اقتصاد و دنیای دیجیتال

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
رشد اقتصادی و اشتغالزایی
[h=1]وقتی جهان دیجیتالی می‌شود[/h]

دیجیتالیزه کردن در سال 2011، سبب تولید ثروتی 193 میلیارد دلاری و 6 میلیون شغل شد

مترجم: مژگان جعفری
چشم‌اندازهای منطقه‌ای و صنعتی
تایید و اقبال گسترده‌ای که در سال‌های اخیر از جانب مشتریان، شرکت‌ها و دولت‌ها نصیب سرویس‌های خدمات‌رسانی دیجیتالی شده است، یک عامل اقتصادی بسیار مهم در جهت تسریع رشد اقتصادی و ایجاد اشتغال بوده است. در محیط راکد فعلی اقتصاد جهانی، دیجیتالیزه کردن می‌تواند نقش مهمی در جهت کمک به سیاست‌گذاران برای ایجاد رشد اقتصادی و اشتغال ایفا کند.
سازمان تحلیل‌های اقتصادسنجی بوز و کمپانی (Booz & Company ) تخمین می‌زند که با وجود اوضاع نامطلوب و نامساعد اقتصاد جهانی دیجیتالیزه کردن توانسته است 193 میلیارد دلار درآمد در اقتصاد جهان ایجاد نماید، تنها در سال 2011 دیجیتالیزه کردن منجر به ایجاد 6 میلیون شغل در سطح جهانی شده است.
با این حال تاثیر دیجیتالیزه کردن در هر کشور و هر بخشی متفاوت است. کشورهای دارای اقتصاد توسعه یافته که از رشد اقتصادی بیشتری بهره‌مند هستند حدود 25 درصد از عامل دیجیتالی کردن بهره می‌برند. در حوزه اشتغال نیز آنها نسبت به کشورهای در حال توسعه و اقتصادهای در حال ظهور بهره کمتری از دیجیتالیزه کردن، می‌برند. دلیل اصلی اثرات متفاوت دیجیتالیزه کردن تفاوت موجود در ساختارهای اقتصادی توسعه یافته و اقتصادهای حاشیه‌ای است. کشورهای توسعه یافته عمدتا بر مصرف خانگی تکیه دارند و بخش‌های غیر‌مبادله‌ای در آنها اهمیت اساسی‌تری دارد، بنابراین دیجیتالیزه نمودن در کشورهای توسعه یافته بهره‌وری را افزایش می‌دهد و تاثیری قابل ملاحظه بر رشد اقتصادی نیز دارد با این حال نتیجه نهایی می‌تواند شامل از دست رفتن مشاغل برخی از افراد به علت مهارت کمتر و ایجاد بیکاری باشد، از دیگر سو در کشورهای توسعه یافته مشاغل سطح پایین تقریبا وجود ندارند؛ زیرا به علت وجود نیروی کار ارزان‌تر این دست از مشاغل به کشورهای در حال توسعه و اقتصادهای حاشیه‌ای منتقل می‌شوند. در مقابل کشورهای در حال توسعه بیشتر صادرات گرا هستند و بخش‌های مبادله‌ای در آنها مهم‌تر است و به این ترتیب کشورهای در حال توسعه بیش از آنکه از اثرات مطلوب دیجیتالیزه نمودن در زمینه رشد اقتصادی بهر‌ه‌مند شوند، از اثرات آن در زمینه اشتغال بهره‌مند می‌شوند.
سیاست‌گذاران می‌توانند از طریق ابزارهای اساسی خود اثرات دیجیتالیزه کردن را تنوع و تغییر دهند، به این ترتیب آنها از نقش همیشگی خود به عنوان تعیین‌کننده سیاست‌ها و مقررات فراتر رفته‌اند. به عنوان گام نخست آنها باید برنامه‌ها و نقشه‌های دیجیتالیزه کردن را برای بخش‌هایی که قصد دارند در آنها تاثیر و حضور دیجیتالیزه کردن را به حداکثر برسانند، طراحی و ایجاد کنند. به عنوان گام دوم آنها باید گسترش توانمندی‌ها و قابلیت‌ها را تشویق کنند تا طرح‌ها و برنامه‌هایی که در گام نخست ایجاد نموده‌اند، قابل دستیابی شوند. به عنوان گام سوم و آخر آنان باید در کنار صنعت، مصرف‌کنندگان و سازمان‌های دولتی در جهت استقرار و ایجاد یک اکوسیستم جامع ارتباطی و اطلاعاتی (ict) تلاش کنند؛ زیرا تحقق این سیستم جذب بیشتر و استفاده بیشتر از سرویس‌های دیجیتالی را تشویق می‌کند.
تاثیرات اقتصادی دیجیتالیزه کردن
در سرتاسر جهان ICT(فناوری اطلاعات و ارتباطات) با سرعت حیرت‌انگیزی در حال بسط و گسترش است؛ اما تاثیرات آن بر کشورها و مناطق مختلف جهان یکسان نیست. در اواخر سال 2011، تعداد تلفن‌های همراه در آمریکا، از تعداد جمعیت این کشور فراتر رفت. در اوایل سال 2012، میزان خطوط تلفن همراه در سراسر جهان به 6 میلیارد رسید، در حالی که جمعیت جهان، 7 میلیارد نفر است. سرعت نفوذ اینترنت در جهان به اندازه تلفن همراه برق آسا نبوده است، اما میزان دسترسی جهانی به اینترنت در سال‌های اخیر، پنج برابر شده است و در یک دهه گذشته در برخی مناطق جهان مانند خاورمیانه و آفریقا، ما با رشدی 20 برابری در میزان دسترسی به اینترنت مواجه بوده‌ایم. با این سرعت رشد، تا مدتی دیگر شاهد حضور اینترنت در همه جا خواهیم بود. میزان دسترسی به ICT دیگر دغدغه و مساله اصلی سیاست گذاران نیست. بلکه مساله اصلی اکنون این است که چگونه میزان استفاده از ICT و منافع ناشی از آن را در جهان افزایش دهیم. دیجیتالیزه کردن عامل اصلی در این مسیر است و تاثیرات اقتصادی و اجتماعی مثبت فراوانی دارد.
در سال 2012، سازمان بوز و کمپانی، پروژه‌ای را شروع کرد تا میزان تاثیر دیجیتالیزه کردن را در کشور‌های مختلف با تعیین کردن شاخصی نشان دهد. این شاخص به ما اجازه می‌دهد تا برای تخمین چگونگی تاثیرات دیجیتالیزه کردن بر مولفه‌های اقتصادی و اجتماعی، از حدس و گمان فراتر رفته و به رقمی دقیق و واقع‌بینانه برسیم. نتیجه به دست آمده از تحقیقات، نشانگر آن بود که کشورهایی که با سرعت بیشتری مشغول دیجیتالیزه کردن بخش‌های مختلف اقتصاد خود هستند، عملکرد بهتری در بخش عمومی داشته و در عرصه‌های اقتصادی و اجتماعی، سود بیشتری کسب کرده‌اند. در واقع، بین افزایش سرعت دیجیتالیزه کردن و سود اقتصادی، نسبتی مستقیم وجود دارد. البته این تاثیرات بسته به سطح توسعه‌یافتگی کشورها متفاوت است. قابلیت دیجیتالیزه کردن در افزایش بازده اقتصادی و میزان اشتغال در سطح کلان، قابل ارزیابی کمی است. بر اساس ارزیابی‌ها و بررسی‌های صورت گرفته، در سال 2011، دیجیتالیزه کردن منجر به ایجاد 6 میلیون شغل و تولیدِ درآمدی 193 میلیارد دلاری شده است. در کشورهای توسعه یافته (آمریکای شمالی و اروپای غربی) سود حاصله به 29 درصد رسیده است. اما باید گفت که درحوزه اشتغال دیجیتالیزه کردن، تنها 6 درصد موثر بوده است. در کشورهای در حال توسعه، این فرآیند در تولید ناخالص داخلی تاثیری 71 درصدی و در ایجاد شغل تاثیری 94 درصدی داشته است.
تاثیر بر سرانه تولید ناخالص داخلی
بررسی‌های صورت گرفته نشان می‌دهد که افزایش 10 درصدی در میزان دیجیتالیزه کردن بخش سوخت، منجر به افزایش 75/0 درصدی در سرانه تولید ناخالص داخلی می‌شود. بنابراین تاثیر دیجیتالیزه کردن بر افزایش سرانه تولید ناخالص داخلی، 7/4برابر بیشتر از تاثیر 16/0 درصدی ارتباطات کابلی بوده است. همچنین تاثیرات اقتصادی دیجیتالیزه کردن، هر چقدر کشورها در این مسیر پیش بروند، بیشتر می‌شود. کشورهایی که خودشان به استقبال دیجیتالیزه کردن بخش‌های مختلف اقتصادی‌شان نمی‌روند، کمترین منفعت را از این فرآیند می‌برند، چون آنها باید هزینه زیادی برای تثبیتICT در کشورشان بپردازند.
در سال 2011، آسیای شرقی، اروپای غربی و آمریکای لاتین، دیجیتالیزه کردن خود را چنان گسترش دادند که توانست تاثیری عظیم بر مجموع تولید ناخالص داخلی آنها بگذارد. این تاثیر حتی از آمریکای شمالی هم بیشتر بود. تاثیر توسعه دیجیتالی بر تولید ناخالص داخلی در کشورهای شرق آسیا و آمریکای لاتین، بیشتر از تاثیر آن بر تولید ناخالص داخلی آمریکای شمالی و اروپای غربی بود. اگرچه ضریب تولید ناخالص داخلی کشورهای شرق آسیا و آمریکای لاتین از آمریکای شمالی و اروپای غربی کمتر بوده است. علت این امر این است که اقتصاد کشورهای شرق آسیا و آمریکای لاتین، هنوز در دوران گذار است و آنها در زمینه دیجیتالی می‌توانند جهش‌های بزرگی در ابتدای راه داشته باشند. کم‌ترین میزان تاثیر دیجیتالیزه کردن بر تولید ناخالص داخلی، در کشورهای شرق اروپا و آفریقا بوده است.
تاثیر بر بیکاری
دیجیتالیزه کردن، موقعیت‌های شغلی تازه‌ای خلق می‌کند. کشورهایی که در زمینه دیجیتالیزه کردن اقتصادشان امتیاز 10 را در تحقیقات انجام شده کسب کرده‌اند، حدود 02/1 درصد آمار بیکاری خود را کاهش داده‌اند. این تاثیر 6/4 درصد برابر بیشتر از تاثیری است که ارتباط کابلی بر کاهش بیکاری گذاشته است. ارتباط کابلی تنها 22/0 درصد بیکاری را کاهش داد. در سال 2011، فرآیند دیجیتالیزه کردن اقتصاد، بیشترین تاثیر را در زمینه اشتغال در کشورهای در حال توسعه داشت. به نحوی که آسیای شرقی، جنوب آسیا و آمریکای لاتین نیز، بیشترین افزایش شغل در نتیجه دیجیتالیزه شدن اقتصاد را تجربه کردند. حدود 4 میلیون شغل در این کشورها به خاطر این اصلاحات خلق شد. اما دیجیتالیزه شدن در آمریکای شمالی و اروپای غربی، پایین‌ترین میزان ایجاد اشتغال را داشت. احتمالا این به این سبب است که در این کشورها، با گسترش دیجیتالیزه شدن، بهره‌وری افزایش می‌یابد و تکنولوژی برخی شغل‌های قبلی را حذف می‌کند. از دیگر سو کارهایی که به نیروی کار غیرمتخصص نیاز دارند به آن سوی مرزها برده می‌شود چون در کشورهای فقیر نیروی کار غیرمتخصص
ارزان‌تر است.
اینکه دیجیتالیزه شدن توانسته در کشورهای در حال توسعه، شغل بیشتری ایجاد کند، سه علت اصلی دارد. نخست اینکه سود حاصل از دیجیتالیزه کردن در کشورهای در حال توسعه بیشتر از کشورهای توسعه یافته است. دوم آنکه بسیاری از این کشورها جمعیت زیادی دارند (مثلا هند و چین) که به این معنی است که بهبودی کوچک در نرخ بیکاری، منجر به تعداد زیادی شغل می‌شود؛ و در آخر اینکه هر چقدر شرکت‌هایی که در کشورهای توسعه یافته، خدمات دیجیتال ارائه می‌دهند، کار‌آیی‌شان را افزایش می‌دهند، شغل‌هایشان را به کشورهایی منتقل می‌کنند که در حال توسعه هستند.
نکات کلیدی
دیجیتالیزه کردن باعث افزایش رشد اقتصادی و ایجاد شغل می‌شود. این فرآیند در سال 2011، سبب تولید ثروتی 193 میلیارد دلاری و 6 میلیون شغل شد.
تاثیر دیجیتالیزه کردن بر همه اقتصاد‌های جهان یکدست نیست؛ بلکه در کشورهای در حال توسعه نسبت به کشورهای توسعه یافته، تاثیر بیشتری بر رشد اقتصادی داشته است؛ رشدی 4 برابری. ایجاد شغل به این معنا است که اثر دیجیتالیزه کردن در کشورهای توسعه یافته کمتر از کشورهای در حال توسعه بوده است.
اگرچه دیجیتالیزه کردن بازدهی کار را افزایش می‌دهد، تاثیر آن بر ایجاد شغل یکدست نبوده است. بخش فروش سود بیشتری از دیجیتالیزه شده نسبت به سایر بخش‌ها کسب کرده است. البته در برخی کشورهای توسعه یافته، دیجیتالیزه شدن سبب شده است که برخی افراد شغل خویش را از دست بدهند.
براساس تحقیقات سازمان بوز و کمپانی که در 6 کشور توسعه یافته صورت گرفته است، دیجیتالیزه کردن تاثیر فراوانی بر افزایش بهره‌وری بخش‌های مختلف اقتصادی شده است. اگرچه در بخش صنعت و خدمات مالی سبب کاهش میزان اشتغال شده، اما در سطح اقتصاد خرد سبب رونق شده است.
فعالان و تصمیم‌گیران عرصه اقتصاد، باید فرآیند دیجیتالیزه کردن را در تمام بخش‌های اقتصاد کلید بزنند. البته باید در این میان تفاوت سطح توسعه اقتصادی کشورها مد نظر قرار گیرد.
تهیه طرح و نقشه برای دیجیتالیزه کردن نیازمند سنجش امکانات و توانایی‌ها و همکاری با بخش صنعت، مصرف کنندگان و دولت است تا محیطی فراهم شود که در دل آن شرایط گسترش فناوری دیجیتال مهیا باشد.
اندازه گیری دیجیتالیزه کردن
شاخص سازمان بوز و کمپانی برای سنجش میزان دیجیتالیزه شدن، مجموعه‌ای از مولفه‌ها است که میزان استفاده از فناوری دیجیتال توسط کشورها را با 23 مقیاس می‌سنجد تا برآوردی از 6 توانایی کلیدی در زمینه دیجیتال داشته باشند:
1-گسترش: میزانی که مصرف کنندگان و کارپردازان در سطح جهان به خدمات و ابزار‌های دیجیتال دسترسی دارند.
2-قیمت: قیمت و بهای استفاده از ابزارها و خدمات دیجیتال.
3- قابلیت اعتماد: کیفیت دسترسی به خدمات دیجیتال
4- سرعت: میزان زمانی که خدمات دیجیتال قابل دسترسی هستند
5- قابلیت استفاده: سهولت استفاده از خدمات دیجیتال و چگونگی پذیرش محیط محلی نسبت به استفاده از این خدمات
6- مهارت: مهارت کاربران برای استفاده از خدمات دیجیتال در زندگی و کسب و کار روزانه‌شان
شاخص دیجیتالیزه شدن، مقیاسی از 1 تا 100 است. 100 نشانگر بیشترین پیشرفت است. این شاخص دارای 4 مرحله در پیشرفت دیجیتالی است: شروع اجباری، در حال رشد، دوره گذار و پیشرفته.
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
مشاغل موجود در فضاي مجازي

