود. این رابطه را نوعی مبادله داوطلبانه غیرمستقیم میان شهروندان می‌توان تلقی کرد و از این جهت بر اجبار عمومی مرجح است و شر کمتری دارد. خرید خدمت سربازی شکل ابتدایی و ناقص ارتش حرفه‌ای است و آن را می‌توان گام نخست در جهت شکل دادن به چنین ارتشی دانست. بنابراین، تایید سیستم خرید خدمت سربازی گامی مثبت در جهت حرکت به سوی شر کمتر است.
برخی دوستان خرید سربازی را از این جهت که همه در وضعیت برابری از لحاظ تمکن مالی قرار ندارند، تبعیض آمیز و در نتیجه ناعادلانه می‌دانند. به نظر من این استدلال از چند جهت نااستوار و نهایتا نادرست است. اگر نابرابری مالی افراد را دال بر تبعیض بدانیم، همه بازارها و نه فقط بازار خدمت سربازی را باید ناعادلانه تلقی کنیم. اینکه من توان مالی لازم برای خرید اتومبیل رولزرویس ندارم ربطی به تبعیض و عدالت ندارد؛ زمانی می‌توان از تبعیض و بی‌عدالتی سخن گفت که به رغم داشتن تمکن مالی، اتومبیل رولزرویس را به من نفروشند.
به لحاظ بنیادی، بیگاری گرفتن دولت از مردم ناعادلانه است. اما، زمانی که دولت این حق انحصاری خود را به حراج می‌گذارد و برای مردم حق انتخاب بیشتری نسبت به قبل قائل می‌شود، آشکارا وضعیت مطلوب‌تری نسبت به قبل ایجاد می‌شود. حتی اگر اکثریت شهروندان قادر یا مایل به خرید این کالا نباشند، نمی‌توان ادعا کرد که بی عدالتی صورت گرفته است. مثال قبیله پالاگاموس هیچ موضوعیتی در مورد خرید سربازی
ندارد.
در این مثال ثروتمندان با خرید زندگی برای خود، احتمال افتادن قرعه مرگ برای دیگران را افزایش می‌دهند اما خرید سربازی چنین تاثیری بر سرنوشت دیگران ندارد. مرگ پایان انتخاب است و هیچ عاقلی در شرایط عادی مرگ را انتخاب نمی‌کند. اما، برای فرد فقیری که توان خرید خدمت سربازی را ندارد، رفتن به خدمت سربازی نه تنها پایان انتخاب نیست، بلکه می‌تواند فرصتی برای یافتن شغل درآمدزا باشد، به ویژه اگر منابع خرید خدمت، صرف تامین مالی آنها شود و نهایتا زمینه را برای ایجاد ارتش حرفه‌ای فراهم آورد. دوستان اقتصاددان نباید فراموش کنند که افراد ذائقه‌ها، سلیقه‌ها و ترجیحات متفاوت دارند.
برخی ممکن است به نظامی‌گری علاقه‌مند باشند و برخی از آن متنفر؛ از این رو، ایجاد بازار برای نظامی‌گری حوزه انتخاب فردی را گسترش داده و سطح رفاه را بالا می‌برد. تصور همه افراد با ذائقه و سلیقه یکسان یک اشتباه روش شناختی بزرگ از منظر علم اقتصاد است. منشا اصلی بازار همین اختلاف ذائقه‌ها و سلیقه‌ها است و گسترش نظام بازار بهترین ابزار قابل تصور برای پاسخ گویی به سلائق و مطلوبیت‌های متفاوت است.
در پایان لازم است دو نکته اساسی مورد تاکید قرار گیرد، نخست اینکه هر‌گونه نقض حق ناعادلانه است، و سخنی بی پایه تر از این حرف عامیانه نیست که ظلم بالسویه عدل است. ظلم نمی‌تواند در عین حال عدل باشد، مگر در تفکر عامیانه که به سازگاری در گفتار بی‌اعتنا است. تایید ظلم بالسویه، در واقع، تن دادن به احساسات غیراخلاقی حسادت و انتقام جویی است و ربطی به عدالت ندارد. دوم این که مشروعیت نظام بازار صرفا ناشی از کارآیی آن نیست، بلکه بیشتر ریشه در درستی و برحق بودن جایگاه انسان در آن دارد.
انسان در این نظام دارای حق مالکیت و به تبع آن قدرت انتخاب است. بهینه پارتویی فرضیه‌ای برای توضیح کارکرد نظام بازار در شرایط نظری خاص است، حتی اگر هیچ‌گاه در عالم واقع به آن نرسیم، خدشه‌ای بر مشروعیت نظام بازار وارد نمی‌شود. در بحث خرید خدمت سربازی آنچه مهم و تعیین کننده است، ایجاد بازار جدید و گسترش حق انتخاب برای شهروندان است، نه رسیدن به بهینه پارتویی.
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
ارزیابی ابعاد اقتصادی- اجتماعی خدمت سربازی

ارزیابی ابعاد اقتصادی- اجتماعی خدمت سربازی

ارزیابی ابعاد اقتصادی- اجتماعی خدمت سربازی

سید پرویز جلیلی کامجو*
مهندس سید حمید جلیلی کامجو**
کشورهای دارای سربازی اجباری (رنگ قرمز): روسیه، مغولستان، ایران، کوبا، مصر، مکزیک، سوریه، کلمبیا، ویتنام، کره شمالی، یونان، اوکراین، آذربایجان، لیبی، تونس
کشورهای دارای ارتش حرفه‌ای (رنگ زرد): آمریکا، تقریبا کل اتحادیه اروپا، چین، استرالیا، عراق، تمام کشورهای حاشیه خلیج فارس به‌جز ایران، آفریقای جنوبی، پاکستان، هند، لبنان
کشورهای بدون نیروی دفاعی: اندورا، ایسلند، پاناما، لیختن اشتاین، کاستاریکا، جزایر سلیمان
کشورهایی با خدمت غیررزمی یا بدون سلاح (امور مدنی): اسپانیا، آنگولا، استونی، بلاروس، صربستان، قبرس



کشورهای دارای شرایط خاص
اروگوئه و اتیوپی: در زمان صلح داوطلبانه و در زمان جنگ و اضطرار اجباری است.
بولیوی: هنگامی که تعداد داوطلبان در سال کمتر از مقدار لازم شود، اجباری است.
جامائیکا: سربازان جوان‌تر با موافقت والدین به خدمت اعزام می‌شوند.


