اسرار تشکیل هویت !

ladan*

عضو جدید
اسرار تشکیل هویت !


اگرچه هویت هر انسانی، تحت تأثیر عوامل گوناگونی مثل جنسیت، موقعیت شغلی، سن و بسیاری موارد دیگر است، اما در اغلب جوامع انسانی مهم‌ترین، مركزی‌ترین و تعیین كننده‌ترین این عوامل هویت اجتماعی مرتبط با مردانگی و زنانگی افراد ملاک و تعیین کننده است که البته با توجه به شرایط خاص به عبارت ها و معانی متعددی استدلال می شود که بعضا شاید چندان هم معقولانه بنظر نرسد ولی قدری قابل تامل است ...

یه روز یک آقایی میگفتن که:

من "همسری مهربان و پدری فداکار" هستم، وقتی زنم برای اثبات وفاداری اش (البته تا چهلم) آگهی فوت مرا در صفحه اول پرتیراژترین روزنامه شهر به چاپ می رساند!
من "زوج" هستم، وقتی زنم پس از چهار سال و دو ماه و سه روز به حکم قاضی دادگاه خانواده قبول می کند با ماهی یک سکه به عنوان مهریه کنار بیاید!
من "سرپرست خانوار" هستم، وقتی هنوز کسی پیدا نشده تا آرامش را کنارش تجربه کنم و کماکان در کنار پدر و مادر پیرم هستم!
من "منزل" هستم، وقتی نامزدم از ترس همکاران فضولش اسم مرا در موبایلش اینگونه Save می کند!
من "مرد من" هستم، وقتی زنم به دنبال خواسته ی جدیدی است!
من "آقا جون" هستم، وقتی تبدیل به شیئی می شوم که فقط به درد عکس یادگاری به همراه نوه و نتیجه هایم می خورم!
من "ددی" هستم، وقتی دختر نوجوانم در جشن تولد دوستش دروغ پردازی می کند!
من "پدر" هستم، وقتی مورد شماتت زنم قرار می گیرم، چون آن روز به یک مهمانی رفته بوده و بچه ام را به پارک نبرده بودم!
من "مرتیکه" هستم، وقتی زن همسایه، تذکرم را در خصوص درست گذاشتن ماشینش در پارکینگ می شنود!
من "بابایی" هستم، وقتی بچه هایم خرم می کنند تا برایشان موبایل بخرم!
من "آقاهه" هستم، وقتی دندان های مصنوعی ام را از داخل لیوان آب در می آورم و نوه ام خجالت می کشد به دوستانش بگوید من پدر بزرگش هستم و مرا خدمتکار پیر پدرش معرفی می کند!
من "مرد تمام عیار" هستم، وقتی زنم سرویس طلای جدیدش را جلوی آینه امتحان می کند!
من "عباس آقا" هستم، وقتی از مرز شصت سالگی گذشته ام و هیچ کسی دلش نمی خواهد وقتش را با من تلف کند!
من در ماه اول دامادی ام "مرد مردان، سالار، پلنگ، عشق من، عزیزم، سلطان، خوش تیپ، ویتامین خوشبختی" هستم.
من در فریادهای شبانه زنم، وقتی دیر به خانه می آید، لپش گل انداخته و بوی خیانت می دهد، "پاچه پاره" هستم!
من برای دامادم "لولو سرخرمن" هستم!
من "عصبی" هستم، وقتی بر سر حقوقم با این و آن می جنگم!
پدرم مرا به پدر شخصی که به خواستگاری اش رفته ایم "غلام شما" معرفی می کند!
به راستی من کیستم؟!