مشاغل موجود در فضاي مجازي

راهكاري براي كاهش نرخ بيكاري
[h=1]مشاغل موجود در فضاي مجازي[/h]

با استفاده از مشاغل مفيد موجود در بستر فضاي مجازي، مي‌توان نرخ بيكاري جامعه را درصد قابل توجهي كاهش داد

بي‌شك بيكاري از اصلي‌ترين معضلات اقتصادي كشور است. معضلي كه همواره به صورت پرونده‌اي ويژه توسط پژوهشگران اقتصادي كشور بررسي و تحليل شده و راهكارهايي جهت كاهش هرچه بيشتر آن به تصميم‌گيران كلان اقتصاد كشور ارائه شده است. اما گويا بيكاري نيز همچون مبحث تورم در اقتصاد ايران تبديل به معضلي حل نشدني شده و همواره پژوهشگران اقتصادي درصدد آن هستند تا راهكارهاي علمي و عملي‌تري براي كاهش آن ارائه دهند، فارغ از آنكه بخش اعظم نرخ بالاي بيكاري در كشور به جهت اجراي اشتباه راهكارهاي ارائه شده توسط تصميم‌گران كلان اقتصاد كشور است و ربطي به راهكار ارائه شده ندارد.
ريشه اصلي بيكاري در خود كار است. وقتي در كشوري رابطه مساوي بين جمعيت فعال كشور و جايگاه‌هاي شغلي ايجاد نشود، بيكاري به وجود مي‌آيد. حال هر آنچه اين موازنه به سمت كسري جايگاه‌هاي شغلي پيش رود، نرخ بيكاري افزايش مي‌يابد. اگر تعريف كار را همان تعريف قانون كار بدانيم يعني هرگونه فعاليتي كه فرد به هرعنوان در مقابل دريافت حق‌السعي اعم از مزد، حقوق، سهم سود و ساير مزايا به درخواست كارفرما انجام دهد، بنابراين كار اعم است از تمام فعاليت‌هاي ذهني و فيزيكي كه فرد در ازاي انجام آن حق‌السعي مشخصي دريافت مي‌كند.
متاسفانه براساس يكسري تعاريف خاص از كار و همچنين نگرش سنتي به شغل در اذهان عمومي هرگونه فعاليتي كه مرتبط با كارفرماي خاصي نباشد و به نحوي فعاليت فيزيكي مشخصي نداشته باشد به عنوان كار تلقي نمي‌شود؛ حال آنكه اگر دريافت حق‌السعي در قبال هرگونه فعاليت فيزيكي و ذهني را مصداق كار در نظر بگيريم حوزه تعريف كار گسترده شده و در نتيجه امكان كاهش نرخ بيكاري مهيا مي‌شود.
امروزه با گسترش هرچه بيشتر علوم جديد و همچنين ضريب نفوذ بالاي استفاده از تكنولوژي‌هاي نوين (البته اين ضريب هنوز در كشور ما خيلي پايين‌تر از كشورهاي توسعه يافته است ولي در بين كشورهاي در حال توسعه در وضعيت خوبي قرار دارد؛ كما اينكه از فرهنگ غلط استفاده از تكنولوژي‌هاي روز نيز نبايد غافل شد) مي‌توان حوزه‌هاي كاري بيشتري را پيش روي جمعيت فعال كشور قرار داد. در نتيجه با استفاده از اين حوزه‌هاي جديد مي‌توان نرخ بيكاري كشور را كاهش داد.
چند سالي است كه استفاده از ابزارهاي الكترونيكي و به صورت خاص استفاده از فضاي مجازي در عرصه بانكداري و مناسبات مالي بسيار مورد توجه تصميم‌گيران و فعالان اقتصادي كشور قرار گرفته و مي‌توان گفت با نرخ نسبتا مناسبي در حال رشد است؛ به طوري كه تقريبا تمامي فعالان اقتصادي در بازارهاي مرجع و حتي درصد مناسبي از خرده‌فروشان از اين بستر مناسب كه علاوه بر افزايش سرعت معاملات هزينه‌هاي معامله را نيز كاهش مي‌دهد، استفاده مي‌كنند. تحقيقات نشان مي‌دهد كشورهاي توسعه يافته، حوزه‌هاي كاري فوق را بسيار خوب رصد كرده و نرخ بيكاري كشور را با استفاده از مشاغل موجود در فضاي مجازي، كاهش داده‌اند. حال سوال اساسي اينجاست، چرا با وجود مزايايي رقابتي و بعضا مطلق موجود در كسب و كار و معاملات فضاي مجازي، استفاده از اين حوزه‌هاي كاري در كشور ما نرخ رشد مناسبي ندارد.
در پاسخ به سوال مطرح شده عوامل چندگانه زير را مي‌توان برشمرد:
الف- تفكر سنتي مديران و تصميم‌گيران اقتصاد كشور: متاسفانه بايد اذعان داشت تغيير مديريت در كشور ما، بيش از هر عنصر ديگر، تغييري صرفا سياسي است و همين امر باعث شده تا تفكر جوان و عالمانه با تغييرات مديريتي در كشور همراه نشود. در نتيجه اين تغيير و تحول صرفا سياسي تفكرات مديران خوش‌فكر ولي نه چندان سياسي تنها در بستر دانشگاهي ديده شده و در سرنوشت كشور نمود نمي‌كند. شاهد بر مدعاي فوق همين نكته كه در كشور ما هنوز آموزش ضمن خدمت كاركنان و مديران دولتي ابتدايي‌ترين مهارت‌هاي رايانه‌اي است.
ب- مهيا نبودن بسترهاي همگاني استفاده از فضاي مجازي با هزينه مناسب: عامل بعدي را بايد در ضريب نفوذ بسيار پايين استفاده از فضاي مجازي در كشور به علت هزينه‌هاي نسبتا گران آن دانست. به عبارت بهتر نسبت هزينه‌ استفاده از فضاي مجازي به كل درآمد خانوار در كشور ما به نسبت همين رابطه در كشورهاي توسعه يافته بسيار بالا بوده و همين امر خود نوعي ممانعت عمومي در گسترش استفاده از آن را ايجاد كرده است.
ج- عدم تخصص و مهارت كافي همگاني – فرهنگ‌سازي نامناسب: از آنجا كه تصميم‌گيران كلان اقتصادي اهميت استفاده از بستر فضاي مجازي، جهت توسعه عمومي و همچنين كاهش نرخ بيكاري در كشور را احساس نكرده‌اند در نتيجه تلاشي جهت فرهنگ‌سازي هرچه بيشتر نيز صورت نگرفته است. حال آنكه تجربه عمومي كشور در موارد مشابه نشان داده در صورت برنامه‌ريزي و اجراي همگاني، نتايج بسيار خوبي در صورت فرهنگ‌سازي استفاده از بستر فضاي مجازي ايجاد خواهد شد. البته خاطرنشان مي‌شود در كشور ما با توجه به وجود فرهنگ مذهبي و ايراني باید برنامه شفاف و مدوني جهت استفاده صحيح از فضاي مجازي ارائه و اجرا شود كه باز هم متاسفانه با وجود تاكيد مكرر عالي‌ترين مقام كشور هنوز هيچ سند قابل اجرا تدوين و اجرا نشده است.
د- وجود خلأ‌هاي قانوني فراوان در حل مناقشات و پيگيري تبهكاري‌هاي احتمالي: يكي از بخش‌هاي بسيار مهم و زمان‌بر، تدوين يك نظام قانوي جهت مديريت كسب و كار در فضاي مجازي است. بي‌شك نظام قانوني فوق علاوه بر جامعيت و مانعيت باید متناسب با سند فرهنگي بحث شده در بند ج باشد.
به نظر مي‌رسد با استفاده از مشاغل مفيد موجود در بستر فضاي مجازي و در نتيجه افزايش حوزه‌هاي كاري براي جمعيت فعال كشور، مي‌توان نرخ بيكاري جامعه را درصد قابل توجهي كاهش داد. البته حل و فصل هريك از عوامل چندگانه فوق نياز به فعاليتي جهادگونه از سوي مسوولان كشوري و قضايي دارد.
در پايان بيان اين نكته خالي از لطف نيست كه مهم‌ترين چالش پيش‌روي افزايش مشاغل تحت بستر فضاي مجازي، عامل انساني و تفكر مديريتي در كشور است. تا زماني كه تخصص لازم در ميان آحاد افراد جامعه به سطح مطلوب خود نرسد و همچنين تفكر مديريت سنتي در كشور حاكم باشد هرچند بسترهاي قانوني و فناوري مهيا شود، كماكان استفاده از حوزه‌هاي كاري موجود در فضاي مجازي در حداقل خود باقي خواهد ماند.
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
دیجیتالی کردن بخش‌های مختلف بازار

