اسلاوها

dazhbog

عضو جدید
اسلاوها: در قرن نهم میلادی , اسلاوها به سه گروه بزرگ :جنوبی ,غربی , و شرقی تقسیم گردیدند.

اسلاوهای غربی: عبارتند از پولابها ,چک ها ,اسلوواک ها , پولونه ها ,
پولابها: مهاجرت اقوام ژرمنی و تجزیه امپراتوری کارلنژین را مغتنم شمرده , تا الب پیش رفته بودند ولی از قرن دهم آلمانها مجددآ دست به تعرض زدند , بتدریج تمامی اراضی الب واودر را بتصرف در آوردند .
با این حملات پولابها از صحنه سیاست خارج شدند این به این معنی است که جمعی از آنها به مهاجرت رفته, عده ای به اطاعت فاتحان در آمدند و بقیه آداب و رسوم ژرمنیه ا را پذیرفته اند .
چک و اسلواک ها : این دو قوم روزگار بهتری داشتند . پس از مرگ شارلمانی امپراتوری موراو که مسیحیت را مذهبی رسمی خود قرار داد بدست آنها تشکیل یافت و در زمانی شهریاری اسواتوپلوک قدرت زیادی کسب نمودند ولی این امپراتوری به زودی مورد تجزیه قرار میگیرد و ناحیه بوهم که میان آلمانها و اقوام مجار تنها مانده بود دوک نشینی مستقلی تشکیل دادند و تابعیت دولت آلمان را پذیرفتند ناحیه موراوی هم ضمیمه این دوک نشین شد و فرمانروای موراوی (وراتیسلاو دوم ) از امپراتور آلمان عنوان شاهی گرفت (1086) در این دوره سرزمین بوهم یکی از ایالات امپراتوری آلمان میدانستند ، وبه جای تشکیلات و سازمانهای ابتدایی اسلاو ها رژیم ملوک الطوایفی در این ناحیه معمول شد .
پولونه ها ، در قسمتهای شرقی در جلگه وسیع ویستول که منطقه ای جنگلی و باتلاقی و فاقد مرزهای طبیعی بود و دفاع از آن بسختی انجام گرفت و راهی بدریا نداشت بسر می بردند . منشا و سوابق تاریخی پولونی بدرستی معلوم نیست . پس از حکومت سه سلسله افسانه ای از دوک ها ، در قرن نهم زمام امور بدست سلسله ی پیاست افتاد و دین مسیح در این سرزمین رواج گرفت . در سال 992 م بولسلاو اول معروف به دلاور به تخت نشست و عنوان شاهی برخود گذاشت وی بر وسعت اراضی پولونی افزود و با کامیابی از پیشرفت آلمانها جلوگیری کرد .در زمان جانشینی او مبارزه با نفوذ آداب و رسوم ژرمنی ادامه یافت ؛ پادشاهان در صدد تصرف نواحی مجارها بر آمدند ولی شورش ها و اغتشاش های مکرر داخلی مانع انجام منظور می شد ! بوسلاو سوم ناحیه پومرانی را گرفت و با این اقدام حدود مملکت را به دریای بالتیک رسانید ، لیکن پس از او پولونی تجزیه گردید ورشته اتحاد میان نواحی مختلف آن بر اثر جنگهای داخلی از هم گسیخت و در معرض خطر ادعاهای امپراتوران قرار گرفت . سرزمین پروس در این موقع به تصرف شوالیه های توتونی در آمد و مذهب مسیح و تمدن ژرمنی در ان راه یافت در هیمن ایام فرقه مذهبی و نظامی دیگری (معروف به پوروتو گلایو ) همین اقدامات را در نواحی لیوونی ,کورلاند (لتونی ) و استوانی انجام داد . حمله مغول ویرانی هایی در پولونیا ببارآورد و قرن سیزدهم دوره ی انحطاط این کشور محسوب میشود .
اسلاو جنوبی : اسلوون ها , کروات ها ، و صرب ها ؛ را اسلاو های جنوبی میخوانند .
اسلوونها که نزدیکتر به آلمان بودند به اطاعت این کشور در آمده در وسط ایالت نظامی کارنتی و کارنیول محصور شدند و از قرن دهم استقلال خود را بکلی از دست دادند . کروات ها دو دولت کوچک تشکیل دادند که در قرن دوازدهم بدست مجارها افتاد و و نیزیها بر سر جزایر و شهر های ساحلی دالماتی به آنها جنگیدند .