مقدمه
هدف ما در این مقاله مقایسه موقعیت یا هر ویژگی دیگر بین دختران و پسران نیست و اگر به نکته‌ای اشاره می‌شود منظور وجود سربازی اجباری برای پسران و مشکلات بی‌پایان آن می‌باشد که گاه تا آخر عمر گریبانگیر فرد است. به این منظور جا دارد ابعاد اقتصادی- اجتماعی خدمت سربازی، از جمله هزینه‌های اجتماعی، تاثیر آن بر ادامه تحصیل و کسب شغل در پسران و تغییر ترکیب جنسیتی دانشگاه‌ها، برنامه‌ریزی در حساس‌ترین مقطع زندگی، عدم کارآیی سربازان بی‌تجربه در استفاده از تجهیزات پیشرفته نظامی، تاثیر جایگزینی سربازهایی که شبیه نیروی کار ساده هستند با افسران حرفه‌ای که مانند نیروی کار ماهر هستند، مورد ارزیابی قرار گیرد. تکامل اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و نظامی کشورهای جهان ناکارآمدی سیستم استفاده از سرباز عمومی، غیر متخصص و اجباری را اثبات نموده است.
مقام معظم رهبری در بیانات خود فرمودند: «از مسائل مهم در این باره، آموزش‌های مفید به سربازان، به کارگیری متناسب با تحصیلات و قابلیت‌ها، برنامه‌ریزی برای تربیت دینی و اخلاقی است و باید احساس تضییع وقت و عمر به کسی که در حال گذراندن خدمت وظیفه عمومی است، دست ندهد.» اما سیستم سربازی امروز، جمهوری اسلامی ایران، چقدر با این بیان انطباق دارد؟
سربازی اجباری یا اختیاری؟
سربازی در بسیاری از کشورها اجباری است، در بسیاری از کشورها اختیاری و در بعضی کشورها در حال حذف شدن است. امروز با پیشرفت تکنولوژی و تجهیزات الکترونیکی دیگر بحث جنگ تن به تن و زمینی اهمیت چندانی ندارد. نیروهای نظامی مانند تمام عرصه‌های دیگر در دنیا در پی تخصصی شدن و جذب نیروهای متخصص و حرفه‌ای هستند. به جرات می‌توان گفت که در مواقع ضروري یک افسر حرفه‌ای و متخصص بیشتر از یک گردان سرباز عمومی، مفید واقع می‌شود. در مقایسه با بازار کار سرباز وظیفه مانند یک کارگر ساده و ابتدایی است که در طول 21 ماه تجربه چندانی کسب نخواهد نمود؛ اما یک افسر مانند یک استادکار حرفه‌ای است که چندصد کارگر ساده نمی‌توانند حتی یک ساعت جای خالی وی را پر نمایند.
چه مقدار از هزینه و زمان نیروهای نظامی در ایران صرف اعزام، آموزش، مراقبت، صدور کارت و به طور کلی صرف امور مربوط به سربازان وظیفه می‌شود؟ آیا واقعا نیروهای مسلح در ایران آنقدر پیشرفت تکنولوژیکی داشته‌اند که سربازان بی‌تجربه کاربردی در این نیروها نداشته باشند؟ یا اینکه هنوز نیروهای مسلح جمهوری اسلامی به سربازان جوان، بی‌تجربه و بی‌علاقه که به اجبار فراخوانده شده‌اند، نیاز مبرم و اساسی دارد؟ در دنیای کنونی که تخصص و تقسیم کار حرف اول را می‌زند، چه دلیل تکنیکی و تئوریکی برای این هزینه‌های گزاف مستقیم و غیرمستقیم وجود دارد؟ آیا پاسخی برای این سوالات مهم وجود دارد؟
نظر اسلام در ارتباط با سربازی
به دلیل تخصصی بودن این موضوع فقط به ذکر این نکته اکتفا می‌نماییم که از منظر آموزه‌هاي ديني، همه مسلمانان موظف به کسب آمادگي دفاعي در مقابل هجوم احتمالي دشمنان هستند و به نظر برخی علمای اسلام این به معنی سربازی اجباری نیست، همچنان که آیت‌الله شیخ ابوالحسن اصفهانی، آیت‌الله بهبهانی، میرزا‌هاشم آشتیانی، آیت الله نورالله اصفهانی و شهید مدرس از جمله علمای مخالف با تصویب خدمت سربازی اجباری در زمان
رضا شاه پهلوی بودند.
سربازی در مناطق مختلف دنیا
همانطور که در شکل پیداست اکثر کشورهای جهان دارای ارتش حرفه‌ای و تکنیکی می‌باشند و سیاست اکثر کشورهای دیگر نیز در همین راستا قرار خواهد داشت، زیرا در مسیر توسعه، نیروهای مسلح نیز مانند هر بخش دیگر از کشور نیاز به رشد و پیشرفت دارند و وجود نیروهای حرفه‌ای و متخصص از شاخصه‌های اصلی کشورهای توسعه یافته و حتی کشورهایی مانند عراق و افغانستان می‌باشد.
در 24 کشور دنیا خدمت سربازی کمتر از یک سال است و آلبانی، اوکراین و صربستان به زودی خدمت سربازی را حذف خواهند نمود، چین با آن همه مرز زمینی و دریایی و گستردگی جغرافیایی و جمعیتی دارای سربازی اختیاری است و تمام افسران ارتش، سربازهای داوطلب می‌باشند.
قوانین ضد و نقیض در سربازی
سربازی را ناپلئون بناپارت در دنیا بنا کرد، اما در ایران جدای از جعل پزشکی و غیرپزشکی کارت سربازی، این قانون در طول 87 سال عمر خود فراز و نشیب‌های فراوانی به خصوص بعد از انقلاب اسلامی داشته است: قوانین خرید سربازی، سرباز صنعت، امریه، طلاق پدر و مادر، نقص عضوهای متنوع، چاقی و لاغری مفرط، رتبه‌های برتر کنکور کارشناسی ارشد، تک فرزند بودن، سرپرست خانوار بودن، متاهل یا دارای فرزند بودن، دو برادری، سه برادری، سقف کسر خدمت بسیج، کسر برای سطح تحصیلات، مناطق بد آب و هوا و مناطق جنگی، سابقه بیمه بودن دوره سربازی، حقوق سربازی و قوانین همه رنگی که در برخی سال‌ها می‌آید و سایه همایی می‌شود برای برخی و برخی را یک عمر در افسوس می‌گذارد که چرا تا به من رسید این قانون حذف شد، نشان دهنده ضعف اساسی و نقض حقوق شهروندان ایران اسلامی در ارتباط با قانونی است که از سال 1304 و دوره پهلوی اول به ارث برده‌ایم.
تخریب سرمایه اجتماعی
بهترین دوران زندگی شما مربوط به چه سنی است؟ 19 تا 21 سالگی دوران طلایی زندگی هر فردی است که در این دوران بالاترین کارآیی را دارد، اما در بین مردان ایرانی این دوره بیهوده است.
می‌توان در یک نظرسنجی بیطرفانه و منطقی نظر افراد را در ارتباط با رضایت آنان از خدمت سربازی و حتی نوع نگرش افراد به نیروهای مسلح پس از دوره سربازی را جویا شد، تا به عمق بحث سرمایه اجتماعی بین مردم و نیروهای مسلح پی‌برد. عموما افراد خاطرات خوبی از سربازی ندارند و خاطرات آنان سرشار سختی، زحمت و ناراحتی است، یک جوان در برابر از دست دادن بهترین سال‌های زندگی خود چه تجربه مفیدی در محیط خشک و سرد و بی‌روح پادگان و عموما در بُرجک نگهبانی، آشپزخانه، تعمیرگاه، انبار، آبدارخانه و در نقش منشی، نظافت‌چی، مستخدم، باغبان، راننده و . . . (جدای از آموزش‌های نظامی) دریافت خواهد کرد که در جامعه وجود ندارد و در ادامه زندگی نیز برای
او مفید خواهد بود.
از بین بردن روحیه ریسک‌پذیری و جسارت (Innovation)
در یک جامعه پویا این روحیه ریسک‌پذیری و جسارت است که عامل پیشرفت و شکوفایی یک جامعه است. همچنان که در 8 سال دفاع مقدس همین روحیه منجر به پیروزی‌های چشمگیری به دست جوانان و نوجوانان شد. به اذعان برخی جامعه‌شناسان مهم‌ترین ضربه‌ای که شرکت‌های هرمی (گلدکوئیست) به ایران اسلامی وارد نمود، از بین بردن این روحیه در جوانان نسل دوم و سوم انقلاب بود. سربازی این عمل را به صورت سیستماتیک و پیوسته انجام می‌دهد و روحیه ریسک‌پذیری، جسارت و غرور جوانی را در ابتدای دوره جوانی تا حدی تضعیف می‌نماید. در برخی موارد سیستم سربازی به جای آنکه فرد را نسبت به دیدگاهش محکم‌تر کند، او را نسبت به کارآمدی سیستم سربازی بدبین می‌کند. این نکته را اکثر قریب به اتفاق مردانی که به سربازی رفته‌اند تایید مي‌كنند.
سن تصمیم‌گیری (نبض زندگی جوانان روی خط سربازی)
جدای از زمان صرف شده برای اعزام به خدمت، چند ماهی باید انتظار کشید تا جواب دفترچه ارسال شده بیاید و پس از اتمام خدمت نیز چند ماهی صرف خلاصی از حال و هوای سربازی می‌شود. دو سال سربازی برای جوانان تبدیل به یک مرحله گذار شده است که تا قبل از آن نمی‌توان هیچ تصمیمی برای زندگی گرفت. حتی در صورت ادامه تحصیل به خصوص برای مقاطع بالاتر نداشتن کارت پایان خدمت عامل اصلی بیکاری و سردرگمی قشر تحصیلکرده محسوب می‌شود.
کنکور یا سربازی
تا ابتدای سال 1391، که سن اعزام به خدمت 18 سال بود، پسران در صورتی که متولد نیمه دوم سال باشند فقط یک بار حق شرکت در کنکور دانشگاه را دارند، در صورتی که دختران بدون دغدغه در کنکور شرکت مي‌كنند و همزمان به دنبال یافتن شغل نیز خواهند بود.
به تعویق انداختن ازدواج بعد یا قبل از اتمام تحصیل
داشتن کارت پایان خدمت حتما در مراسم خواستگاری مورد نظر خانواده دختر قرار می‌گیرد و حتی موضع شرط نیز واقع می‌شود. در بین پسران نیز حتی در صورت ادامه تحصیل یا داشتن شغل ازدواج تا بعد از سربازی در اکثر موارد به تعویق می‌افتد. در بدترین شکل ممکن حداقل سربازی به اندازه 21 ماه ازدواج را به تعویق می‌اندازد.
تغییر ترکیب جنسی دانشگاه‌ها
هیچ تحقیقی در ایران نشان نداده است که ضریب هوشی دختران بیشتر از پسران می‌باشد یا اینکه موقعیت شغلی در سن 18 یا 19 سالگی برای پسران بهتر است، که ادعا کنیم پسران در این سن به جای کنکور دنبال کار می‌روند و درس نمی‌خوانند و هم اینکه پسران تا کارت پایان خدمت نداشته باشند از درب منزل نیز نمی‌توانند خارج شوند چه برسد به یافتن شغل! یک دختر و پسر هم سن، دو سال یا با احتساب زمان صرف شده برای قبل و بعد سربازی یا سال‌هایی که صرف به تعویق انداختن سربازی و استفاده از معافیت تحصیلی با نگه داشتن واحد درسی در دوره پیش‌دانشگاهی می‌شود، سه یا چهار سال زودتر از پسران وارد بازار کار می‌شوند.
در مجموع فرصت ایجاد شده برای دختران در ورود به دانشگاه و بازار کار منجر به کاهش کارآیی و دور شدن از نقطه بهینه هم در دانشگاه و هم در بازار کار برای پسران می‌شود.
نتیجه‌گیری
در قرن 21 جنس تهدیدات عوض شده است، جنگ نرم، جنگ الکترونیکی و مغناطیسی، جنگ سایبری، هواپیماهای بی‌سرنشین، ناوهای مجهز به رآکتورهای هسته‌ای، موشک‌های قاره‌پیما و تجهیزات کامپیوتری مدرن. این پیشرفت‌ها در صورت وجود، نیاز به افسرانی آموزش دیده، تحصیلکرده و مجرب دارد، نه چشم دوختن به جوانی که برای بار اول اسلحه می‌بیند. در جنگ‌های این عصر تجهیزات مهم است نه تعداد سربازان، هم اینکه راهنمایی و رانندگی و نیروی انتظامی که بخش مهمی از سربازان را جذب مي‌كنند، با امنیت ملی ارتباط چندانی ندارد، به این ترتیب نمی‌توان رابطه مستقیم و قوی بین امنیت کشور و تعداد سربازان یا طول دوره سربازی کشف كرد.
همچنین در جمهوری اسلامی حدود 10 الی 15 میلیون نیروی داوطلب بسیج وجود دارد و در صورت نیاز می‌توان از توان این نیروها استفاده نمود و آماده نگه داشتن جوانان در قالب سرباز وظیفه، موازی کاری و اتلاف منابع انسانی است. با این اوصاف تنها یک پیشنهاد وجود دارد و آن این است که به مرور زمان خدمت مقدس سربازی در کشور عزیزمان حذف شود و نیروی نظامی حرفه‌ای و متخصص جایگزین شود.
*دانشجوی دکترای اقتصاد دانشگاه اصفهان
**استوار وظیفه ستاد مرزبانی استان کرمانشاه
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
بازار سربازی

بازار سربازی

بازار سربازی

منبع: اندیشکده اقتصاد
در مقاله «فروش ناعادلانه و ناکارآمد سربازی»، موضوعی نقد شده که برای مثال در مقاله «خرید سربازی» پیشنهاد شده است.



نویسنده نقد استدلالش را بر اساس منطق اقتصادی و چارچوب عدالت تحلیل کرده است. [۱] من متخصص فلسفه نیستم تا در این حوزه اظهار نظر قطعی کنم.[۲] و لذا سعی خواهم کرد تنها از منظر اقتصادی به بررسی مزایا و معایب سربازی اجباری و پیشنهادهای موجود بپردازم. ابتدا مزایا و معایب نظام‌های مختلف سربازی را باز خواهم شمرد و در نهایت سعی می‌کنم یک مکانیزم برای فروش سربازی پیشنهاد کنم.

تاریخچه سربازی اجباری و اختیاری
اولین سوال آن است که چرا اقتصاددانان می‌توانند یا باید به بحث سربازی اجباری و اختیاری ورود کنند؟ از جنگ جهانی دوم تا 1973 در آمریکا نیز قانون سربازی اجباری برقرار بود. تا حدود سال‌های جنگ ویتنام کمتر اقتصاددانی در این خصوص اظهارنظر می‌کرد. پس از جنگ تعداد زیادی از مقالات اقتصادی در حوزه سربازی اجباری و اختیاری در معتبرترین مجلات اقتصادی به چاپ رسید. مقالات زیادی که اقتصاددانان منتشر کردند ایشان را به عنوان جبهه اصلی مخالفت با سربازی اجباری مطرح کرد. ريیس‌جمهور نیکسون در نهایت کمیته‌ای تشکیل داد تا در این کمیته با بحث مخالفان و موافقان برای سرانجام سربازی اجباری یا اختیاری در آمریکا تصمیم‌گیری شود. در این کمیته میلتون فریدمن و آلن گرینسپن عضو بودند. در نهایت در این جلسه با بحث‌های بسیار از سوی موافقین و مخالفین از جمله فریدمن سربازی اجباری لغو گردید. به نظر می‌رسد سزا است اقتصاددانان ایرانی نیز در این خصوص بیشتر بگویند و بیشتر بنویسند. فکر می‌کنم یکی از مهم‌ترین رسالت‌های اقتصاددانان امروز این است که به جامعه ایران نشان دهند مفید هستند و چه موضوعی مهم‌تر از سربازی اجباری که دغدغه هر خانواده ایرانی است، می‌تواند این توانایی را روشن کند. لذا به نظر من موضوعات تز بسیاری می‌توان بر روی سربازی اجباری و موارد مشابه تعریف کرد، مخصوصا وقتی تصمیمات و قوانین برون‌زا در حوزه سربازی بسیار رخ می‌دهد.

کارآیی اقتصادی سربازی اختیاری
در سربازی اختیاری نسبت به سربازی اجباری سه نوع کارآیی وجود دارد:
1. اولا چون هزینه فرصت کسانی که در یک نظام سربازی اختیاری به سربازی می‌روند، کمتر از هزینه فرصت کسانی است که در یک نظام اجباری سرباز می‌شوند، لذا سربازی اختیاری کارآیی بالاتری دارد. به عبارت دیگر هر فردی در موقعیتی قرار می‌گیرد که بالاترین بهره‌وری را دارد و لذا بهره‌وری کل افزایش می‌یابد.
2. دومین کارآیی ناظر به این مساله‌ است که در سیستم سربازی اختیاری تعداد نیروهایی که تغییر می‌کنند، کاهش می‌یابد. سربازان اجباری حتما پس از اتمام دوران وظیفه به سربازی خود خاتمه می‌دهند؛ در حالی که سربازان اختیاری به صورت متوسط تعداد سال‌های بیشتری حاضرند سرباز بمانند. به این سربازان اختیاری می‌توان آموز‌ش‌های بلندمدت داد که در جنگ نیز توانایی بالاتری خواهند داشت. در عین حال تعداد کمی سرباز آبدیده می‌توانند معادل تعداد زیادی سربازی معمولی عملیات نظامی انجام دهند، لذا با همان کیفیت و قدرت نظامی می‌توان نیروهای کمتری نیز در اختیار داشت.
3. در نهایت در اختیار داشتن نیروهای بلندمدت و حرفه‌ای‌تر، قابلیت استفاده از سلاح‌های پیشرفته و زمینه برای تحقیقات و ساخت سلاح‌های مدرن را ممکن می‌سازد. اگر اکثر نیروهای دفاعی یک کشور تنها سربازهای اجباری باشند، ساخت سلاح‌های مدرن و پیچیده چندان توجیه اقتصادی ندارد و لذا تحقیق در این حوزه به مرور دارای اهمیت کمتری می‌شود و توانایی دفاعی یک کشور کاهش می‌یابد.
بنابراین تردید وجود ندارد که سربازی اختیاری بر سربازی اجباری ارجحیت دارد؛ اما سوال اساسی آن است که چه گروهی و چه افرادی باید هزینه سربازان اختیاری را متحمل شوند. در نظام سربازی اجباری همه جوانان ناچارند مالیات فوق را به صورت زمان و عمرشان پرداخت کنند. نوع دوم مالیات بر همه است. به عبارت دیگر خرج سربازی از مالیات کل شهروندان اخذ شود. در نهایت شیوه سومی هم در ایران در مدت محدودی مرسوم بوده که جوانان می‌توانستند سربازی خود را بخرند. به عبارتی تمام جوانان باید مالیات و خرج نظام دفاعی در کشور را یا با نیروی کار خود یا با درآمد خود پرداخت می‌کردند. در روش دوم و سوم طبیعی است خانواده‌هایی که تنها دختر دارند یا مشمول معافیت‌های مختلف می‌شوند، عملا از پرداخت مالیات سربازی معاف هستند. بنابراین اینکه نظام سربازی را باید چگونه دید و تحلیل کرد به این موضوع برمی‌گردد که دولت می‌خواهد از چه کسانی و به چه شیوه‌ای مالیات بگیرد.