دیجیتالی کردن بخش‌های مختلف بازار

اثرگذاری‌های تکنولوژی بر اقتصاد
[h=1]دیجیتالی کردن بخش‌های مختلف بازار[/h]

دیجیتالی شده ترین بخش‌ها، خدمات مالی و تولیدات، خرده‌فروشی و مهمانداری هستند


برای درک تفاوت‌های اساسی که دیجیتالی کردن بر رشد و ایجاد مشاغل در اقتصادهای در حال توسعه و توسعه یافته می‌گذارد ابتدا باید بدانیم که چطور دیجیتالی کردن عملکرد شرکت‌ها و موسسات را تحت تاثیر قرار می‌دهد. فعالیت شرکت‌ها را می‌توان به چهار حوزه تقسیم کرد: تجارت (کسب‌و‌کار)، راهیابی به بازار، تولید و عملیات. دیجیتالی کردن تاثیر عمیق و سریعی بر این چهار حوزه می‌گذارد.
• تجارت (کسب‌و‌کار): دیجیتالی کردن همواره مدل‌های تجارت یا کسب و کار را بازسازی می‌کند. موانع را برای ورود شرکت به بازار و توسعه بازار کاهش می‌دهد. برای مثال با استفاده از فن‌آوری VoIP، پروتکل صدا از طریق اینترنت، skype می‌تواند امکانات تلفن را برای بیش از 500 میلیون کاربر در دنیا فراهم آورد. اساسا مدل‌های تجارت را برای شرکت‌ها در سراسر دنیا به‌هم بریزد و بسیاری از آنها را مجبور کند تا مدل تجاری VoIPخود را راه‌اندازی کنند.
• راهیابی به بازار: دیجیتالی کردن به شرکت‌ها این امکان را می‌دهد که نحوه ایجاد برند و محصولات خود، برقراری ارتباط و ارائه خدمات به مشتریان را تغییر دهند. شرکت‌ها اکثرا متکی به رسانه‌های اجتماعی هستند تا برند خود را ایجاد کنند. مشترکان بسیاری همه روزه نظرات خود را درباره خرید‌هایشان به صورت آنلاین ابراز می‌کنند. حتی در مورد خرید‌هایی که حضوری در مغازه‌ها انجام می‌دهند. دیجیتالی کردن همچنین به شرکت‌ها اجازه می‌دهد تا محصولاتی را مطابق سلیقه مصرف کنندگان عرضه کنند. برای مثال شرکت BMW خدمات «BMW خود را بسازید» را از طریق آنلاین ارائه می‌دهد که اجازه ایجاد بیش از یک میلیون ترکیب‌های مختلف را در محصول تمام شده به کاربران می‌دهد. نقش وب به عنوان یک کانال خرده‌فروشی با وجود شرکت‌هایی که دستیابی به بازار را گسترش داده و منجر به به‌وجود آمدن برندگان و بازندگان بسیاری می‌شوند اختلالات زیادی را ایجاد می‌کند. برای مثال سایت Amazon.com فروش سالانه خود را از 1/3 میلیارد دلار در 2001 به 48 میلیارد دلار در سال 2011 افزایش داد، در حالی که خرده‌فروشی Border سهم بازار خود را از دست داد و ورشکسته شد.
• تولید: دیجیتالی کردن همچنین نحوه اداره تولیدات شرکت را تغییر داده است. شرکت‌ها را قادر ساخته تا فعالیت‌های شاق خود را به اقتصاد‌های در حال توسعه انتقال دهند، در حالی که برای ایجاد طراحی بهتر و تعامل کاربران با هم رقابت کنند. برای مثال سامسونگ به عنوان تامین‌کننده شرکت اپل برای محصولات iphone فعالیت می‌کند، ولی هر دو به شدت در بازار مصرف با تلاش بر متمایز کردن طرح‌های خود و تعامل کاربران رقابت می‌کنند. دیجیتالی کردن همچنین منجر به ایجاد فن‌آوری‌های نوین تولید می‌شود، با ظهور فن‌آوری سه بعدی راه جدیدی برای تولید محصولات پیچیده به وجود آمده و منجر به واردات مشاغل در اقتصاد‌های توسعه یافته می‌شود.
• عملیات: در نهایت، دیجیتالی کردن تاثیر بسیاری بر نحوه سازماندهی و عملیات شرکت‌ها گذارده است تا فضای رقابتی ایجاد کنند. دیجیتالی کردن موقعیت‌های جهانی بیشتری به شکل نامحدود در کلیه قاره‌ها ایجاد کرده است و مفهوم فضای دفتر کار را از نو تعریف کرده است. از هر چهار کارگر آمریکایی یک نفر دورکاری می‌کند، حقیقتی که تاثیر عمیقی بر نحوه سازماندهی و مدیریت منابع شرکت‌ها گذاشته است. دیجیتالی کردن همچنین به شرکت‌ها اجازه داده است تا تعدادی از کارهای
عقب مانده خود را برون‌سپاری یا به طور کامل خودکار کنند. چیزی که آنها را قادر ساخته تا کارآیی خود را بالا ببرند.
نوع و وسعت تاثیری که دیجیتالی کردن بر بخشی از اقتصاد دارد، توسط تعامل بین چهار حوزه مطرح شده در بالا مشخص می‌شود. برای مثال اگر دیجیتالی کردن دستیابی به بازار را به طور چشمگیری افزایش دهد، رشد مشاغل در آن حوزه بیشتر خواهد بود. با این حال اگر دیجیتالی کردن موجب رشد بهره‌وری شده ولی منجر به ایجاد بازار جدید نشود، آن حوزه مشاغل خود را از دست خواهد داد.
برای درک بهتر این پویایی، پنج فعالیت اقتصادی کلیدی را در بازارهای توسعه یافته مورد بررسی قرار دادیم تا نتایجی را به دست آوریم که بتواند خط مشی‌ها را مشخص کند. با تقسیم‌بندی کل اقتصاد به سه بخش اصلی «مقدماتی- ثانوی و سومی» این پنج حوزه را مشخص کردیم: بخش مقدماتی مربوط به زراعت، کشاورزی و معدن کاری است- استخراج، جمع‌آوری و پردازش اولیه مواد طبیعی. بخش دوم شامل تولید- ساخت، سوار کردن نهایی محصولات – است. بخش سوم خدماتی را به
مصرف کنندگان و کسب و کارها(تجارت‌ها) ارائه می‌دهد که شامل شرکت‌های خرده‌فروش، حمل‌ونقل و تفریحی، بانک‌ها و ارائه‌دهندگان بهداشت و درمان است.
ما بررسی خود را روی زیرمجموعه‌های بخش‌های ثانوی و سومی متمرکز کردیم، جایی که فعالیت‌های متاثر از دیجیتالی کردن در آنجا نمود پیدا می‌کنند- خدمات مالی، تولیدی، خرده‌‌فروشی و مهمانداری (تاثیر دیجیتالی کردن بر بخش مقدماتی کمتر است). ما همچنین به تاثیر کلی روی بخش خدمات توجه کردیم. به زیرمجموعه‌های این بخش در شش کشور پیشرفته دیجیتالی کردن که از نظر اقتصادی هم پیشرفته هستند و عضو سازمان همکاری و توسعه اقتصادی OECD می‌باشند پرداختیم از جمله استرالیا، آلمان، نروژ، سوئد، انگلستان و آمریکا. در بررسی اقتصادی‌مان از سه متریک ابتکاری استفاده کردیم: بازده(output)، باروری(productivity) و استخدام (employment). بازده همکاری و کمک زیرمجموعه را با تولید ناخالص داخلی یا GDP می‌سنجد. باروری، سطح ارزش افزوده به ازای هر عضو یا مستخدم را مشخص می‌کند. استخدام تعداد کارگران در هر زیرمجموعه را پیگیری می‌کند.
این تحلیل درک خوبی از اینکه چطور تاثیر مثبت دیجیتالی کردن در زیرمجموعه‌های اقتصادی نتیجه متفاوت دارد به ما می‌دهد. برای مثال، تخمین می‌زنیم در آلمان حدود 7/8 درصد نرخ تغییر در تولید ناخالص داخلی بین سال‌های 2010 و 2011 با پیشرفت در دیجیتالی کردن مرتبط بوده است. کمک آن در استخدام کمتر بوده است: 7/7 درصد مشاغل افزوده شده در آلمان بین 2010و2011 در اثر افزایش دیجیتالی کردن بوده است. ارتباط مشخصی بین افزایش باروری و کاهش شغل وجود دارد، همانطور که در نتایج خدمات مالی و تولید نشان داده شده است. در عوض زیرمجموعه‌های دیگر در استخدام و بازده افزایش بیشتری داشتند در حالی که باروری (سوددهی) آنها با سرعت کمتری رشد پیدا کرد.
(به جدول 1 مراجعه شود)

