امسال اولین ساله که نیسی...
نبودی که اولین نفر بپرم تو بغلت و عیدو تبریک بگم...
نبودی ببینی چقد بی تو تنهام...
نبودی ببینی امسال من بی تو چقد لحظه ی تحویل سال دلم گرفت...
نبودی امسال بگی بابایی ساکت شو سرمونو بردی...
نبودی اولین عیدیو از تو بگیرم...
خیلی ساکت بودم .. برعکس همه سالا...
دلم بد گرفت... خیلی بد....
حتی یه کلمه موقع تحویل سال حرف نزدم..
هیشکیو بغل نکردم حتی پارسا...
لحظه ی تحویل سال دیوونه کننده بود
بابایی یاد گرفتم واسه یبارم که شده آروم باشم..
اینقد آروم که همه هنگ کردن...
بابایی نبودی با هم علیو حرص بدیم...
نبودی طرفداریمو بکنی و بگی من بهترین دختر دنیا رو دارم...
دلم واسه غر زدنات تنگ شده...
روحت شاد بابایی.. دلم برات تنگ شده یه دنیا...![]()
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
ب | یک مناجات کوتاه از یک کتابی که هنوز چاپ نشده .... | آرشیو تالار ادبیات | 1 |