دفاع از بازار سربازی
در ادامه می‌خواهم یک مکانیزم از فروش سربازی را ارائه دهم که به نظرم می‌تواند مفید باشد.[3] در طراحی این مکانیزم سعی می‌شود هر سه کارآیی سربازی اختیاری نسبت به سربازی اجباری دیده شود. دوم می‌خواهم مکانیزمی را پیشنهاد کنم که کمترین آسیب را از فساد اداری در ایران ببیند. پیشنهاد من ساده است. هر جوان مذکر ایرانی باید 2 سال از عمرش را در سربازی بگذراند. (برای مثال پس از تحصیل) وی می‌تواند برای اجابت این هدف از برادرش یا دوستش خواهش کند به جای وی به سربازی بروند. همچنین می‌تواند در بازار کسی را استخدام کند تا به جای وی به سربازی برود. ایده اصلی به همین سادگی است. در این مکانیزم فساد اداری به حداقل کاهش خواهد یافت؛ چرا که دولت هیچ نقشی ندارد تا مباحث اقتصاد سیاسی مطرح باشند و بازار نیز تسویه نمی‌شود.[4] دقیقا در این حالت عرضه برابر تقاضا خواهد بود. من نام این سیستم را می‌گذارم
«بازار سربازی».
در این بازار در حالت «ایده‌آل» کسانی که بهره‌وری بالاتری دارند افراد دیگری را استخدام می‌کنند تا جایگزین نظام وظیفه ایشان باشند. از منظر اقتصاد کلان نیز ما دو نفر را جابه‌جا کرده‌ایم و هر فردی را در موقعیتی که بهره‌وری بیشتری دارد قرار داده‌ایم. لذا بهره‌وری کل افزایش یافته است. لذا کارآیی اول فوق برآورده می‌شود. مورد دوم نیز قابل حصول است اگر نظام وظیفه برای کسانی که تجربه سربازی دارند، اولویت قائل شود. در این راستا بهبودهای فراوانی می‌توان در نظر گرفت. برای مثال سازمان نیروهای مسلح می‌تواند نام افراد توانایی را که مجاز هستند جای فرد دیگری به سربازی بروند، اعلام کند. مثلا افرادی که توانایی بالاتری دارند یا برای مناطق خاصی دانش و قابلیت‌های خاصی دارند. در این صورت کیفیت کسانی که به سربازی می‌روند، بهبود می‌یابد و همچنین می‌تواند آموزش‌های پیشرفته‌تر به ایشان داد. همچنین این افراد عملا استخدام می‌شوند و کسب درآمد می‌کنند. یکی از انتقادات این است که همه ایرانیان باید آموزش حداقل نظامی داشته باشند. در این صورت می‌توان پس از دوره آموزشی را به بازار گذاشت.
البته هم در آمریکا و هم در ایران این انتقاد وجود دارد که افرادی که توانایی کمتری دارند، داوطلب می‌شوند یا نیروی کارشان را برای سرباز جایگزین می‌فروشند. یک راه‌حل این است که دولت در این بازار دخالت کند. برای مثال استخدام سرباز جایگزین باید متناسب با درآمد و تحصیلات فرد باشد. فرد مذکور بر اساس تحصیلات و درآمدش فردی مشابه از گروه خودش را برای جاگزینی در سربازی استخدام کند. در این صورت کسانی که مثلا آموزش نظامی دانشگاهی دارند دارای قیمت بالاتری از سرباز بدون تجربه خواهند بود، چرا که متقاضی ایشان افراد تحصیلکرده و با درآمد بالاتر هستند. بنابراین به صورت درونزا تقاضا برای تحصیلات نظامی افزایش خواهد یافت. البته در تمام این موارد دولت باید با شفافیت کامل عمل کند و اجازه بدهد بازار مذکور با شفافیت کامل کار کند تا از حضور دلالان و افزایش هزینه مبادله جلوگیری شود.ایراد دیگر این است که اگر سربازی خواست مثلا تنها یک سالش را بفروشد یا در میانه سربازی بخواهد جایگزین معرفی کند چه باید بکند؟ دوباره بازار مذکور این امکان را مقدور می‌کند. برای مثال نیروهای مسلح می‌تواند افرادی را معرفی کند که می‌توانند نیمی از سربازی دیگران را بروند یا جایگزین شوند. در این صورت هر کسی بر اساس میزان توانایی‌اش و اینکه در خارج سربازی چه پیشنهادهای استخدامی دارد مطلوبیتش را بهینه کند. بنابراین افراد بیکار به سربازی می‌روند و همزمان به دنبال کار می‌روند. اگر کاری پیدا کنند که ارزشی بالاتر از هزینه سرباز جایگزین داشته باشد می‌توانند کسی را استخدام کنند که به جای ایشان سربازی را ادامه بدهد.[5]

پاورقی:
۱- به گمانم در نقد نویسنده بر مقاله مذکور کمی ابهام وجود دارد. مقاله «خرید سربازی» طرحی برای فروش ارائه نداده است. مقاله مذکور صرفا جهت آموزش مبانی اقتصاد است و به نظرم به درستی ادعا کرده‌ است که فروش سربازی بهبود پرتو است. لذا در حد مدلی که مقاله مذکور ادعا می‌کند فروش سربازی بهبود پرتو است و بحثی از اقتصاد سیاسی نیست. در ایراد دوم وی نیز که در فروش سربازی بهینه پرتو وجود نخواهد داشت، به نظرم ایرادی وجود دارد. نویسنده استدلال کرده است که حذف خدمت سربازی نوعی بهبود پرتو نسبت به هر سیستم فروش سربازی است. اولا استدلال فوق ناقص است. چون در بهبود سربازی باید وضع همه بهتر شود. درحالی که ممکن است کسی مایل باشد به سربازی برود به هزار دلیل مختلف و حذف خدمت سربازی برای این یک فرد بهبود پرتو نیست. دوما سربازی نوعی تامین امنیت کشور است و من نمی‌فهمم حذف سربازی که یک کالای عمومی است چگونه بهبود پرتو است. در عین حال اگر استدلال نویسنده خدمت سربازی «اجباری» است، نکته بحث این است که با فروش سربازی دیگر خدمت اجباری وجود ندارد. سربازی به صورت مالیاتی است که هر کسی اختیار دارد یا از عمرش یا از پولش این مالیات را بپردازد. در سربازی اختیاری مورد نظر نویسنده دولت منابع سازمان دفاعی کشور را از مالیات مردم تامین کند تا سربازی حرفه‌ای داشته باشد. خود ایجاد مالیات وضع برخی را بدتر می‌کند مخصوصا وقتی در نظر داشته باشیم که برقراری مالیات هزینه گمشده اضافی بر اقتصاد ایجاد می‌کند و با در نظرگرفتن اقتصاد سیاسی تنظیم مالیات جدید در ایران لزوما بهینه نیست. بنابراین این استدلال در چارچوب سربازی اجباری و بهبود پرتو نمی‌گنجد.
۲- به نظر من فروش سربازی نمی‌تواند امری غیرعادلانه باشد. به نظرم ایراد اساسی نقد عدالت‌محور نویسنده به فروش سربازی، نادیده گرفتن این موضوع است که هر فردی می‌تواند سربازی خود را بخرد، لذا فرصت برابر برای همه وجود دارد. وی ادعا کرده چون بعضی سربازی را می‌خرند و برخی به اجبار به سربازی می‌روند لذا تبعیضی رخ داده است و ناعادلانه است. این استدلال مانند این منطق است که تفاوت در قدرت خرید افراد نوعی تبعیض در جامعه است و دولت باید برای جبران این عدالت از ثروتمندان بگیرد و به فقرا بدهد. نکته‌ای که هر دو استدلال فوق نادیده می‌گیرند آن است که هر کسی می‌تواند سربازی‌اش را بخرد و هرکسی هم می‌تواند درآمد بالا داشته باشد. لذا اگر هم ناعدالتی وجود داشته باشد در هر دو مورد فوق از یک جنس است. عدالت در آن است که همه افراد فرصت‌های برابر داشته باشند. همه فرصت برابر دارند که سربازی را بخرند و همه (در جوامع پیشرفته) تقریبا این فرصت را دارند که درآمد بالایی داشته باشند. یک نوع تبعیض آشکار که گاهی می‌بینم برخی پیشنهاد می‌دهند این است که سربازی به دانشجویان خارج از کشور فروخته شود. این به صورت بدیهی تبعیض است و ناعادلانه.
3- این بازار در جنگ داخلی آمریکا و جنگ استقلال آمریکا انجام شده است. البته انتقادات زیادی شده است که نویسنده به آنها اشاره کرده است. برای مثال در جنوب می‌گفتند «Rich Man’s War and a Poor Man’s Fight». همین انتقادات باعث شد که خرید سرباز جایگزین برای جنگ در جنوب تقریبا محدود شود. فرق اساسی پیشنهاد فوق با مورد جنگ داخلی آمریکا این است که الان در زمان صلح هستیم و نه در زمان جنگ. لذا خرید سرباز جایگزین و استخدام فرد دیگر تنها نیروی کار و زمان وی است و نه جان و عمرش.
4- البته به ازای این تغییر، سازمان نیروهای مسلح می‌تواند مثلا مقدار مشخصی را نیز اخذ کند که چندان موضوع بحث من نیست. مثلا برای مدیریت این بازار یا از مسیر مالیات مثلا 20 درصدی از هر مبادله‌ای، سازمان نیروهای مسلح می‌تواند درآمد داشته باشد. همچنین طرح فوق نافی فروش سربازی نیست. برای مثال اگر نیروهای مسلح مازاد نیرو دارد می‌تواند بخشی از نیازش را بفروشد که قیمت این وظیفه سربازی در بازار تعیین می‌شود.
5- برخی ممکن است دوباره ادعا کنند که این عادلانه نیست چون بخش زیادی از هزینه سربازی توسط پدر خانواده پرداخت می‌شود. چنین بحثی تمام نکته را گم می‌کند. تولید و بهره‌وری تنها معیار موجود نیست، بلکه رفاه اجتماعی است که معیار است. توجه به این نکته اساسی است که اگر شما بخواهید برای سربازی پسرتان جایگزین پیدا کنید، عملا کسانی که سربازی خودشان را قبلا رفته‌اند استخدام می‌شوند تا جای فرزند شما به سربازی بروند. این مبادله با رضایت کامل دوطرف انجام می‌شود و حتما رفاه اجتماعی را افزایش خواهد داد.
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
اصلاح سربازي اجباري تحصيلكرده‌ها