هنگامی که دیجیتالی کردن افزایش می‌یابد، خدمات مالی از نظر بازده و باروری ارتقا می‌یابند با این حال رشد دیجیتالی کردن مشاغل را در خدمات مالی و تولید صنعتی کاهش می‌دهد زیرا رشد باروری از رشد بازدهی پیش می‌افتد. بر عکس، دیجیتالی کردن مشاغلی را در زیرمجموعه‌های خدماتی به وجود آورده است به‌خصوص در خدماتی مانند خرده‌‌فروشی و مهمانداری.
به‌‌رغم آنکه اطلاعات کافی برای بررسی اینکه چطور دیجیتالی کردن منجر به ایجاد شغل در بخش‌های خاص در بازار‌های در حال ظهور می‌شود در دست نیست، ولی مستندات از دو اقتصاد در‌هم‌تنیده- یعنی آمریکا و مکزیک- روند کلی را نشان می‌دهد (به جدول 2مراجعه شود).
خدمات مالی و کسب و کار‌های تولیدی در آمریکا مشاغل را تحت حمایت خود می‌گیرند، زیرا توانایی آن را داشته‌اند که فعالیت‌های کار شاق یا حمایتی را به مکزیک انتقال دهند جایی که هزینه نیروی کار کمتر است. شرکت‌ها از محول کردن عملیات، تدارکات، توجه به مشتری، خدمات قانونی و ارتباطی سود برده‌اند.
افزایش بهره‌وری در خدمات مالی و تولید نتیجه توانایی در کاهش هزینه نیروی کار و در عین حال افزایش بازده بوده است. نتیجه خالص کاهش 6 درصدی در تعداد مشاغل در بخش‌های تجاری آمریکا در سال‌های 2002 و 2009 و افزایش همزمان 2/15 درصدی استخدام در بخش‌های قابل معامله در همان سال‌ها در مکزیک بود.
تاثیر بر خرده‌فروشی- افزایش استخدام با رشد بازده و بهره‌وری- نشان می‌دهد که چطور سنجش صحیح دیجیتالی کردن نسبت به مستندات روایتی ارجحیت دارد. یک نگاه سطحی نشان می‌دهد که خرده‌فروشان کوچک به دلیل خرید اینترنتی در حال تعطیلی هستند. در عوض پیشرفت در دیجیتالی کردن خرده‌فروشی در ‌واقع بازارهای جدید و فرصت‌های استخدامی جدید ایجاد می‌کند. خرده‌فروشان به‌طور بین‌المللی در حال گسترش هستند. همانطور که قلمرو آنها گسترده‌تر می‌شود، زنجیره عرضه آنها نیز پیچیده‌تر می‌شود و نیاز به افراد بیشتری دارند تا آنها را مدیریت کنند. تاثیر آن بر صنعت مهمانداری شبیه به مدل‌های جدید کسب و کارهای در حال ظهور و بازارهای به‌وجود آمده است. دیجیتالی کردن امکان مدیریت بهتر دارایی‌ها و میزان بالای تصرف را فراهم می‌آورد که هر دو اینها برای کالاهای غیر‌قابل مبادله مانند صندلی خطوط هوایی یا اتاق‌های هتل‌ها
مفید است.
حجم سود بهره‌وری که زیرمجموعه‌ها تجربه می‌کنند با حجم دیجیتالی کردن در این بخش‌ها هماهنگی پیدا می‌کند. در نشریه سال 2011 شرکت بوز و کمپانی ( Booz & Company) به نام «سنجش دیجیتالی کردن صنعتی: پیشگامان و عقب‌ماندگان در اقتصاد دیجیتالی شده،» تخمین زدیم که دیجیتالی شده ترین بخش‌ها خدمات مالی و تولیدات، خرده‌فروشی و مهمانداری هستند. تاثیر سودمندی در این بخش‌ها به همان ترتیب خدمات مالی است که در آن بسته‌بندی و مهمانداری کمترین بهره را می‌برند.
* Aghchay@Gmail.com
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
اقتصاد و دنیای دیجیتال

[h=1]دردسرهای کارآفرینی مجازی[/h]


مترجم: مریم رضایی
یک‌سال پیش، جودی شرمان خود را کشت. فروشگاه آنلاین او به نام Ecomom که محصولات سالم و سازگار با محیط زیست برای کودکان می‌فروخت با مشکلات مالی مواجه شده بود. چند هفته بعد، کسب‌وکار مجازی او تعطیل شد و در نهایت مالک جدیدی مجددا آن را راه‌اندازی کرد.
هیچ مدرکی دال بر اینکه کارآفرینان بیش از دیگر مشاغلی که فشار کاری آنها زیاد است دست به خودکشی می‌زنند، وجود ندارد. اما اخبار مرگ شرمان (که با خودکشی آرون سوارتز، فعال اینترنتی همزمان شده بود) به ظهور خویشتن‌بینی تازه‌ای در حوزه بنگاه‌های نوپا منجر شد.
این فشارها بخشی از جنبه تاریک‌ بنگاه‌های نوپا را شکل می‌دهند. در کنار این موضوع، نگرانی‌هایی وجود دارد مبنی بر اینکه جوامع نوپا، اگرچه کاملا بین‌المللی شده‌اند، عمدتا از مردان جوان سفیدپوست تشکیل شده‌اند که خیلی شبیه کارآفرینان گذشته نیستند. نگرانی بزرگ‌تر این است که نرم‌افزارها و در نتیجه بنگاه‌های نوپا، علاوه‌بر دنیا، مشاغل را هم می‌بلعند.
دان وددپول، مدیر وب‌سایت Peerby، می‌گوید: «اگر از موسسان شرکت‌ها بپرسید چرا خود را به سختی می‌اندازند، با اشتیاقی قابل پیش‌بینی می‌گویند: می‌خواهیم دنیا را تغییر دهیم.»
اما در پس این تب تند، دنیایی از ابهام وجود دارد. در واقع، شغل یک کارآفرین یا موسس شرکت این است که چیزی را از هیچ ایجاد کند و هدف آنها اغلب این است که مردم را مجاب کنند در ایده آنها چیزی وجود دارد. وددپول می‌گوید: «تاسیس یک شرکت تازه یعنی اعتبارآفرینی که سرمایه‌گذاران، شرکا، مشتریان و رسانه‌ها عامل آن هستند.»
چيزي كه باعث مي‌شود يك موسس شركت پر از دغدغه باشد اين است كه گويي هميشه روي يك ترن هوايي احساسي قرار دارد. شاون وينيس، از موسسان شركتي به نام «تب» كه در دسامبر گذشته تعطيل شد، مي‌گويد: «صبح كه بيدار مي‌شويد فكر مي‌كنيد همه چيز رو به راه و درست است، اما بعدازظهر همه چيز به هم ريخته است. روزهايي هم هستند كه دوست نداريد از رختخواب بيرون بياييد و در آن لحظه از خود مي‌پرسيد: آيا تغيير دادن دنيا به اين صورت است؟»
براي بيشتر موسسان تازه كار، پول نگراني هميشگي است. سرمايه‌گذاران تنها مبلغ نسبتا اندكي از اين پول را تامين مي‌كنند. بنابراين آنها براي اينكه هزينه‌ها را پايين نگه دارند و مطمئن شوند كه كارمندان حقوق خود را دريافت كرده‌اند، پول كمتري براي خود برمي‌دارند و تا جايي كه امكان دارد بدون خرج زندگي مي‌كنند.
از آنجا كه بيشتر موسسان شركت‌ها زندگي خود را وقف شركت مي‌كنند، آن را مانند خانواده خود مي‌دانند. بنابراين وقتي يكي از كارمندان قديمي يا بدتر از آن يكي از شركاي بنيان‌گذار، شركت را ترك مي‌كند، ضربه بدي به آنها وارد مي‌شود.
رويكردها نسبت به شكست در فرهنگ‌هاي مختلف متفاوت است؛ اگرچه در همه جا وقتي موسس شركتي بعد از چند سال سختكوشي به اين نتيجه مي‌رسد كه روياهايش به پايان رسيده، در واقع با يك فاجعه شخصي در زندگي مواجه شده است. با اين حال، بسياري از آنها همچنان تلاش تازه‌ای را آغاز مي‌كنند.
برخي از آنها علاوه‌بر خدمات در حوزه جديد، الگوهاي كاري جديدي را هم امتحان مي‌كنند. در شركتي در هامبورگ كه كار آن تسهيل ساخت وب‌سايت است، مجموعه قوانيني داخلي به كارمندان ابلاغ شد كه ليست وظایف خود را مديريت كنند و به اندازه كافي استراحت هم داشته باشند. اين كار نه تنها به شركت ضربه وارد نكرد، بلكه باعث شد مشترياني از سانفرانسيسكو، توكيو و شانگهاي براي راه‌اندازي 10 ميليون وب‌سايت جديد پيدا كنند.


تفكر محدود
اما به‌طور کلی دنیای بنگاه‌های نوپا، حتی بیش از دیگر انواع کسب‌وکارها، جای زیادی برای زندگی شخصی باقی نمی‌گذارد. شاید به همین دلیل است که طبق اعلام گروه تحقیقاتی Compass، تنها حدود 10 درصد بنیان‌گذاران شرکت‌ها زن هستند. البته این واقعیت توضیح نمی‌دهد که چرا زنان نقش‌های الگویی کمتری دارند یا چرا بسیاری از مدارس دختران را به امور محاسباتی تشویق نمی‌کنند.
به‌طور مشابه، بخش مالی عمدتا در دست مردان است. در سال 2013 کمتر از 5 درصد سرمایه‌گذاری‌های حوزه IT به شرکت‌هایی اختصاص یافته که توسط زنان بنیان‌گذاری شده‌اند. این محدودیت فقط به زنان محدود نمی‌شود. بنیان‌گذاران شرکت‌ها در سراسر دنیا، عمدتا سفیدپوست هستند.
فقدان تنوع نژادی، به‌خصوص در شتاب‌دهنده‌های کسب‌وکار (نهادهایی مشابه مرکز رشد که به کسب‌وکارها در جهت رشد آنها راهنمایی و مشاوره می‌دهند) قابل توجه است، اما مدیران آنها می‌گویند که نمی‌توانند کاری در این مورد انجام دهند؛ چون به گفته گراهام، موسس شرکت مشاوره YCombinator، افرادی که خود را به شتاب‌دهنده‌ها معرفی می‌کنند عمدتا «سفیدپوستانی از آسیا» هستند.
این موضع باعث می‌شود نوآوری محدود شود. با این حال، سرمایه‌گذاران زیادی در حال حاضر به این نتیجه رسیده‌اند که مشکلی در این رابطه وجود دارد. مثلا یکی از این شتاب‌دهنده‌ها در لندن، وقتی دریافت که تنها چند تن از متقاضیانش زن هستند، طرحی را راه‌اندازی کرد که در آن دوره‌های آموزشی رایگان برای تدریس مهارت‌های کدگذاری به دانشجویان دختر در نظر گرفته شد.
وجود گروه متنوع‌تری از بنیان‌گذاران، باعث می‌شود خویشتن‌شناسی کامل‌تری ایجاد شود. بسیاری از این بنیان‌گذاران در ابتدا خود را استیو جابز یا مارک زوکربرگ بعدی می‌دانند؛ اما ونکاتش رائو، از موسسه مشاوره‌ای Ribbonfarm، سال گذشته داستان متفاوتی را مطرح کرد. به گفته او «کارآفرینان در واقع کارگران جدید هستند.» تحلیل رائو عمیق‌تر هم می‌شود. او بین کارآفرینان امروز و آهنگران اواخر قرن 19، رابطه‌ای یافته است. بلوغ بازار، باعث شد دانش آهنگران دوره ویکتوریا تجاری‌سازی شود و آنها به هسته مرکزی طبقه کاری جدید تبدیل شوند. به عقیده رائو، بنیان‌گذاران شرکت‌ها اکنون شرایط مشابهی دارند. متدولوژی ضعیف بنگاه‌های نوپا، شتاب‌دهنده‌ها و شرایط استانداردشده‌ای که برای سرمایه‌گذاری وجود دارد، همگی نشان‌دهنده این هستند که دانش مورد نیاز برای اداره یک بنگاه تازه تاسیس، کدگذاری و تجاری‌سازی شده است. این موضوع، موازنه قدرت را بین سرمایه‌گذاران و کارآفرینان در نوسان قرار داده است.
رائو معتقد است بسیاری از موسسان شرکت‌ها در نهایت به «تملک استعدادها» روی‌ می‌آورند (فرآیندی که در آن شرکت‌های بزرگ تملک شرکتی دیگر را فقط برای در اختیار گرفتن کارمندان آن به دست ‌می‌آورند، بدون اینکه لزوما به محصولات یا خدمات آن شرکت علاقه‌مند باشند). این اتفاق بدی نخواهد بود؛ چون یک مهندس خوب به سرعت شغلی را به دست می‌آورد که در شرایط عادی ممکن بود دو برابر زمان بیشتری طول بکشد. اما از طرف دیگر، نشان‌دهنده این است که بنگاه‌های تازه تاسیس و شتاب‌دهنده‌ها، بیشتر از اینکه توانایی شناسایی مارک‌ زوکربرگ یا استیو جابز بعدی را داشته باشند، می‌توانند سیستم جدید آموزش نیروی کار برای اقتصاد دانش‌بنیان ارائه ‌کنند.