صربها : بهتر از سایر اسلاوها جنوبی آزادی خود را حفظ کردند و با آنکه در آغاز به چند امارت نشین تقسم شده بودند ، با هم متحد شده و حکومتی دست نشانده ی امپراتوری یونان تشکیل دادند . در قرن دوازدهم فرمانروای این کشور استفان نمانیا روابط خود را با امپراتوری بیزانس قطع کرد و پایه قدرت و اختیارات سلطنتی را استوار ساخت . سکنه ی این کشور عبارتند از نجبا ، بوژواها ، دهقانان آزاد و سرف ها ولی اصول ملوک اطوایفی چنانکه در غرب معمول بوئ در این کشورها رعایت نمیشد . مذهب مسیح همه گیر شده بود اسلوونها و کروات های زیر نظر پاپ بودند ولی صرب ها از نظر مذهبی زیر خلیفه قسطنطنیه بودند .
بلغارها : که ظاهرآ از اقوام تورانی بودند و در قرن ششم در روسیه جنوبی مستقر شدند و بتدریج بطرف جنوب غربی پیش رفته و در قرن هفتم از دانوب گذشتند و در این حدود با قوام اسلاو در امیختند و به زبان آنها سخن میگفتند واز این پس در شمار اسلاوها محسوب میشدند و پس از قبول دریافت دیانت مسیح با امپراتوران یونان به مخالفت برخاستند . در قرن دهم امیر انها سیموئن عنوان شاهی بر خود نهاد و نواحی شمالی شبه جزیره بالکان را بتصرف درآورد ؛ دامنه ی قدرت آنها به حدی افزایش یافت که همه همسایگان از آنها وحشت داشتند ولی این وضع دوام نداشت وامپراتوران یونان این مملکت را در سال 1018 از بین بردند . یک قرن بعد بلغارها دست به شورش زدند و استقلال از دست رفته را بدست آوردند . پادشاه آنها یوهانیستا بر قدرت و عظمت بلغارها افزود و با توفیق کامل یونانیها لاتن ها سرب ها و مجارها جنگید و تراس و مقدونیه را غارت کرد لیکن پس از مرگ وی مملکت بلغارها دچار تجزیه و ناتوانی شد .
اسلاو شرقی : اسلاو شرقی یعنی روسها (روس بزرگ روتن ها روسهای سفید ) در قرن نهم در اراضی وسیع میان دنیپر و ولگا که پوشیده از جنگلهای انبوه و دارای شکار فراوان بود بسر میبردند استپ های رویسه با جلگهای علفزاری که بر گله داری مساعد بود در جنوب این قسمت قرار داشت . در این نواحی کوهی دیده نمیشود ولی دارای رودخانه ای بلند و دریاچه و باتلاق فراوان هوای سخت بادهای شدید و زمستانهای سرد بود . روسها که به بیابانگردی روزگار میگذاردند کارشان بچرا بردن گله های و تامین زندگی بوسلیه شکار و صید در رودخانه ها بود و پاره از انها که شهر نشین شده بودن مختصر زراعتی داشتند .
در قرن نهم وارگ ها (اسکاندیناویها ) باین سرزمین راه یافته بایجاد سازمانهایی دست زدند . یکی از فرماندهان
آنها بنام رودریک شهر نوو گورود را بنا نهاد وی نخستین دوک روسیه محسوب گردید برادر او اولگ ساکنان ناحیه دنپیر را به اطاعت وادشتند و شهر کیف را ساختند و آنجا را پایتخت خود گزیدند و جانشینان آنها با یونانیها جنگیدند .
ولادمیر اول که مسیحی شده بود دوازده پسر داشت که هر یک بر قسمتی از مملکت حکومت میکردند و یکی از انها دارای عنوان بزرگ و اولویت افتخاری بود
باین ترتیب روسیه نیز مانند ممالک اروپاهای غربی به قسمتهایی تقسیم شسده بود ولی اصول ملوک الوایفی در ان رعایت نمیشد چون همه امرها همپایه و برابر هم و از یک خانواده بودند . یاروسلاو اول مردم را با مبانی تمدن آشنا ساخت و در این راه نفوذ یونانیها به خوبی اشکار است پس از مرگ وی (1054) روسیه بسیار ضعیف گردید .
در قرن دوازدهم آندره معروف به سیاستمدار امیر ناحیه ولادیمیر امراب کیف را دست نشانده یخود کرد اما نتوانست برتری خود را بر امارت نیشن ها تحمیل کند به طوری که گالیسی آزاد ماند و تبدیل به جمهوری شد
در قرن سیزدهم مغولها وارد روسیه شدند . ر.سها را در کنار کالکا (رودی در اوکراین ) شکست دادند
ویازده سال بعد مجدد باین سرزمین بازگشتند و امرای روسی را بپرداخت خراج واداشتند
هجوم مغولها برای روسها عواقب وخیمی داشت با این پیشامد روسیه از اروپا جدا گشتو جز کشورهای آسیایی گردید و بردگی واستبداد در آن رواج پیدا کرد ومتصرفات غربی که غنیترین قسمتهای دیگر رویسه بودند به دست لهستانی ها و لیتوانی افتاد
 
بالا