اصلاح سربازي اجباري تحصيلكرده‌ها

بازتاب
اصلاح سربازي اجباري تحصيلكرده‌ها

دكتر ابوالقاسم جمشيدي*
انسان تحصيلكرده ماشين نيست كه آن را فرموله كنيم



اشاره: در تاریخ شنبه ۵ اسفند، در این صفحات پرونده‌ای کار کرده بودیم که مساله سربازی، پیشنهاد خرید آن و انتقادات وارد بر آن را مورد بررسی قرار داده بود. یادداشت زیر بازتابی است از سوی یکی از خوانندگان روزنامه به آن پرونده. گروه اندیشه دنیای اقتصاد ضمن باور عمیق به ایجاد فضای گفت‌وگوی عقلانی، از انتقادات و پیشنهادهای همه‌ خوانندگان استقبال می‌کند.
نگارنده با قرائت نظرات محققين دانشگاهي و وبلاگ كافه‌نويسان اقتصادي و دانشجوي دكتراي اقتصاد دانشگاه اصفهان كه هم‌اكنون در لباس مقدس سربازي در كرمانشاه به خدمت و صرف عمر مشغول است، بر آن شدم چند سطري نظرات و تجارب خويش را به رشته تحرير درآورم. با مروري به فلسفه و تاريخ سربازگيري اجباري و قوانين متغير مقطعي دولت‌هاي گذشته و خريد دوران خدمت سربازي و دلايل حذف آن مصوبه، آشنايي لازم با موضوع حاصل شد. حال از ديدگاه اقتصادي و اجتماعي مي‌توان با تحليل موضوع را پيگيري نمود. قصد نگارنده ديكته كردن نظر نيست بلكه تجزيه و تحليل آنچه كه بر عمر و وقت شريف جوان مي‌گذرد و هزينه فرصت از دست رفتن توان كار او و بحث عدالت در اجتماع است.
آزادي فردي و بحث عدالت از ديدگاه مكاتب فكري مطلق نيست، بلكه بستگي به شرايط هر كشوري از لحاظ جغرافيايي و سوق الجيشي و انتخاب نوع زيست در الگوي مدنيت دارد و معمولا نسبي است. كشورها در الگوهاي انتخاب ايدئولوژي و سلوك سياسي و سياستي با جهان اطراف خود و با دول مختلف و بستگي به توسعه‌يافتگي و اولويت دادن به هزينه فرصت‌ها بين اقتصاد سياسي و اقتصاد توسعه يا غلبه فرهنگ بر رفتار و باورها و سنن افراد جامعه، نوع استراتژي‌ها و اهداف را تعيين و نهايتا چيدمان ساختاري دفاعي يا مداخله‌اي و حمله‌اي را در ساختار نيروي نظامي و حتي انتظامي خود تعريف و اولويت‌بندي مي‌نمايند. لذا سربازگيري اجباري (براي همه) طي نزديك به 100 سال اخير در كشور به عنوان الگوي مسلط بر خانوارها و جامعه نهادينه شده است.
اين درست است كه هر خانواده و هر جامعه‌اي براي آرامش و حفاظت از ناموس خود و ناموس كشور بايد به ميزان استفاده از فضاي مدنيت، هزينه نمايد. اما تحقيق و بررسي در هر شرايط زماني ما را در طراحي الگوي جديد كه منافع عامه را در بر داشته و هزينه نسبي بين آحاد مردم ملحوظ گردد، ياري خواهد داد. دنياي امروز يا دهكده جهاني به يك عقلانيت نسبي رسيده است كه هزينه جنگ و دفاع براي بقا بيشتر از هزينه تعامل در زيست سالم و بي‌خطر است. دولت‌هاي زياده‌خواه و مردم فتنه‌گر با انديشه آشوبگرانه به دنبال استيلا بر حقوق ديگر مردم هستند.
اين پديده شوم در خلق و خوي جهانخواران متاسفانه هنوز كشته نشده است، اما درس‌هاي دو جنگ بزرگ اول و دوم و لجاجت‌هاي صاحبان ايدئولوژي در حكومت‌هاي تمركزگرا و انحصارطلب دولتي طي 70 سال با دولت- ملت‌هاي سرمايه‌دار انحصارطلب ليبرال موجب رشد ابزار و ادوات پيچيده نظامي براي تجاوز با پوشش دفاعي شده‌اند. اما بعد از فروپاشي حكومت‌هاي تمركزگرا، صرف‌نظر از برخي جنگ‌ها و تحولات منطقه‌اي در جهان، مصلحت مردم جهان ايجاب كرده است كه جنگ اقتصادي و استيلاي پولي را در جهان دنبال نمايند. لذا قرن حاضر قرن جنگ اقتصاد و به كارگيري ابزار پول قوي به عنوان استراتژي دولت‌ها قرار گرفته است.
به اين لحاظ مي‌توان روي بحث سربازگيري اجباري و غيرحرفه‌اي يا آماتور و سربازگيري حرفه‌اي و تخصصي براي زمان دفاع انديشه كرد.
از آنجا كه در دنياي فعلي غالب امور تخصصي و حرفه‌اي شده است، به اين لحاظ مي‌توان نظام دفاعي كشور را بر اين اساس طراحي كرد. قانون اساسي به اصالت فرد و آزادي، در چارچوب قانون براي زيست در اجتماع تاكيد دارد. وقتي اشاره به قانون مي‌كنیم، منظور برقراري نظم و انضباط است.
نظم و انضباط در جامعه به اين نحو حاصل مي‌شود كه افراد قسمتي از آزادي‌هاي فردي و امكان خود را در اختيار قانونگذار قرار مي‌دهند تا خطوط و مرزهاي هم‌زيستي در جامعه را تعيين و تعريف و دولت را موظف به نظارت مي‌كند تا افراد در كنار هم و با هم در مسالمت كامل زندگي كنند و همچنين اجازه مي‌دهد يك نيروي نظامي از حريم كشور و نواميس كشورش دفاع كند. به اين لحاظ است که حاضر به دادن هزينه اين فرصت است.
چه به صورت مستقيم (ماليات و عوارض) و چه در قالب دادن منافع حاصل از انفال كه به امانت در اختيار دولت براي كسب بهره مالكانه مي‌گذارد، دولت‌ها موظف هستند اين امكانات را در چارچوب قوانين موضوعه يا قابل‌تجديدنظر تامين كنند.
در كشور ما مردم اينگونه امكانات را در چارچوب منشور ملي و ساير قوانين در اختيار حاكمان منصوب خود قرار داده‌اند. لذا قانونگذاران مي‌توانند با تدوين يك الگوي دفاعي ضمن آموزش مختصر به افراد و آماده بودن آنها براي شرايط دفاع از كشور، فرصت زماني آنها را صرف توسعه و كار و توليد كنند. آنان كه چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب به ويژه بعد از دوران جنگ تحميلي به سربازي اجباري رفته باشند به خوبي متوجه اتلاف وقت و هزينه‌هاي مادي آن هستند. اين ضرب‌المثل عامه صحيح است كه جوان طغيان‌گر در دوران خدمت سخت سربازي آرام مي‌گيرد، اما سركوب غرور جواني داراي هزينه‌اي به مراتب بيشتر براي اجتماع است. اين پديده براي جوانان تحصيلكرده بيشتر نمايان است. به كارگيري تحصيلكرده‌هاي جوان در سطح كارشناسي و كارشناسي ارشد در لباس مقدس خدمت سربازي سر چهارراه‌هاي شهري به جاي چراغ راهنما يا در كلانتري‌ها در مقابل پديده‌هاي زشت جامعه يا راننده افسران، هم عرض ايجاد عقده‌هاي اجتماعي و سركوبي شخصيت جوان جوياي فعاليت و بهره‌ور است.
جنگ‌ها امروزه تكنولوژي‌بر شده‌اند. پياده‌ نظام در صف آخر قرار دارد، بنابراين از انسان براي آفرينش سخت‌افزار و نرم‌افزار استفاده مي‌شود. به اين لحاظ هزينه‌هاي سربازگيري انبوه در دوران صلح مي‌تواند صرف استخدام سرباز حرفه‌اي و داراي تخصص بشود و در موقع بحران و دفاع از بسيج همگاني با آموزش موردي استفاده كرد.
حال اگر موافقين و مخالفين سربازگيري اجباري به توافق نسبي برسند، اگر قرار است سربازي براي قشر تحصيلكرده اجباري باشد بهتر آن است از تجربه گذشته بهره گرفت. سرباز صفر و زير ديپلم را مي‌توان با برنامه ديگري و يا به روش فعلي دنبال كرد. آنانكه با الگوهاي رفتن سربازي طي دهه 50 در كشور آشنا باشند، ديپلم و به بالا تحت آموزش 4 ماهه بر يادگيري فنون سربازي به فنون تخصصي و كاربردي آشنا مي‌شدند و به عناوين سپاه دانش براي آموزش ابتدايي اجباري نوجوانان روستايي و سپاه بهداشت براي پيشگيري قبل از درمان در سطح روستاها، سپاه ترويج و آباداني براي همياري روستاييان در كاشت و برداشت به روش‌هاي مكانيزه و ساخت راه و ساختمان‌هاي روستايي و بهداشتي كردن آب شرب آنان و بالاخره استفاده از متخصصان سرباز در سطوح مختلف براي خدمت به روستاييان و داخل بخش‌ها و شهرها براي برنامه‌ريزي و نظارت بر توسعه روستاها با هزينه كم انجام مي‌گرفت.
شايد از اين امكانات ناقص يا با هدف خاصي در دوران گذشته بهره‌گيري مي‌شد، اما اصل و هدف و برنامه صحيح و درست بود و ما كه در قالب سپاه دانش خدمت ارائه كرديم در 14 ماه باقيمانده از 18 ماه دوره سربازي نزد خداي خود و وجدان خود احساس خدمت به مردم و وطن مي‌كرديم و لاغير.
جامعه براي يك فرد تحصيلكرده، سرمايه‌گذاري كرده است و اگر اجبار است حداقل در دوران صلح مي‌توان براي مدت 18 ماه از خدمات او در امر توسعه و توليد بهره گرفت و از سرباز صفر براي حفظ محيط زيست و توسعه فضاي سبز ياري گرفت.
انسان آموزش ديده و كارآزموده در دوره سربازي پس از پايان خدمت حداقل تجربه‌اي كسب كرده بود كه مي‌توانست دست مايه يا توشه كار براي راه‌اندازي و فعاليت بعدي براي كسب و كار و خوداشتغالي باشد.
فراموش نكنيم «انسان تحصيلكرده ماشين نيست كه آن را محصور و فرموله كنيم.»
*استاديار دانشگاه
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
سربازي اجباري يا داوطلبانه

سربازي اجباري يا داوطلبانه

برگزيده از فصل چهارم كتاب معروف سندل درباره عدالت
[h=1]سربازي اجباري يا داوطلبانه[/h]


مايكل سندل
مترجم: محمدرضا فرهادي‌پور*
مایکل سندل، استاد دانشگاه هاروارد را بیشتر به خاطر درس مشهوری به نام «عدالت» می‌شناسند که او سال‌هاست به شیوه‌ای جذاب ارائه می‌کند.
برای دیدن محتوای این درس می‌توانید به آدرس زیر مراجعه کنید: www.justicharvard.org