حرکت کند اشتغالزایی؟
آیا موسسان شرکت‌ها حداقل به این خاطر که اشتغالزایی کرده‌اند، می‌توانند احساس خوبی داشته باشند؟ بررسی‌های اخیر بنیاد «اوینگ ماریون کافمن» (Ewing Marion Kauffman) نشان داده بین سال‌های 1990 و 2011، کسب‌وکارهای حوزه تکنولوژی اطلاعات و ارتباطات (ICT) در آمریکا که بین یک تا پنج سال از تاسیس آنها می‌گذشت، نیروی کار خود را سالانه 10 درصد افزایش داده‌اند، اما از آنجاکه بیشتر آنها بنگاه‌های کوچک هستند، تعداد شغل‌هایی هم که ایجاد می‌کنند،
کم است.
اریک برینجولفسون، از مدرسه کسب‌وکار MIT Sloan، در کتاب تازه‌ای تحت عنوان «عصر ماشینی دوم»، ایستمن کداک در سال 1880 را با شبکه اینستاگرام که تنها 18 ماه است تاسیس شده و در سال 2012 به قیمت یک میلیارد دلار توسط فیس‌بوک خریداری شد، مقایسه کرده است. کداک در دوران اوج شکوفایی خود بیش از 145 هزار نفر را استخدام کرد و هزاران شغل دیگر هم به‌طور غیرمستقیم ایجاد کرد. این شرکت چند ماه قبل از اینکه اینستاگرام به فروش برسد، اعلام ورشکستگی کرد. اینستاگرام هنگامی که به فروش می‌رسید 130 میلیون مشتری و فقط 16 کارمند داشت، حتی در فیس‌بوک که در حال حاضر بیش از 2/1 میلیارد کاربر دارد، تنها 5800 نفر
کار می‌کنند.
با این حال، برینجولفسون معتقد است نباید نتیجه‌گیری کنیم که افزایش قابل توجه کارآفرینی باعث بیکاری بیشتر می‌شود. بنگاه‌های نوپا ممکن است در صنایع جدید اختلال ایجاد کنند؛ اما معمولا مبنایی برای ایجاد شغل‌های جدید در بیرون از کسب‌وکار خودشان هستند. در خرده‌فروشی آنلاین اتسی (Etsy) که بازاری مجازی برای لوازم دست‌ساز است، بیش از یک میلیون نفر فروشگاه‌هایی را برای فروش کالاهای خودشان راه‌اندازی کرده‌اند. در سایت‌های مستقل eLance و oDesk نیز به ترتیب 3/2 و 5/4 میلیون نفر خدمات خود را ارائه می‌دهند.
مهم‌تر از همه اینکه تکنولوژی دیجیتال امکانات بی‌پایانی را برای محصولات جدید ایجاد کرده است. برینجولفسون می‌گوید: «راه حل این موضوع کارآفرینی کمتر نیست.»
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[h=1]نقش دولت‌ها درآینده جهان دیجیتال[/h]

بسط و توسعه زیرساخت‌های دیجیتالی درکانون اقتصاد و حتی دولت آینده خواهد بود


مترجم: سمانه فیاضی
گاهی فراهم ساختن یک پلت‌فرم (زیرساخت) مناسب، تمام کاری است که باید کرد. حوزه حمل و نقل شهر نیویورک، به جای طراحی میادین عمومی جدید به‌واسطه ابزارهای بوروکراتیک معمول، قسمتی از خیابان را با مصالح موقتی مشخص می‌کند و بعد از آن به سازمان‌های محلی، معماران و شهروندان اجازه می‌دهد تا تصمیم بگیرند که با آن نقطه چه بکنند. تاکنون 59 میدان بر اساس این برنامه ساخته شده است که مثلث پیرل استریت واقع در بروکلین یکی از آنها است؛ نقطه کوچکی از شهر با گیاهان گلدانی بزرگ و میزهای سایبان دار.
پلت‌فرم‌ها به سادگی می‌توانند به عنوان بستری برای ساخت و ساز باشند. آنها می‌توانند نقطه آغازی برای بسیاری از فعالیت‌ها و تولیدات تلقی شوند. به عنوان مثال، راه آهن شرایطی را فراهم آورد تا خدماتی مانند سفارش‌های پستی توسعه پیدا کند، شبکه برق، باعث به روی کار آمدن مجموعه‌ای از وسایل الکتریکی خانگی شد و ظروف استاندارد، تجارت جهانی را رونق بخشید. حتی عروسک‌های باربی را نیز می‌توان به عنوان پلت‌فرمی برای همه افزودنی‌های سودآور در نظر گرفت؛ لوازم جانبی مثل کفش‌ها، کلاه گیس‌ها و کیف‌های دستی.
مایکل کازمانو، استاد دانشگاه MIT این گونه شرح می‌دهد که پلت‌فرم‌های فیزیکال، برای مدتی طولانی در دسترس بوده‌اند، اما توجه چندانی را به خود جلب نکردند، تا اینکه در دهه‌های 80 و 90، صنعت نرم‌افزاری ظهور پیدا کرد. این صنعت به سرعت به دو بخش تقسیم شد: سیستم‌های عامل (پلت‌فرم‌ها) و برنامه‌های کاربردی که روی آنها به اجرا درمی آیند.
بیل گیتس، موسس شرکت مایکروسافت، زودتر از رقیبانش دریافت که قدرت با آنهایی است که بتوانند کنترل سیستم عامل را در دست بگیرند. از طرفی، او به این نتیجه رسید که کلید خلق یک پلت‌فرم موفق، ساختن فضایی پررونق در اطراف آن است تا به این ترتیب اثرگذاری شبکه مستمر باشد؛ به این صورت که برنامه‌ها بیشتری روی سیستم عامل ویندوز به اجرا درآیند و به دنبال آن کاربران بیشتری طالب این برنامه‌ها شوند که این مساله برای ارتقادهندگان سیستم‌ها، بسیار مورد توجه خواهد بود.
فراتر از خطوط ریلی
برخی پلت‌فرم‌ها برای مصارف داخلی شرکت‌ها طراحی شده‌اند. در صنعت خودرو، اجزای اصلی خودرو مثل فرمان، سیستم انتقال قدرت و لوازمی از این دست، در مدل‌های متفاوت ارائه می‌شوند؛ اما پلت‌فرم‌هایی مثل ویندوز به تمامی صنایع خدمات رسانی می‌کنند. درعین حال، برخی از آنها انحصاری هستند، به این معنا که دسترسی به آنها به شدت تحت کنترل است، مثل آی‌فون اپل. اما برای دسترسی به آن دسته از پلت‌فرم‌هایی که معمولا بسیار رایج هستند نیازی به کسب اجازه نیست، مثل سیستم عامل لینوکس.
آنابل گاور، استاد امپریال کالج لندن، کند و کاوی عمیق‌تر در رابطه با پلت‌فرم‌ها داشته و دریافته است که پلت‌فرم‌ها نقطه اشتراک همه سیستم‌های پیچیده، چه اقتصادی و چه زیستی می‌باشند؛ اجزای هسته مرکزی ثابت نگه داشته می‌شوند و سایر قسمت‌ها با ترکیب کردن و دوباره‌سازی و اضافه کردن موارد جدید ارائه می‌شوند.
شرکت‌های تازه تاسیس، نرم‌افزارها و شبکه‌های اجتماعی غیرانحصاری را بارها ترکیب می‌کنند تا در نهایت به سرویس جدیدی دست پیدا کنند. درحقیقت، بسیاری از این سرویس‌های جدید، رابط‌های برنامه‌نویسی نرم‌افزاری (APIs) هستند؛ مینی پلت‌فرم‌هایی که بنیان دیگر تولیدات دیجیتال را شکل می‌دهند و امکان تغییر و تحول‌های بی‌پایان را فراهم می‌سازند.
صنعت فناوری اطلاعات، وامدار چنین جریانی است؛ چرا که بیت‌ها و بایت‌ها می‌توانند تقریبا بدون هیچ هزینه‌ای به راحتی بازچینش و تکرار شوند. امروزه حوزه IT شبیه به هرمی معکوس شده است؛ قسمت زیرین، جایی که اقتصاد حکمرانی می‌کند، از تعداد اندکی پلت‌فرم قدرتمند تشکیل یافته است و بالاترین قسمت آن، جایی که خلاقیت و مهارت اهمیت پیدا می‌کند روز به روز بیشتر در حال تجزیه شدن است. در بخش میانی هرم، مورد قابل توجهی نمی‌توان یافت.
با کاهش هزینه‌های داد و ستد، IT این فرصت را در اختیار ساختارهای بزرگ اقتصادی قرار می‌دهد تا تغییر شکل داده و به مجموعه‌های پیوسته‌ای تبدیل شوند؛ در یک سر این زنجیره اقتصادی، پلت‌فرم‌های بزرگ و جامع قرار دارند و در سوی دیگر، طیف گسترده‌ای از شیوه‌های تولید.
سازماندهی
خارج از صنعت IT، چنین ابزارهایی شروع به شکل‌گیری کرده‌اند. شبکه کارت‌های اعتباری، مدت‌ها است که به عنوان یک پلت‌فرم عمل کرده و به بانک‌ها این فرصت را داده است تا کارت‌های مخصوص به خود را صادر کنند. شرکت یودلی، که به جمع‌آوری اطلاعات مالی برای بیش از 55 میلیون مشتری بانک می‌پردازد، به تازگی به شرکت‌های موجود و همچنین در حال راه‌اندازی، این اجازه را داده است که ارتباط شبکه‌ای با سیستم‌هایش برقرار کنند. بعضی از بانک‌های کوچک‌تر، از جمله بانک بنکورپ، خود را به عنوان نوعی پلت‌فرم در نظر می‌گیرند و به اموری مثل ثبت معاملات و جزئیات پرونده‌های مالی، برای بانک‌های نوآوری همچون «سیمپل» می‌پردازند. همچنین، پردازنده‌های مالی بزرگی همچون فرست‌دیتا و TSYS، پذیرفته‌اند که شبکه‌های ارتباطی‌شان را باز بگذارند.
در امور ارتباطات از راه دور و نیروی برق، تنظیم‌کنندگان با وادار ساختن شرکت‌ها به ارائه خدماتشان به صورت جزء به جزء، آنها را تحت فشار قرار داده‌اند تا حرکتی موازی با هم داشته باشند. جای تعجب نیست که هوشمندتر شدن سیستم‌ها، ظهور ابزاری به نام هوشمند متر را نیز به دنبال داشته باشد. این سیستم در آمستردام به‌کار گرفته شده است تا به این ترتیب، مصرف انرژی تحت کنترل درآید و صرفه‌جویی‌های لازم صورت گیرد. پلت‌فرم‌های قدرتمند، در صنایعی همچون بهداشت و درمان که با انبوهی از داده‌ها سرو کار دارند نیز ظهور پیدا خواهند کرد. تاثیرگذاری پلت‌فرم‌ها بر امور تجاری بر همه روشن شده است؛ بنابراین، شرکت‌های مختلف باید سعی در یکپارچه شدن نمایند، تا در نتیجه فضایی پویا به‌وجود آید.
گسترش پلت‌فرم‌ها تغییرات بنیادینی را برای صاحبان پیشه و کار موجب خواهد شد. تعداد زیادی از آنها موسس شرکت‌های گوناگون می‌شوند یا توسط سایر کمپانی‌ها به‌کار گرفته خواهند شد. توماس مالون، استاد مدیریت موسسه آموزشی MIT می‌گوید: «آنها کارگرانی در بوستان فناوری خواهند بود؛ جایی که هزاران گل شکوفا می‌شود، اما تنها تعداد اندکی از آنها به خوبی رشد خواهند کرد و به معنای واقعی کلمه بزرگ خواهند شد.» کارشناسان می‌گویند چنین جهش سریعی در امور کسب‌وکار ممکن است برای برخی از مردم پیچیده و دشوار به نظر برسد.
دولت‌ها موظفند تا فضای مناسب مورد نیاز را مهیا سازند. به عنوان مثال، نفوذ «آنتی‌تراست» باید هوشیارانه باشد؛ چرا که گردانندگان پلت‌فرم‌ها، انگیزه‌ای قوی برای حفظ سلطه خود بر بازار دارند. پلت‌فرم‌های قدرتمندی از جمله آمازون، فیس‌بوک یا گوگل، حجم بالایی از اطلاعات را گردآوری خواهند کرد و آنها را در قالب یک بانک داده مرکزی ارائه خواهند داد.
دولت باید نفوذ خود را محدود کند اما کارآیی‌اش را بالا ببرد. پائول رومر، استاد دانشگاه نیویورک می‌گوید: «(دولت) هم باید محدودتر شود و هم قوی‌تر.» دولت‌ها باید از نقشی که در این دنیای جدید بر عهده دارند، آگاه باشند. شهر‌ها و حتی خود دولت نیز ممکن است که نیاز به ارائه خدماتی مانند ارائه مشخصات فردی و نظارت آنلاین به شهرها و کشورهای دیگر داشته باشد. تیم اریلی، کارشناس اینترنت می‌گوید: «در حال حاضر، آنها بیشتر شبیه به ماشین فروش اتوماتیکی هستند که فقط گزینه‌های محدودی برای ارائه دارد.» دولت‌ها و مشاغل بزرگ، ممکن است نقشی یکسان در آینده جهان دیجیتال داشته باشند؛ آنها مدیرانی برای پلت‌فرم‌ها و نگهبانانی برای فضای به‌وجود آمده، خواهند بود.
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[h=1]بنگاه‌های اینترنتی برای شکوفایی چه لازم دارند؟[/h]