در همین حال خانومی میگفتن که:

من "دوشیزه مكرمه" هستم ،‌ وقتی زن ها روی سرم قند می سابند و همزمان قند توی دلم آب می شود.
من "مرحومه مغفوره" هستم،‌ وقتی زیر یك سنگ سیاه گرانیت قشنگ خوابیده ام و احتمالا هیچ خوابی نمیبینم.
من "والده مكرمه‌" هستم،‌ وقتی اعضای هیات مدیره شركت پسرم برای خود شیرینی بیست آگهی تسلیت در بیست روزنامه معتبر چاپ میكنند.
من "همسری مهربان و مادری فداكار" هستم ،‌ وقتی شوهرم برای اثبات وفاداری اش (البته تا چهلم) آگهی فوت مرا در صفحه اول پر تیراژترین روزنامه شهر به چاپ می رساند.
من "زوجه" هستم ، وقتی شوهرم پس از چهار سال و دو ماه و سه روز به حكم قاضی دادگاه خانواده قبول می كند به من و دختر شش ساله ام ماهیانه بیست و پنج هزار تومان فقط! بدهد.
من "سرپرست خانوار" هستم ، وقتی شوهرم چهار سال پیش با كامیون قراضه اش از گردنه حیران رد نشد و برای همیشه در ته دره خوابید.
من "خوشگله" هستم‌ ، وقتی پسرهای جوان محله زیر تیر چراغ برق وقتشان را بیهوده می گذرانند.
من "حمید" هستم ، وقتی در ایستگاه چراغ برق، اتوبوس خط واحد می ایستد و شوهرم مرا از پیاده رو مقابل صدا می زند.
من "ضعیفه" هستم ، وقتی ریش سفیدهای فامیل می خواهند از برادر بزرگم حق ارثم را بگیرند.
من "بی بی" هستم ، وقتی تبدیل به یك شیء آركائیك می شوم و نوه و نتیجه هایم تیك تیك از من عكس می گیرند.
من "مامی" هستم ، وقتی دختر نوجوانم در جشن تولد دوستش دروغ پردازی می كند.
من "مادر" هستم‌ ، وقتی مورد شماتت همسرم قرار می گیرم. آن روز به یك مهمانی زنانه رفته بودم و غذای بچه ها را درست نكرده بودم.
من "زنیكه" هستم‌ ، وقت بر سر حق پارک ماشین با ماشین مقابل بحث میکنم.
من "مامانی" هستم‌ ، وقتی بچه هایم خرم می كنند تا خلاف هایشان را به پدرشان نگویم.
من "ننه" هستم ، وقتی نوه برومندم به همراه دوستانش به خونه میاد و از من سنی گذشته و او خجالت می كشد به دوستانش بگوید من مادربزرگش هستم، به آنها می گوید من خدمتكار پیر مادرش هستم.
من "یك كدبانوی تمام عیار" هستم، وقتی شوهرم بادگلوی بعد از غذا میزند و كمربندش را روی شكم برآمده اش جا به جا می كند.
من " علیا مخدره"هستم، وقتی دوستانم می خواهند به من بگویند‌ "آشغال" محترمانه اینگونه خطابم می کنند.
من "بانو" هستم ، وقتی از مرز پنجاه سالگی گذشته ام و هیچ مردی دلش نمی خواهد وقتش را با من تلف بكند.
من در ماه اول عروسی ام : "خانم كوچولو، عروسك، ملوسك، خانمی، عزیزم، عشق من، قشنگم، عسلم، ویتامین عشق" هستم.
من در فریادهای شبانه شوهرم، در مقابل اعتراض من که چرا دیر به خانه می آید، چند تار موی زنانه روی یقه كتش است، "سلیطه" هستم.
من در ادبیات دیرپای این كهن بوم و بر : "دلیله محتاله، نفس محیله مكاره، مار، ابلیس، شجره مثمره، اثیری، لكاته و ..... "هستم . دامادم به من "وروره جادو" می گوید.
حاج آقا مرا "والده" آقا مصطفی صدا می زند.
من "مادر فولاد زره" هستم وقتی بر سر حقوقم با این و آن می جنگم.
مادرم مرا به پدر شخصی که به خواستگاری ام آمده اند "كنیز" شما معرفی می كند.
به راستی من کیستم؟!
 

Similar threads

بالا