بسياري از ما اغلب با مباحثاتي درباره عدالت که به نقش بازارها می‌پردازند برافروخته مي‌شويم:
آيا بازار آزاد منصفانه است؟ آيا كالاهايي وجود دارند كه با پول نتوان خريد يا نبايد با پول خريد؟ اگر بله، اين كالاها چيستند و چه چيزي در خريد و فروش آنها اشتباه است؟
مدعاي بازارهاي آزاد معمولا مبتني‌بر دو ادعا است: يكي درباره آزادي و ديگري درباره رفاه. اولي، مدعاي ليبرتاريني در خصوص بازارها است و مي‌گويد كه اجازه دادن به افراد براي ورود به معاملات داوطلبانه احترام به آزادي آنها است؛ قوانين مداخله‌جويانه در بازار آزاد، آزادي فردي را نقض مي‌كنند. دومي استدلال فايده‌گرا به نفع بازارها است و مي‌گويد كه بازارهاي آزاد رفاه عمومي را ترويج مي‌كنند؛ وقتي دو نفر معامله‌اي انجام مي‌دهند، هر دو نفع مي‌برند. مادامي‌كه اين معامله وضعيت آنها را بدون آسيب رساندن به ديگري بهتر مي‌كند، بايد مطلوبيت كل را افزايش دهد.
بدبينان نسبت به بازار نيز این دو ادعا را زیر سوال مي‌برند. آنها استدلال مي‌كنند كه انتخاب‌هاي بازار آن‌قدرها هم كه به نظر مي‌رسد آزاد نيستند و همچنين، كالاها و فعاليت‌هاي اجتماعي خاصی اگر با پول خريد و فروش شوند فاسد شده و خوار می‌شوند.
در اين فصل، ما اخلاق افراد مزد بگیر را در قبال انجام دو نوع كار كاملا متفاوت بررسي مي‌كنيم: جنگيدن در جنگ‌ها و زاییدن بچه‌ها. تفكر درباره حق و ناحق‌های بازارها در اين موارد رقيب به ما كمك مي‌كند تفاوت‌هاي ميان نظريه‌هاي پيشرو عدالت را روشن كنيم.
كدام عادلانه است: سرباز گرفتن اجباری يا استخدام سربازان؟
در ماه‌هاي اول جنگ داخلي ايالات متحده تجمعات شاد و احساسات ميهن‌دوستانه، باعث شد تا ده‌ها هزار مرد در ايالات شمالي براي ارتش اتحاديه داوطلب شوند. اما با شكست اتحاديه در بول ران و به دنبال شكست بهار ژنرال جورج ب.مك‌للان در پیشروی به سوی تصرف ريموند، شمالي‌ها شك کردند در اينكه جنگ سريعا به پايان خواهيد رسيد. تعداد سربازان بايد افزايش می‌یافت و در جولاي 1862، آبراهام لينكلن اولين نسخه قانون اتحاديه را امضا كرد. يك نسخه ائتلافی پيش از اين امضا شده بود.
سربازگيري اجباري در تقابل با مشرب سنت فردگرايي آمريكايي بود و سربازگيري اتحاديه سازشی برجسته با آن سنت بود: هركسي كه به سربازی فراخوانده شده بود و نمي‌خواست خدمت كند مي‌توانست فرد ديگري را به جاي خودش استخدام كند.
سربازان در جست‌وجوي جانشين درخواست‌هايي را در روزنامه‌ها منتشر و پرداخت‌هايي را تا سقف 1500 دلار پيشنهاد مي‌كردند كه براي آن زمان رقم قابل‌توجهي بود. قانون سربازي اتحاديه همچنين اجازه پرداختی به جانشينان را مي‌داد كه منجر به پیدایش اين شعار شده بود: «مردان ثروتمند جنگ به راه مي‌اندازند و مردان فقير مي‌جنگند،» شکوائیه‌ای كه در شمال طنین انداخته بود. در مارس 1863، كنگره قانون سربازی جديدي را در دستور کار قرار داد كه در پي بررسي اين شكايت بود. اگرچه اين قانون حق استخدام جانشين را حذف نكرد، اما مصوب كرد كه هر سرباز مي‌تواند 300 دلار در عوض خدمت نظام وظيفه به دولت پرداخت كند. اگرچه مبلغ تبديل وضعيت نزديك به دستمزدهاي سالانه يك كارگر غيرماهر بود، اين بند از قانون در پي رساندن رقم معافيت به دستمزد كارگران عادي بود. بعضي شهرها و شهرك‌ها روي اين رقم به سربازان‌شان يارانه مي‌دادند و شركت‌هاي بيمه متعهدان را قادر به پرداخت يك حق بيمه ماهانه براي اجرای سياستي كردند كه اين رقم را تا زمان سربازي پوشش مي‌داد.
گرچه هدف این پيشنهاد معافيت از خدمت نظام وظیفه با نرخي بود كه توسط چانه‌زني تعيين مي‌شد، از نظر سياسي روش پرداخت رقم تبديل وضعيت نامحبوب‌تر از روش پیدا کردن جانشين بود: شايد به دليل اينكه به نظر مي‌رسد روش پرداخت رقم تبديل وضعيت به نوعي قيمت‌گذاري روي زندگي انساني (يا خطر مرگ) است و با تعیینِ آن قیمتْ گویی دولت قیمت‌گذاری روی زندگی انسان را تایید می‌کرد. سرخط روزنامه‌ها جار مي‌زدند كه «يا 300 دلار پول يا زندگي شما.» خشم از سربازي و رقم تبديل وضعيت 300 دلاري خشونت عليه كاركنان بخش نام‌نويسي براي سربازی را افزايش داد، به‌ويژه در شهر نيويورك كه آشوب‌هاي 1863 اتفاق افتاد و چندين روز طول كشيد و بيش از صد نفر تلفات داد. سال بعد، كنگره قانون سربازي جديدي را تصويب و رقم تبديل وضعيت را حذف كرد. بااين‌حال، حق استخدام جانشين در شمال (اگرچه نه در جنوب) در سرتاسر جنگ ابقا شد.
در پايان، تعداد نسبتا كمي از سربازان وظيفه برای ارتش اتحاديه جنگيدند. (حتي بعد از اينكه سربازگيري تثبيت شد، بيشتر ارتش متشكل از داوطلبانی بود كه با پرداخت پاداش و تهديد سربازي اجباري به ارتش آمده بودند). بسياري كه شماره‌شان در لاتاري‌هاي سربازي در مي‌آمد يا فرار مي‌كردند يا به دليل ناتواني معاف مي‌شدند. از نزديك به 270000 مردي كه واقعا باید به سربازي می‌آمدند، 87000 نفر رقم تبديل وضعيت را پرداختند، 74000 نفر جانشين استخدام و تنها 46000 نفر خدمت كردند. آنهايي كه جانشينی برای جنگیدن به جاي خودشان استخدام كردند شامل اندرو كارنگي و جي.پي.مورگان پدران تئودور و فرانكلين روزولت و روسای جمهور آينده چستر اي.آرتور و گرور كِلِولند بودند.
آيا نظام جنگ داخلی روشي عادلانه از تخصيص خدمات نظامي بود؟ وقتي من اين سوال را با دانشجويانم در ميان گذاشتم، تقريبا همه آنها گفتند خير. آنها مي‌گويند اجازه دادن به ثروتمندان به منظور استخدام جانشين‌هايي براي جنگیدن به جاي خودشان ناعادلانه بود. همانند بسياري از آمريكايي‌هايي كه در دهه 1860 اعتراض كردند، آنها نیز اين نظام را نوعي تبعيض طبقاتي مي‌دانند.
من سپس از دانشجويان پرسيدم آيا آنها طرفدار سربازگيري اجباری‌اند يا ارتشی كاملا داوطلبانه كه امروز داريم. تقريبا همگي گفتند طرفدار ارتش داوطلبانه‌اند (مثل بيشتر آمريكايي‌ها). اين پاسخ، به سوالی دشوار دامن می‌زند: اگر سيستم جنگ داخلي ناعادلانه بود به دليل اينكه به ثروتمندان اجازه استخدام افراد ديگري را براي جنگيدن در جنگ‌ها مي‌داد، آيا همين اعتراض به ارتش داوطلبانه وارد نیست؟
البته كه شيوه استخدام اين دو روش با هم فرق مي‌كند. اندرو كارنگي بايد جانشين خودش را پيدا و مستقيما پول پرداخت مي‌كرد؛ امروزه ارتش سربازان را براي جنگ در عراق و افغانستان استخدام مي‌كند و ما، ماليات‌دهندگان، به‌طور جمعي به آنها پرداخت مي‌كنيم. اما اين همان موضوعی است كه آن دسته از ما كه براي سربازی نام‌نويسي نکرده‌اند، افراد ديگری را براي جنگيدن در جنگ و به خطر انداختن زندگي‌شان استخدام کرده‌اند. خب، از نظر اخلاقي تفاوت در چيست؟ اگر نظامِ جنگِ داخلیِ استخدامِ جانشين ناعادلانه بود، آيا ارتش داوطلبانه به همان اندازه ناعادلانه نيست؟
براي بررسي اين سوال، اجازه دهيد سيستم جنگ داخلي را كنار بگذاريم و دو روش استاندارد گرفتن سربازان را بررسي كنيم. سربازگيري اجباري و بازار.
در ساده‌ترين شكل، سربازگيري اجباري رده‌هاي ارتش را با الزام همه شهروندان مشمول به خدمت پر مي‌كند، يا اگر همه آنها ملزم به سربازی‌رفتن نباشند، با برگزاري يك لاتاري تعيين می‌کند چه كسي بايد به خدمت فراخوانده شود. اين سیستمی بود كه در ايالات متحده در جنگ‌هاي جهاني اول و دوم مورد استفاده قرار گرفت. سربازي اجباری طي جنگ ويتنام مورد استفاده قرار گرفت، گرچه سيستم آن پيچيده بود و با تعویق‌هايي براي دانشجويان و صاحبان مشاغل خاص از حيز انتفاع افتاده بود و به خيلي‌ها اجازه داد از جنگيدن اجتناب كنند.
وجود سربازگيري اجباري مخالفت با جنگ ويتنام را به‌ويژه در كمپ‌هاي دانشگاه شعله‌ور كرد. ریيس‌جمهور ريچارد نيكسون تا حدي در واكنش به این موضوع، با سربازگيري اجباري مخالفت كرد و در 1973، همين‌طور كه ايالات متحده حضورش در ويتنام را پايان می‌داد، ارتش داوطلبانه جانشين سربازگيري شد. از آنجا كه خدمت نظامي براي مدتي طولاني اجباري نبود، ارتش دستمزد ما و ساير مزايا را در مشاغلي مشخص براي جذب سربازان مورد نياز افزايش داد.
ارتش داوطلبانه، همان‌طور كه ما اين واژه را امروزه به‌كار مي‌بريم، رده‌هايش را از طريق استفاده از بازار كار پر مي‌كند، همانند رستوران‌ها، بانك‌ها و ساير كسب‌وكارها. واژه داوطلب يك اسم بي‌مسما است. ارتش داوطلبانه شبيه يك سازمان آتش‌نشانی داوطلبانه كه در آن افراد بدون مزد خدمت مي‌كنند يا آشپزخانه سوپ محلي كه كارگران داوطلب وقت‌شان را اهدا مي‌كنند، نیست. اين يك ارتش حرفه‌اي است كه در آن سربازان در قبال پول كار مي‌كنند. سربازان تنها از اين نظر «داوطلب» هستند كه كاركنان مزدبگیر در هر حرفه داوطلب هستند. هيچ‌كس به سربازي اجباري نيامده و اين كار توسط آنهايي صورت گرفته كه موافق انجام آن در قبال پول و ساير مزايا هستند.
بحث بر سر اينكه جامعه دموكراتيك چگونه بايد رده‌هاي نظامي را پر كند در دوران جنگ در حادترين وضعيت است، همانند آشوب‌هاي سربازگيري جنگ داخلي و تجمع‌هاي اعتراضي در جنگ ويتنام. بعد از اينكه ايالات متحده وجود يك نيروي نظامي كاملا داوطلبانه را پذيرفت، سوال از عدالت در تخصيص خدمت نظامي كم‌كم در انظار عمومي رنگ باخت. اما جنگ‌هاي ايالات متحده در عراق و افغانستان به این مباحثه عمومي دامن زده که آيا درست است که یک جامعه دموكراتيك سربازانش را با ابزارهاي بازار استخدام كند.
بيشتر آمريكايي‌ها طرفدار ارتش داوطلبانه هستند و تعداد كمي مي‌خواهند به [نظام] سربازي اجباري برگردند. (در سپتامبر 2007، در اواسط جنگ عراق، نظرسنجي گالوپ نشان داد كه آمريكايي‌ها 80 به 18 درصد مخالف استقرار دوباره سربازي اجباري هستند.) اما بحث مجدد بر سر ارتش داوطلبانه و سربازگيري اجباري ما را رو در روي بعضي از سوالات بزرگ فلسفه سياسي قرار مي‌دهد، سوالاتي درباره آزادي فردي و تعهد مدني.
براي غور در اين سوالات، اجازه دهيد سه روش تخصيص خدمت نظامي را با هم مقايسه كنيم- سربازگيري اجباري، سربازگيري با حق استخدام جانشين (سيستم جنگ داخلي) و سيستم بازار. كدام يك عادلانه‌ترين است؟
1 - سربازگيري اجباري؛
2 - سربازگيري با اجازه پرداخت به جانشينان (سيستم جنگ داخلي)؛
3 - سيستم بازار (ارتش داوطلبانه).