مترجم: حسام امامی
بلوک 71 مدت‌ها است قرار است تخریب شود. نگاهی به لیست مستاجرین این ساختمان 7 طبقه صنعتی در خیابان هلالِ آیر راجا دلیل پایداری این ساختمان را معلوم می‌کند؛ 100 شرکت نوپا به صورت رسمی و همین تعداد هم به صورت غیررسمی در این ساختمان سکنی گزیده‌اند.
فشرده‌ترین اکوسیستم کارآفرینی جهان، مکانی عالی است برای مطالعه کاری که دولت می‌تواند در حمایت از کلونی‌های نوپا انجام دهد. «بووی گای» کارآفرین چینی - آمریکایی که در مرکز «آمار شرکت‌های نوپای جهان» مشغول به‌کار است پس از بازدید از سی‌وچند اکوسیستم جهان که از ژانویه گذشته در دهلی نو آغاز شد و ماه سپتامبر در سنگاپور خاتمه یافت، می‌گوید: «آنها در اصل کارآفرینی را به زور به خورد نسل جوان دادند».
20 سال بعد از رواج اصطلاح اکوسیستم برای گروه‌های اقتصادی حالا همانقدر که روی سیستم تاکید می‌شود که روی اکو تاکید وجود دارد. به نظر بعضی کارشناسان، مثل «دانیل آیزنبرگ» از کالج بابسون، اکوسیستم‌های کارآفرینی از حوزه‌هایی شامل بازار، سیاست و فرهنگ تشکیل می‌شوند. برخی اکوسیستم‌ها را مجموعه بازیگرانی می‌دانند که نقش‌های مشخصی نظیر استعدادیابی، تامین سرمایه و زیرساخت را بازی می‌کنند. باز دیگرانی هستند که آنها را مجموعه‌ای از «منابع» می‌دانند که کارآفرینان می‌توانند از آنها بهره‌مند شوند.
از بعضی جهات، اکوسیستم‌ها را می‌توان مانند بنگاه‌هایی چندتکه دید. بخش مالی جای خود را به صندوق سرمایه‌گذاری ریسک‌پذیر، بخش حقوقی جای خود را به شرکت حقوقی، بخش تحقیقاتی جای خود را به دانشگاه و بخش ارتباطات جای خود را به آژانس روابط عمومی می‌دهد و الخ. شرکت‌های نوپا کارشان شده کاری که قبلا تیم‌های درون‌سازمانی توسعه محصول انجام می‌دادند.
خودخواه نباشید
شرکت‌های سنگاپوری آغوش بازی ندارند، اما بلوک 71 رسوم خود را دارد. «وینود ناییر» از «کاتاپولت ونچرز» که اپراتور وب‌سایت‌های مقایسه قیمت محصولات مالی است با صراحت از مشکلات کاغذبازی دولتی و قوانین مهاجرت می‌گوید. «دیکسون چان» از «بورپل» که یکی از خدمات اشتراک‌گذاری تصاویر غذا است، می‌گوید والدینش وقتی او این شرکت را راه انداخت چندان راضی نبودند.
شاید این تاثیر مطالعه «جوامع نوپا» نوشته «برد فلد» یکی از بنیان‌گذاران شبکه شتاب‌دهنده تِک‌استار باشد. کتاب فهرستی است از کارهایی که طبق عنوان فرعی کتاب برای «ایجاد یک اکوسیستم کارآفرینی در شهرتان» باید انجام دهید. آقای فلد شرکت‌های نوپا را بدنه‌های خودمختاری از متخصصین می‌داند که شبیه اصناف قرون وسطی هستند. اولین نکته «تئوری بولدر» (شهر محل زندگی فلد در کلورادو) این است که کارآفرینان باید مدیریت کنند. دوم اینکه درِ جوامع شرکت‌های نوپا باید به روی همه باز باشند، اما پیام اصلی این است که «قبل از اینکه چیزی بگیری باید چیزی داده باشی».
«حسین کانجی» از «هاکستون ونچرز» صندوق سرمایه‌گذاری ریسک‌پذیر لندنی می‌گوید: «این یعنی پس‌انداز سرمایه اجتماعی». مهم‌تر اما اینکه تجارت در اکوسیستم‌ها معامله‌ای با جمع صفر نیست. «تام آیزنمان» از دانشکده بازرگانی هاروارد می‌گوید: کلونی‌های نوپا پلت‌فرم‌هایی هستند که تاثیر شبکه‌ای قدرتمندی دارند تا حدودی مثل ویندوز و فیس‌بوک؛ هر چه اعضای بیشتری داشته باشند و هر چه فعالیت بیشتری ایجاد کنند، بر جذابیتشان افزوده می‌شود.
این در توضیح بعضی از دیگر مشخصه‌های این اکوسیستم‌ها راهگشا است: مشخصه‌هایی نظیر تحمل عدم موفقیت، توالی بی‌پایان صحبت‌های مربوط به نوپا بودن، ملاقات‌ها، میهمانی‌ها و مهم‌تر از همه اعتیاد همیشگی‌اش. اما چیزی که واقعا باعث اثرات شبکه‌ای می‌شود «خروجی»‌ها هستند؛ فروش به یک شرکت بزرگ‌تر یا قرار گرفتن در فهرست یک بورس. بنیان‌گذارانی که تازه ثروتمند شده‌اند معمولا خود سرمایه‌گذار شده و کارکنانشان شرکت راه می‌اندازند. «سیلیکون ولی» موجب زادوولد سلسله طوایفی شد که از شرکت‌هایی مثل «فرچایلد سِمی‌کانداکتور»، «نت‌اسکیپ» و «پِی‌پل» پدید آمده بودند.
سیاست دولت می‌تواند تغییر بزرگی ایجاد کند. حتی در سیلیکون ولی در طول جنگ جهانی دوم و جنگ سرد این دلارهای پدافندی بود که قبل از پا گرفتن سرمایه‌گذاری ریسک‌پذیر تزریق می‌شد. سنگاپور هم بدون حمایت دولت نمی‌تواند به داشتن چنین اکوسیستمی ببالد. در مطالعه‌ای که موسسه جهانی رصد کارآفرینی انجام داده، تنها 43 درصد پاسخ‌دهندگان در این شهر گفته‌اند به راه‌اندازی یک شرکت علاقه‌ای ندارند، یعنی کمی بیشتر از ساکنان سرزمین اشغالی و کمتر از آلمانی‌ها با 49 درصد، اما کارآفرینان سنگاپوری از منزلت اجتماعی چندان بالایی برخوردار نیستند. خانواده‌ها ترجیح می‌دهند فرزندانشان شغلی مطمئن در یکی از شرکت‌های فراوان چندملیتی یا حتی بهتر از آن در دولت پیدا کند.
سرمایه‌گذاران هم عموما ترجیح می‌دهند پول خود را در خارج سرمایه‌گذاری کنند تا در شرکت‌های نوپای اینترنتی بومی. بعد از ترکیدن حباب دات‌کام در سال 2000، فقط چند شرکت سرمایه‌گذاری ریسک‌پذیر سنگاپوری به سرمایه‌گذاری در این حوزه ادامه دادند. «ونگ پو کام» مدیر مرکز کارآفرینی دانشگاه ملی سنگاپور (ان.یو.اس.) که در راه‌اندازی بسیاری از برنامه‌های نوپای این شهردولت از جمله بلوک 71 نقش داشته، می‌گوید آن عده هم از بی‌تجربگی چنین کردند. شاید توجه زیاد دولت سنگاپور به شرکت‌های نوپا عجیب به نظر برسد، چون این کشور از سرمایه‌گذاری مستقیم خارجی زیادی بهره‌مند بوده است، اما مقاماتی مانند «لو تک سِنگ» مدیر ارشد بنیاد ملی تحقیقات این شهرکشور پذیرفته‌اند که سنگاپور دیگر نمی‌تواند صرفا به شرکت‌های چندملیتی اتکا کند و باید بیشتر روی تشویق کارآفرینی کار کند.
سنگاپور هر گام ممکنی که زندگی را برای کارآفرینان تسهیل کند، برداشته. ثبت شرکت اکنون به جای چند هفته چند ساعت وقت می‌برد. هر سال ان.یو.اس. 120 تا 150 دانشجو را برای کارآموزی یکساله به سیلیکون ولی و دیگر اکوسیستم‌ها اعزام می‌کند و بسیاری از آنها خود در آینده موسس یک شرکت می‌شوند. به کارآفرینان هنگام بازگشت بسته به مورد تا 50 هزار دلار سنگاپور (معادل 40 هزار دلار آمریکا) وام و جایی در یک محیط مناسب برای رشد داده می‌شود تا شرکت نوپای خود را برپا کنند.
سرمایه‌گذاران اجازه دارند تمام عایدی سرمایه‌گذاری مشترک را بردارند و از آنها در برابر بیشتر ریسک‌ها حمایت می‌شود.
بنیاد ملی تحقیقات سخاوتمندانه سرمایه‌گذاران را به‌وسیله محیط‌های رشد معتبر خود ارتقا می‌دهد؛ به ازای هر یک میلیون دلار سنگاپور سرمایه‌گذاری، این آژانس 5 میلیون دلار سنگاپور (تا سقف 500 هزار دلار این کشور) اضافه می‌کند. سرمایه‌گذاران نیز حق دارند سهام دولت را به قیمت اولیه با سود اندکی در طول سه سال خریداری کنند.
نتایج حیرت‌انگیز بوده. آقای گای تخمین می‌زند این شهر اکنون بیش از 800 شرکت اینترنتی یا به عبارتی 160 شرکت به ازای هر یک میلیون جمعیت داشته باشد؛ یعنی جلوتر از هلند و اسپانیا. این کشور همچنین ادار چند خروجی موفق را نیز عهده دار بود بود از آن جمله ویکی (Viki) که یک سایت محبوب پخش ویدئو است و در سپتامبر(شهریور ماه) با 200 میلیون دلار توسط راکوتن، غول تجارت الکترونیک ژاپنی خریداری شد.
با این همه اعداد و ارقام همه ماجرا نیست. اکثر شرکت‌های نوپای سنگاپور را هنوز خارجی‌ها اداره می‌کنند. موسس ویکی یک مصری- آمریکایی است و هرگز از دولت کمک نگرفته است. هنوز معلوم نیست وقتی دولت سنگاپور بخواهد سوبسید این بخش را قطع کند، چه اتفاقی می‌افتد.
دولت سنگاپور راه‌های دیگری هم برای خراب کردن این عیش دارد. قوانین جدید رسانه از سایت‌های خاصی می‌خواهد نامشان را ثبت کنند و این ریسک سرمایه‌گذار را بالا می‌برد. قوانین جدید کار هم آوردن کارکنان از خارج را دشوار می‌کند که خود به نایابی توسعه‌دهندگان ماهر دامن می‌زند.
این به آن معنا نیست که اکوسیستم سنگاپور فرو خواهد پاشید. در واقع بوروکراسی کارآمد این شهرکشور به عبرت گرفتن از اشتباهات خود و اثبات اشتباهات منتقدین شهره است. «تئو سر لاک» وزیر کشور که مسوول این امور است مدام با کارآفرینان و سرمایه‌گذاران در تماس است و دولت اخیرا تصمیم گرفته ساختمان دیگری نزدیک به بلوک 71 را هم در اختیار شرکت‌های نوپا بگذارد.
اما اکوسیستم‌ها شکننده‌تر از اینها هستند. اثرات شبکه‌ای خیلی ساده ممکن است نتیجه عکس دهند. دولت‌ها هم باید محتاط باشند؛ چون اکوسیستم‌های ملی خیلی سریع به بخشی از ارگانیسم‌های جهانی تبدیل می‌شوند. موسسان و سرمایه‌گذارانی که حالا عادت به جهانگردی دارند اگر جایی را ببینند که امکانات بیشتری در اختیارشان می‌گذارد، خیلی سریع به گزینه نقل مکان فکر می‌کنند و این نقطه معمولا آمریکا است حتی بعد از قوانین سختگیرانه مهاجرت در پیامد حادثه 11 سپتامبر. اگر آسیا و اروپا مراقب نباشند، بهترین شرکت‌های نوپایشان هنوز هم ممکن است سر از سیلیکون ولی یا یکی از اکوسیستم‌های جدیدتر آمریکا مثل آستین، بولدر، یا نیویورک در آورند.
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[h=1]نقش دولت‌ها درآینده جهان دیجیتال[/h] DEN-781496