مدعاي ارتش داوطلبانه
اگر شما ليبرتارين هستيد، پاسخ روشن است. سربازگيري اجباري (سياست 1) ناعادلانه است زيرا اجباري و شكلي از برده‌داري است. اين سياست دلالت بر اين دارد كه دولت مالك شهروندانش است و مي‌تواند هرچه مي‌خواهد با آنها بكند، از جمله مجبور كردن آنها به جنگ و به مخاطره افكندن زندگي‌شان در جنگ. ران پل، عضو جمهوري‌خواه كنگره و ليبرتاريني پيشرو اخيرا اين ادعا را در مخالفت با صداهايي براي استقرار دوباره سربازگيري اجباري براي جنگ عراق مطرح كرد: «سربازگيري اجباري برده‌داري صريح و ساده است و براساس اصلاحيه سيزدهم كه خدمت اجباري غيرداوطلبانه را منع مي‌كند غيرقانوني است. اگر فردي به عنوان سرباز اجباري نظام كشته شود، اين امر سربازي اجباري را به نوع خيلي خطرناكی از بردگي تبديل مي‌كند.»
اما حتي اگر شما سربازگيري اجباري را مساوي با برده‌داري نگيريد، شايد به اين دلايل مخالف آن باشيد كه انتخاب‌هاي افراد را محدود مي‌كند و بنابراين شادي كلي را كاهش مي‌دهد. اين استدلالي فايده‌گرايانه عليه سربازگيري اجباري است. اين استدلال مدعي است كه در مقايسه با سيستمي كه اجازه استخدام جانشين‌ها را مي‌دهد، سربازگيري اجباري رفاه افراد را با جلوگيري از معاملات داراي مزيت دوجانبه كاهش مي‌دهد. اگر اندرو كارنگي و جانشين‌اش هر دو بخواهند معامله‌اي بكنند، چرا بايد آنها را از اين كار منع كرد؟ آزادي ورود به يك مبادله ظاهرا مطلوبيت هر دو طرف را بدون كاهش مطلوبيت ديگري افزايش مي‌دهد. بنابراين به دلايل فايده‌گرايانه، سيستم جنگ داخلي (سياست2) بهتر از سربازگيريِ اجباريِ صِرف (سياست 1) است.
به آساني مي‌توان ديد كه چطور فروض فايده‌گرايانه مي‌توانند از استدلال بازاري حمايت كنند. اگر شما فرض كنيد كه مبادله داوطلبانه وضعيت هر دو طرف را بدون آسيب‌زدن به ديگري بهتر مي‌كند، ادعاي فايده‌گرايانه خوبی براي اجازه دادن به حكومت بازارها داريد.
ما مي‌توانيم همين موضوع را ببينيم اگر حالا سيستم جنگ داخلي (سياست 2) را با ارتش داوطلبانه (سياست 3) مقايسه كنيم. همان منطقي كه به نفع مجاز دانستن استخدام جانشين استدلال مي‌كند، براي راه‌حل كاملا بازاري نيز به‌كار مي‌رود: اگر شما مي‌خواهيد به افراد اجازه استخدام جانشين بدهيد، چرا در وهله اول هر فردي را به اجبار به سربازي مي‌بريد؟ چرا خيلي ساده سربازان را از بازار كار استخدام نمي‌كنيد؟ دستمزد و مزايايي را كه براي جذب تعداد و كيفيت سربازان لازم است تنظيم كنيد و اجازه دهيد افراد خودشان انتخاب كنند كه آيا اين شغل را مي‌خواهند يا خير. هيچ‌كس مجبور به خدمت بر خلاف خواسته‌اش نيست و آنهايي كه مايل به خدمت سربازي هستند مي‌توانند چنين تصميمي بگيرند اگر خدمت نظامي با بررسي همه چيز نسبت به ساير گزينه‌ها برايشان مرجح است.
پس، از ‌نظر يك فايده‌گرا، ارتش داوطلبانه به نظر بهترين گزينه از ميان اين سه گزينه است. اجازه دهيد افراد آزادانه براي سربازي براساس غرامتي كه به آنها پيشنهاد شده و آنها را قادر به خدمت مي‌كند نام‌نويسي كنند صرفا اگر اين كار مطلوبيت‌شان را حداكثر مي‌كند؛ و آنهايي كه نمي‌خواهند خدمت كنند از زيان مطلوبيت ناشي از حضور در اجباري ارتش برخلاف ميل‌شان رنج نبرند.
فايده‌گرا مي‌تواند به‌طور قابل‌دركي اعتراض كند كه ارتش داوطلبانه پرهزينه‌تر از ارتش اجباري است. براي جذب تعداد و كيفيت مورد نياز سربازان، پرداختي و مزايا بايد بالاتر از وقتي باشد كه سربازان مجبور به خدمت مي‌شوند. پس فايده‌گرا ممكن است نگران باشد كه شادي فزاينده سربازان با پرداخت دستمزد بهتر با عذاب ماليات‌دهندگاني جبران شود كه حالا براي خدمات نظامي ماليات بيشتري پرداخت مي‌كنند.
اما اين اعتراض خيلي متقاعدكننده نيست، به‌ويژه اگر گزينه جايگزين سربازي اجباري (با يا بدون جانشين) است. اين براي اصرار غريب است، به دلايلي فايده‌گرايانه كه هزينه براي ماليات‌دهندگان ساير خدمات دولت مانند پليس و آتش‌نشاني بايد با اجباري كردن گروهي از افراد به‌طور تصادفي به انجام اين وظايف زير قيمت بازار صورت گيرد؛ يا هزينه حفظ و نگهداري بزرگراه‌ها بايد با الزام زيرمجموعه‌ای از ماليات‌دهندگان انتخاب شده با يك لاتاري كاهش يابد كه يا بايد خودشان كار كنند يا كساني را استخدام كنند. ناشادي‌اي كه از چنين معيارهاي اجباري‌تری حاصل مي‌شود احتمالا بيشتر از مزيتي است كه ماليات‌دهندگان از خدمات دولتي ارزان‌تر به‌دست مي‌آورند.
بنابراين، از چشم‌انداز هر دو استدلال ليبرتارين و فايده‌گرا، ارتش داوطلبانه ظاهرا بهترين گزينه است، سيستم تركيبي جنگ داخلي دومين گزينه خوب است و سربازگيري اجباري كمترين مطلوبيت براي تخصيص خدمات نظامي را دارد. اما حداقل دو اعتراض مي‌تواند به اين خط استدلال وارد شود. يك اعتراض درباره انصاف و آزادي است؛ ديگري هم درباره فضيلت مدني و كالاي عمومي.

اعتراض 1: انصاف و آزادي
اعتراض اول- براي كساني كه گزينه‌هاي جايگزين محدودي دارند- مدعي است كه بازار آزاد كاملا آزاد نيست. يك مثال غايي را در نظر بگيريد: شخصي بي‌خانمان كه زير پل مي‌خوابد ممكن است از بعضي جهات خودش اين كار را انتخاب كرده باشد؛ اما ما لزوما انتخاب او را انتخاب آزاد تلقي نمي‌كنيم. همين‌طور ما با اين فرض توجيه نمي‌شويم كه او بايد خوابيدن زير پل را بر خوابيدن در آپارتمان ترجيح دهد. به منظور دانستن اينكه آيا انتخاب او منعكس‌كننده خوابيدن زير پل است يا ناتواني در استطاعت داشتن يك آپارتمان، بايد چيزهايي را درباره شرايط او بدانيم. آيا او اين كار را آزادانه و بدون ضرورت انجام مي‌دهد؟
همين سوال مي‌تواند به‌طور كلي در خصوص انتخاب‌هاي بازار مطرح شود، از جمله انتخاب‌هاي افراد در هنگام انتخاب شغل. اين ايده چگونه براي خدمت نظامي به‌كار مي‌رود؟ ما نمي‌توانيم عدالت و بي‌عدالتي ارتش داوطلبانه را بدون آگاهي بيشتر درباره شرايط پيش‌زمينه‌اي تعيين كنيم كه بر جامعه حاكم است: آيا ميزان قابل‌قبولي از فرصت برابر وجود دارد يا آيا بعضي از افراد گزينه‌هاي زيادي در زندگي دارند؟ آيا هر فردي شانس كسب آموزش دانشگاهي را دارد يا اين تنها گزينه براي بعضي از افراد است، يعني تنها راه تامين مالي كالجْ نام‌نويسي در ارتش است؟
از ‌نظر استدلال بازار، ارتش داوطلبانه جذاب است، زيرا از اجبار يا سربازگيري اجباري پرهيز مي‌كند. اگر بعضي در جامعه هيچ گزينه خوب ديگري ندارند، آنهايي كه براي نام‌نويسي انتخاب مي‌شوند شايد، در اصل، به ضرورت اقتصادي سرباز اجباري شده باشند. در اين مورد، تفاوت ميان ارتش اجباري و داوطلبانه اين نيست كه اولي اجباري است و دومي آزادانه؛ درعوض تفاوت اين است كه هر يك شكل متفاوتي از اجبار را به‌كار مي‌برند: اولي نيروي قانون و دومی فشار نياز اقتصادي را. تنها اگر افراد طيف قابل‌قبولي از گزينه‌هاي شغلي مناسب داشتند مي‌توان گفت كه انتخاب براي خدمت منعكس‌كننده ترجيحات و نه گزينه‌هاي محدود آنها است.
تركيب طبقاتي ارتش داوطلبانه امروزي اين استدلال را - حداقل تاحدي- كمرنگ مي‌كند. افراد جوان از خانوارهاي با درآمد پايين و متوسط (درآمد خانوار متوسط 30850 دلار تا 57836 دلار) به‌شكل نامتجانسي در رده‌هاي كادر ثابت سربازان ارتش قرار مي‌گيرند. كمترين نماينده را 10 درصد فقيرترين جمعيت دارند (بسياري از آنها احتمالا احتياج به آموزش و مهارت دارند) و ثروتمندترين‌ها 20 درصد
(از خانوارهايي با درآمد متوسط 66329 دلار و بالاتر). در سال‌هاي اخير، بيش از 25 درصد از سربازان ارتش از نداشتن ديپلم دبيرستاني رسمي رنج مي‌برده‌اند و درحالي‌كه 46 درصد از جمعيت شهري آموزش دانشگاهي دارند، تنها 5/6 درصد از 18-24 ساله‌ها در رده‌هاي نام‌نويسي شده ارتش به كالج رفته بودند.
در سال‌هاي اخير، ممتازترين افراد جوان جامعه آمريكا دست به انتخاب خدمت نظامي نزده‌‌اند. عنوان كتابي كه اخيرا درباره تركيب طبقاتي نيروهاي ارتشي منتشر شده به خوبي اين موضوع را نشان مي‌دهد: غايب بدون اجازه: غيبت ناموجه طبقات بالاتر آمريكايي از خدمت نظامي. از 750 عضو كلاس پرينستون در 1956، اكثريت- 450 دانشجو- بعد از فارغ‌التحصيلي به ارتش پيوستند. از 1108 عضو كلاس‌هاي پرينستون در 2006، تنها 9 دانشجو در ارتش نام‌نويسي كردند. الگوي مشابهي نيز در ديگر دانشگاه‌هاي نخبه و در پايتخت كشور مشاهده مي‌شود. تنها 2 درصد از اعضاي كنگره پسر يا دختري دارند كه در ارتش خدمت مي‌كند.
چارلز رانگل عضو كنگره، دموكراتي از هارلم كه از كهنه‌سربازان نشان‌دار جنگ كره است، اين شرايط را ناعادلانه دانسته و براي استقرار دوباره سربازي اجباري داد سخن داده است. او نوشت «مادامي‌كه آمريكايي‌ها به جنگ مي‌روند، هركسي بايد داوطلب باشد و نه فقط آنهايي كه به دليل شرايط اقتصادي با پاداش‌ها و انگيزه‌هاي آموزشي پرمنفعت سربازي جذب مي‌شوند.» او اشاره مي‌كند كه در شهر نيويورك، «بار نامناسب خدمت شگفت‌انگيز است. در 2004، 70درصد از داوطلبان در شهر سياه يا هسيپانيك و از اجتماعات كم‌درآمد استخدام شده بودند.»
رانگل با جنگ عراق مخالفت كرد و اعتقاد دارد كه اين جنگ هرگز اتفاق نمي‌افتاد اگر بچه‌هاي سياست‌گذاران مجبور بودند بخشي از بار جنگ را به‌دوش بكشند. او همچنين استدلال مي‌كند كه با توجه به فرصت‌هاي نابرابر در جامعه آمريكا، تخصيص خدمت نظامي توسط بازار براي افرادي كه گزينه‌هاي جايگزينِ چنداني ندارند ناعادلانه است:
اكثريت بزرگي از افرادي كه ارتش اين كشور در عراق را همراهي مي‌كنند از اجتماعات فقيرتر شهرهاي داخلي و مناطق روستايي هستند، جاهايي كه پاداش‌هاي سربازي تا 40000 دلار مي‌رسد و هزاران منفعت آموزشي ناشي از آن خيلي جذاب است براي افرادي كه به گزینه كالج دسترسی دارند، انگيزه‌هاي‌شان- هزینه به خطر انداختن زندگي- هيچ معنايي ندارد.
بنابراين اعتراض اول به منطق بازار در خصوص ارتش داوطلبانه مرتبط با انصاف و اجبار است: انصاف در تبعيض طبقاتي و اجبار كه مي‌تواند اتفاق بيفتد اگر نقطه‌ضعف اقتصاديْ افراد جوان را مجبور به در خطر انداختن زندگي‌شان در عوض آموزش دانشگاهي و ساير مزايا كند.
يادآوري مي‌شود كه به اين ترتيب اعتراض مبتني‌بر اجبار، اعتراض به ارتش داوطلبانه نيست. اين اعتراض تنها به ارتش داوطلبانه‌اي وارد مي‌شود كه در جامعه‌اي با نابرابري‌هاي اساسي تشكيل مي‌شود. نابرابري‌ها را ريشه‌كن كنيد، اين اعتراض هم حذف خواهد شد. مثلا يك جامعه كاملا برابر را تصور كنيد كه در آن هر فرد به فرصت‌هاي آموزشي برابر دسترسي دارد. در چنين جامعه‌اي، هيچ‌كس نمي‌تواند شكايت كند كه انتخاب براي نام‌نويسي در ارتش چندان آزادانه نبوده به اين دليل كه فرد به‌طور ناعادلانه‌اي تحت فشار نيازهاي اقتصاد قرار گرفته است. البته، هيچ جامعه‌اي كاملا برابر نيست. بنابراين ريسكِ اجبار هميشه بر سر انتخاب‌هاي افرادي كه در بازار كار فعاليت مي‌كنند پرواز مي‌كند. چقدر برابري براي تضمين اين موضوع لازم است كه انتخاب‌هاي بازار آزادانه‌اند و نه اجباري؟ در چه نقطه‌اي نابرابري‌ها در شرايط پيش‌زمينه‌اي جامعه، انصاف نهادهاي اجتماعي (مانند ارتش داوطلبانه) براساس انتخاب فردي را تخريب مي‌كنند؟ تحت چه شرايطي بازار آزاد واقعا آزاد است؟ براي پاسخ به اين سوالات، ما نيازمند بررسي فلسفه‌هاي اخلاقي و سياسي هستيم كه آزادي- نه مطلوبيت- را در مركز عدالت مي‌بينند. بنابراين، اين سوالات را به تاخير مي‌اندازيم تا وقتي كه در فصل بعد به سراغ امانوئل كانت و جان راولز برويم.