بسط و توسعه زیرساخت‌های دیجیتالی درکانون اقتصاد و حتی دولت آینده خواهد بود

مترجم: سمانه فیاضی
گاهی فراهم ساختن یک پلت‌فرم (زیرساخت) مناسب، تمام کاری است که باید کرد. حوزه حمل و نقل شهر نیویورک، به جای طراحی میادین عمومی جدید به‌واسطه ابزارهای بوروکراتیک معمول، قسمتی از خیابان را با مصالح موقتی مشخص می‌کند و بعد از آن به سازمان‌های محلی، معماران و شهروندان اجازه می‌دهد تا تصمیم بگیرند که با آن نقطه چه بکنند. تاکنون 59 میدان بر اساس این برنامه ساخته شده است که مثلث پیرل استریت واقع در بروکلین یکی از آنها است؛ نقطه کوچکی از شهر با گیاهان گلدانی بزرگ و میزهای سایبان دار.
پلت‌فرم‌ها به سادگی می‌توانند به عنوان بستری برای ساخت و ساز باشند. آنها می‌توانند نقطه آغازی برای بسیاری از فعالیت‌ها و تولیدات تلقی شوند. به عنوان مثال، راه آهن شرایطی را فراهم آورد تا خدماتی مانند سفارش‌های پستی توسعه پیدا کند، شبکه برق، باعث به روی کار آمدن مجموعه‌ای از وسایل الکتریکی خانگی شد و ظروف استاندارد، تجارت جهانی را رونق بخشید. حتی عروسک‌های باربی را نیز می‌توان به عنوان پلت‌فرمی برای همه افزودنی‌های سودآور در نظر گرفت؛ لوازم جانبی مثل کفش‌ها، کلاه گیس‌ها و کیف‌های دستی.
مایکل کازمانو، استاد دانشگاه MIT این گونه شرح می‌دهد که پلت‌فرم‌های فیزیکال، برای مدتی طولانی در دسترس بوده‌اند، اما توجه چندانی را به خود جلب نکردند، تا اینکه در دهه‌های 80 و 90، صنعت نرم‌افزاری ظهور پیدا کرد. این صنعت به سرعت به دو بخش تقسیم شد: سیستم‌های عامل (پلت‌فرم‌ها) و برنامه‌های کاربردی که روی آنها به اجرا درمی آیند.
بیل گیتس، موسس شرکت مایکروسافت، زودتر از رقیبانش دریافت که قدرت با آنهایی است که بتوانند کنترل سیستم عامل را در دست بگیرند. از طرفی، او به این نتیجه رسید که کلید خلق یک پلت‌فرم موفق، ساختن فضایی پررونق در اطراف آن است تا به این ترتیب اثرگذاری شبکه مستمر باشد؛ به این صورت که برنامه‌ها بیشتری روی سیستم عامل ویندوز به اجرا درآیند و به دنبال آن کاربران بیشتری طالب این برنامه‌ها شوند که این مساله برای ارتقادهندگان سیستم‌ها، بسیار مورد توجه خواهد بود.
فراتر از خطوط ریلی
برخی پلت‌فرم‌ها برای مصارف داخلی شرکت‌ها طراحی شده‌اند. در صنعت خودرو، اجزای اصلی خودرو مثل فرمان، سیستم انتقال قدرت و لوازمی از این دست، در مدل‌های متفاوت ارائه می‌شوند؛ اما پلت‌فرم‌هایی مثل ویندوز به تمامی صنایع خدمات رسانی می‌کنند. درعین حال، برخی از آنها انحصاری هستند، به این معنا که دسترسی به آنها به شدت تحت کنترل است، مثل آی‌فون اپل. اما برای دسترسی به آن دسته از پلت‌فرم‌هایی که معمولا بسیار رایج هستند نیازی به کسب اجازه نیست، مثل سیستم عامل لینوکس.
آنابل گاور، استاد امپریال کالج لندن، کند و کاوی عمیق‌تر در رابطه با پلت‌فرم‌ها داشته و دریافته است که پلت‌فرم‌ها نقطه اشتراک همه سیستم‌های پیچیده، چه اقتصادی و چه زیستی می‌باشند؛ اجزای هسته مرکزی ثابت نگه داشته می‌شوند و سایر قسمت‌ها با ترکیب کردن و دوباره‌سازی و اضافه کردن موارد جدید ارائه می‌شوند.
شرکت‌های تازه تاسیس، نرم‌افزارها و شبکه‌های اجتماعی غیرانحصاری را بارها ترکیب می‌کنند تا در نهایت به سرویس جدیدی دست پیدا کنند. درحقیقت، بسیاری از این سرویس‌های جدید، رابط‌های برنامه‌نویسی نرم‌افزاری (APIs) هستند؛ مینی پلت‌فرم‌هایی که بنیان دیگر تولیدات دیجیتال را شکل می‌دهند و امکان تغییر و تحول‌های بی‌پایان را فراهم می‌سازند.
صنعت فناوری اطلاعات، وامدار چنین جریانی است؛ چرا که بیت‌ها و بایت‌ها می‌توانند تقریبا بدون هیچ هزینه‌ای به راحتی بازچینش و تکرار شوند. امروزه حوزه IT شبیه به هرمی معکوس شده است؛ قسمت زیرین، جایی که اقتصاد حکمرانی می‌کند، از تعداد اندکی پلت‌فرم قدرتمند تشکیل یافته است و بالاترین قسمت آن، جایی که خلاقیت و مهارت اهمیت پیدا می‌کند روز به روز بیشتر در حال تجزیه شدن است. در بخش میانی هرم، مورد قابل توجهی نمی‌توان یافت.
با کاهش هزینه‌های داد و ستد، IT این فرصت را در اختیار ساختارهای بزرگ اقتصادی قرار می‌دهد تا تغییر شکل داده و به مجموعه‌های پیوسته‌ای تبدیل شوند؛ در یک سر این زنجیره اقتصادی، پلت‌فرم‌های بزرگ و جامع قرار دارند و در سوی دیگر، طیف گسترده‌ای از شیوه‌های تولید.
سازماندهی
خارج از صنعت IT، چنین ابزارهایی شروع به شکل‌گیری کرده‌اند. شبکه کارت‌های اعتباری، مدت‌ها است که به عنوان یک پلت‌فرم عمل کرده و به بانک‌ها این فرصت را داده است تا کارت‌های مخصوص به خود را صادر کنند. شرکت یودلی، که به جمع‌آوری اطلاعات مالی برای بیش از 55 میلیون مشتری بانک می‌پردازد، به تازگی به شرکت‌های موجود و همچنین در حال راه‌اندازی، این اجازه را داده است که ارتباط شبکه‌ای با سیستم‌هایش برقرار کنند. بعضی از بانک‌های کوچک‌تر، از جمله بانک بنکورپ، خود را به عنوان نوعی پلت‌فرم در نظر می‌گیرند و به اموری مثل ثبت معاملات و جزئیات پرونده‌های مالی، برای بانک‌های نوآوری همچون «سیمپل» می‌پردازند. همچنین، پردازنده‌های مالی بزرگی همچون فرست‌دیتا و TSYS، پذیرفته‌اند که شبکه‌های ارتباطی‌شان را باز بگذارند.
در امور ارتباطات از راه دور و نیروی برق، تنظیم‌کنندگان با وادار ساختن شرکت‌ها به ارائه خدماتشان به صورت جزء به جزء، آنها را تحت فشار قرار داده‌اند تا حرکتی موازی با هم داشته باشند. جای تعجب نیست که هوشمندتر شدن سیستم‌ها، ظهور ابزاری به نام هوشمند متر را نیز به دنبال داشته باشد. این سیستم در آمستردام به‌کار گرفته شده است تا به این ترتیب، مصرف انرژی تحت کنترل درآید و صرفه‌جویی‌های لازم صورت گیرد. پلت‌فرم‌های قدرتمند، در صنایعی همچون بهداشت و درمان که با انبوهی از داده‌ها سرو کار دارند نیز ظهور پیدا خواهند کرد. تاثیرگذاری پلت‌فرم‌ها بر امور تجاری بر همه روشن شده است؛ بنابراین، شرکت‌های مختلف باید سعی در یکپارچه شدن نمایند، تا در نتیجه فضایی پویا به‌وجود آید.
گسترش پلت‌فرم‌ها تغییرات بنیادینی را برای صاحبان پیشه و کار موجب خواهد شد. تعداد زیادی از آنها موسس شرکت‌های گوناگون می‌شوند یا توسط سایر کمپانی‌ها به‌کار گرفته خواهند شد. توماس مالون، استاد مدیریت موسسه آموزشی MIT می‌گوید: «آنها کارگرانی در بوستان فناوری خواهند بود؛ جایی که هزاران گل شکوفا می‌شود، اما تنها تعداد اندکی از آنها به خوبی رشد خواهند کرد و به معنای واقعی کلمه بزرگ خواهند شد.» کارشناسان می‌گویند چنین جهش سریعی در امور کسب‌وکار ممکن است برای برخی از مردم پیچیده و دشوار به نظر برسد.
دولت‌ها موظفند تا فضای مناسب مورد نیاز را مهیا سازند. به عنوان مثال، نفوذ «آنتی‌تراست» باید هوشیارانه باشد؛ چرا که گردانندگان پلت‌فرم‌ها، انگیزه‌ای قوی برای حفظ سلطه خود بر بازار دارند. پلت‌فرم‌های قدرتمندی از جمله آمازون، فیس‌بوک یا گوگل، حجم بالایی از اطلاعات را گردآوری خواهند کرد و آنها را در قالب یک بانک داده مرکزی ارائه خواهند داد.
دولت باید نفوذ خود را محدود کند اما کارآیی‌اش را بالا ببرد. پائول رومر، استاد دانشگاه نیویورک می‌گوید: «(دولت) هم باید محدودتر شود و هم قوی‌تر.» دولت‌ها باید از نقشی که در این دنیای جدید بر عهده دارند، آگاه باشند. شهر‌ها و حتی خود دولت نیز ممکن است که نیاز به ارائه خدماتی مانند ارائه مشخصات فردی و نظارت آنلاین به شهرها و کشورهای دیگر داشته باشد. تیم اریلی، کارشناس اینترنت می‌گوید: «در حال حاضر، آنها بیشتر شبیه به ماشین فروش اتوماتیکی هستند که فقط گزینه‌های محدودی برای ارائه دارد.» دولت‌ها و مشاغل بزرگ، ممکن است نقشی یکسان در آینده جهان دیجیتال داشته باشند؛ آنها مدیرانی برای پلت‌فرم‌ها و نگهبانانی برای فضای به‌وجود آمده، خواهند بود.
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[h=1]پشتیبانی از شرکت‌های نوپا[/h]