اعتراض 2: فضيلت مدني و خير عمومي
در این میان، اجازه دهید اعتراض دوم به استفاده از [منطق] بازار در تخصیص خدمت نظامی را بررسی کنیم، اعتراضی به نام فضیلت مدنی و خیر عمومی.
این اعتراض می‌گوید که خدمت نظامی فقط یک شغل نیست؛ بلكه یک تعهد مدنی است. مطابق این استدلال، همه شهروندان وظیفه‌ای برای خدمت به کشورشان دارند. بعضي از طرفداران این بینش اعتقاد دارند که این بینش تنها از طریق خدمت نظامی در جایی مانند سپاه صلح، سپاه آمريكايي یا [سپاه] تعلیم برای آمریکا می‌تواند برآورده شود. اگر خدمت نظامی (یا خدمت ملی) یک وظیفه مدنی است، پس فروش آن در بازار کار اشتباهی است.
مسوولیت مدنی دیگري را در نظر بگیرید: وظیفه هیات منصفه. هیچ‌کس وظیفه کار به عنوان هیات منصفه را ندارد، اما برای خدمت در هیات منصفه صدا می‌شود که می‌تواند كار شاقي هم باشد، به‌ویژه اگر این وظیفه با کار یا فشار تعهدات ديگر در تضاد باشد. بااین‌حال، ما به افراد اجازه نمی‌دهیم تا جانشین‌هایی را برای گرفتن جای‌شان در هیات‌منصفه استخدام کنند. یا ما از [سازوكار] بازار کار برای پرداخت دستمزد و ايجاد يك سیستم هیات منصفه حرفه‌ای و «کاملا داوطلبانه» استفاده نمی‌کنیم. چرا؟ از نظر استدلال بازار، یک بازار هم می‌تواند برای این کار دایر شود. همان استدلال‌های فایده‌گرایی که در برابر به خدمت گرفتن سربازان مطرح شد می‌تواند در برابر به خدمت گرفتن اعضای هیات منصفه نیز طرح شود: اجازه دادن به یک فرد گرفتار برای خروج از وظیفه هیات منصفه با استخدام یک جانشین وضعیت هر دو طرف را بهتر می‌سازد. کنار گذاشتن هیات منصفه اجباری هنوز بهتر است؛ اگر اجازه دهید بازار کار هر تعداد هیات منصفه باصلاحیت را که می‌خواهید به‌کار بگیرد آنهایی که می‌خواهند کار را انجام دهند قادر به داشتن آن و آنهایی که این کار را دوست ندارند، می‌توانند از آن اجتناب کنند.
خب چرا ما مطلوبیت اجتماعی فزاینده بازار برای هیات منصفه را نادیده می‌گیریم؟ شاید به دلیل اینکه نگران هستیم که پرداخت دستمزد به هیات منصفه به‌شكل نامناسبی از پیش‌زمینه‌های ضعیفی نشأت مي‌گيرد و کیفیت عدالت لطمه خواهد خورد. اما هیچ دلیلی برای این فرض وجود ندارد که ثروتمندان عضو هیات منصفه بهتر از آنهايي مي‌شوند که پیش‌زمینه‌های متوسطی دارند. در هر موردی، دستمزدها و مزایا همیشه می‌توانند برای جذب (چنان‌که ارتش انجام داده است) کسانی که آموزش و مهارت‌های لازم را دارند، تعدیل شود.
دلیل اینکه ما هیات منصفه را انتخاب مي‌كنيم به جای اینکه آنها را استخدام کنیم این است که ما به فعالیت توزيع عدالت در دادگاه‌ها به عنوان مسوولیتی که همه شهروندان باید در آن سهیم باشند توجه می‌کنیم. اعضاي هیات منصفه فقط راي نمي‌دهند؛ آنها با نگاهي متفاوت به شواهد و قانون مي‌انديشند و انديشه‌هاي‌شان براساس تجارب زندگي‌هاي متفاوتی ترسیم می‌شوند که از زندگی طبقات مختلف با خودشان می‌آورند. وظیفه هیات منصفه نه تنها [يافتن] روش حل مسائل، بلکه شکلی از آموزش مدنی و بیانی از شهروندی دموکراتیک است. اگرچه هیات منصفه همیشه کمال‌آور نیست، این ایده که همه شهروندان به انجام آن متعهد هستند ارتباط میان دادگاه‌ها و افراد را حفظ می‌کند.
چیزی مشابه می‌توانست درباره خدمت نظامی گفته شود. استدلال مدنی برای سربازگیری اجباری ادعا می‌کند که خدمت نظامی، مانند وظیفه هیات منصفه، یک مسوولیت مدنی است؛ این استدلال بر شهروندی دموکراتیک تاکید می‌کند و آن را عمق می‌بخشد. از این نظر، تشبیه خدمت نظامی به یک کالا – وظیفه‌ای که ما افراد دیگر را برای انجام آن استخدام می‌کنیم- آرمان‌های مدنی را که باید بر آن حاکم باشند فاسد می‌کند. مطابق این اعتراض، استخدام سربازان برای جنگیدن در جنگ‌های ما نادرست است نه به دلیل اینکه برای فقرا ناعادلانه است بلکه به دلیل اینکه یک وظیفه مدنی را ناديده مي‌گيرد.
دیوید ام.کندی نسخه‌ای از این استدلال را پیشنهاد کرده است. او استدلال می‌کند که «نیروهای نظامی ایالات متحده امروز بسیاری از ویژگی‌های یک ارتش استخدام‌شده پولی را دارد،» که منظور او از آن ارتشی حرفه‌ای با پرداخت پول است که تاحد قابل‌توجهی از جامعه‌ای که از سوی آن می‌جنگد منفک شده است.
منظور او بی‌اعتبار کردن انگیزه‌های کسانی که نام‌نویسی می‌کنند، نیست. نگرانی او این است که استخدام تعداد نسبتا کمی از شهروندان ما برای جنگیدن در جنگ‌های ما به باقی ما اجازه رهایی از گرفتاری را بدهد. این امر پیوند میان اکثریت شهروندان دموکراتیک و سربازانی را تشدید می‌کند که به نامشان می‌جنگند.
كندي مشاهده مي‌كند كه «نسبت به جمعيت، کادر ثابت ارتش امروز حدود 4 درصد اندازه نيرويي است كه جنگ جهاني دوم را برد.» اين امر كار را براي سياست‌گذاران به منظور وارد جنگ كردن كشور بدون داشتن تضمين موافقت گسترده و عميق جامعه به مثابه يك كل نسبتا آسان مي‌سازد. «قدرتمندترين نيروي نظامي تاريخْ حالا مي‌تواند با نام جامعه‌اي به جنگ اعزام شود كه به‌ندرت درگير جنگ مي‌شود وقتي اعزام انجام مي‌شود.» ارتش داوطلبانه بيشتر آمريكايي‌ها را از مسووليت جنگيدن و مردن براي كشورشان مبرا مي‌كند. درحالي‌كه بعضي اين را به مثابه يك مزيت تلقي مي‌كنند، اين معافيت از قرباني‌شدن اشتراكي به هزينه فرسايش پاسخگويي سياسي اتفاق مي‌افتد:
اكثريت مسلط عظيمي از آمريكايي‌ها بدون هيچ ريسكي بعضي از ضعيف‌ترين مردان كشورشان را براي انجام بعضي از خطرناك‌ترين كارهاي‌شان استخدام كرده‌اند درحالي‌كه اكثريت به كار خودشان مشغولند و خون‌آلود و پريشان نمي‌شوند.
يكي از مشهورترين گزاره‌هاي مربوط به موضوع مدني سربازگيري اجباري توسط ژان ژاك روسو (1778-1712) نظريه‌پرداز سياسي عصر روشنگري متولد ژنو ارائه شده است. او در قرارداد اجتماعي (1762) استدلال مي‌كند كه تبديل وظيفه مدني به يك كالاي بازاري آزادي را افزايش نمي‌دهد، بلكه زيرآب آن را مي‌زند:
وقتی خدمت به جامعه عمده‌ترین هدف شهروندان نباشد و ترجیح دهند به جای آنکه از خودشان مایه بگذارند از پول خود در راه خدمت به جامعه استفاده کنند، چنین جامعه‌ای به سراشیبی نابودی نزدیک می‌شود. آیا باید برای دفاع از جامعه به جنگ رفت؛ مگر نمی‌توان به سربازان پول داد که به جای پولداران بجنگد تا پولداران در خانه‌های امن و راحت باشند ... در كشوري كه واقعا آزاد است، شهروندان هر کاری را نه با پول بلکه با بازوان خود انجام می‌دهند؛ نه تنها برای فرار از تکالیف‌شان یعنی انجام خدمات عمومی پول نمی‌پردازند بلکه با هزینه کردن وجود خود آن تکالیف را به جا می‌آورند. دیدگاه‌های من با دیدگاه‌های رایج بسیار تفاوت دارد. من معتقدم که پرداخت مالیات به مراتب بیش از بیگاری با آزادی در تضاد است.
برداشت قوي روسو از شهروندي و بينش محتاط او در خصوص بازارها شايد به نظر با فروض روزگار ما همخوان نباشد. ما متمايل به ديدن دولت با قوانين و مقررات محدودكننده آن به عنوان قلمرو اجبار و ديدن بازار با مبادلات داوطلبانه آن به مثابه قلمرو آزادي هستيم. روسو مي‌گفت اين [بینش] عقب‌ماندگي‌هايي دارد، حداقل وقتي خيرهاي مدني در ميان باشد. طرفداران بازار شايد از ارتش داوطلبانه با رد مفهوم بليغ روسو از شهروندي يا با انكار ارتباط آن با خدمت نظامي دفاع كنند. اما آرمان‌هاي مدني كه روسو به آنها متوسل مي‌شد شدت معيني را حتي در يك جامعه بازارمحور مانند ايالات متحده حفظ مي‌كنند. بيشتر حاميان ارتش داوطلبانه شديدا منكر اين موضوع مي‌شوند كه این ارتش به ارتشی پولكي تبديل مي‌شود. آنها به درستي اشاره مي‌كنند كه بسياري از آنها كه خدمت مي‌كنند انگيزه‌شان وطن‌دوستي بوده و نه فقط حقوق و مزايا. اما چرا ما اين موضوع را مهم تلقي مي‌كنيم؟ به شرطي كه سربازان كارشان را خوب انجام دهند، چرا ما بايد نگران انگيزه آنها باشيم؟ حتي اگر ما استخدام را به بازار محول كنيم، درمي‌يابيم كه مجزا كردن خدمت نظامي از مفاهيم قديمي‌تر وطن‌دوستي و فضيلت مدني دشوار است. براي نمونه: واقعا چه تفاوتي ميان ارتش داوطلبانه معاصر و ارتشی از سربازان پولكي وجود دارد؟ هر دو به سربازان پول مي‌دهند تا بجنگند. هر دو افراد را با نام‌نويسي و با وعده دستمزد و سایر مزايا به دام مي‌اندازند. اگر بازار روشي خوب براي توسعه ارتش است، دقيقا چه چيزي در خصوص سربازان پولكي ايراد دارد؟