مترجم: مجید اعزازی
چرا خود را با شتاب‌دهنده‌ها (مراکزی که به شرکت‌های نوپا برای ورود و رقابت در بازارهای ملی و جهانی کمک می‌کنند) آزار می‌دهید؟ چرا دسته‌ای از جوانان باهوش را استخدام نمی‌کنید و بودجه، پشتیبانی و تکنولوژی لازم را برای آنها فراهم نمی‌کنید و به آنها نمی‌گویید، تا یک ایده کسب‌و‌کار موفق را دنبال کنند؟ این کار می‌تواند راه‌اندازی یک شرکت جدید را در چند هفته و نه چند ماه یا چند سال تسهیل کند.
به‌طور خلاصه، ایده راه‌اندازی یک شرکت در عرض چند هفته هدف تاسیس مرکز رشد1
«راکت اینترنت»، یک شرکت فعال در حوزه تجارت الکترونیک (e-commerce) مستقر در برلین است. این مرکز 75 شرکت در 50 کشور را با 25 هزار کارمند و درآمد سالانه‌ای مرکب از بیش از 3 میلیارد پوند (4میلیارد دلار) کنترل می‌کند. «راکت اینترنت» همراه با دو شرکت مشابه– پروژه A و «اروپا تیم» مستقر در برلین – در مقوله‌ای به نام «سازندگان شرکت» پیشگام شده‌اند.
منتقدان با برخی توجیه‌ها «راکت اینترنت» را یک « کارخانه تولید مثل» می‌نامند. شعبه اصلی نزدیک به «برندن برگ گیت» این احساس را که یک فضای همکاری خلاق است ایجاد نمی‌کند، بلکه به عنوان مرکز تلفنی برای فروشندگان سهام ارزان‌قیمت، بیشتر شبیه یک اتاق دیگ بخار (مکانی پر جنب و جوش) است. در سال 2009 این مرکز، یک سایت اروپایی کوپن آنلاین به نام «سی تی دیل» را راه‌اندازی کرد.
6 ماه بعد، این کسب و کار به «گروپن»- که منشایی آمریکایی دارد – در مقابل سهام گروپن فروخته شد، سپس معادل رقمی نزدیک به 126 میلیون دلار ارزش یافت.
«اُلیور زامور»، فعال‌ترین پسر«کالاونگ» کسی که مرکز «راکت اینترنت» را مدیریت می‌کند، از برچسب سارق ادبی آشکارا می‌رنجد. او توضیح می‌دهد که مشتریان همه جا شبیه هم هستند، از این رو، ایده‌های یکسان تجارت الکترونیک در سراسر جهان موثر خواهند بود.
مرکز «راکت اینترنت» به خودش به‌دلیل مدیریت قاطعانه افتخار می‌کند، چرا که «شاخص‌های اصلی عملکرد» برای هر چیزی را دارد. اگر مدیران این شرکت برخی از اهداف جاه‌طلبانه خود را فراموش کنند، آنها به سرعت از غضب آقای زامور آسیب می‌بینند، اما کارآیی مرکز «راکت اینترنت» همچنین مرهون فرهنگ تسهیم و تبادل اطلاعات میان اعضای خود است. شرکت‌های زیرمجموعه این مرکز که اغلب در سراسر کشورها فعال هستند، از یکدیگر یاد می‌گیرند و از خدمات عمومی مانند بازاریابی و آی‌تی منفعت می‌برند. آقای زامور می‌گوید: «هدف ما ساختن یک کهکشان جهانی متشکل از شرکت‌ها است که در مرکز آن «راکت اینترنت» قرار دارد.»
راکت با هدف توسعه گسترده فعالیت‌های خود، مشاوران شرکت‌هایی مانند مک کینزی و بوستون کانسالتینگ گروپ را با استفاده از پرداخت حقوق نسبتا جذاب و تفویض بخشی از اختیارات مربوط به تصدی خود به آنها اغوا می‌کند. همچنین به این افراد مهارت‌هایی که آنها در آینده و به هنگام راه‌اندازی شرکت خود نیاز خواهند داشت را آموزش می‌دهد.
«راکت اینترنت» در سال 2012 بیش از یک میلیارد دلار از محل سرمایه‌گذاری‌های سرمایه‌گذارانی مانند شرکت سرمایه‌گذاری سوئدی «کنویک»، یک صندوق روسی به نام «دی.اس.تی گلوبال» و «جی پی مورگان» درآمد کسب کرد.
برخی از شرکت‌های تحت نظر«راکت اینترنت» شبیه برندگان به نظر می‌رسند؛ شبیه شرکت‌هایی مانند زلاندنو که زنجیره‌ای از سایت‌های اروپایی لباس و کفش را مدیریت می‌کند و شرکت «درفیتی» که شرکت اصلی فشن آنلاین در آمریکای جنوبی به شمار می‌رود، اما سایرین کمتر می‌درخشند از جمله «هوم 24» که در اینترنت مبلمان می‌فروشد و «ویمدو» و ابزار مشابه «ایربن بی».
برخی به این موضوع به عنوان مدل همکاری آینده نگاه می‌کنند، سایرین اما فکر می‌کنند که این مدل تداوم نخواهد یافت. فضا مطمئنا برای برادران زامور تنگتر خواهد شد.درگذشته فعالیت‌های اقتصادی آنها به سرعت در کشورهای توسعه‌یافته و در اروپا رشد کرد، چرا که شرکت‌های نوپای آمریکایی در توسعه فعالیت‌های خود در خارج از این کشور روندی آهسته داشتند، اما در سال‌های اخیر آمریکایی‌ها از نظر جهانی اهمیت بیشتری یافتند و چشم‌انداز کوچک‌تری را برای راکت به جا گذاشتند.
برخی همچنین این مساله را بررسی می‌کنند که آیا در طولانی مدت فعالیت‌های کم‌ریسک تجارت الکترونیک این شرکت می‌تواند سودهای مناسبی ایجاد و افراد با استعداد را جذب کند. بنیان‌گذاران پروژه A در سال 2011 کار خود را رها کردند، چرا که آنها می‌خواستند ایده‌های پرریسک‌تری را امتحان کنند. در ماه مارس سال گذشته برادران زامور یک صندوق سرمایه‌گذاری جداگانه‌ای را برای سرمایه‌گذاری در کسب‌و‌کارهای امیدواربخش جدید تاسیس کردند.
سرانجام، سرنوشت «راکت اینترنت» به الیور زامور بستگی خواهد داشت.یکی از همکاران سابق زامور، او را «ماشین مطلق» توصیف می‌کند. او به‌طور خستگی‌ناپذیری به اطراف جهان سفر می‌کند و همکارانش را در هر ساعتی از روز یا شب فرامی‌خواند. او یک بار به خبرنگاری گفت: «من هر جایی می‌توانم بخوابم.» اما اگر این موتور قرار بود متوقف شود، راکت اینترنت احتمالا به سوی زمین پایین می‌آمد.
1- مرکز رشد یا انکوباتور، یکی از ابزارهای رشد اقتصادی است که به منظور حمایت از کارآفرینان تحصیلکرده تاسیس می‌شود و با ارایه امکانات و تسهیلات عمومی، زمینه شکل‌گیری شرکت‌های جدید را فراهم می‌کند.
 

Similar threads

بالا