ممكن است پاسخ اين باشد كه سربازان پولكي از مليت‌هاي خارجي هستند كه صرفا براي پول مي‌جنگند، درحالي‌كه ارتش داوطلبانه آمريكا تنها آمريكايي‌ها را استخدام مي‌كند. اما اگر بازار كار روشی مناسب برای افزايش سربازان است، روشن نيست كه چرا ارتش آمريكا بايد در استخدام سربازان براساس مليت تمايز قائل شود. چرا نبايد به‌طور فعال سربازان را از شهروندان كشورهاي ديگری استخدام كند كه مي‌خواهند كار كنند و صلاحيت‌هاي لازم را دارند؟ چرا يك لژيون خارجي از سربازان كشورهاي در حال توسعه ايجاد نكنيم جایی كه در آنها دستمزدها پايين و مشاغلِ خوبْ نادر هستند؟
گاهي‌اوقات استدلال مي‌شود كه سربازان خارجي كمتر از آمريكايي‌ها وفادارند. اما داشتن ريشه ملي تضميني براي وفاداري در زمينه جنگ نيست و استخدام‌كنندگان ارتش مي‌توانند متقاضيان خارجي را با تعيين قابليت اعتماد آنها از هم سوا كنند. وقتي شما اين مفهوم را قبول کنید كه ارتش بايد [سازوكار] بازار كار را براي پر كردن رده‌هايش به‌كار ببرد، در اصل هيچ دليلي وجود ندارد كه استحقاق آن را به شهروندان آمريكايي محدود كنيم. هيچ دليلي وجود ندارد مگر اينكه شما معتقد باشيد كه خدمت نظامي گذشته از همه اينها يك مسووليت اجتماعي و يك تجلي از شهروندي است. اما اگر شما به اين موضوع اعتقاد داريد، پس دليلي براي زيرسوال بردن راه‌حل بازار داريد.
دو نسل بعد از پايان سربازي اجباري، آمريكايي‌ها در كاربرد منطق كامل استدلال بازار براي خدمت نظامي ترديد دارند. لژيون خارجي فرانسه سنتي طولاني از استخدام سربازان خارجي براي جنگيدن براي فرانسه دارد. اگرچه قانون فرانسه اين لژيون را از استخدام فعال بيرون از فرانسه منع مي‌كند، اينترنت اين محدوديت را بي‌معني ساخته است. استخدام آنلاين سيزده زبان حالا سربازاني را از سراسر جهان جذب مي‌كند. حدود يك چهارم از اين نيرو حالا از آمريكاي لاتين و نسبت در حال رشدي از آنها از چين و ديگر كشورهاي آسيايي مي‌آيند.
ايالات متحده لژيون خارجي راه نينداخته، اما يك گام در اين مسير برداشته است. از آنجا كه رويارويي با مشكلات دستيابي به اهداف استخدام در جنگ‌هاي عراق و افغانستان به درازا کشید، ارتش شروع كرد به استخدام مهاجران خارجي كه در حال حاضر با ويزاهاي موقت در ايالات متحده زندگي مي‌كنند. انگيزه‌هايي شامل دستمزد خوب و مسيري سريع براي گرفتن شهروندي آمريكا در كار است. حدود سي هزار غيرشهروند در نيروهاي مسلح ايالات متحده خدمت مي‌كنند. این برنامه جديد استحقاق را از شهروندان دائمي داراي كارت‌هاي سبز به مهاجران موقت، دانشجويان خارجي و پناهندگان بسط خواهد داد.
استخدام سربازان خارجي تنها گذرگاه منطق بازار نيست. وقتي شما خدمت نظامي را به مثابه يك شغل مثل باقي شغل‌ها ببينيد، هيچ دليلي ندارد كه فرض كنيد استخدام بايد توسط دولت انجام شود. در حقيت، ايالات متحده حالا كاركردهاي نظامي را به شركت‌هاي خصوصي در مقياسي وسيع برون‌سپاري مي‌كند. پيمانكاران نظامي خصوصي نقشي فزاينده در جنگ‌هاي پيرامون جهان ايفا مي‌كنند و بخشي مهم از حضور نظامي ايالات متحده در عراق را به خود اختصاص مي‌دهند.
در جولاي 2007، لس‌آنجلس تايمز گزارش داد كه تعداد پيمانكاران خصوصي ايالات متحده (180000) بيش از تعداد پرسنل نظامي در عراق (160000) است. بسياري از پيمانكاران خدمات ساخت و پشتیباني لجستيك غيرنظامي، تعمير تجهيزات، تحويل كالاها و خدمات غذايي را ارائه مي‌دهند. اما حدود 50000 نفر مسلح عمليات ايمني ساختمان‌ها، كاروان‌ها و ديپلمات‌ها را برعهده دارند كه اغلب هم وارد جنگ مي‌شوند. بيش از 1200 پيمان‌كار خصوصي هم در عراق كشته شده‌اند، گرچه آنها با تابوت‌هاي پرچم‌پيچ بازنگشتند و در تلفات ارتش ايالات متحده حساب نمي‌شوند. يكي از شركت‌هاي نظامي خصوصي پيشرو بلك‌واتر ورلدوايد است. اريك پرينس مدير ارشد اجرايي اين شركت، سرباز پيشين نيروي دريايي و طرفدار دوآتشه بازار آزاد است. او اين اظهار نظر را رد كرد كه سربازان او «پولكي» هستند، واژه‌اي كه او «افتراآميز» تلقي‌اش كرد. پرينس توضيح مي‌دهد كه: «ما سعي داريم براي دستگاه امنيت ملي كاري را انجام دهيم كه فدرال اكسپرس براي خدمات پستي انجام مي‌دهد.» بلاك‌واتر بيش از 1 ميليارد دلار در قراردادهاي دولتي براي خدماتش در عراق دريافت كرد، رقمی كه اغلب در مركز مشاجرات بوده است. اولين‌بار نقش اين شركت توجه عمومي را در 2004 جلب كرد، وقتي 4 نفر از كاركنان آن در كمین گرفتار و در فلوجه كشته شدند و جسد دو تن از آنها از روي پل افتاد. واقعه‌اي كه باعث شد ریيس‌جمهور جورج بوش مارينس را به فلوجه براي جنگي عظيم و پرهزينه با ياغيان اعزام کند.
در 2007، شش نفر از محافظان بلك‌واتر به روي جمعيت حاضر در ميدان بغداد آتش گشودند و هفده شهروند را كشتند. محافظان كه مدعي بودند اول عراقی‌ها آتش كردند از پيگرد قانوني براساس قانون عراق در امان بودند. پيمانكاران عاقبت براي آدم‌كشي توسط دپارتمان عدالت ايالات متحده محكوم شدند و اين واقعه باعث شد تا دولت عراق درخواست بيرون رفتن بلك‌واتر از اين كشور را بدهد.
بسياري در كنگره و در ميان عموم به شدت نسبت به برون‌سپاري جنگ به شركت‌هاي درپي‌سود مثل بلك‌واتر اعتراض مي‌كنند. بيشتر انتقادها بر عدم ‌پاسخگويي اين شركت‌ها و مشغوليت آنها در سوءاستفاده‌ها مربوط مي‌شود.
چندين سال قبل از واقعه تيرباران بلك‌واتر، پيمانكاران خصوصي از شركت‌هاي ديگر در ميان آنهايي بودند كه زندانيان زندان ابوغريب را مورد سوءاستفاده قرار دادند. اگرچه سربازان ارتش در دادگاه نظامي درگير بودند، اما پيمانكاران خصوصي مجازات نشدند.
اما فرض كنيد كنگره مقررات سختي را در مورد شركت‌هاي نظامي خصوصي به منظور پاسخگوتر كردن و حفظ كاركنان آنها در سطح همان استانداردهاي رفتاري كه براي سربازان ايالات متحده اعمال مي‌شود وضع كند. آيا استفاده از شركت‌هاي خصوصي براي جنگيدن در جنگ‌هاي ما بايد به‌طور قابل‌اعتراضي متوقف شود؟ يا تفاوتي اخلاقي ميان پرداخت به فدرال اكسپرس جهت ارائه خدمات پستي و استخدام بلك‌واتر براي ارائه نيروي مرگ‌آور در ميدان جنگ وجود دارد؟
براي پاسخ به اين پرسش، بايد به سوالي مهم‌تر پاسخ دهيم: آيا خدمت نظامي (و شايد خدمت ملي به‌طور كلي) يك تعهد مدني است كه همه شهروندان وظيفه‌ای براي انجام آن دارند يا شغلی سخت و پرخطر مانند مشاغل ديگر (معدن‌يابي زغال‌سنگ، ماهي‌گيري تجاري) است كه به‌طور مناسب تحت سيطره بازار كار است؟ براي پاسخ به اين سوال، بايد سوال وسيع‌تري بپرسيم: شهروندان يك جامعه دموكراتيك چه تعهداتي نسبت به هم دارند و چگونه چنين تعهداتي سر بر مي‌آورند؟ نظریه‌های مختلف عدالت پاسخ‌هاي متفاوتي به اين پرسش مي‌دهند. ما در موقعيت بهتري براي تصميم‌گيري در اين خصوص خواهيم بود كه آيا ما بايد سربازان را به اجبار بگيريم يا آنها را استخدام كنيم وقتي پايه و قلمرو تعهد مدني را بعدا در همين كتاب، مرور کنیم. در اين حين، استفاده بحث‌برانگيز ديگري از بازار كار را بررسي مي‌كنيم.
* كارشناس و مترجم كتاب‌هاي اقتصادي
 

Similar threads

بالا